آموزش مهارت هاي زندگي و   نقش مشاوره

آموزش مهارت هاي زندگي و   نقش مشاوره

 

مقدمه:

آدمي در مسير تكاملي خود مالك منابع و وسائلي براي زندگي مؤثر است ، اوست كه مي‌تواند خود را در زمان حال تجربه كند و گذشته و آينده را از طريق به ياد آوردن و پيش بيني وقايع به تجربه در آورد.

خداوند متعال نيز آدمي را آگاه و مسئول آفريده است تا بتواند از طريق آگاهي هاي خود ، قادر به انتخاب باشد و مسئوليت  رفتارهاي نهان و آشكار خود را بپذيرد و توانائي آن را به دست آورد كه پاسخ هاي  مناسبي به محرك هاي دروني و بيروني خود ارائه نمايد و به عنوان موجودي متكامل شامل جسم ، هيجانات، افكار ، احساسات و ادراكات در محيطي مناسب به اصلاح و تعادل رفتار خود بكوشد و خود را به شكوفائي برساند ( 1)

براي دستيابي به فضائل ، موانع و دردها و رنج ها ی فراوانی در برابر انسان است .اگر آدمي بتواند بر مشكلات خود فائق آيد و از سدهاي پيش راه بگذرد ، نگهداشتن و پايداري فضيلت‌هاي به دست آمده را آسان از دست نمي دهد و چنان چه فرزندان ما به اين حكمت زيبا در كسب فضائل آگاه شوند قطعاً در بردباري و شكيبائي ها استوارتر خواهند بود.

نقش مشاور نيز در اين مسير تكاملي نقشي حساس و مؤثر است ، آگاه كردن آدمي به چگونگي مقابله و مبارزه با مشكلات ، پشتیبانی و حمایت از مراجعان و تقويت روحيه و بالا بردن ظرفيت هاي احساسي و رواني آنان از نكات ممتاز كاركرد او در کمک به كسب فضائل است و تلاش هاي او در جهت تقويت خود باوري ، اعتماد به نفس و استقلال زمينه هاي تكامل و تقرب آدمي را به منبع والاي پاكي ها فراهم خواهد نمود.

 

تعريف مهارت هاي زندگي :

مهارت هاي زندگي عبارتند از: مجموعه اي از توانائي ها كه زمينه سازگاري و رفتار مثبت و مفيد را فراهم مي آورند ، اين توانائي ها فرد را قادر مي سازند كه مسئوليت هاي نقش اجتماعي خود را بپذيرد و بدون لطمه زدن به خود و ديگران با خواست ها ، انتظارات و مشكلات روزانه ، به ويژه در روابط بين فردي به شكل مؤثري روبرو شود ( 2)

انسان در تعاملات حياتي خود با محيط اجتماعي واجد صفاتي خاص مي شود . مهم ترين تأثيراتي كه محيط زندگي بر رفتار به جاي مي گذارد از طريق احساسات و عواطف است و همين ها است كه نگرش آدمي را تحت تأثير قرار داده ، تغييراتي اساسي را رقم خواهد زد و نهايتاً‌ در اين تعاملات آدمي تجربياتي را كسب مي كند که پس از تكرار و تمرين  رفتارها ، مهارت هائي را به وجود مي آورد.

پژوهشگران معتقدند تعدادي از مهارت هاي كسب شده پايه فعاليت هاي مربوط به ارتقاي بهداشت روان را سبب خواهد شد.

تأثير مثبت مهارتهاي زندگي:

مهارتهاي زندگي شخص را قادر  مي سازند تا دانش ، نگرش و ارزش هاي وجودي خود را به توانائي هاي واقعي و عيني تبديل كند و بتواند از اين توانائي ها در استفاده صحيح تر نيروهاي خود بهره گيرد و زندگي مثبت و شادابي را براي خود فراهم سازد.

شخصي كه از مهارتهاي زندگي در مراوده و ارتباط با ديگران كمك مي گيرد به احراز موفقيت‌هاي ذيل نائل خواهد شد

الف : قدرت تحمل نسبت به نظرات مختلف و احساس امنيت  نسبت به گفتار ديگران

ب : انجام  بموقع  كار با توجه به شرايط زمان و مكان

ج : برنامه ريزي و كوشش در امور مفيد و دوري از هر كار بي فايده 

د : راز داري و كنترل گفتار

هـ : برداشت واقع بينانه از جهان و عبرت آموزي از وقايع تاريخ گذشته (3) 

و : تقويت خود پنداره و اتكاء به نفس

ز : استفاده از ظرفيت ها و كنش هاي هوش

همچنين مهارتهاي زندگي اثر مناسبي در جهت كاهش آسيب هاي فردي و اجتماعي خواهند داشت و با ايجاد نگرش هاي اصولي و علمي در انتخاب بهترين شيوه در انجام بهينه هر فعاليت نقش مؤثر خود را اثبات  خواهند نمود.

انواع مهارت هاي زندگي:

در معرفي انواع مهارت هاي زندگي كه در ساختار شخصيتي انسانها مشاهده و در عملكرد آدمي نقش هاي ارزنده اي بجاي مي گذارد در اين مقاله به اختصار سخن گفته خواهد شد ، تعداد و تنوع اين مهارت ها در ديدگاههاي متفاوت و جوامع مختلف قابل بررسي است ، هدف اصلي ما بررسي نقش سازنده مشاوره در چگونگي ايجاد مهارت هاي زندگي و گزينش بهينه آن است كه مي تواند تحول عظيمي را در ساختار زندگي انسان بوجود آورد.

تعدادي از مهارت هاي زندگي بشرح ذيل ارائه خواهد شد.

1-تصميم گيري

2- حل مسئله

3- تفكر خلاق

4- تفكر انتقادي

5- روابط مؤثر اجتماعي

6- خودشناسي

7- همدلي

8- انعطاف پذيري (4)

1-تصميم گيري

انسان به عنوان يك موجود برخوردار از تعقل به مطلوب ترين روش ها در دستيابي به هدف توجه مي كند لذا مي خواهد  در شرايط اطمينان كامل تصميم گيري نمايد.

امروزه ايجاد مهارت در تصميم گيري بعنوان يكي از پايه اي ترين مهارت هاي زندگي بشمار مي آيد ، زيرا زندگي در جوامع  پيشرفته ، گسترش ارتباطات اجتماعي و افزايش انتخاب ها را فرا راه اقشار مختلف خاصه جوانان قرار داده است ، انتخاب رشته تحصيلي ، شغل و همسر از جمله موارد مهم تصميم گيري هستند . تصميمات صحيح وعقلائي در اين موقعيت ها نتيجه‌اي مؤثر در زندگي فرد بجاي خواهند گذاشت و از تعارضات و تنش هاي رواني فرد خواهند كاست .

هر چند تصميم گيريهاي غير منطقي و نادرست باعث اضطراب و ايجاد افسردگي خواهد شد ولي تصميم گيري عاقلانه آينده اي روشن را بوجود خواهد آورد و اطمينان و آرامش ويژه اي را به زندگي فرد هديه خواهد نمود در اين صورت است كه نقش مشاوره و هدايت هاي مشاور مي تواند بعنوان عنصر آگاهي ونيروي پشتيبان ياري دهنده وي بسوي تصميم گيري صحيح و اصولي باشد . هر گاه براي تصميم گيري مطلوب به توانائي هاي خاص از جمله افزايش خودآگاهي ،‌ درك ارزش هاي فردي و خانوادگي ،‌ مهارت هاي انتخاب هدف و روابط مطلوب بيني فردي و... نياز باشد و تصميم گيرنده واجد اطلاعات لازم‌، موقعيت مناسب و قدرت استنتاج مناسب نباشد نياز به مشاوره در صدر امور قرار مي گيرد .

دادن اطلاعات مفيد و مناسب ، خارج كردن فرد از تأثيرات والقاآت نامناسب اجتماعي‌، دوستان و خانواده و زمينه سازي يك موقعيت ويژه براي تصميم گيري مستدل ، كافي و مناسب از توانمنديهاي يك مشاور در چنين مواقعي است .

حضور مشاور بعنوان يك راهنماي مطلع باعث مي شود كه اطلاعات و دانسته هاي لازم را در اختيار تصميم گيرنده قرار دهد ،‌ نتايج احتمالي هر فعاليت را با تكيه بر تجربه هاي متفاوت افراد، پيش بيني نمايد ، فرد را در فضائي واقعي و حقيقي قرار دهد و با حضور دلگرم كننده خود از اثرات تنش زاي لحظه هاي بحراني كاسته و محيط آرامي را براي تصميم گيري عاقلانه افراد فراهم آورد

بديهي است تصميم گيري در چنين موقعيتي مقرون به صواب و داراي نتيجه مناسب‌تري خواهد بود كه در مجموع تصميم گيرنده از شك و دو دلي رها شده و انتخابگر راهي خواهد شد كه تا اندازه اي به نتايج و تبعات انتخاب خود ، آگاه و مقدمات لازم براي برخورد با موقعيت هاي حاصل از تصميم گيري خويش را تمهيد خواهد نمود ،‌

اين توان جز در سايه اعتماد و ياري گرفتن از مشاوران آگاه و دلسوز ميسر نخواهد شد .

2-حل مسئله

حل مشكلات فراروي انسان تأثير سازنده اي در ايجاد اعتماد بنفس و كسب آرامش آدمي دارد و به انسان نيروئي ويژه و انگيزه اي مناسب براي مواجهه سازنده با مشكلات هديه مي نمايد .

حل مسئله كه بقول انديشمندان در بالاترين سطح فعاليت هاي شناختي انسان قرار دارد (5) نيازمند يك سلسله فعاليت هاي تخصصي و داشتن بسياري از توانمنديهاي شخصيتي است‌، برخي مسائل رو در روي آدمي داراي راه حل هاي واضح هستند و بعضي راه حلهاي زياد روشني ندارند .

راه حل هاي ساده متأثر از تجربيات و دانسته هاي قبلي آدمي است اما آن دسته از مسائل كه به سادگي قابل حل نيستند مؤيد آن است كه يافتن راه حل در حوزه دانش و تجربه فرد نيست لذا بايد اطلاعات جديدي فراهم آيد مفهوم صحيح مشكل ارائه شود و به حل مشكل بصورت عميق نگريسته شود و يا اينكه از اطلاعات پيشين در تركيبي تازه و متناسب با موقعيت جديد بهره گرفته شود .

تلاش براي رسيدن به هدف از مسيرهاي خاص و يافتن بهترين راه حل و استفاده از راهبردهاي حل مسئله چاره كار در مسائلي است كه راه حل زياد روشني ندارند .

در حل مشكلات و معضلاتي كه در حوزه دانش آدمي قرار نمي گيرد ، نقش مشاوره از جايگاه خاصي برخوردار است ، هنگامي كه مشاور فرد را در جهت حل مسئله اي ياري و هدايت مي‌نمايد .

ابتدا ، زمينه هاي مناسب براي درك و فهم سئوال يا مسئله را فراهم مي آورد و به مراجع خود كمك مي كند تا اطلاعات لازم براي حل مشكل را از طريق مجاري مناسب كسب نمايند و قادر شوند كه اطلاعات اصلي و كمكي را از اطلاعات حاشيه اي كه ياريگر او نيستند جدا سازد .

آنگاه بايد فرد ترغيب شود تا به راه حل هاي متفاوت بينديشد وبراي هر راه حل نتيجه نهائي آن را پيش بيني نمايد ، انتخاب بهترين روش حل مسئله و بازبيني فعاليت پسنديده حل مسئله از ديگر اقدامات مراجع در حل بهينه مشكلات است

با نگاهي جامع به فعاليت هاي فوق و بررسي جايگاه مشاوره به اين نتيجه مهم مي‌رسيم كه وجود مشاوراني آگاه و مجرب در جهت ياري كردن به انسانهاي داراي مشكل ، ضرورت تام خواهد داشت ، آنان همواره در صدد آن هستند كه فضائي فراهم آورند كه فرد مبتكر و مستقل انديش بار آيد ، از قيد محدوديت ها رهايي يابد و در حل مسائل زندگي خود موفق باشد .

3-تفكر خلاق

خلاقيت پديده اي عمومي است كه به درجات مختلف نزد همه افراد وجود دارد ، لذا بايد به هر فرد كمك كرد تا با خودشناسي لازم ، اطمينان و اعتماد بنفس به اين موقعيت نائل آيد .

غني بودن محيط آموزش و پرورش ، توسعه اطلاعات و افزايش سرعت واكنش افراد نسبت به انگيزه هاي محيطي نيز بر كيفيت خلاقيت خواهد افزود به تعبيري خاص اگر بتوانيم قدرت تصميم گيري و مهارت حل مسئله را بگونه اي تلفيق و تقويت نمائيم به حصول تفكر خلاق كمك نموده ايم و زمينه هاي لازم براي پرورش خلاقيت را فراهم آورده ايم قدرت تفكر خلاق از نگاه آدمي به فراسوي تجارب و خارج كردن خود از بن بست ها و محدوديت‌ها ريشه مي گيرد و فرد را از حالت خشك و قالبي گذشته به سوي انديشه هاي آزاد و ارائه نظريه هاي متفاوت سوق مي دهد و نهايتاً موقعيتي بوجود مي آورد كه انعطاف ، اصالت و رواني را در افكار و اعمال آدمي بوجود مي آورد در ايجاد تفكر خلاق هم جايگاه مشاور از اهميت خاصي برخوردار است .

مشاور با آموزش هاي لازم و ايجاد نگرش ويژه اي ، در روش كار و انتظارات محيط آموزشي ، تغييرات كلي بوجود مي آورد و با ايجاد اعتماد بنفس ، نوآوري ، آزاد انديشي و نظاير آن و آموزش تفاوت هاي فردي عقيده و نظر جديدي را فرا راه مراجعان قرار خواهد داد 

مشاور اين عقيده را كه خلاقيت ذاتي است و فقط عده محدودي از آن برخوردارند را كنار مي گذارد و اين واقعيت را كه عده معدودي از خلاقيت بيشتري برخوردارند ولي بقيه نيز مي توانند در صورت پرورش مطلوب ، از خلاقيت مناسب بهره مند شوند ، را به ديگران تفهيم خواهد نمود .

مشاور راهكار و راهبردهاي لازم براي كسب اطلاعات و معلومات را در اختيار فرد مي‌گذارد يعني مي كوشد محيط مساعدي براي بروز خلاقيت فرد را فراهم آورد .

 

4-تفكر انتقادي

تفكر راهي براي معنادار كردن روابط بين رخدادها ، مفاهيم ، اصول و اشياء است و تفكر انتقادي هم انديشيدن درباره شيوه تفكر خود است ، به تعبيري مهارت تحليل عيني اطلاعات و تجارب را تفكر انتقادي معرفي كرده اند

در تفكر انتقادي عوامل مؤثر بر رفتارها و نگرش ها ابتدا مشخص شده و مورد ارزشيابي قرار مي گيرد و سعي مي شود از مهارت هاي تفكر بالاترين استفاده مفيد صورت گيرد در مجموع اين نوع تفكر بهره گيري از راهبردها و مهارت هاي شناختي به منظور بالا بردن بازده مطلوب رفتارها است

واجدين اين نوع تفكر داراي شفافيت مواضع ، تصحيح نگرش ها و كاهش فشار ناشي از تعارضات و باورهاي تحميلي هستند

نقش مشاوره در اين نوع تفكر وضوح بيشتري دارد ، هرگاه فرد از دريافت مبهم موضوعات در رنج باشد ، مشاور مواضع متفاوت را معرفي و در ارائه و تبيين نگرش هاي صحيح توانمندي هاي خود را به ثبوت خواهد رساند و نقاط ضعف و قوت مسائل را بازگو خواهد نمود ، همچنين در مواقع متأثر شدن فرد از فشارهاي همسالان ، رسانه ها و ارزش هاي محيطي با پشتوانه قرار دادن فرد و آگاهي مراجع در كاهش فشارهاي پيراموني آدمي نقش مؤثري ايفا خواهد نمود در واقع مشاور ، تسهيل كننده تفكر انتقادي است زيرا اوست كه با اشراف نسبتاً جامعي بر مسائل و پديده ها و بدور از هر گونه منفعت طلبي و ترس از موقعيت‌هاي خود ساخته ، عناصر اصلي تحليل و بررسي قضايا را كنار هم قرار مي دهد و به مراجع كمك مي كند تا از دريچه او به حوادث نظاره كند و سپس تصميم گيري معقول و عالمانه اي داشته باشد ، بديهي است ره آورد چنين موقعيتي حتماً نمود هائي از موفقيت خواهد بود .

 

: منابع و مأخذ

1-آقا زاده ، محرم مقدمات مهارتهاي مطالعه و پژوهش ، چاپ اول ، تهران : مؤسسه فرهنگي منادي تربيت ، 1379

2-حسيني ، سيد ابوالقاسم  ،‌اصول بهداشت رواني ،‌چاپ دوم ، مشهد : انتشارات دانشگاه مشهد ،‌1363

3-سيف ،‌علي اكبر ،‌روان شناسي پرورشي ، چاپ هفتم . تهران : انتشارات آگاه ، 1371

4-شعاري نژاد ، علي اكبر فعاليت هاي اجتماعي و گروهي ،‌چاپ دوم . تهران : مؤسسه فرهنگي منادي تربيت ،‌1380

5-شيلينگ ، لوئيس ، نظريه هاي مشاوره ، ترجمه سيده خديجه آرين ،‌ تهران انتشارات اطلاعات، 1372

6-طارميان فرهاد و ديگران ، مهارتهاي زندگي ،‌چاپ سوم ، تهران : مؤسسه فرهنگي منادي تربيت ، 1379 
منبع:http://hekmat.tabaar.com

فيزيولوژي ورزشي-گردش خون

فيزيولوژي ورزشي-گردش خون

 

فیزیولوژی گردش خون

دستگاه گردش خون از رگها و قلب تشکیل شده که خون تیره و روشن در آنها جریان دارد. قلب به صورت

تلمبه‌ای قوی خون روشن را از راه سرخرگ آئورت و سرخرگ ششی به بدن می‌فرستد و از طرفی

سیاهرگهای اجوف فوقانی و تحتانی خون تیره را از بدن به قلب بر می‌گردانند. به استثنای سیاهرگ

ششی که خون روشن و تیره را از ششها به قلب بر می‌گرداند. یاخته‌های بدن پیوسته در حال فعالیت

اند و برای ادامه حیات و فعالیت خود موادی را می‌سوزانند و مواد دیگری را دفع می‌کنند دستگاه گردش

خون عهده دار رساندن مواد سوختنی به سلول‌ها و خارج کردن مواد زائد است. قلب از چهار حفره

تشکیل شده‌است. دو حفره در طرف راست و دو حفره در طرف چپ. دو حفره بالایی را دهلیز و دو حفره

پایینی را بطن می‌گویند. بطن باعث به حرکت درآمدن خون در بدن می‌شود و اگر بطن از انقباض بیفتد

خون از گردش خواهد ایستاد. شکل قلب شبیه مخروطی است که قاعده آن در بالا و نوک آن در پایین در

انتهای بطن‌ها است. در موقع ضربان دو دهلیز با هم منقبض می‌شوند و بعد از مدت نسبتاً کوتاهی دو

بطن منقبض می‌شوند بعد از این انقباض توقف بیشتر و طولانی تری وجود دارد که به منزلة استراحت

قلب است. مدت انقباض بطن‌ها در افراد بالغ ۳/۰ ثانیه و مدت انبساط آنها ۵/۰ ثانیه طول می‌کشد روی

هم رفته یک دوره کامل قلبی ۸/۰ ثانیه طول می‌کشد بنابراین در هر دقیقه تقریباً ۷۰ دورة قلبی صورت

می‌گیرد و این رقم را تعداد ضربان قلب گویند. همانطور که می‌دانید در حدود تا وزن بدن را خون تشکیل

می‌دهد یعنی یک شخص معمولی با وزن در حدود۷۰ کیلوگرم دارای ۵ تا ۶ لیتر خون است قسمت اعظم

 خون را گلبول‌های قرمز تشکیل می‌دهند. کمبود اکسیژن معمولاً موجب افزایش گلبولهای قرمز خون

می‌شود به همین دلیل است که در ارتفاعات زیاد ورزشکاران استقامتی قادر نیستند رکوردهای جهانی

از خود به جا بگذارند چون در مکان‌های مرتفع فشار نسبی اکسیژن در هوای تنفسی کم است و شخص

 ورزشکار قادر نیست به راحتی اکسیژن مورد نیاز را در هنگام ورزش از هوا کسب کند لذا این امر در

کارایی او اثر نامطلوب می‌گذارد.

 منبع:http://www.zanjansadra.com

 

نقش ويتامين ها در ساختار بدن

نقش ويتامين ها در ساختار بدن

 

نقش ويتامين A در ساختار بدن:

الف- موجب سلامتي پوست ، دستگاه تنفسي وچشم مي شود.

ب- حس بينايي و اعصاب را تقويت مي كند

پ- در رشد سلولها، استخوانها و موها بسيار موثر است .

ت- بدن را در برابر امراض جلدي و بيماري هاي ميكروبي مقاوم مي كند.

ث- عملكرد قلب را تنظيم مي كند.

ج- از توليد سنگ مثانه جلوگيري مي كند.

1- خوراكي هايي كه داراي ويتامينA مي باشند؟

آلبالو، جعفري ، اسفناج، كاسني ، گوچه فرنگي ، توت فرنگي، خربزه، گيلاس ، زيتون ، خامه ، كره ، پرتقال، هلو ، كاهو، بادام ، موز ، زرده تخم مرغ ، هويج ، كدو ، عدس ، كرفس

2- مصرف زياد ويتامين A موجب امراض زير مي گردد:

چاقي بيش از اندازه ، ايجاد سرطان ، بزرگ شدن كيسه صفرا، توليد تيرمان ، نقش ويتامين B در ساختار بدن

الف) موجب تنظيم عمل قندها مي شود

ب) موجب رشد مو و جذب خوراكي ها به بدن مي شود

پ) اعصاب را تنظيم و تپش قلب را منظم مي كند.

ت) ضعف عمومي بدن را برطرف مي كند

ث) اشتها را متعادل مي كند

ج) از تنبلي روده و معده جلوگيري مي كند.

1- خوراكي هايي كه داراي ويتامينB مي باشند:

انجير، جو ، گندم ، سبوس ، برنج، فندق، تخم مرغ ؛ گوجه فرنگي ؛ آلبالو، انار ، كاهو ، كلم؛ شير ، سبزيجات ، عدس ، ماست ، ليمو

نقش ويتامين C در ساختار بدن

الف) از رعشه جلوگيري مي كند

ب) از نرمي و پوكي استخوان جلوگيري مي كند

پ) از كرم خوردگي دندان و خرابي لثه جلوگيري مي كند.

ت) باعث جذب كلسيم و فسفر به روده ها مي شود.

خوراكي هايي كه داراي ويتامين C مي باشند.

زردآلو؛ خيار ، خربزه ، اسفناج ، باميه ، هويج ، پرتقال ، فلفل ، ماست ، جعفري ، هلو ، گردو ، آلو ، انجير ، گلابي ؛ كاهو ، سيب زميني ، گوچه فرنگي

نقش ويتامين E در ساختار بدن

الف) باعث رشد اندام هاي جنسي شده

ب) مانع زياد شدن كلسترول مي شود

پ) از به وجود آمدن پروستات جلوگيري مي كند

ت) موجب توليد شير مادر مي شود .

خوراكي هايي كه داراي ويتامين E  مي باشند:

شاهي ، نخود ، نخود فرنگي، كره ، خامه ، روغن زيتون ، بادام ، كاهو ، عدس ، گندم ، گردو ، فندق

نقش ويتامين K در ساختار بدن

الف) باعث جذب شدن چربي ها به بدن مي شود

ب) از خون ريزي بعد از ادرار جلوگيري مي نمايد

پ) مانع خون ريزي رحم و معقد مي شود

ت) از ورم كبد و روده ها جلوگيري مي نمايد .

ث) از استفراغ جلوگيري مي كند.

خوراكي هائي كه داراي ويتامين K مي باشند.

گل كلم ؛ گوجه فرنگي ، توت فرنگي ، سنجد ، اسفناج ، لبنيات ، سيب زميني ، سركه

نقش آهن در بدن :

مصرف آهن در غذاي روزانه بسيار مهم است .

دخترها به مراتب بيشتر از پسرها بايد از غذاهايي كه داراي آهن هستند ، استفاده كنند.

با استفاده از قرص ، شربت و يا قطره آهن و غذاهايي كه آهن دارد مي توان به راحتي ، مشكل كم خوني را حل كرد.

كودكاني كه دچار كمبود آهن هستند خيلي زود خسته و ضعيف مي شوند.

كمبود آهن در كوتاهي قد و كم شدن رشد تاثير مي گذارد.

غذاهايي مانند جگر ، تخم مرغ ، عدس و انواع گوشت هاي قرمز داراي مقدار زيادي آهن هستند.

از نوشيدن چاي يك ساعت قبل و 2 ساعت بعد از غذا خودداري كنيد چون مصرف چاي موجب مي شود آهن غذا جذب نشود.

همراه غذايتان از پياز ، فلفل سبز ؛ گوجه فرنگي تازه ، نارنج و ليمو ترش و سبزي خوردن كه موجب جذب آهن مي شوند ، استفاده كنيد .

نقش كلسيم در بدن :

الف) از نرمي استخوان جلوگيري ميكند.

ب) باعث رشد عمومي بدن مي گردد.

پ) از كرم خوردگي دندان جلوگيري مي كند.

نقش فسفر در بدن :

الف) موجب تقويت اعصاب مي گردد

ب) باعث تقويت قواي مغزي و فكري مي شود.

پ) در رشد و تقويت استخوان ها موثر مي باشد .

تهيه وتنظيم : زهره فرهنگي دبیر علوم اجتماعی

منبع:http://rg1.tabaar.com

تئوری مدیریت از دیدگاه امام علی (ع)

تئوری مدیریت از دیدگاه امام علی (ع)


منابع مقاله:
فصلنامه ندای صادق، شماره 20، عظیم زاده اردبیلی، فائزه؛ 



چکیده:

با توجه به اهمیت و جایگاه مدیریت در نظامها و سازمانهای بین المللی و ترویج مدیریت نوین بر آن شدیم تا با تبیین دیدگاههای ارزشمند امام علی علیه السلام به عنوان مدیری مدبر و کارآمد در تشکیل نخستین حکومت اسلامی - شیعی گامی هرچند کوتاه در احیای این تفکر شیعی برداریم; چرا که امروزه جزئیات این مبانی دینی به عنوان یک نظریه جدید علمی و کاربردی با موفقیت قابل اجرا است . مقاله حاضر با بررسی بیش از 65 منبع دارای دو بخش عمده است: بخش اول به تبیین مبانی علم مدیریت، معرفی مکاتب و ارائه نظریه های کلاسیک و نئوکلاسیک و نوین پرداخته است که می تواند زمینه تطبیق این نظریه را با افکار و آرای امیرالمؤمنین علیه السلام مهیا کند . بخش دوم نیز به تبیین تئوری و مبانی اعتقادی حضرت امیر علیه السلام در مدیریت و عناصر و ارکان آن - سازماندهی، برنامه ریزی، کنترل، نظارت، هماهنگی - شایسته سالاری و ویژگیهای مدیران موفق به بررسی اقسام سوء مدیریت و معضلات نظام مدیریتی می پردازد . ذکر نمونه های موفق، نقش مناسبات انسانی، و از همه مهمتر مدیریت عشق و خصوصیات این مدیریت از دیگر موضوعات مطرح شده در این مقاله است .
کلید واژه ها:

مدیریت، مدیریت اسلامی، سازماندهی، برنامه ریزی، کنترل، نظارت، مدیریت تولید

حمد و ستایش خدای را که توفیق نگارش این مقاله را عنایت فرموده; مقاله ای که تحت عنوان تئوری مدیریت از دیدگاه امام علی علیه السلام و با الهام و تعمق در نهج البلاغه و کتب ارزشمند دیگر تدوین یافته است . به بهانه این کلام تفحصی در نهج البلاغه نمودم; کتابی که رزمندگان آن را کتاب شجاعت می خوانند و اهل دل آن را کتاب اشک و عشق می دانند ولی تعبیر زیبای حضرت امام خمینی رحمه الله که نهج البلاغه را افتخار مکتب تشیع می دانند، از همه رساتر و گویاتر است; چرا که در سیر تطور حکومتها و خلافتها همواره تشتت آرا و عقاید منجر به اعمال روشهایی خلاف سیر انسانیت و وحدانیت الهی گردیده است و در این میان صاحب نهج البلاغه مولی الموحدین الگوی تمام عیار مدیریت و خلافت و امامت در لابلای مفاهیم عمیق خود به بیان عناصر، ارکان، وظایف، اهمیت و شیوه های مدیریت پرداخته اند که ما نیز امید آن داریم در این مجال کوتاه پیمانه ای از این اقیانوس بیکران علم و معرفت برگیریم .
بخش نخست:
دیباچه ای بر علم مدیریت و جایگاه آن همراه با بررسی مکاتب مدیریتی
فصل اول:
علم مدیریت و تعریف آن در مکاتب مدیریتی:
1- مدیریت و معانی آن:

معنای لغوی مدیریت «اداره کردن » است و مدیر یعنی اداره کننده، که اسم فاعل از مصدر اداره بر وزن اقامه می باشد . (1) پس مدیر یعنی گرداننده و مدیریت یعنی گرداندن یک دستگاه، اداره، شهر یا . . . ، در جهت هدف خاص خودش; این تعبیری از مدیریت مطلق است که قریب الافق با وظایف روابط عمومی است; زیرا قبل از آنکه علوم مدیریت تنظیم شود و شکل بگیرد، روابط عمومی مدتها بازوی شخصیتهای تاریخ در اداره امور کشورداری بوده است . (2)

در متون اسلامی کلمه مدیر نیامده ولی به کلمه مدبر اشاره شده است: فالمدبرات امرا (3) برخی از مفسران نیز اشاره به مدیریت ملائکه دارند و ملائکه را مدیران جهان مادی معرفی می کنند . (4) البته لازمه مدیریت، تدبیر است زیرا تا کسی تدبیرکننده (مدبر) نباشد، نمی تواند مدیر باشد .
2- تعریف علم مدیریت:

در سیر تحول دانش مدیریت طی قرون و سالهای اخیر، کوششی مداوم در جهت یافتن عناصر مشترک در تصمیم گیری و اداره سازمانها مشاهده می گردد که اساس علم مدیریت را تشکیل داده است .

پیشرفت علم و تمدن در زمینه های گوناگون زندگی جوامع بشری، همواره پیچیدگیهای روزافزونی را از نظر تشکیلات و اداره در سازمانها به وجود آورده است که باعث تجدید نظر پژوهشگران علوم مدیریت در اصالت تئوری مدیریت شده است . (5)

از نظر سنتی مدیریت عبارت است از: «به کار گرفتن کلیه امکانات موجود در موقعیتی خاص به منظور رسیدن به هدف یا هدفهای مشخص .»

تعریف سنتی مدیریت مبتنی بر قبول اصول منطق (6) و اعمال منطقی است . جیمز تامپسون (7) ضمن مطالعات خود در مورد سازمان به این امر اشاره می کند که اصل منطق سبب محدود کردن دامنه عملیات مدیریت می شود و اعمال سازمان منحصرا باید در آن محدوده صورت گیرد (8).

یکی از مشخصات جدید و پدیده های بارز رشته مدیریت که از اهمیت اصل منطق تئوری سنتی می کاهد، مساله «عدم وجود ، جیمز تامپسون و پرفسور تی دانکن (11) نشان می دهد که پیشرفت سریع تکنولوژی و تغییرات محیطی عوامل اصلی در محیط و شرایط کار سازمانهاست . یافتن عوامل مشترک در تصمیم گیری و اداره سازمانها نیاز به اتخاذ «روش علمی » دارد . با توجه به آنچه گذشت، تئوری مدیریت براساس تعریف زیر پایه گذاری می گردد:

«مدیریت دانشی است برای چگونگی اداره و هدایت سازمان جهت رسیدن به نتایج مطلوب .» (12)

توجه اساسی علم مدیریت به اخذ تصمیمات صحیح، با توجه به روابط موجود میان هدفهای مطلوب و امکانات سازمان می باشد . از نظر دانش مدیریت وظیفه اصلی یک مدیر (13) تصمیم گیری به روش علمی، با اتکا به باورهای الهی است . ضمن آنکه در علم مدیریت جهت مسائل و مشکلات کیفی، روشهای کیفی وجود دارد، روشها و تکنیکهای کمی نیز به چشم می خورد . در علم دیریت خواه روشهای کمی یا کیفی مورد نظر باشد، برای اتخاذ تصمیمات منطقی و در نتیجه ایجاد طرحهای مناسب عملیاتی به طریقه علمی و تجربی از بررسی عملیات استفاده می گردد . بطور خلاصه تعریف علم مدیریت اسلامی را، شاید بتوان بدینگونه قالب بندی کرد:

باورهای الهی و معارف دینی برنامه ریزی و سازماندهی تصمیم گیری مهارتهای مدیریتی همراه با خلاقیت تولید یا اجرای طرح

به تعبیر دیگر مدیریت را می توان متاثر از نظام ارزشی حاکم بر آن سازمان دانست; (14) بطور خلاصه مدیریت در یک نظام ارزشی عبارت از: فرایند به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامه ریزی، سازماندهی و بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می گیرد . این تعریف پنج محور دارد:

1- مدیریت یک فرایند است .

2- مفهوم نهفته مدیریت، هدایت تشکیلات انسانی است .

3- مدیریت مؤثر، تصمیمات مناسب می گیرد و به نتایج مطلوب می رسد .

4- مدیریت کارا، به تخصیص و مصرف مدبرانه منابع گویند .

5- مدیریت بر فعالیتهای هدفدار تمرکز دارد .

اصول مدیریت و نظام ارزشی

«نمودار شماره 1»

(؟)
3- مدیریت چیست ؟
1- 3- مدیریت امانت است:

مسند مدیریت، امانتی الهی است که به مدیر سپرده شده است و او باید از این امانت الهی بشدت مراقبت کند . مولای متقیان علی علیه السلام درباره این امانت الهی می فرماید:

. . . و ان عملک لیس لک لطعمة و لکنه فی عنقک امانة و انت مستدعی لمن فوقک . لیس لک ان تقتات فی رعیة و لا تخاطر الا بوثیقة و فی یدیک مال من مال الله عز و جل و انت من خزانه حتی تسلمه الی و لعلی ان لا اکون شر ولاتک لک و السلام; «مدیریت و حکمرانی برای تو طعمه نیست; بلکه امانتی بر گردن تو است و کسی که از تو بالاتر است از تو خواسته تا نگهبان آن باشی . وظیفه نداری که در کار مردم به میل و خواسته شخصی خود عمل کنی، یا بدون ملاک معتبر و فرمان قانونی، به کار بزرگی ست بزنی . اموالی که در دست توست از آن خداوند می باشد و تو خزانه دار هستی تا آن را به من بسپاری . امیدوارم که برای تو بدترین فرمانرواها نباشم . و السلام .» (15)

مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر المیزان این امانت الهی را چنین تعریف می کند: الامانة شی ء یودع عند الغیر لیحتفظ علیه ثم یرده الی من اودعه; «امانت چیزی است که برای نگهداری به دیگری سپرده می شود تا وی بر آن محافظ باشد و پس از محافظت به امانت گذار، باز گرداند . (16) »
2- 3- مدیریت تکلیف است نه حق:

حق و تکلیف دو مقوله اند که در یک سو حرکت می کنند; حق به معنی استفاده، بهره و سود و تکلیف، به معنی وظیفه است .

در نظام اسلامی، واگذاری، قبول و احراز مناصب اجتماعی و مدیریتی تکلیف است; نه حق یا وسیله سودجویی . (17)
3- 3- مدیریت یا ریاست ؟

مدیر باید مدیریت را برای خدمت بخواهد; به عبارت دیگر خدمت نباید وسیله ای برای حاکمیت باشد; بلکه حکومت باید وسیله ای برای خدمت باشد .

مدیر قبل از آنکه ریاستمدار باشد، خدمتگزار است و با تیغ تیز مدیریت در جهت خدمتگزاری، اقامه حق و عدل و دفع باطل و ظلم می کند .

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هرگاه سه نفر با هم به سفری رفتید، توافق کنید و یکی را رئیس کنید .

و گفتار حضرت علی علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر (18) نیز گویای این امر است . ریاست مستلزم مدیریت است . رئیس باید بتواند اداره کند; اداره کردن نیز تدبیر می خواهد و رئیس و مدیر باید اهل تدبیر و دوراندیشی باشد و بتواند دبیری کند . مسلم است که مدیر بیش از آنکه حاکم باشد، هادی است . چنین مدیرانی مدیریتی آمیخته با هدایت و حکومت دارند .

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: و لا تکونن علیهم لعبا ضاریا تغتنم اکلهم; «مبادا در منصب مدیریت برخوردهایت با آنان مانند جانور درنده ای باشد که خوردنشان را غنیمت شمری .» (19)
4- ضرورت و اهمیت مدیریت در اسلام:

مدیریت یکی از ارکان زندگی اجتماعی است; زیرا در اجتماع، منافع و مقاصد افراد و سرنوشت اشخاص با یکدیگر ارتباط و اشتراک پیدا می کنند . ضرورت مدیریت در زندگی اجتماعی تا آنجاست که حتی بسیاری از حیوانات که بصورت اجتماعی زندگی می کنند براساس فرمان غریزه، مدیری را برمی گزینند . حال انسانها که بصورت اجتماعی زندگی می کنند، بطریق اولی نیازمند سازماندهی، برنامه ریزی و سیستمی هستند که بتواند آنها را به اهدافشان رهنمون سازد . مدیریت و راهکارهای آن و تربیت مدیران لایق از اهم مبانی فکری دینی محسوب می شود . انسان نمی تواند به گونه ای ناموزون و همچون وصله ای ناهمرنگ در جهان هستی زندگی کند . او به همان اندازه که از نظام، تشکیلات و مدیریت فاصله گیرد با شکست و ناکامی روبرو خواهد شد و محکوم به فناست . (20)
تشیع و ضرورت مدیریت:

در تفکر شیعی، ضرورت مدیریت را باید در امامت جستجو کرد; زیرا امامت از نظر شیعه، به عنوان یک اصل اعتقادی، چیزی جز مدیریت جامع و کامل نیست: الامامة ریاسة عامة فی امور الدین و الدنیا; «امامت، ریاستی عمومی در امور دین و دنیاست .» (21)

شجره طیبه امامت، ریشه در زمین وحی دارد و با آب عصمت و طهارت سیراب می گردد و از نور وجودی نبوت تغذیه می کند و شاخه های سرسبزش بر سر امت اسلامی و جامعه بشری سایه می افکند; مدیریت یکی از شاخه های این درخت تناور است . امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه . . . لیثیروا لهم دفائن العقول; «خداوند پیامبران خود را در میان مردم برانگیخت تا با مدیریت خویش ذخایر پنهان استعدادها را استخراج کنند .» (22)

در نظام اداری و اجتماعی اسلامی، مدیریتها از امامت ریشه می گیرند; در واقع باید گفت: مشروعیت مدیریت در جامعه دینی ناشی از پیوندی است که با امامت دارد . هرگاه این رابطه قطع گردد، کلیه حرکتها مشروعیت و خاصیت خود را از دست می دهند .

آنچه که باید بدان اشاره کرد، این است که مشکل جامعه ما مشکل «کمبودها» نیست، بلکه مشکل «ضعف بعضی از مدیریتها» است که هرگاه با الهام از مبانی معنوی اسلام اصلاح گردد، بسرعت می توان بر مشکلات فایق آمد .
فصل دوم:
نقش رهبری و تعلیم و تجربه در مدیریت:
1- رهبری اصل تفکیک ناپذیر مدیریت اسلامی

آنچه امروزه تحت عنوان رهبری (23) مطرح است، جایگاه ویژه ای را فراتر از کاربرد سیاسی آن در امور دولتی، بازرگانی، صنعتی و از همه مهمتر مدیریت علمی به خود اختصاص داده است . در زمینه مدیریت، رهبری، اصلی تفکیک ناپذیر از مدیریت است; زیرا اگر بپذیریم که رسالت مدیر اسلامی بر اساس تعالی و تولید است، تعالی انسانها جز با برخورداری از صفات رهبری میسر نیست . و به عبارت دیگر، افزایش تولید و تکامل کمی و کیفی آن جز با حضور یک مدیر رهبر امکان پذیر نیست .

بدین ترتیب که مدیر اسلامی دارای دو رسالت «تعالی » و «تولید» در درون سازمان است . مکتب منبع تغذیه فکری و روحی مدیر جهت تحقق اهداف عالی و مقدس در درون سیستم است و بهره وری اکتشافی است . ولیکن رسالت دیگر «مدیر» یعنی «تولید» در درون یک سیستم، متکی و متصل به علوم و پیشرفت آن است; لذا مدیر اسلامی برای بهره وری در زمینه تولید، باید در جریان پیشرفت علوم دنیا نیز قرار داشته باشد . هنر مدیر اسلامی نیز این است که توازن و تعادل بین «تعالی » و «تولید» را در صحنه زندگی اجتماعی حفظ کند . (24)

تعالی مکتب اکتشافی مدیریت اسلامی تولید علم تکوینی
2- نقش تعلیم و تجربه در مدیریت:

شکوفایی سرشت مدیریت در انسانها به دو عامل تعلیم و تجربه نیازمند است . حتی رهبران الهی و انبیا نیز همراه با هدایت الهی تعلیم دیده و تجربه می اندوخته اند .

استاد شهید مرتضی مطهری در یادداشتهای خود چنین آورده است: برخی معتقدند علت اینکه پیامبران حنیف چوپان بوده اند، این است که تمرین رهبری کنند و مخصوصا فاصله فکری آنها با امت، آنان را از رهبری مایوس نکند; البته هر رهبری فطری غیر معصوم نیازمند تجربه و تعلیم است . وقتی پیامبران تمرین چوپانی می کنند، تکلیف دیگران روشن است . (25)

تعلیم و تجربه دو عامل اساسی برای شکوفایی استعداد و فطرت امامت، رهبری و مدیریت است . و نیاز رهبر به این دو عنصر چه در جهت امامت نور و چه در جهت امامت نار قطعی و غیر قابل تردید است . و عنصر سومی هم هست که قرآن بدان اشاره می کند .
3- نقش شرح صدر در مدیریت

شرح صدر در کنار تعلیم و تجربه لازمه مدیریت است و انسان را به سوی تکامل، پویایی و انسانیت سوق می دهد .

شرح صدر ظرفیت فکری و روحی است . به تعبیر قرآن هرگاه ظرفیت روانی انسان برای پذیرش حق گسترش یابد، نورانیت و بینشی برای او حاصل می شود که در پرتو آن، حرکت انسان در جهت تکامل خود و جامعه تصحیح می گردد .

افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه; «آیا کسی که خداوند ریشه اش را برای پذیرش اسلام گسترده ساخته و در نتیجه با نور الهی گام برمی دارد همانند انسان تاریکدل است؟» (26)

مولی الموحدین در روایتی می فرماید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در دعای روز عرفه از خداوند می خواست: اللهم اجعل فی قلبی نورا و فی سمعی نورا و فی بصری نورا . اللهم اشرح لی صدری و یسرلی امری ; «خدایا! در قلبم نور، در گوشم نور، و در دیده ام نور بگذار! خدایا سینه ام را گشاده و کارم را آسان ساز!» (27)
4- مدیریت امری فطری است یا اکتسابی؟

آیا مدیریت دانشی است مانند خواندن و نوشتن که همگان می توانند آن را بیاموزند؟ آیا مدیریت احساسی همچون شعر سرودن است؟ آیا ریشه در فطرت انسانها دارد و یا امری اکتسابی است؟ مدیریت مانند سرودن شعر است که برخی ذوق آن را دارند و برخی ندارند . عده ای ممکن است دانش سرودن شعر را فرا بگیرند; ولی شاعر نشوند . تعلیم و تجربه در سرودن شعر تنها برای کسانی مفید است که بطور فطری ذوق شعری داشته باشند . مدیریت نیز با خون انسانها آمیخته است . در واقع باید گفت بینش مدیریت و رهبری در برخی از انسانها فطری است و برخی سرشت مدیریتی ندارند . به کسی که سرشت مدیریتی ندارد در هیچ مدرسه ای نمی توان مدیریت آموخت . ممکن است او فیلسوف توانایی بشود، لیکن بی تردید مدیر و رهبر خوبی نخواهد شد . دانش مدیریت را فرا خواهد گرفت ولی هنر مدیریت را نخواهد یافت . (28)
فصل سوم:
معرفی اجمالی مکاتب و تئوریهای مختلف در مدیریت
الف) مکتبهای مدیریت

دانش مدیریت مبتنی بر سیر تحولی است که بنا به گفته دانشمندان اروپایی ریشه در اندیشه ها، تجربه ها و نوشته های پشتیبانی دارد که بویژه در سده بیستم به این مهم همت گماشتند . ولیکن ما امروز برآنیم که از مظلومیت ابرمرد تاریخ تشیع، امیرالمؤمنین علیه السلام سخن برانیم که بحق بنیانگذار علم مدیریت و شیوه های صحیح حکومتداری بوده اند; هموکه اصول و مبانی مدیریتش بر پایه اعتقادات الهی، احیای ارزشها، نظم، برنامه ریزی عدالت و مساوات و . . . بود . در این مجال کوتاه به بررسی اجمالی مکاتب مدیریت می پردازیم ; سپس تئوری مدیریت امام علی علیه السلام را تبیین می کنیم .

بررسیهای تاریخی نشان می دهد که اداره اماکن و سازمانها از دوره های پیشین در نزد مصریان، چینیان، ایرانیان، رومیان و سایران دارای بینشی خاص بوده است .
1- نظریه های مکتب کلاسیک:

این مکتب شامل سه نظریه است:

1- نظریه مدیریت علمی

2- نظریه اصول گرایان

3- نظریه بوروکراسی
1- 1- نظریه مدیریت علمی (29):

صاحب این نظریه فریدریک وینسلو (30) تیلور می باشد . مدیریت تیلور (31) مبتنی بر چهار اصل است:

1- برای یافتن بهترین راه حل می توان مشاغل را مشاهده و تجزیه و تحلیل کرد .

2- برای هر شغل می توان بهترین کارکن را به گونه ای علمی برگزید و آموزش داد .

3- با پرداخت مزد تشویقی - بر پایه میزان تولید می توان بالاترین مقدار تولید ممکن را بدست آورد .

4- مدیر، مسؤول برنامه ریزی، آماده سازی کار و کنترل است و کارکنان باید تنها دستورات را انجام دهند . این مدیریت جنبه مکانیکی معینی دارد .
2- 1- نظریه اصول گرایان

در بحبوحه جنگ جهانی اول، افرادی نظیر هنری فایول (32) فرانسوی تجربیات خود را در کار مدیریت بصورت اصول چهارده گانه ارائه دادند:

1- تقسیم کار; 2- اختیارات ; 3- انضباط ; 4- وحدت فرماندهی; 5- وحدت مدیریت ; 6- وابستگی منافع فردی به هدف کلی ; 7- جبران خدمات کارکنان ; 8- تمرکز ; 9- سلسله مراتب ; 10- نظم ; 11- عدالت ; 12- ثبات ; 13- ابتکار عمل ; 14- احساس یگانگی .

POSDCORB(35) که مخفف برنامه ریزی، سازماندهی، کارگزینی، هدایت، هماهنگی، گزارش دهی و بودجه بندی است، جمع بندی کردند .
3- 1- نظریه بوروکراسی:

آنگاه که توجه عمده تیلور و فایول در سیستم مدیریت به کسب مؤثر اهداف متمرکز بود، توجه ماکس وبر (36) (1920- 1864) به این مساله معطوف شد که چگونه می توان ساختار مناسبی به یک سازمان داد؟ نظریه وبر نظریه دیوان سالاری (37) است . این جامعه شناس آلمانی در آغاز سده بیستم نظریه خود را مبتنی بر پنج محور تنظیم کرد (38):

1- تقسیم کار و تخصص

(Division of labor and spicializaition)

2- جهت گیری غیر شخصی

(Impersonality)

3- سلسله مراتب اداری

(Hierachy of Authoty)

4- قواعد و مقررات

(Rules and Regulations)

5- جهت گیری شغلی

(careerorientation)
2- مکتب روابط انسانی (39)

نهضت رفتارگرایی یا اصول روابط انسانی در امریکا تحت رهبری «التون مایو» (40) شروع شد . نهضت روابط انسانی با بررسیهای وسیع در کارخانه «هارتون » (41) وابسته به شرکت «وسترن الکتریک » (42) در اواخر دهه 1930- 1920 تا اوایل دهه 1940 در شیکاگو پدید آمد . این آزمایشها به منظور تعیین ارتباط شرایط فیزیکی کار با مقدار تولید آغاز شد و نتایج زیر را در پی داشت: (43)

1- تاثیر هنجارهای اجتماعی و انگیزه های روانی بر تولید، بیشتر از مشوقهای اقتصادی است .

2- کارگران برای رویارویی با تصمیمهای یکجانبه مدیریت از سازمان غیر رسمی بهره می گیرند .

3- تخصص بتنهایی کارایی را افزایش نمی دهد .

4- افراد، انسانهای فعال هستند و همچون ماشین بیجان عمل نمی کنند .

5- ارتباط بین اعضا و گروهها بسیار مهم است و رهبران غیر رسمی از توانایی خوبی برخوردارند .

6- مؤثرترین روش رهبری برپایه مشارکت و رعایت انصاف و توجه به زیردستان استوار است .
3- نظریه های نوین مدیریت:
الف) نگرش نظام گرا (44)

مدیریت نظام گرا در بردارنده کاربرد نظریه سیستمی در اداره نظامهای بزرگ و کوچک است که با استفاده از کارهای انجام شده، در ازای کارهای داده شده ماموریت کل سازمان را بر حسب مدل سیستمی داده، پردازش و بازده از دیدگاه بهبود بخشیدن به عملیاتشان تحلیل می کند . (45)
ب) مدیریت اقتضایی (46)

کاربرد نگرش اقتضایی نیازمند آن است که مدیران بتوانند موقعیتهای گوناگون را بدرستی تشخیص داده وضعیت کنونی سازمان را با آن هماهنگ کنند; بعبارت دیگر، هرآنچه مدیر در عمل انجام می دهد به مجموعه شرایط موجود وابسته است . (47)
ج) نظریه نقشهای مدیری:

این نظریه مینتز برگ (48) است، و با مطالعه منظم فعالیتهای پنج مدیر اجرایی به این نتیجه رسید که برنامه ریزی، سازماندهی، هماهنگی و کنترل، جزء وظایف مدیر نیست; بلکه مدیر به فعالیتهای دیگری می پردازد که عبارتند از:

(1- ج) نقشهای متقابل شخصی: مانند رئیس تشریفات و رابط

(2- ج) نقشهای اطلاعاتی: گیرنده، نشردهنده، سخنگو

(3- ج) نقشهای تصمیم گیری: سوداگری، آشوب زدایی، تخصیص منابع، مذاکره

«نمودار شماره 2»

(؟)
ب - وجه تمایز مدیریت اسلامی با سایر مکاتب مدیریت:

مدیریت اسلامی پیش از آنکه علم باشد، یک مکتب است; از این رو وظیفه مکتب، ارائه راه حلهایی است که با مفهوم عدالت خواهی سازگار باشد . اگر علم نیز خواهان خدمت به مکتب یا تعالی انسانها باشد، باید با سیر مطالعاتی مکتبی که در یک سیر اکتشافی است بدین نتیجه رسید که جهان بینی حاکم بر کاربرد این «علم » در حیطه «تولید» ، یک جهان بینی الهی و نشات گرفته از وحی است .

لذا سیر مطالعاتی مکتبی پیرامون مدیریت اسلامی یک سیر اکتشافی است . و باید از «روبنا» به طرف «زیربنا» باشد که با روش مطالعه «علمی » که یک سیر تکوینی و از «زیربنا» به «روبنا» است، متفاوت است .

وجه تمایز مدیریت اسلامی با اشکال دیگر مدیریت در این است که در جوامع سرمایه داری (بورژوازی) و یا سوسیالیستی، اداره امور مردم در دست عده ای از سردمداران حکومت است ; در حالی که در نظامهای الهی بویژه اسلامی وجه تمایز در «اسلامی » بودن نظام مدیریتی و متکی و مبتنی بودن این نظام بر پایه اصول لا یتغیر «وحی » می باشد .

این مکتب اکتشافی است نه تکوینی ; بدین معنا که هر لحظه باید مطلب تازه ای از متن مکتب و از دریای زلال و عمیق معانی قرآن برداشت شود; لذا بدنبال نزول قرآن، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام تبیین کننده این مفاهیم بوده اند; پس هرگونه سیر تکوینی بر افکار الهی ممنوع است و مدیران باید تابع و حافظ ارزشهای تبیین شده توسط رهبران حکومت اسلامی باشند; حکومتی که سیاست و دیانت آن جدای از هم نیست و سیاست آن متکی و مبتنی بر فرامین الهی است .

وجه تمایز دیگر مدیریت اسلامی این است که مدیریت اسلامی همانگونه که قبلا متذکر شدیم مبتنی بر دو اصل تعالی و تولید است تعالی انسان و تولید کالا . این کالا زمانی ارزشمند است که در خدمت تعالی انسان باشد، ولی در مکاتب شرق و غرب اصول مدیریت مبتنی بر محور تولید است; نه افزایش مکارم اخلاقی و اعتقادات .

پس نتیجه می گیریم که مدیریت اسلامی مبتنی بر حضور یک مکتب «الهی » یا «اسلامی » است و قبل از آنکه «سازمان » تشکیل داده شود، مکتب پایه گذاری می شود . (49)

تشویق، محبت و احترام متقابل از ارکان این مدیریت به شمار می رود .
بخش دوم:
تئوری و مبانی مدیریت از دیدگاه امام علی علیه السلام
فصل اول:
اهداف و مبانی اصلی در مدیریت:

از آنجا که اهداف مدیریت در اسلام، جدا از اهداف حکومت اسلامی - که مدیریتها جزئی از پیکره آن است - نیست، باید اهداف حکومت اسلامی اهداف اصلی یک مدیر در چهار چوب مدیریتش باشد; البته اهداف خرد و کلان هر سازمان و اداره ای خاص آن سازمان است، ولی باید در راستای اهداف جامع نظام اسلامی باشد .

در یک بررسی، چهار هدف عمده بیش از همه موارد جلب توجه می کند (50) که حکومت اسلامی و مدیریتهایی که از آن نشات می گیرد در مسیر این اهداف گام برمی دارند:

1- آگاهی بخشیدن به انسانها

2- تربیت معنوی و احیای ارزشهای اخلاقی

3- اقامه قسط و عدل بصورت حرکتی مردمی برخاسته از متن جامعه

4- آزادی انسانها در حریم قانون و شریعت

مبانی مدیریت اسلامی:

مبانی مدیریت اسلامی دارای ویژگیهای زیر است:

1- قائل بودن به نظام حمد و تشکر (51)

حمد - تفکر + تشکر

2- تقوا و نظم: تقوا و نظم عواملی هستند که باعث فراگیر شدن نظام مدیریت الهی می گردند . بنابراین نظام حمد در یک جامعه اسلامی اینچنین تعبیر می شود:

نظام فراگیر (حمد) نظام تفکر (باتقوا) + نظام تشکر (باتقوا)

امام علی علیه السلام می فرماید: العجب یفسد العقل; «خودپسندی و خودبینی عقل را فاسد می کند .» (52)

ای برادر تو همه اندیشه ای

مابقی خود استخوان و ریشه ای

گربود اندیشه ات، گل، گلشنی

وربود خاری، تو هیمه گلخنی

اصلیترین هدف نظام مدیریت الهی، قرآنی و اسلامی (نظام مشارکت) کرامت بخشیدن به متقیان، مؤمنان و تمامی انسانهای وارسته عالم است که آن را با ایجاد نظام حمد و تشکر فراگیر انجام می دهد . در این نظام باید از پیشنهادهای خوب و مفید مردم به شایستگی تقدیر و تشکر کرد; این کار موجب رشد فکرها، اندیشه ها و انسانها می گردد .

3- اصل مشارکت: در نظام مدیریتی اسلامی، مدیر، کارکنان، دولت و ملت همگی از مشارکت سود می برند تنها کسانی که ضرر می بینند، سودجویان و ظالمان هستند . (53)

تقوا و نظم مغز نوآوری، خلاقیت - تذکر ویادآوری
4- عبادات و اصول اخلاقی:

صلاة و امر به نماز (نظام رحمت و نعمت و برکات فراگیر)

تسبیح (نظام پاک و منزه سازی فراگیر)

ایمان (نظام ایمن سازی فراگیر)

ناس (نظام مردم گرایی فراگیر)

حسنات (نظام بهترین سازی فراگیر)

رسالت (نظام ارتباطات با کیفیت فراگیر)

اسلام (نظام سلامت طلبی فراگیر)

این ویژگیها ضامن اجرای قوانین در جامعه است .
فصل دوم:
ارکان مدیریت:
برنامه ریزی
1- تعریف برنامه ریزی: (54)

برنامه ریزی عبارت است از: «تفکر در کلیات و جزئیات برنامه » یا تعیین و اتخاذ شیوه ها و روشهایی که ما را به بهترین نتیجه مطلوب برساند . (55)

به عبارت دیگر برنامه، هدف و خط مشی، شرح عملیات و روش اجرای عملیات در هر سازمان است . (56)

در هر برنامه ریزی مدیریتی صنعتی، اقتصادی، اجتماعی، علمی و . . . باید به شش سؤال پاسخ داد: (57)

1- چه ; 2- چگونه; 3- کی ; 4- کجا; 5- چرا ; 6- بوسیله چه کسی
2- اهمیت برنامه ریزی:

از آیات و روایات برمی آید که برنامه ریزی در اسلام از اهمیت بسزایی برخوردار است . امیرالمؤمنین علیه السلام در زمینه برنامه ریزی می فرماید: امارات الدول انشاء الحیل; «بقای مناصب و دولتها، برنامه ریزی و چاره اندیشی در امور است .» (58)

یقینا فرد و سازمان برای رسیدن به اهداف خویش به برنامه ریزی نیاز دارند . (59) نیاز به برنامه ریزی از این واقعیت نشات می گیرد که همه نهادها و سازمانها در محیطی متحول فعالیت می کنند .
3- هدفهای برنامه ریزی

این اهداف عبارتند از:

1- 3) افزایش احتمال رسیدن به هدف از طریق تنظیم فعالیتها

2- 3) افزایش جنبه اقتصادی

3- 3) تمرکز بر مقاصد و اهداف

4- 3) تهیه ابزاری برای کنترل
4- فواید برنامه ریزی:

1- 4) برنامه ریزی مانع ندامت است و به انسان تدبیر می دهد . علی علیه السلام می فرماید: التدبیر قبل العمل یؤمنک من الندم; «آینده نگری قبل از شروع کار تو را از پشیمانی ایمن می سازد .» (60)

2- 4) برنامه ریزی حلال مشکلات است .

امام علی علیه السلام در این خصوص می فرماید: من قعد عن حیلته اقامتة الشدائد; «کسی که چاره اندیشی را رها کند، با شداید درگیر خواهد شد .» (61)

3- 4) برنامه ریزی راه استفاده صحیح از امکانات را میسر می سازد .

امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: التلطف فی الحیلة اجدی من الوسیلة; «ظرافت و دقت در برنامه ریزی، بهتر از امکانات است .» (62)

امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: التلطف فی الحیلة اجدی من الوسیلة; «ظرافت و دقت در برنامه ریزی، بهتر از امکانات است .» (63)
5- انواع برنامه ریزی و اولویتهای آن

برنامه ریزیها یا دراز مدت (جامع یا استراتژیک) و یا کوتاه مدت (عملیاتی) هستند . در برنامه ریزی دراز مدت و جامع، خطوط کلی و آینده سازمان تبیین می گردد . این برنامه ریزی کلان و جامع، به برنامه های مقطعی و کوتاه مدت جهت می دهد . و از پراکندگی و گاهی تعارض و تضادها در برنامه جلوگیری می کند . در برنامه ریزی عملیاتی خطوط کلی برنامه جامع در اجزای مناسب خرد شده و هر جزء بصورت هدف در برنامه های عملیاتی تعیین می گردد . پس می توان برنامه ریزی عملیاتی را اینگونه تعریف نمود: «برنامه ریزی عملیاتی را می توان پیش بینی عملیات برای نیل به هدفهای معین با توجه به امکانات و محدودیتها و خطوط کلی ترسیم شده در برنامه جامع تعریف کرد .» (64)

باید گفت برنامه ریزی در راس وظایف مدیر قرار دارد و شالوده مدیریت است .

پس برای رسیدن به هدف مورد نظر، باید قبل از تلاش فیزیکی یا اقدام به انجام کار، تلاش ذهنی یا برنامه ریزی کافی صورت بگیرد .
سازماندهی
1- سازمان و سازماندهی

یکی دیگر از ارکان مدیریت، سازماندهی است . سازمان مجموعه مرکبی است از واحدهای جزئی که هریک به سود بقیه، عهده دار انجام کار معینی هستند . (65)

سازماندهی نیز تجویز چرخه روابط رسمی بین افراد یک سازمان و منابع آن، به منظور دست یابی به اهداف آن است . (66)

2- مبانی سازماندهی و عملیات آن (67)

برای سازماندهی، مبانی مختلفی چون هدف، وظیفه، نوع تولید، عملیات، منطقه عملیات، ارباب رجوع یا مشتری وجود دارد .

از مهمترین مسائل در سازماندهی و تجدید سازمان، گزینش و بکارگیری افراد درستکار و شایسته در سازمان است . حضرت علی در نامه ای خطاب به مالک اشتر ملاکهای گزینش کارگزاران را بیان می فرماید; از جمله اصالت مذهبی و خانوادگی، تقوا، شرم، حیا و حزم; (68) نکته مهمی که امام در این گزینش به آن اشاره می کنند «والقدم فی الاسلام المتقدمة » است یعنی کسانی را برگزین که در اسلام پیشگام تر بوده اند . در جای دیگر حضرت در سازماندهی نیروهای یک مدیر می فرماید: لا تتکل فی امورک علی کسلان; «بر انسانهای کسل در کارهایت تکیه نکن » (69)
تقسیم کار

در تئوری حضرت امیر علیه السلام تقسیم کار یکی از مبانی و اصول مدیریت است; زیرا مدیر بوسیله تقسیم کار می تواند به اصل کنترل و نظارت مبادرت کند و بدون تقسیم کار این امر باطل است .

وظایف داخل یک سازمان یا اداره به دو بخش عمده تقسیم می شود:

1- وظایف خاص مدیریت

2- وظایف مربوط به اجرای عملیات . (70)

1- اهمیت تقسیم کار:

هانری فایول می گوید: تقسیم کار یکی از قوانین طبیعی است که منظور از آن بدست آوردن نتیجه بهتر و زیادتر است . هرچه عملیات سازمان توسعه یابد، اهمیت تخصص و تقسیم کار بیشتر می شود . در تقسیم کار باید از تمایلات طبیعی افراد استفاده کرد; زیرا افراد کاری را که از عهده انجام آن بخوبی برمی آیند ; با میل بیشتری قبول می کنند و این عمل به کارآیی آنها می افزاید . این تقسیم کار باید در اموری باشد که عرفا نیاز به آن هست; در اموری که فقط به خدمات یک نفر نیاز هست تقسیم کار مفهومی ندارد . (71)

در مکتب امیرالمؤمنین علیه السلام تقسیم کار بر اساس شایستگیها انجام می پذیرد . مدیر امور را بر مبنای لیاقت و شایستگی افراد توزیع می کند . اگر مجاری امور، مشخص و معین نباشد و به اصل تقسیم کار توجه نشود، امور مختل می گردد و حتی در برخی موارد اصطکاک ایجاد می شود . وظیفه مدیر و حاکم اسلامی تبیین وظایف است . رعایت اصل لیاقت از احراز مشاغل بر مبنای جایگزینی روابط بر ضوابط جلوگیری می کند .

و فی الله لکل سعة و لکل علی الوالی حق بقدر ما یصلحه و لیس یخرج الوالی من حقیقة ما الزمة الله من ذلک الا بالاهتمام و الاستعانة بالله و توطین نفسه علی لزوم الحق و الصبر علیه فیما خف علیه او ثقل; «برای تمامی این گروهها نزد خداوند گشایشی است و هریک به مقدار اصلاح کارشان بر حاکم حق دارند، والی نسبت به انجام وظایفی که خداوند برعهده او گذاشته است توفیق پیدا نمی کند; مگر به کوشش و کمک خواستن از خداوند و مهیا ساختن خود بر ملازمت حق و شکیبایی و استقامت در برابر آن; خواه بر او سبک باشد، خواه سنگین .» (72)

کار انجام شدنی باید به یک فرد و یا واحد اداری مناسب اختصاص یابد . مدیران نباید خود کارهای عملی فراوانی را عهده دار شوند و یا در گسترش سرپرستی مستقیم بکوشند .

پس از دسته بندی کارها باید برای هر قسمت مسؤولی را انتخاب و حدود اختیارات او را مشخص کرد . حضرت علی علیه السلام در ادامه نامه خود به مالک اشتر می فرماید: واجعل لراس کل امر من امورک راسا منهم لا یقهره کبیرها و لا یتشتت علیه کثیرها; «ای مالک! باید برای هر کدام از کارهایت یک رئیس انتخاب کنی، رئیسی که کارهای مهم او را مغلوب نسازد و کثرت کارها او را پریشان و خسته نکند .» (73)

امام علیه السلام همچنین در وصیت به امام مجتبی علیه السلام می فرماید: واجعل لکل انسان من خدمتک عملا تاخذه به فانه احری ان لا یتواکلوا فی خدمتک ; «فرزندم! برای هریک از زیردستانت کاری تعیین کن تا اگر آن را انجام نداد او را مؤاخذه و بازپرسی کنی; زیرا این روش سزاوارتر است تا یکدیگر را وانگذارند .» (74)
هماهنگی

مدیر تشکیلات با یک سلسله حرکتها و برنامه های منظم، واحدهای مختلف سازمان را به یکدیگر ارتباط می دهد و عامل اصلی برای ایجاد پیوند بین افراد و واحدهای سازمان می باشد . هماهنگی و هم سویی در یک سازمان از چنان اهمیتی برخوردار است که هرگاه در مجموعه ای وجود نداشته باشد آن مجموعه دیگر مجموعه نخواهد بود و مدیری که قادر به ایجاد این هماهنگی در سطح سازمان خود نباشد، مدیر نیست . مسائلی که در هماهنگی باید در نظر گرفته شود، عبارتند از:

1- تقویت انسجام سازمان

2- توزیع تلاشها بین همه افراد و واحدها

3- جلوگیری از اصطکاک و خنثی سازی

4- بازدهی بیشتر و بهتر در مقابل زحمت کمتر

5- سرعت بخشیدن به کارها

6- تقویت روابط انسانی و افزایش محبت

در مدیریت اسلامی، «وحدت » و هماهنگی از اصول بنیادی محسوب می شود; زیرا «امامت » سازمان «امت » را از طریق آموزشهای گوناگون فکری و عملی با پیوندهای مختلف به یکدیگر مرتبط می سازد . (75)

در واقع تقسیم کار و طبقه بندی وظایف و نیز هماهنگ کردن عملیات واحدها در یک سازمان در تشکیل سازمان اهمیت بسزایی دارد: یکی از طرق مؤثر، هماهنگ کردن عملیات، تقویت ریاست سازمان است . هر واحد در یک سازمان مانند چشم و گوش رئیس سازمان است . یکی از اصول هماهنگی، تقابل در هماهنگی است ; به عنوان مثال، اگر یک سازمان از چهار واحد (الف)، (ب)، (ج) و (د) تشکیل شده باشد، کافی نیست که فقط واحد (الف) با سه واحد (ب و ج و د) هماهنگ باشد، بلکه واحد (ب) با سه واحد دیگر و همینطور سایر واحدها با واحدهای دیگر می توانند تضمین کننده یک هماهنگی کلان در یک سازمان باشد . (76)
تصمیم گیری

یکی از بزرگترین و مهمترین ارکان مدیریت که می تواند رمز شکست و یا موفقیت مدیر باشد، «تصمیم گیری » است . امیرالمؤمنین علیه السلام رای افراد عاقل را موجب نجات آنان می داند: رای العاقل ینجی (77) و نیز می فرماید: رای الرجل میزان عقله (78); «میزان عقل مرد، اندیشه اوست .»

تصمیمهای صحیح و عاقلانه، امور مختلف سازمان را نظام می دهد و حرکت و ارتقا به سوی اهداف را رقم می زند; چه بسا «تصمیم گیری » دقیق که موجب کمال سعادت انسان شمرده شود . حضرت می فرمایند: اذا اقترن العزم بالحزم کملت سعادة (79); «هنگامی که تصمیم با دقت همراه شود، سعادت کامل می شود .»
1- جریان تصمیم گیری و تئوری سیستم

نقش مدیر از دید تئوری سیستم حاوی دو جنبه عمده (80) و قابل بحث می باشد: جنبه اول: آنکه می تواند فعالیت و وظیفه اصلی مدیر در هر سازمان را به تصمیم گیری در مورد مسائلی از قبیل سیاستهای اجرایی، مقررات، روشها، نیروی انسانی . . . بیان نمود و جنبه دوم آنکه جریان تصمیم گیری از طریق یک سیستم فعال بین «داده ها» و «ستاده ها» (81) شکل می گیرد . در یک سیستم درست، مدیران بر اساس نتایج حاصل از تصمیم گیریهایشان ارزیابی می شوند; معمولا مدیران بنا بر ضرورت حرفه ای تصمیم گیرنده اند ولی بیشتر آنان از اینکه چگونه از تحلیل به تصمیم برسند، ناتوانند . تصمیم گیری فرایندی است که در شرایط مختلف مدیران تصمیمات مختلف می گیرند که ارتباط مستقیم با «مساله یابی » دارد تا یک مدیر مساله یابی نکند و مسائل را نشناسد، نمی تواند آن را حل کند; لذا در تعریف تصمیم گیری باید بگوییم:

«تصمیم گیری فرایندی را تشریح می کند که از طریق آن راه حل مساله معینی انتخاب می گردد .» (82)
2- مراحل تصمیم گیری

با توجه به مسائل ذکر شده در صفحات قبل، تصمیم گیری نیاز به شش مرحله دارد:

1- 2- تشخیص و تعیین مشکل اساسی در سیستم

2- 2- یافتن راه حل ممکن برای مشکل شناسایی شده

3- 2- انتخاب معیار و ملاک جهت سنجش و ارزیابی راه حلها

4- 2- مقایسه راه حلها با هم و بررسی نتایج هر راه حل

5- 2- سنجش راه حلها با توجه به معیاری که در بند (3- 2) تعیین گردید و نتایج بدست آمده در (4- 2)

6- 2- انتخاب یک راه حل مناسب از بین همه راه حلها (83)

به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام برای هر مشکلی راه حلی هست ولیکن یافتن آن نیاز به تدبیر دارد: لکل ضیق مخرج (84); «برای هر تنگنایی راه خروجی هست .»

کسی که آرا و راه حلهای مختلف را بیازماید، می تواند لغزشگاهها را با دید وسیع بشناسد .

حضرت علی علیه السلام می فرماید: من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطاء (85); «کسی که از آرای گوناگون استقبال کند، لغزشگاهها را خواهد شناخت .» و نیز می فرمایند: اضربوا بعض الرای ببعض یتولد منه الصواب (86); «افکار مختلف را با یکدیگر مقایسه کنید; راه صحیح از آن به دست خواهد آمد .»
3- عوامل مؤثر (لوازم) در تصمیم گیری

در چرخه تصمیم گیری عوامل زیادی دخیل هستند . تصمیم گیریها در خلا صورت نمی گیرد و عوامل محیطی، درونی، فرصت زمانی، همه و همه در تصمیم گیری مؤثرند . تصمیمات معمولا دو بخش هستند: 1- تصمیمهای متعارف (عادی) 2- تصمیهای غیر متعارف (غیرعادی .) معمولا تصمیماتی که بر اساس خط مشی روشهای اجرایی، قوانین و عادات گرفته می شوند، از نوع متعارف هستند و وقت زیادی از مدیر می گیرند، ولی آنچه مهم است و عوامل شکست مدیران را معمولا ایجاد می کند «تصمیمات غیر متعارف » هستند; تصمیماتی که در رابطه با مشکلات و وضعیتهای غیر معمول اخذ می شوند . (87)

از جمله عوامل مؤثر در تصمیم گیری عبارتند از:
الف - عاقبت اندیشی و دوراندیشی:

هنگام تصمیم گیری باید به عواقب و جوانب امر بیندیشیم و نتایج آینده آن را لحاظ کنیم . امیرالمؤمنین علیه السلام در این خصوص می فرماید: و ناظر قلب اللبیب به یبصر امده و یعرف غوره و نجده (88); «چشم دل انسان خردمند پایان کارش را می بیند و نشیب و فراز خویش را می شناسد .»

مولوی در کتاب مثنوی موضوع عاقبت اندیشی را چنین می بیند:

حبذا دو چشم پایان بین راد

که نگه دارند دین را از فساد

آنکه پایان دید احمد بود که

دید دوزخ را همینجا توبتو

دید عرش و کرسی و جنات را

بردریده پرده غفلات را

گر همی خواهی سلامت از ضرر

چشم ز اول بند و پایان را نگر (89)

«عاقبت نگری » در کارها که در واقع نگرشی عمیق به آینده است از اصل «آینده نگری » سرچشمه می گیرد و این اصل از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است . المؤمنون هم الذین عرفوا ما امامهم . (90); «مؤمنان کسانی هستند که آینده خویش را می شناسند .»

ب - ابهام زدایی: یکی از وظایف مدیر جهت ایجاد هماهنگی این است که از هرگونه حرکتی که به این هماهنگی ضربه می زند، قاطعانه بپرهیزد . اسلام دین صفا، صمیمیت و محبت است . یکی از حرکات شیطانی که می تواند ساختار یک سازمان را بر هم ریزد «اصل نجوی » است . در گوشی صحبت کردن یکی از اعمال شیطانی جهت فتنه انگیزی است: انما النجوی من الشیطان لیحزن الذین آمنوا (91); در گوشی سخن گفتن از اعمال شیطان است و منافقان با چنین عملی می خواهند مؤمنان را دلتنگ و اندوهناک کنند .»

مدیر موفق کسی است که از هرگونه حرکت و اعمال ابهام آور و شبهه انگیز در محیط کار ممانعت و پیشگیری کند و اجازه ندهد رفتار و گفتار مشکوک و چند پهلو سازمان موفق او را به انحطاط بکشد و ذهن کارکنان را مغشوش سازد . ابهامات و شبهات ایجاد شده می تواند در تصمیمات مدیر مؤثر واقع شود .

ج - مشورت: «مشورت » از ماده «شور» به معنای استخراج رای و نظر صحیح است . مشورت، عامل بازدارنده از استبداد رای و شخصیت دهنده زیردستان، مشوق و محرک افراد برای همکاری، باعث ایجاد هماهنگی صمیمانه و مشارکت در عقل دیگران و به دست آوردن رای صحیح است . در این خصوص حضرت امیر علیه السلام فرموده اند:

من استبد بدایه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها (92); «هرکس مشورت نکرد، تباه گشت و هر که با خردمندان با تجربه شور کند با آنها در خردهایشان شریک می شود .»

در اسلام مشاور و مشورت گیرنده حقوق متقابلی دارند . محفوظ بودن حق تصمیم برای سرپرستان و شیوه مشورت از جمله اموری است که بایستی بدانها توجه شود . (93) مشاور باید عاقل، دلسوز و با تجربه باشد . انسانهای بخیل و حریص و ترسو نباید طرف مشورت قرار گیرند . چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: اطع العاقل تغنم (94); «از انسان دانا اطاعت کن تا بهره مند شوی .»

مشورت، فواید زیادی برای مدیر دارد که از آن جمله به موارد ذیل می توان اشاره نمود (95):

1- باعث رشد استعداد زیردستان می شود .

2- مشورت از خطاهای انسان می کاهد .

3- اگر نتیجه شکست باشد، ملامت کمتری برای مدیر بدنبال دارد .

4- بر اعتماد، دوستی و علاقه افراد به مدیر می افزاید .

د - قاطعیت: قاطعیت به معنی فیصله دادن به امور و حل مشکلات است . این امر با لجبازی و یکدندگی تفاوت دارد . برخی 0قاطعیت » را پافشاری بیش از حد و «عدم انعطاف پذیری » و برخی دیگر آن را سختگیری می دانند . امیرالمؤمنین علیه السلام در این خصوص می فرماید: العسر لؤم (96); «فشار و سختگیری پستی است .» قاطعیت دارای دو نمود مهم است: یکی یافتن تصمیمی کارساز و کامل، دیگری ابراز تصمیم قاطع و بدور از شک و تردید .

یقینا تردید، دودلی، ترس، هوسهای زودگذر و انتظار نزدیکان فرد، استهزا و حرف مردم همه از موانع قاطعیت هستند . امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید:

- رو تحزم فاذا استوضحت فاجزم (97); «در کارها فکر کن، به محکم کاری دست خواهی یافت . پس هنگامی که امور برایت روشن شد، تصمیم بگیر .» و نیز می فرماید: قدر ثم اقطع و فکر ثم انطق و تبین ثم اعمل; «اندازه بگیر سپس قطع کن، فکر کن و سپس سخن بگو، واضح کن و سپس عمل کن .» (98)

علل ترس و واهمه مدیران در تصمیم گیری و قاطعیت معمولا عبارت است از:

1- مسؤولان مافوق

کنترل

اقدامات اصلاحی

اهداف

برنامه ریزی سازماندهی

هدایت و سرپرستی

نمودار و فرایند مدیریت کنترل برنامه ریزی

«نمودار شماره 4»

2- برکناری از ریاست

3- اخراج

4- بی آبرویی

5- افراد توانای موجود در مجموعه

6- قدرتهای مافوق خارج از مجموعه

و یقینا انسانی که خدا ترس باشد از هیچ یک از این عوامل نمی ترسد و برای خدا کار می کند . ترسهای بی مورد زاییده ایمان ضعیف است; الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون (99); «آگاه باشید اولیای خدا نه ترسی دارند و نه غمگین می شوند .»
کنترل

کنترل عبارت از توجه به نتایج کار و پیگیری آن برای مقایسه فعالیتهای انجام شده و اعمال اصلاحات مقتضی بر مبنای اهداف تبیین شده است . کنترل دارای ارکانی است; مانند نظارت، ارزیابی و پیگیری .
1- نظارت و ارزیابی

نظارت و ارزیابی در برخی موارد آشکار و بیرونی است . با بکارگیری ماموران تجسس و پیگیری می توان امور را کنترل و ارزیابی نمود . گاهی با یک نظارت درونی می توان افراد را معتقد به وظایف خود نمود که با نفس لوامه خود امور خود را به بررسی و ارزیابی بکشند . ناظران بیرونی گاهی آشکارا و گاهی پنهانی کار خود را انجام می دهند .

طبق فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام خدمتگزاران توده مردم هستند و بر کنترل دائمی همه کسانی که به هر نحوی به کاری گماشته شده اند، سفارش مؤکد شده است . بویژه امام توصیه فرموده است که علاوه بر آنکه مدیر خود باید ناظر اعمال آنان باشد، کار آنها را کنترل و مواظبت کند تا با سوء استفاده از قدرتی که وی به آنها داده است به رعیت ستم نکنند گروهی را نیز بایستی برای بازرسی همیشگی آنها بگمارد تا همواره او را در جریان شیوه عملکرد آنها قرار دهند . امام در قسمتی از سخنان گهربار خود خصوصیات لازم را جهت انتخاب این بازرسان، برای مالک اشتر می فرماید: و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم; «برآنها بازرسان و کنترل کنندگانی بگمار که به تو وفادار و راستگو باشند» (100). کلمه «عیون » به معنی بازرسان و چشمهای ناظر بر اعمال می باشد . جهت یک ارزیابی و کنترل صحیح باید به موارد ذیل توجه کرد:

- تعیین نتایج مورد انتظار

- تعیین استاندارد مطلوب

- تعیین شاخصها برای سنجش نتایج مورد انتظار

- تعیین نحوه و روش جمع آوری اطلاعات و آمار مورد نظر (طراحی شبکه اطلاعاتی)

- تعیین مقایسه اطلاعات جمع آوری شده و نتیجه گیری

«نمودار شماره 4»

(؟)
2- پیگیری

رکن دوم کنترل، پیگیری امور ارزیابی شده، است . یقینا اگر پیگیری نباشد نقاط قوت و ضعف بررسی نمی گردد . پس از ارزیابی و رعایت شاخصهای آن بایستی افراد شایسته مورد شناسایی و تشویق قرار بگیرند; زیرا عدم تشویق، میل و انگیزه کار را از نیروهای فعال و شایسته می گیرد . تشویق باعث تنبیه خاطیان است; همانطور که امام علی علیه السلام تشویق نکردن نیکوکاران را به منزله تشویق خطاکاران می شمارند و این امر را لازم می دانند .

عن علی علیه السلام: و لا یکونن المحسن و المسی عندک بمنزلة سواء فان فی ذلک ترهیدا لاهل الاحسان فی الاحسان و تدریبا لاهل الاسائة علی الاسائة و الزم کلا منهم ما الزم نفسه; (101) «هرگز نباید افراد نیکوکار و بدکار در نظرت مساوی باشند ; زیرا این کار سبب می شود که افراد نیکوکار در کارهایشان بی رغبت شوند و بدکاران در عمل بدشان تشویق گردند و هرکدام از اینها را مطابق کارش پاداش بده .

و در جای دیگر می فرمایند: ازجر المسی ء بثواب المحسن ; (102) «خطا کار را به وسیله پاداش دادن به نیکوکار تنبیه کن .»
شایسته سالاری و صفات مدیران موفق

یکی از اصول اساسی در گزینش شایسته سالاری است . برخورداری از خصال و فضایل برجسته فردی بتنهایی محور گزینش یست بلکه باید توان کاری هم در کنار آن باشد . تعهد و تخصص همراه با عشق و علاقه معیار اصلی گزینش است .

امام علی علیه السلام که تربیت یافته مکتب قرآن و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، به شایسته سالاری در نظام مدیریتی اعتقاد دارد: ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه ; «ای مردم همانا سزاوارترین مردم به امر خلافت و رهبری امت تواناترین بر اداره آن و دانا به فرمان خداوند در فهم مسائل است .» (103) و نیز می فرماید: من احسن الکفایة استحق الولایة ; «آن کس که از عهده امور بدرستی برآید، شایستگی ولایت و رهبری را دارد .» (104)
مدیر لایق و موفق کیست؟
1- وقار و هیبت مدیر:

انبیا و پیامبران الهی و همه امامان معصوم علیهم السلام بویژه امیرمؤمنان که اسوه یک مدیر موفق است، از هیبت و وقار خاصی برخوردار بوده اند; زیرا خداوند در قرآن می فرماید: لله العزة و لرسوله و للمؤمنین ; «عزت و شوکت از آن خدا و رسولش و مؤمنان است .» (105)

بدیهی است انسانها هیچگاه بدون ملاک خاصی در برابر افراد به خضوع درنمی آیند . کلیه کمالات معنوی و روحی انسانها آنها را بر دیگران سلطه و تفوق می دهد . بدیهی است مدیریت الهی توام با هیبت، قدرت و وقار بوده و زیربنای آن تقوا و خلوص مدیر است . تا آدمی به زیور تقوا و ایمان راستین آراسته نباشد، به چنین وقار و هیبتی دست نمی یابد; بنابراین مدیری که مهر و محبتش بر دلهای همگان سایه افکنده باشد، باید با تمام وجود در خدمت فرمانهای الهی باشد; زیرا به میزان اجرای این فرمانها هیبت او افزایش می یابد .
2- مشارکت:

یکی از ویژگیهای مدیر موفق آمیختن قوانین خشک و غیر قابل انعطاف با مهر و عطوفت است . موفقیت در این کار نشانگر هنروری مدیر است . رعایت قانون، مسؤولیت مدیر و برخورد عاطفی او انسانیتش را تثبیت می کند . امیرالمؤمنین در نامه ای به فرماندارش - عثمان بن حنیف - بخاطر شرکت در میهمانی شامی که فقرا از آن مجلس رانده شده بودند، می فرماید: ا اقنع من نفسی بان یقال امیرالمؤمنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر؟ (106); «آیا قناعت کنم به این که مردم مرا امیرالمؤمنین بگویند در حالیکه در سختیهای روزگار و تلخیهای آنان با آنان شریک نباشم؟»

در خطبه ای دیگر نیز بیان فرموده اند که مدیران و حکام باید با جلوگیری از اسراف و تجمل پرستی، مشارکت و همدلی خود را با فقرا و نیازمندان سازمان تحت اداره خود اعلام کنند . (107)
3- تواضع:

انسانهای متواضع هرچه درخت وجودشان پربارتر گردد، متواضعتر می شوند . مدیر اسلامی شخصیت خودساخته خویش را در کنار خصلتهای انسانی پرورش داده و هرگز احساس ضعف و بی ثمری نمی کند . او برای مقام و منصب اصالت قائل نیست; بلکه اصل اساسی را رضایت الهی می داند . خداوند در تبیین این صفت مدیریتی خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین . (108); «ای پیامبر! در مسند مدیریت و رهبری بالت را برای مؤمنان و پیروانت فرود آور .»

امیر مؤمنان نیز در خصوص رعایت این اصل اخلاقی که ضامن اجرای ضوابط در مسند مدیریت است، می فرماید:

- التواضع زینة الحسب (109); «زینت بزرگواری، تواضع و فروتنی است .»

- علیک بالتواضع فانه من اعظم العبادة (110); «بر تو باد فروتنی! پس همانا فروتنی از بزرگترین عبادتهاست .»

. . . - و مشیهم التواضع (111); «راه رفتنشان فروتنانه است .»
4- وفای به عهد:

وفای به عهد از اوصاف فطری انسانها و پیمان شکنی از ویژگیهای بارز منافقان است .

مولی الموحدین علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر وفای به عهد را از مهمترین فرایض خدایی می داند .

و ان عقدت بینک و بین عدولک عقدة او البسة منک ذمة فحط عهدک بالوفاء و ارع ذمتک بالامانة و اجعل نفسک جنة دون ما اعطیت فانه لیس من فرائض الله شی ء الناس اشد علیه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت ارائهم من تعظیم الوفاء بالعهود; «اگر پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید یا در پناه خود او را امان دادی، به عهد خویش وفا دار باش و بر آنچه به عهده گرفتی امانت دار باش و جان خود را سپر پیمان خود گردان! زیرا هیچ یک از واجبات الهی همانند وفای به عهد نیست . همه مردم جهان با تمام اختلاف آرائی که دارند، حتی در زمان جاهلیت به عهد خود وفادار بودند .» (112) شایستگی، مهربانی، کاردانی و رحمت از جمله اوصاف این مدیر لایق جهان تشیع است که رمز موفقیت ایشان در فتوحات اسلامی بخصوص فتح کشور یمن، بدون جنگ و خونریزی به شمار می آید . (113)
فصل چهارم:
تئوری سیستم و مناسبات انسانی در مدیریت اسلامی
1- وحدت بزرگترین اصل در مناسبات اسلامی - انسانی

با توجه به اهمیت موضوع مناسبات انسانی در اسلام، نیروها، اشیا و افراد باید از رویاروییهای کاهنده و مخرب بپرهیزند و راهی به سوی وحدت، همفکری همسویی و یگانگی طی نمایند; بدیهی است که برای یافتن این وحدت در مناسبات اسلامی باید به مصداق «تعرف الاشیاء باضدادها» مراجعه کرد . در زمینه پیوندها و مناسبات راهی جز رو کردن به قانون جهان شمول حرکت به سوی «الله » نیست و باید هماهنگ با جهان، کلیه ارتباطات را با (الله) برقرار کرد . «لااله الاالله » رمز وحدت و اصل اجتناب ناپذیر در مناسبات انسانی است . آنچه ما از توحید نظری و عملی می گوییم چیزی جز جایگزین کردن روابط توحیدی به جای انحا و انواع مناسبات غیر توحیدی نیست . (114)
2- نگاهی گذرا بر مناسبات انسانی در مدیریتهای غربی - شرقی

با بررسی و مطالعه پیرامون شیوه های عملکرد مدیران و حکام در سراسر جهان به این نتیجه می رسیم که مدیران موفق که ایده توحیدی دارند و از باورهای دینی تبعیت می کنند، در اعمال و رفتارشان نیز آن را به کار می گیرند . کسانی که از تئوری «اومانیسم » (انسان محوری) در اجرای قوانین بهره می گیرند، به مسائلی همچون «سازمان گرایی » ، «اجبار و تحکم » ، «افزون خواهی » مبتلا می شوند که از آفات عمده مدیریت است .

در خطوط اصلی اجرایی مدیریت امروز که بر اساس تفکر «ماکیاولی » «تیلوریسم » «ماکس وبر» است، سلطه طلبی و برتری جویی یک امر عادی و ذاتی است; بنابراین طبیعی است که انسان برای رفع عطش برتری جویی خود اقدام کند تا با سلطه و توانایی بتواند به ایده آل خود برسد . (115)

بنا بر عقیده ماکیاولی تنها با تقوا، انسانیت و عفت نمی توان به موفقیت و کامیابی رسید . در رد این نظریه باید به این آیه قرآن اشاره کنیم که اینگونه افراد همواره امور خود را «اصلاح » مفاسد جامعه می دانند: و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون . الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون; «هرگاه به آنها گفته می شود در روی زمین فساد نکنید می گویند این است و جز این نیست که ما همان اصلاحگرانیم . بدانید که آنها همان مفسدان هستند و لیکن شعور ندارند .» (116)

طبق نظر تیلور باید افرادی را یافت که دارای قدرت جهانی بسیار و رشد فکری اندک باشند; در واقع با زور بازوی خود و با اطاعت کورکورانه بتوانند حاصل کار را افزایش دهند . از نظر ما انسان، ماشین نیست; بلکه خالق همه ماشینها و مسلط بر آنها می تواند باشد . (117)

تیلوریستها افراد انسان را همچون «گوریلهای هوشیار» مورد ملاحظه قرار می دهند; اما از نظر اسلام، انسان، ماشین نیست بلکه خالق آن است; او «خلیفة الله » و اشرف مخلوقات است و در مقام «لقدکرمنا بنی آدم . . . و فی احسن تقویم » قرار دارد .
3- تئوری عشق و محبت در مناسبات انسانی و مدیریت اسلامی

انسان موجودی اجتماعی است و اجتماع نیز همچون شبکه ای درهم تنیده از روابط انسانی است . آنچه در ارتباط بین انسانها حرف اول را می زند محبت و عشق است . ماهیت ارتباط آدمیان در سطح نیازهای جسمانی باقی نمی ماند; بلکه فراتر از آن به گستره محبت و عشق می رسد . این تکامل در ماهیت ارتباطات تا بدانجاست که اراده آدمی، حرکت او به سوی هدف و انجام کار از نوع علاقه و محبتی است که بدان موضوع دارد . این واقعیتی انکارناپذیر است که اگر انسان به امری دلبستگی داشته باشد، بی شک تلاشی پیگیر در جهت رسیدن به آن خواهد کرد . محبت در ایدئولوژیها و فرهنگهای مختلف، معانی خاصی دارد . طبیعی است که ماهیت ارتباطات در فرهنگ دینی رابطه ای زایشی با ارزشهای برخاسته از پذیرش قادر مطلق برای هستی دارد . ارزشهای متعالی، تعیین کننده نوع ارتباطات هستند; در همین زمینه رابطه انسان با خدا نیز از مقوله محبت و عشق است، تعریف می شود: «یحبهم و یحبونه » (118).

تا آنجا که شرط وصول به لقاءالله این است که آدمی علاقه و محبت خود را خاص خداوند کند و به غیر خدا عشقی نورزد و آرامش ظاهری و باطنی انسان در گرو علاقه تام او به خداوند باشد . (119) از طرفی اراده برخاسته از محبت است . همانگونه که اگر کراهت و انزجار نباشد، ترک و پرهیز نیست، اراده ای که در طول اراده خداوند باشد، در جهت انجام تکالیف می تواند انسان را به فلاح و رستگاری برساند .

در جواب این پرسش که علی علیه السلام چگونه خدا را شناخت که دوست خدا شد و سپس در راهش سرسپرد و همه کارهایش عبادت خدا بود و اگر می خواهیم بدانیم چگونه وی هم در سجاده زهد، حق را می جست «وفزت و رب الکعبه » گفت باید اذعان کنیم که او در اثر توحید افعالی هرگز چیزی را بد نمی دید . (120)

حب به مطلق حب به اجرای امر مطلق اراده در جهت اجرا عمل به تکلیف رسیدن به کمال
الگوی عمل منبعث از عشق و محبت (121)

حضرت امیر علیه السلام در مورد رسیدگی مسؤول به وضع افراد سازمانش می فرماید: از حال آنان جویا باشد، آنچنان که پدر و مادر از فرزندانشان تفقد می کنند .

باید بدانیم که خوشرفتاری و محبت عامل جذب دیگران است; البته این محبت و خوش رفتاری باید ظهور و بروز بیرونی هم داشته باشد . یک مدیر و مسؤول وقتی مورد اعتماد کارکنان قرار می گیرد و آنها او را ملجا و حامی خود می داند که محبت و خیرخواهی او را باور کرده باشند . محبت و احسان به دیگران اقتضا می کند که مسؤول در اختیار افراد باشد تا بتوانند با او ارتباط برقرار کنند: من تالف الناس احبوه (122); «هرکس با مردم انس و الفت داشته باشد، دوستش می دارند .»

در الگوی ارائه شده، زمانی رابطه تعاملی بین محبت و معرفت در نیل به کمال وجود دارد که برگرفته از ایمان و تقوی باشد . اگر انسان به حلقه محاسبه و مراقبه در این الگو توجه کند، می تواند مسیر خود را در یک ساختار مدیریت اسلامی بیابد . (123)
الگوی تعاملی رفتارهای برخاسته از محبت و معرفت

معرفت نیز از مقوله محبت است . اگر مدیر خود را متصل به دریای حق می داند، باید در مقام عمل زیردستان خود را به عنوان تجلی حق بنگرد; ابتدا با اهرم جذب و محبت اعمال مدیریت کندو سپس بر قلوب آنان حکومت کند; زیرا عشق و محبت قبل از قوانین حاکم بر روابط انسانی و در واقع ضامن اجرای قوانین هستند . تنها ارتباطاتی که با محبت آمیخته و برای سودرسانی به دیگران باشد، می تواند به بالاترین سطح اثربخشی دست یابد . ارتباطات مبتنی بر محبت بطور طبیعی رفتار محبت آمیز را به گیرنده پیام و مجریان قانون القا کرده رفتاری محبت آمیز در او ایجاد می کند که ارزشی الهی دارد .

خلل پذیر بود هر بنا که می بینی

بجز بنای محبت که خالی از خلل است

(سعدی)

سخن آخر اینکه مبنا و پایه مدیریت دینی و اسلامی مبتنی بر آمیختگی معرفت و محبت است; به یقین مدیری لایق و تواناست که بتواند با رسوخ در قلب کارکنان خود آنها را به تلاش و کوشش پیگیر وادار نماید; زیرا محبت و ایجاد علاقه در انسانها از ارکان حیات طبیعی جوامع انسانی است و می تواند به عنوان یکی از عوامل افزایش دهنده کیفی در سطح یک سازمان و اداره باشد . با ایجاد عشق و باورهای قلبی، انسان با تمام وجودش به کار دل می بندد و در راه رسیدن به اهداف تلاش می کند . در واقع باید گفت روح حاکم بر سازمان و مجموعه قوانین، عشق و محبت و باورهای قلبی است که هدایتگر و ضامن اجرای قوانین است .

«نمودار شماره 5»

الگوی تعاملی رفتارهای برخاسته از محبت و معرفت

(؟)
خلاصه کلام:

مقاله با بررسی جایگاه علم مدیریت و نظریه ها و مکاتب کلاسیک، نئوکلاسیک، نوین و اسلامی، گامی در تطبیق رویه ها و دیدگاهها برداشت تا به اثبات برساند که تئوری مدیریت از دیدگاه امام علی علیه السلام مبتنی بر اهداف و مبانی و عناصری است که حول محور برنامه ریزی، سازماندهی، تصمیم گیری، هماهنگی، تفویض اختیار، کنترل و نظارت می چرخد . یقینا مدیرانی موفق هستند که علاوه بر ارکان فوق به مهارتها و تواناییهایی دست یازند که عوامل پیش برنده مدیریت هستند; نظم، دقت، تواضع، وقار و هیبت، و از همه مهمتر محبت و عشق از اصلی ترین لوازم و عوامل در مناسبات انسانی و اسلامی است . و باید گفت: تئوری حضرت امیر علیه السلام مبتنی بر مدیریتی حاکی از عشق و محبت به ذات اقدس الله است که همین محبت را نثار همه انسانهایی می کند که خود والی، زمامدار و مدیر آنهاست .

نمودار پیشنهادی جهت توزیع اوقات مدیران ارشد «نمودار ضمیمه »

(؟)

59% ملاقاتهای برنامه ریزی شده

10% ملاقاتهای برنامه ریزی نشده

3% بازدید

22% کارهای جاری

6% پاسخ به تلفن
منابع:

- آیین کشورداری از دیدگاه امام علی علیه السلام: آیت الله فاضل لنکرانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1379، چاپ هفتم

- اصول مدیریت: دکتر علی رضائیان، تهران، انتشارات سمت، 1374، چاپ ششم

- اصول مدیریت و رفتار سازمانی: دکتر منوچهر حاضر و دکتر امیر عابدینی راد، تهران، ناشر مؤلف، 1375، چاپ اول

- اقرب الموارد فی نصح العربیه: سعید الخوری الشرطونی، قم، مکتبة آیت الله العظمی مرعشی، 1403 ه . ق

- امامت و رهبری: استاد شهید مرتضی مطهری، تهران، صدرا، 1369، چاپ یازدهم

- بحار الانوار: علامه محمدباقر مجلسی، بیروت، موسسة الوفاء، 1965 م

- تئوریهای مدیریت: دکتر کمال پرهیزگار، تهران، اشراقی، 1357، چاپ سوم

- تحلیلی از مدیریت اسلامی: غلامرضا اشرف سمنانی، تهران، بعثت، 1364، چاپ اول

- تصمیم گیری و تحقیق عملیات در مدیریت: دکتر محمد جواد اصغرپور، تهران، دانشگاه تهران، 1365، چاپ سوم

- تفسیر المیزان: علامه سید محمد حسین طباطبایی، تهران، بنیاد علمی فرهنگی علامه طباطبایی، 1363

- تفسیر موضوعی قرآن مجید: آیت الله عبدالله جوادی آملی، تهران، مرکز فرهنگی رجاء، 1365

- حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه: عبدالله جوادی آملی، قم، نشر اسراء ، 1376، چاپ اول

- الحیاة: محمدرضا، محمد و علی الحکیمی، طهران، نشر الثقافة الاسلامیه، 1370، چاپ ششم

- دانش مدیریت امروز دستنامه مدیران: دکتر عبدالرضا رضائی نژاد، تهران، مؤسسه رساء، 1375، چاپ اول

- الدر المنثور فی تفسیر بالماثور: جلال الدین سیوطی، قم، کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی، 1404 ه . ق

- دیباچه ای بر مدیریت اسلامی: عبدالمجید رشیدپور، تهران، موسسه دینی و دانش، 1365

- راه علی علیه السلام: آیت الله سید رضا صدر، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1377، چاپ دوم

- رهبری در اسلام: آیت الله محمد محمدی ری شهری، قم، دار الحدیث، 1376، چاپ دوم

- سازمان و مدیریت سیستم و رفتار سازمانی: دکتر علی محمد اقتداری، تهران، مولوی، 1372، چاپ ششم

- سیره سیاسی امام علی علیه السلام: سید احمد خاتمی، تهران، نشر مطهر، 1379

- سیری کوتاه در مدیریت اسلامی: حجة الاسلام سید محمود سیاهپوش، تهران، نشر دفتر مرکزی جهاد، 1364

- شرح فارسی غرر الحکم و دررالکلم: جمال الدین محمد خوانساری، تهران

- غرر الحکم و دررالکلم: آوری، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، 1945

- مثنوی معنوی: مولانا جلال الدین بلخی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1371

- مجمع البحرین: شیخ فخرالدین طریحی، بیروت، مکتبة الهلال، 1989م

- مدیریت اسلامی: دکتر سید علی اکبر افجه ای، نشر ساجد، تهران، 1377، چاپ چهارم

- مدیریت اسلامی: محمد حسن نبوی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1375، چاپ دوم

- مدیریت علمی مکتبی از دیدگاه اسلام: عباسعلی اختری، تهران، مرکز چاپ سازمان تبلیغات، 1369

- مدیریت عمومی: سید مهدی الوانی، تهران، نشر نی

- مدیریت منابع انسانی: دکتر ناصر میرسپاسی، ناشر مؤلف، تهران، 1368، چاپ هشتم

- مدیریت و روابط عمومی: دکتر لطفی، تهران

- مدیریت و فرماندهی در اسلام: آیت الله مکارم شیرازی، قم، هدف، 1370، چاپ هشتم

- مصنف ابن شیبه: ابن ابی شیبه، بیروت، دار العلم الکتب

- مناسبات انسانی در مدیریت اسلامی: سید محمود سیاهپوش، قم، جامعه مدرسین، 1401 ه . ق

- میزان الحکمه: محمد محمدی ری شهری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی

- نظام مشارکت زیربنای مدیریت اسلامی: فریور باتمانقلیچ، تهران، جمهوری اسلامی، 1375، ج اول و دوم

- نگرشی بر مدیریت اسلامی: سید رضا تقوی دامغانی، تهران، شرکت چاپ تبلیغات اسلامی، 1377، چاپ دهم

- نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام: ترجمه محمد دشتی، قم، نشر مشرقین، 1379، چاپ ششم

- نهج البلاغه خطبه ها و سخنان کوتاه امیرالمؤمنین علیه السلام: سید علینقی فیض الاسلام، موسسه انتشارات فقیه، تهران، 1379، چاپ پنجم

- وسائل الشیعه: شیخ حر عاملی لبنانی، قم، موسسه آل البیت، 1409 ه . ق

- Metcalf andviwick, Dynamic Adninistrain: The collected papers of mary parker falett (New York; 1940) p.p 295.307.

- Thompson; Organization in action; 1967.

- Daniel katz and Robert L.kahn; The social psychogy of organization 1967.

- Gulick andvrwick(ed). papers on the science of Administration, New York, 1937

- Richard John son and others the theory and mangement of systems 3 th(ed), New York, 1979.

- Henry Mintzbery: The mangers job: Foxlklor and fact, Harvard Business Review, 1975.

- Jeseph. A. Litter: organization, New York, 1969.

پی نوشت ها:

1) اقرب الموارد، ذیل ماده دور

2) مدیریت و روابط عمومی، دکتر لطفی، ص 10

3) نازعات، 5

4) مجمع البحرین، الطریحی، ج 3، ص 298، ذیل کلمه دبر

5) تصمیم گیری و تحقیق عملیات در مدیریت، دکتر اصغرپور، ص 1

6. Rationality

7. James d. Thompson (1967)

8) جهت مطالعه بیشتر بنگرید به:

Thompson; organization in action 1967 p.97

9. Uncertainty

10. Joan Wood Ward (1968)

11. Prof. T. Duncan

12) جهت مطالعه بیشتر بنگرید به:

From F. Luthans (1969), Jeseph. A. Litlerer, organization (1969); pp. 449-453.

13) در همین مقاله به صفات و وظایف مدیران اشاره شده است .

14) اصول مدیریت، دکتر رضائیان، ص 6

15) نهج البلاغه، نامه 5 خطاب به اشعث بن قیس فرماندار امام در آذربایجان

16) المیزان، ج 16، ص 370

17) نگرشی بر مدیریت اسلامی، تقوی دامغانی، ص 37- 40

18) بنگرید به: نهج البلاغه، نامه 53 خطاب به مالک اشتر نخعی

19) نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 5 3

20) مدیریت فرماندهی در اسلام، آیت الله مکارم شیرازی، ص 20- 21

21) الحیاة، حکیمی، ج 2، ص 365

22) نهج البلاغه، خطبه 1

23. Leader ship

24) جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: مدیریت اسلامی، دکتر افجه ای، ص 30- 33

25) امامت و رهبری، شهید مطهری، ص 28

26) زمر، 22

27) مصنف ابن ابی شیبه، ج 7، ص 107 ; درالمنثور، ج 1، ص 548

28) جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: رهبری در اسلام، محمدی ری شهری، ص 206- 208; دیباچه ای بر مدیریت اسلامی، مجید رشیدپور، ص 94

29. Scientific Management

30. Frederick w. Taylor

31) دانش مدیریت امروز، دکتر رضایی نژاد، ص 18- 20

32. Henry Fayol

33. Urwick

34. Guleick

35. Posdvrob : (plannig, organizing, staffing, Directing, Coordinaling, Reporting and Budgeting

36. Max weber

37. Bureaucracy

38) دانش مدیریت امروز، دکتر رضایی نژاد، ص 26- 28

39. Behavioral Approach

40. Elton Mayo

41. Hawthorne

42. Western Electric

43) دانش امروز مدیریت، دستنامه مدیران، دکتر رضایی نژاد، ص 30- 32

44. System Approach

45) اصول مدیریت، دکتر رضائیان، ص 16

46. Contingency Approach

47. Richard A Johnson and others The Theory and mangement of systems 3th.ed (New York: Mcgrow - Hill 1979, p.19

48. Henry Mintzberg, The mangers job: Folklor andFact, Harvard Business Review pp. 49-667,1975

49) بنگرید به: مدیریت اسلامی، دکتر افجه ای، ص 15- 22

50) مدیریت و فرماندهی در اسلام، آیت الله مکارم شیرازی، ص 25

51) حمد: ستایش در مقابل صفات و افعال نیک اختیاری است .

52) غرر الحکم و درر الکلم، ج 2، ص 77

53) نظام مشارکت زیربنای مدیریت اسلامی، باتمانقلیچ، ج 1، ص 224

54. Planinig

55) مدیریت منابع انسانی، میرسپاسی، ص 19

56) مدیریت اسلامی، دکتر افجه ای، ص 150- 151

57) نظام مشارکت زیربنای مدیریت اسلامی، ج 1، ص 278

58) میزان الحکمه، ج 2، ص 551

59) مدیریت اسلامی، نبوی، ص 40

60) بحارالانوار، ج 68، ص 338

61) میزان الحکمه، ج 2، ص 551

62) همان منبع

63) همان منبع

64) مدیریت عمومی، الوانی، ص 26

65) تئوریهای مدیریت، کمال پرهیزکار، ص 15; سازمان و مدیریت، دکتر اقتداری، ص 104

66) اصول مدیریت و رفتار سازمانی، منوچهر حاضر و امیر عابدینی راد، ص 350

67) مدیریت اسلامی، نبوی، ص 79- 80

68) سیری کوتاه در مدیریت اسلامی، حجة الاسلام سیاهپوش، ص 111; نیز بنگرید به: نهج البلاغه، ج 5، نامه 53

69) میزان الحکمه، ج 8، ص 393

70. Operations

71. Gulick and Urwick(ed)Papers on the science of Administration (New York: Institute of public Administration, 1937. p.4)

72) نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 53، ص 1003 ; نیز بنگرید به: آیین کشورداری از دیدگاه امام علی (ع)، آیت الله فاضل لنگرانی، ص 136- 137

73) همان منبع، ص 1016، نیز بنگرید به: مدیریت علمی مکتبی، عباسعلی اختری، ص 226- 228

74) نهج البلاغه، نامه 31

75) نگرشی بر مدیریت اسلامی، سید رضا تقوی، ص 91- 94

Metcalf and urwick, Dynamic Administrain: The collected papers of Maryparker Follett. (New York: Harper and Brothers 1940, p.p 295,307

77) غرر الحکم و درر الکلم، ص 55

78) همان منبع

79) همان منبع، ص 474

80. Daniel Katz and Robent L. Kahn; The Social psychology of organization 1976,p.191

81) همان بازده عمل می باشد .

82) اصول مدیریت، دکتر علی رضائیان، ص 57

83) مدیریت عمومی، سید مهدی الوانی، ص 178; مدیریت اسلامی، محمدحسن نبوی، ص 256

84) غرر الحکم و دررالکلم، ص 481

85) میزان الحکمة، ج 4، ص 34

86) همان منبع، ص 36

87) اصول مدیریت و رفتار سازمانی، دکتر حاضر، ص 192- 198

88) نهج البلاغه، خطبه 153

89) مثنوی مولوی، دفتر ششم، ص 565

90) بحار الانوار، ج 78، ص 25

91) مجادله، 10

92) نهج البلاغه، خطبه 152، ص 1165

93) بنگرید به: رساله حقوق امام سجاد (ع)

94) غرر الحکم و درر الکلم، ص 56

95) جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: نهج البلاغه، نامه 53 ; سیری کوتاه در مدیریت اسلامی، حجة الاسلام سیاهپوش، گفتار 8، ص 95- 108

96) غرر الحکم و دررالکلم، ص 479

97) بحار الانوار، ج 68، ص 341

98) الحیاة، ج 1، ص 341

99) یونس، 62

100) نهج البلاغه، نامه 53، ص 1011; نیز بنگرید به: تحلیلی از مدیریت اسلامی، غلامرضا اشرف سمنانی، ص 163

101) نهج البلاغه، نامه 53

102) همان منبع، حکمت 177

103) نهج البلاغه، خطبه 172، ص 558

104) شرح غرر الحکم و دررالکلم، خوانساری، ج 5، ص 349، ح 8692 ; نیز بنگرید به: سیره سیاسی امام علی (ع)، سید احمد خاتمی، ص 132- 138

105) منافقون، 8

106) نهج البلاغه، محمد دشتی، نامه 45، ص 553

107) بنگرید به: نهج البلاغه، خطبه 200

108) شعرا، 214

109) بحار الانوار، ج 78، ص 80

110) همان منبع، ج 75، ص 119

111) نهج البلاغه، خطبه 193

112) نهج البلاغه، محمد دشتی، نامه 53، ص 558

113) راه علی، آیت الله صدر، ص 53

114) جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: مناسبات انسانی در مدیریت اسلامی، سید محمد سیاهپوش، ص 61- 63

115) از جمله عقاید ماکیاولی است; وی دیپلمات ایتالیایی بود و اعتقاد به تلفیق سه عنصر شوم «زر» ، «زور» «تزویر» در سلطه طلبی داشت .

116) بقره، 11

117) برگرفته از مناسبات انسانی، سید محمود سیاهپوش

118) مائده، 54 ; جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: شریان حیات مدیریت، دکتر رضائیان به نقل از چهارمین سمینار بین المللی مدیریت دولتی از دیدگاه اسلامی، ص 2

119) تفسیر موضوعی قرآن، آیت الله جوادی آملی، ج 1، ص 337

120) حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه، آیت الله جوادی آملی، ص 157

121) حیات مدیریت، دکتر رضائیان، ص 2

122) غرر الحکم، ج 2، ص 622 ; جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: مدیریت علمی مکتبی، اختری، ص 172- 176

123) شریان حیات مدیریت، دکتر رضائیان، ص 3- 8
منبع:http://www.hawzah.net

اعجاز علمی قرآن کریم

اعجاز علمی قرآن کریم


منابع مقاله:
علوم قرآنی، معرفت ، محمد هادی؛ 




«اعجاز علمی قرآن »مربوط به اشاراتی است که ازگوشه های سخن حق تعالی نمودار گشته و هدف اصلی نبوده است،زیرا قرآن کتاب هدایت است و هدف اصلی آن جهت بخشیدن به زندگی انسان و آموختن راه سعادت به او است.از این رو اگر گاه در قرآن به برخی اشارات علمی بر می خوریم،از آن جهت است که این سخن از منبع سرشار علم و حکمت الهی نشات گرفته و ازسرچشمه علم بی پایان حکایت دارد. قل انزله الذی یعلم السر فی السماوات والارض (1) ،بگو:آن را کسی نازل ساخته است که راز نهان ها را در آسمان ها و زمین می داند»و این یک امر طبیعی است که هر دانش مندی هر چند در غیر رشته تخصصی خود سخن گوید،از لا به لای گفته هایش گاه تعابیری ادا می شود که حاکی از دانش و رشته تخصص وی می باشد.همانند آن که فقیهی درباره یک موضوع معمولی سخن گوید،کسانی که با فقاهت آشنایی دارند از تعابیر وی در می یابند که صاحب سخن،فقیه می باشد،گرچه آن فقیه نخواسته تا فقاهت خود را در سخنان خود بنمایاند.هم چنین است اشارات علمی قرآن که تراوش گونه است و هدف اصلی کلام را تشکیل نمی دهد.

چند تذکر:پیش از آن که نمونه هایی از این اشارات علمی ارائه گردد،ضرورت است که چند نکته تذکر داده شود:

1- برخی را گمان بر آن است که قرآن مشتمل بر تمامی اصول و مبانی علوم طبیعی و ریاضی و فلکی و حتی رشته های صنعتی و اکتشافات علمی و غیره می باشد و چیزی از علوم و دانستنی ها را فرو گذار نکرده است.خلاصه قرآن علاوه بر یک کتاب تشریعی کتاب علمی نیز به شمار می رود.برای اثبات این پندارافسانه وار،خواسته اند دلایلی از خود قرآن ارائه دهند،از جمله آیه و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء (2) ،قرآن را بر تو فرستادیم تا بیان گر همه چیز باشد». ما فرطنا فی الکتاب من شی ء (3) ،در کتاب-قرآن-چیزی فرو گذار نکردیم ». و لا رطب و لا یابس الافی کتاب مبین (4) ،هیچ خشک و تری نیست مگر آن که در کتابی آشکار[ثبت]است ».

در حدیثی از عبد الله بن مسعود آمده:«من اراد علم الاولین و الآخرین فلیتدبرالقرآن (5) ،هر که علوم گذشتگان و آیندگان را خواهان باشد،همانا در قرآن تعمق نماید».

اگر این گمان از جانب برخی سرشناسان (6) مطرح نگردیده یا به آنان نسبت داده نشده بود،متعرض آن نگردیده در صدد نقد آن بر نمی آمدیم،زیرا سستی دلایل آن آشکار است.

اولین سؤال که متوجه صاحبان این پندار می شود آن است که از کجا و چگونه این همه علوم و صنایع و اکتشافات روز افزون از قرآن استنباط شده،چرا پیشینیان به آن پی نبرده و متاخرین نیز به آن توجهی ندارند؟!

دیگر آن که آیات مورد استناد با مطلب مورد ادعا بی گانه است.زیرا آیه سوره نحل در رابطه با بیان فراگیر احکام شریعت است.آیه در صدد اتمام حجت برکافران است که روز رستاخیز هر پیامبری با عنوان شاهد بر رفتار امت های خودبر انگیخته می شود و پیامبر اسلام نیز شاهد بر این امت می باشد،زیرا کتاب وشریعتی که بر دست او فرستاده شده کامل بوده و همه چیز در آن بیان شده است وجئنا بک شهیدا علی هؤلاء.و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین (7).یعنی جای نقص و کاستی در بیان وظایف و تکالیف شرعی باقی نگذاردیم،تا هدایت و رحمت و بشارتی باشد برای مسلمانان.لذا با ملاحظه شان نزول و مخاطبین مورد نظر آیه و نیز صدر و ذیل آیه،به خوبی روشن است که مقصود از«تبیانا لکل شی ء»همان فراگیری و جامعیت احکام شرع است.

اصولا شعاع دائره مفهوم هر کلام،با ملاحظه جای گاهی که گوینده در آن قرارگرفته،مشخص می گردد.مثلا محمد بن زکریا که کتاب «من لا یحضره الطبیب »رانگاشت و یاد آور شد که تمامی آن چه مورد نیاز است در این کتاب فراهم ساخته است،از جای گاه یک پزشک عالی مقام سخن گفته است،لذا مقصود وی از تمامی نیازها،در چار چوب نیازهای پزشکی است.بر همین شیوه مرحوم صدوق کتاب «من لا یحضره الفقیه »را تالیف نمود،تا مجموع نیازهای در محدوده فقاهت راعرضه کند.هم چنین است آن گاه که خداوند بر کرسی تشریع نشسته،در رابطه باکتب و شرایع نازل شده بر پیامبران،چنین تعبیری ایفا کند که صرفا به جامعیت جنبه های تشریعی نظر دارد!

همین گونه است آیه ما فرطنا فی الکتاب من شی ء (8) اگر مقصود از«کتاب »قرآن باشد.در صورتی که ظاهر آیه چیز دیگر است و مقصود از کتاب،کتاب تکوین و دررابطه با علم ازلی الهی است.آیه چنین است: و ما من دابة فی الارض و لا طائر یطیربجناحیه الا امم امثالکم.ما فرطنا فی الکتاب من شی ء ثم الی ربهم یحشرون (9).یعنی ماهمه موجودات و آفریده ها را زیر نظر داریم و هیچ چیز بیرون از علم ازلی ما نیست و سرانجام همه موجودات به سوی خدا است.

آیه و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبة فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین (10) ،در این جهت روشن تر است،که همه موجودات و رفتار و کردارشان در علم ازلی الهی ثبت و ضبط است و حضور بالفعل دارد.

و اما حدیث ابن مسعود،صرفا در رابطه با علومی است که وی با آن آشنایی داشته و آن،علوم و معارف دینی است و مقصود از اولین و آخرین،سابقین ولا حقین انبیا و شرایع آنان می باشد،که تمام آن چه در آن ها آمده در قرآن فراهم است.

2- دومین نکته آن که به کارگیری ابزار علمی برای فهم معانی قرآنی،کاری بس دشوار و ظریف است،زیرا علم حالت ثبات ندارد و با پیش رفت زمان گسترش ودگرگونی پیدا می کند و چه بسا یک نظریه علمی-چه رسد به فرضیه-که روزگاری حالت قطعیت به خود گرفته باشد،روز دیگر هم چون سرابی نقش بر آب،محو ونابود گردد.لذا اگر مفاهیم قرآنی را با ابزار ناپایدار علمی تفسیر و توجیه کنیم،به معانی قرآن که حالت ثبات و واقعیتی استوار دارند،تزلزل بخشیده و آن را نااستوارمی سازیم.خلاصه،گره زدن فرآورده های دانش با قرآن،کار صحیحی به نظرنمی رسد.

آری اگر دانش مندی با ابزار علمی که در اختیار دارد و قطعیت آن برایش روشن است،توانست از برخی ابهامات قرآنی-که در همین اشاره ها نمودار است-پرده بردارد،کاری پسندیده است.مشروط بر آن که با کلمه «شاید»نظر خود را آغاز کند وبگوید:شاید-یا به احتمال قوی-مقصود آیه چنین باشد،تا اگر در آن نظریه علمی تحولی ایجاد گردد،به قرآن صدمه ای وارد نشود،صرفا گفته شود که تفسیر او اشتباه بوده است.

ما در این بخش از اعجاز قرآنی،با استفاده از برخی نظریه های قطعی علم منقول از دانش مندان مورد اعتماد،سعی در تفسیر برخی اشارات علمی قرآن نموده ایم.

اما به این نکته باید توجه داشت که هرگز نباید میان دیدگاه های استوار دین وفراورده های ناپایدار علم،پیوند ناگسستنی ایجاد نمود.

3- نکته سوم،آیا تحدی-که نمایان گر اعجاز قرآن است-جنبه علمی قرآن را نیزشامل می شود؟بدین معنا که قرآن آن گاه که تحدی نموده و هم آورد طلبیده،آیا به این گونه اشارات علمی نیز نظر داشته است؟یا آن که بر اثر پیش رفت علم و پی بردن به برخی از اسرار علمی که قرآن به آنها اشارتی دارد،گوشه ای از اعجاز این کتاب آسمانی روشن شده است.به عبارتی دیگر پس از آن که دانش مندان با ابزار علمی که در اختیار داشتند توانستند از این گونه اشارات علمی که تا کنون حالت ابهام داشته،پرده بردارند و در نتیجه به گوشه ای از احاطه صاحب سخن(پروردگار)پی ببرند ودریابند که چنین سخنی یا اشارتی در آن روزگار،جز از پروردگار جهان امکان صدورنداشته و بدین جهت مساله اعجاز علمی قرآن مطرح گردیده است!

برخی برهمین عقیده اند،که این گونه اشارات علمی دلیل اعجاز می تواند باشد.

ولی تحدی به آن صورت نگرفته است،چون روی سخن در آیات تحدی با کسانی است که هرگز با این گونه علوم آشنایی نداشته اند. بر این مبنا قرآن در جهت علمی همانند دیگر کتب آسمانی است،که صورت تحدی به خود نگرفته اند،گرچه اشارات علمی دلیل اعجاز می توانند باشند (11).

ولی این طرز تفکر از آن جا نشات گرفته که گمان برده اند روی سخن در آیات تحدی تنها با عرب معاصر نزول قرآن بوده است،در حالی که قرآن مرحله به مرحله از محدوده زمانی عصر خویش فراتر رفته و دامنه تحدی را گسترش داده است،نه تنها عرب بلکه تمامی بشریت را برای ابدیت به هم آوردی فرا خوانده است.

یکی از آیات تحدی که در سوره بقره است و پس از ظهور و گسترش اسلام درمدینه نازل گشته،تمامی مردم را مورد خطاب قرار داده است،پس از خطاب یا ایهاالناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون -با فاصله یک آیه می فرماید: و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین.فان لم تفعلوا و لن تفعلوا... (12) همه مردم مخاطب قرارگرفته اند،تا چنان چه تردیدی در رابطه با صحت وحی قرآنی در دل های شان راه یافته،آزمایش کنند آیا می توانند حتی یک سوره همانند قرآن بیاورند؟هرگزنتوانسته و نخواهند توانست.

آیه قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا (13) آب پاکی را بر دست همه ریخته،تمامی انس و جن را به نحوجمعی-که عموم افرادی و ازمانی هر دو را شامل می شود (14) -مورد تحدی قرارداده است و اعلام کرده که اگر همه انسان ها و پریان پشت در پشت هم بکوشند تاهم چون قرآنی بیاورند نخواهند توانست.

اکنون می پرسیم که این گونه گسترش در دامنه تحدی-که همه انسان ها را در همه سطوح و در طول زمان شامل گردیده است-آیا نمی تواند دلیل آن باشد که همه جوانب اعجاز قرآنی،هر کدام به فراخور حال مخاطب خاص خود،مورد تحدی قرار گرفته باشند؟به سادگی نمی توان از کنار این احتمال گذشت یا آن رانادیده گرفت!
نمونه هایی از اشارات علمی

در قرآن از این گونه اشارات علمی و گذرا بسیار است.برخی از این اشارات از دیرزمان و برخی در سالیان اخیر با ابزار علم روشن شده و شاید بسیاری دیگر را گذشت زمان آشکار سازد.دانش مندان-به ویژه در عصر حاضر-در این باره بسیارکوشیده اند،گرچه افرادی به خطا رفته ولی بسیاری نیز موفق گردیده اند.نمونه هایی از این گونه اشارات در بخش اعجاز علمی قرآن در کتاب «التمهید»ج 6 آمده است،در این جا به جهت اختصار به چند نمونه بسنده می کنیم:
رتق و فتق آسمان ها و زمین

او لم یر الذین کفروا ان السماوات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما (15) «رتق »به معنای «به هم پیوسته »و«فتق »به معنای «از هم گسسته »است.در این آیه آمده است که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بوده اند و سپس از هم گسسته شدند.

مفسران در این پیوسته بودن و گسسته شدن زمین و آسمان ها اختلاف نظرداشته اند.بیش تر بر این نظر بوده اند که مقصود از به هم پیوستگی و گسسته شدن،همان گشوده شدن درهای آسمان و ریزش باران است، ففتحنا ابواب السماء بماءمنهمر (16) ،پس درهای آسمان را با آبی ریزان گشودیم ».و نیز شکافتن زمین و روییدن گیاه،چنان چه می فرماید: ثم شققنا الارض شقا فانبتنا فیها حبا (17) ،زمین را شکافتیم وپس در آن،دانه رویانیدیم ».علامه طبرسی گوید:«و این معنا از دو امام(ابو جعفرباقر و ابو عبد الله صادق علیهما السلام روایت شده است (18) ،در«روضه کافی »روایتی ضعیف السند از امام باقر علیه السلام است (19) و در تفسیر قمی روایتی که اتصال سندی ندارد ازامام صادق علیه السلام روایت شده است (20).

تفسیر دیگری در این باره شده که آسمان ها و زمین ابتدا به هم پیوسته بودندسپس از هم جدا گشته و به این صورت در آمده اند. چنان چه در سوره «فصلت »

می خوانیم: ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتااتینا طائعین.فقضاهن سبع سماوات (21) ، [خداوند]هنگامی که به آفرینش آسمان روی آورد،آسمان ها به صورت دودی-توده گازی-بودند.آن گاه به زمین و آسمان فرمان داد که به صورت جدا از هم حضور یابند-چه بخواهند و چه بخواهند-(یعنی یک فرمان تکوینی بود)،آن ها[به زبان حال]گفتند:فرمان پذیر آمدیم.سپس هفت آسمان را این چنین استوار ساخت ».

مطلب مذکور در آیه فوق مبین یک حقیقت علمی است که دانش روز،کم و بیش به آن پی برده است و آن این است که منشا جهان مادی به صورت یک توده گازی بوده است.بدین ترتیب واژه «دخان »در کلمات عرب،دقیق ترین تعبیر از ماده نخستین ساختار جهان است.

مولا امیر مؤمنان-مکررا-در نهج البلاغه به همین حقیقت علمی که آیه کریمه به آن اشارت دارد،تصریح فرموده است.در اولین خطبه نهج البلاغه-که درباره آفرینش جهان است-می خوانیم:«ثم انشا سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء وسکائک الهواء...ثم فتق ما بین السماوات العلی فملاهن اطوارا من ملائکته،سپس خداوند فضاهای شکافته و کرانه های کافته و هوای به آسمان و زمین راه یافته راپدید آورد...آن گاه میان آسمان های زبرین را بگشود و از گونه گون فرشتگان پرنمود».در خطبه 211 می فرماید:«ففتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها،آن ها را از هم شکافت پس از آن که به هم پیوسته بودند».

علامه مجلسی-در شرح روضه کافی-پس از نقل دو روایت سابق الذکرمی فرماید:«این دو روایت،بر خلاف آن چیزی است که از مولا امیر مؤمنان علیه السلام رسیده است » (22).در این باره تفصیلا سخن گفته ایم (23).
نقش کوه ها در استواری زمین

در نه جای قرآن از کوه ها با تعبیر«رواسی »یاد شده است (24) و جعلنا فی الارض رواسی ان تمید بهم (25) ،و کوه ها را در زمین پا بر جا و استوار نهادیم تا مبادا[زمین]آنان[مردم]را تکان دهد و بلرزاند».

اساسا تعبیر از کوه ها به «رواسی »بدان جهت است که «ثابت هایی »هستند که برریشه های مستحکم استوار می باشند و از ماده «رست السفینة »گرفته شده،به معنای لنگر انداختن کشتی است که به وسیله این لنگرها در تلاطم آب های دریا استوار وپا بر جا می ماند.از این رو،کوه ها هم چون لنگرهایی هستند که زمین را در گردش ها وچرخش های خود،از لرزش و تکان باز می دارد.

هم چنین از کوه ها به «اوتاد»تعبیر شده،به معنای میخ ها،که زمین را از هم پاشی و فرو ریزی نگاه می دارد و الجبال اوتادا (26).

مولا امیر مؤمنان در این زمینه گفتاری دارد،که به خوبی تعابیر اعجاز گونه قرآن راروشن می سازد.می فرماید:

«و جبل جلا میدها،و نشوز متونها و اطوادها،فارساها فی مراسیها،و الزمهامقراراتها.فمضت رؤوسها فی الهواء،و رست اصولها فی الماء.فانهد جبالها عن سهولها،و اساخ قواعدها فی متون اقطارها و مواضع انصابها.فاشهق قلالها،و اطال انشازها،و جعلها للارض عمادا، و ارزها فیها اوتادا.فسکنت علی حرکتها من ان تمید باهلها،او تسیخ بحملها،او تزول عن مواضعها.فسبحان من امسکها بعدموجان میاهها (27) ،هم راه با سرشتن صخره های بزرگ زمین و بر آمدن دل این صخره هاو قله های بلند سر به فلک کشیده،در جای گاه های خود استواریشان بخشید.پس قله ها را در هوا به بلندا برد و ریشه های شان را در آب فرو کشید.بدین سان خداوندکوه ها را با بلنداشان از دشت ها جدا ساخت و پایه های شان را چونان ریشه درختان در زمین های پیرامون و مواضع نصبشان،در اعماق زمین نفوذشان داد.کوه ها را باقله هایی بس بلند و سلسله هایی به هم پیوسته و دراز،تکیه گاه زمین ساخت وچونان میخ ها بر آن بکوفت. چنین است که زمین به رغم حرکات گوناگونی که دارد،برای ساکنانش از لرزش و تکان نگاه داشته شد و از فرو در کشیدن بار خود، بازداشته شد و از لغزش از جای گاه خود در امان ماند.پس بزرگ است خداوندی که زمین را به رغم تلاطم امواج خروشان آب های آن،چنین استوار نگاه داشت ».

در بخشی از این گفتار درربار آمده:«زمین به رغم حرکت های خود از لغزش ولرزش و فرو پاشیدگی نگاه داشته شد.»از این گفتار سه نکته به دست می آید:

1- زمین دارای حرکت های گوناگون است،ولی به رغم این حرکت ها آرامش وتعادل خود را حفظ کرده است.

2- پوسته زمین مستحکم است و از هم نمی گسلد و لایه هایش گسسته نمی شود،تا ساکنان و بارهایش را در درون خود فرو نکشد.

3- زمین در حرکت وضعی و انتقالی و برخی حرکت های دیگر،آرام و استواراست و از مدارهایی که به طور منظم در آن می گردد، بیرون نمی افتد.

این گونه نکته ها امروزه مورد تایید اکتشافات و پژوهش های علمی قرارگرفته است.این اثر بزرگ کوه ها-که حیات را بر پهنای زمین میسر ساخته است به دلیل آن است که سلسله کوه های پراکنده در پوسته سخت زمین،همانند کمربندزنجیره ای اطراف زمین را در بر گرفته اند.

اکنون بهتر می توانیم به ظرافت و دقت فرموده امام علیه السلام در خطبه یکم نهج البلاغه پی ببریم،که به جای کلمه جبال(کوه ها) واژه صخور(صخره ها)را به کار برده «و وتدبالصخور میدان ارضه،و به کوه های گران،زمین را میخ کوب نموده به آن استواری بخشیده است ».این گفتار،تفسیر آیه فوق الذکر است و جعلنا فی الارض رواسی ان تمید بهم (28).امام علیه السلام جنبه «صخره ای »بودن کوه ها را در جهت استحکام و استواری مرتبط می داند.

سلسله کوه های سنگی-با پستی و بلندی هایی که دارند-نقش بزرگی در تعادل زمین و ثبات اجزا و استواری پوسته آن دارند تا این کوه ها با وجود شعله ور بودن درون و التهاب گداخته های آن،درهم شکسته و لرزان نشوند.

آشنایان با علوم طبیعی می دانند که زمین با حلقه هایی از سلسله کوه ها،محاصره شده است و این امر عامل حفظ بیش تر ثبات زمین می باشد.حکمت و چگونگی ارتباط این سلسله کوه ها با یک دیگر و جهت امتداد آن ها نیز بر طبیعی دانان پوشیده نیست.این سلسله کوه ها بر اساس نظمی بدیع و محکم و توجه بر انگیز،زمین را به شکل حلقه هایی کوهستانی در آورده است که از چهار طرف آن را در بر گرفته اند.

وقتی به نقشه طبیعی زمین نظر می افکنیم،ناهم واری های زمین را به روشنی مشاهده می کنیم و می بینیم سلسله کوه ها به طور عموم در طول هر قاره امتدادمی یابد.گویا این کوه ها ستون فقرات قاره ها هستند.

هنگامی که به شبه جزیره های هر قاره می نگریم سلسله کوه ها را در طولانی ترین شکل ممکن امتداد یافته می یابیم.در طول جزایر کوهستانی-بزرگ یا کوچک-نیزسلسله کوه هایی یافت می شود.

امروزه با سیر و مطالعه در بستر دریاها و اقیانوس ها به طور یقین ثابت شده است که بیش تر جزیره ها و ارتفاعات آن ها در حقیقت دامنه و امتداد سلسله کوه ها وجزئی از آن ها هستند،به این صورت که قسمتی از آن کوه ها در آب دریاها فرو رفته وپوشیده شده و بخشی دیگر همانند جزیره ها،بر سطح آب آشکار است.

بنابر این تمام قاره ها به وسیله سلسله کوه ها و از طریق خشکی یا دریا به یک دیگرمتصل اند.جالب توجه است بدانیم،حلقه ای از سلسله کوه ها در زیر دریا و درنزدیکی ساحل شمالی قاره های سه گانه شمالی قرار دارد که کاملا اقیانوس منجمدشمالی را در بر گرفته است و بسیاری از جزیره های حاشیه این ساحل برجستگی های آن سلسله کوه ها هستند.

یعنی در قطب جنوب نیز حلقه دیگری از سلسله کوه ها قرار دارد که قطب منجمد جنوب را در بر گرفته است.بین دو حلقه یاد شده حلقه های دیگر سلسله کوه ها که در طول قاره ها و اقیانوس ها از شمال تا جنوب امتداد دارد پیوندی محکم ایجاد کرده است.گویی این سلسله کوه ها،چار چوب هایی مشبک هستند که پنجه در دست آویز زمین زده اند و از متلاشی شدن و تجزیه و پراکندگی ذرات زمین درفضا جلوگیری می کنند.

از جهت دیگر،درون زمین شعله ور است.آتش بر افروخته و زبانه دار وخشمگینی در درون زمین شعله ور است،گویی نزدیک است از خشم به جوش وخروش آید و اگر ضخامت و سختی پوسته زمین نبود،این آتش بر افروخته زمین رادرهم می ریخت.زمین لرزه ها و آتش فشان هایی که گه گاه مشاهده می شود بخشی ناچیز از التهاب و فوران آتش درونی زمین است.

سختی و ضخامت پوسته روی زمین-که از دیر باز سرد مانده است-از فوران درون بر افروخته زمین مانع می شود و اگر سختی و صلابت پوسته زمین نبود،لرزش های شدید و مستمر تمام زمین را فرا می گرفت.اگر خداوند زمین را نگه نمی داشت و آرامش نمی بخشید،زمین ساکنانش را در خود فرو می کشید واطرافش شکافته می شد و همه چیز در هم فرو می ریخت.اما خداوند آسمان وزمین را نگاه می دارد تا از استواری که دارند نلغزند ان الله یمسک السماوات و الارض ان تزولا (29).

ملاحظه می شود که کوه ها صخره های کوهستانی سلسله واری هستند که زمین رااحاطه کرده اثر مستقیمی بر توازن زمین دارد و جلوی لرزش آن را می گیرد،به علاوه سختی این پوسته در بر گیرنده زمین جلوی اشتعال درونی زمین را نیز می گیرد،که درکلام مولا امیر مؤمنان علیه السلام به این حقایق آشکار(از دیدگاه علم روز)اشارت فرموده است (30).
دشواری تنفس با افزایش ارتفاع

و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فی السماء (31).

در این آیه از سختی و دشواری زندگی گم راهان سخن می گوید و آنان را به کسی تشبیه می کند که در حال صعود به لایه های بالایی جو است و در اثر این صعوددچار تنگی نفس و فشار سخت بر سینه خود می گردد.

مفسران پیشین در وجه تشبیه،در آیه فوق اختلاف نظر دارند.برخی بر این باوربوده اند که مقصود تشبیه به کسی است که بیهوده می کوشد تا پرواز کند و مانندپرندگان در آسمان به پرواز در آید،چون این کار برایش مقدور نیست ناراحت می شود و از شدت ناراحتی نفس کشیدن بر او دشوار می گردد.

برخی گفته اند که این تشبیه همانند حالتی است که درختان نو نهال بخواهند درجنگل های انبوه رشد یابند،اما درختان کهن سر درهم کرده راه سر بر افراشتن رامسدود می کنند و این درختان تازه رشد به سختی و دشواری راه خود را به فضای آزاد باز می کنند. مطالبی از این قبیل گفته شده که هیچ کدام مفهوم آیه را به خوبی روشن نمی سازد.

ولی امروزه با پی بردن به پدیده فشار هوا در سطح زمین و تناسب آن با فشاردرجه خون از داخل بدن،که موجب تعادل فشار بیرونی و درونی است،وجه تشبیه در آیه بهتر روشن شده و تا حدودی از ابهامات تفاسیر پیشین کاسته شده است.

اشتباه مفسران پیشین در این بوده که از تعبیر«یصعد فی السماء»با تشدید صاد وعین و به کار بردن «فی »-کوشش برای صعود به آسمان فهمیده اند.در صورتی که اگراین معنا مقصود بود،بایستی واژه «الی »را به جای «فی »به کار می برد.دیگر آن که «یصعد»-از نظر لغت-مفهوم «صعود»و بالا رفتن را نمی دهد،بلکه کاربرد این لفظ از باب تفعل «تصعد»-برای افاده معنای به دشواری افتادن می باشد به گونه ای که ازشدت احساس سختی،نفس در سینه تنگ شود.در لغت «تصعد نفسه »به معنای به دشواری نفس کشیدن و تنگی سینه و احساس درد و رنج است.واژه های «صعود»و«صعد»بر دامنه های صعب العبور اطلاق می شود و برای هر امر دشوار بسیارسختی به کار می رود.در سوره جن آمده: و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذاباصعدا (32) ،و هر که از یاد پروردگار خود روی گرداند،او را در عقوبت دشواری درمی آورد».در سوره مدثر نیز آمده: سارهقه صعودا (33) ،او را به سخت ترین عقوبتی دچار می سازم ».

از این رو معنای «کانما یصعد فی السماء»چنین می شود:او مانند کسی است که درلایه های مرتفع جو،دچار تنگی نفس و سختی و دشواری فراوان گشته است.درواقع کسی که خدا را از یاد برده-در زندگی-مانند کسی است که در لایه های بالایی جو قرار دارد و دست خوش درد و رنج و سختی تنفس است.لذا از این تعبیر(اعجازگونه)به خوبی به دست می آید که اگر کسی در لایه های فوقانی جو فاقد وسیله حفاظتی باشد،دچار چنین دشواری و تنگی نفس می گردد.این جز با اکتشافات علمی روز قابل فهم نیست،که در آن روزگار برای بشریت پوشیده بوده است.

پیشینیان بر این عقیده بوده اند که هوا فاقد وزن است،تا سال 1643 م که وسیله هوا سنجی بر دست «توریچلی »(1608-1647)اتراع گردید (34) و بدین وسیله پی بردند که هوا دارای وزن است.هم چنین پی بردند که هوا ترکیبی از گازهای مخصوصی است که هر یک وزن مشخصی دارد و می توان وزن هوا را در هر کجا بامقدار فشاری که وارد می آورد،سنجید و هر چه از سطح دریا بالا رویم از این فشارکاسته می شود.اکنون به دست آمده که فشار هوا در سطح دریا،معادل ثقل لوله عمودی جیوه به ارتفاع 76 سانتی متر است. همین فشار در سطح دریا بر بدن انسان وارد می شود.ولی در ارتفاع 5 کیلومتر از سطح دریا،این فشار به نصف کاهش می یابد.پس هر چه بالاتر رود،این فشار به طور معکوس پایین می آید،به ویژه درلایه های بالای هوا که تراکم هوا به گونه فاحشی پایین می آید و رقیق می گردد.

در واقع نیمی از گازهای هوایی،یعنی تراکم پوشش هوایی چه از لحاظ وزن وچه از لحاظ فشار،در میان از سطح دریا تا ارتفاع 5 کیلومتر واقع گردیده و سه چهارم آن تا ارتفاع 12 کیلومتر می باشد.ولی موقعهی که به ارتفاع 80 کیلومتر برسیم،وزن هوا تقریبا به 20000/1 پایین می آید.به وسیله شهاب های آسمانی به دست آمده که تراکم هوا تقریبا تا حدود ارتفاع 350 کیلومتر است،زیرا از فاصله 350 کیلومتری سنگ های آسمانی بر اثر اصطکاک و بر خورد با ذرات هوا ملتهب و شعله ورمی گردند (35).

هوا سنگینی و فشار خود را از تمامی جوانب بر بدن ما وارد می سازد،ولی مافشار و سنگینی آن را احساس نمی کنیم،زیرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشارهوا است و هر دو فشار خارج و داخل بدن متعادل می باشند.لیکن موقعی که انسان بر کوه های بلند بالا می رود و فشار هوا کم می شود،این تعادل بر هم خورده،فشارداخلی از فشار خارجی بیش تر می شود.اگر رفته رفته فشار هوا کاهش یابد،گاه خون از منافذ بدن بیرون می زند.اولین احساسی که به انسان در آن هنگام رخ می دهد،سنگینی بر دستگاه تنفسی است که بر اثر فشار خون بر عروق تنفسی تحمیل می شود و مجرای تنفس را تنگ کرده و موجب دشواری تنفس می گردد (36).
آب منشا حیات

و جعلنا من الماء کل شی ء حی (37).پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده:«کل شی ء خلق من الماء» (38).

طبق آیه فوق و فرموده پیامبر،همه موجودات منشا هستی خود را از آب گرفته اند.مرحوم صدوق از جابر بن یزید جعفی-که از بزرگان تابعین (39) به شمارمی رود-از امام باقر علیه السلام پرسش هایی دارد،از جمله در رابطه با آغاز آفرینش جهان می پرسد.امام در جواب می فرماید:«اول شی ء خلقه من خلقه،الشی ء الذی جمیع الاشیاء منه،و هو الماء (40) ،نخستین آفریده ای که خدا خلق کرد،چیزی است که تمامی اشیا از آن است و آن آب است ».

مرحوم کلینی در روضه کافی روایتی از امام باقر علیه السلام آورده که در جواب مرد شامی فرموده:«نخست آن چیزی را آفرید که همه چیزها از آن است و آن چیز که همه اشیااز آن آفریده شده،آب است.در نتیجه خدا نسب هر چیزی را به آب می رساند،ولی برای آب نسبی که بدان منسوب شود قرار نداد» (41).

هم چنین محمد بن مسلم-که شخصیتی عالی قدر به شمار می رود-ازامام صادق علیه السلام چنین روایت کرده است:«کان کل شی ء ماء،و کان عرشه علی الماء» (42).

آیه شریفه: و هو الذی خلق السماوات و الارض فی ستة ایام و کان عرشه علی الماء (43) ،و او است که آسمان ها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش[تدبیر]او[پیش ازآن]بر آب بود»،دلالت دارد که پیش از پیدایش جهان هستی،از آسمان ها گرفته تازمین،آب پدید آمده است،زیرا در تعبیر«و کان عرشه علی الماء»واژه «عرش »کنایه ازعرش تدبیر و منظور،علم خدای متعال است به همه مصالح و شایستگی ها وبایستگی های هستی،در برهه ای که جز آب چیزی نبوده است.در نتیجه آیه کنایه ازآن است که خدای تعالی بود و هیچ چیز با او نبود،و خداوند پیش از آفرینش جهان ابتدا آب،سپس همه مخلوقات را از آب آفرید.

قرآن کریم در چند جا اشاره دارد که ریشه زندگی،هم در منشا و پیدایش و هم درصحنه هستی و تداوم حیات،همه از آب است. می فرماید:

و جعلنا من الماء کل شی ء حی (44) ،هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم ».

و الله خلق کل دابة من ماء (45) ،خدا هر جنبنده ای را از آب آفرید».

درباره انسان می گوید:

و هو الذی خلق من الماء بشرا (46) ،و او است که از آب بشری آفرید».

مقصود از این آب همان آبی است که سر منشا همه موجودات است چنان چه درآیات فوق آمده،یا منظور از آب،نطفه است چنان چه در آیه خلق من ماء دافق (47) ،[آدمی]از آبی جهنده آفریده شد». الم نخلقکم من ماء مهین (48) ،مگر شما را از آبی پست نیافریدیم؟». مقصود از«پست »بد بو و نفرت آور،بر حسب ظاهر است.ولی بیش تر مفسرین بر این عقیده اند که منظور از«ماء»همان پدیده نخستین است «اول ما خلق الله الماء (49) ،نخستین چیزی که خدا آفرید آب بود»،که تمامی پدیده ها از آن ریشه گرفته اند،زیرا بذر نخستین موجود زنده تنها از آب پاشیده شد،همان بذراولیه ای که به صورت حیوان ساده تک سلولی(آمیپ)شکل گرفت و به سوی جان دارانی که اعضای پیچیده با بیش از یک میلیون سلول پیش رفت کرد.

اما چگونگی پیدایش حیات-در آب اقیانوس ها،دریاها و باتلاق ها-از نکات مبهمی است که هنوز علم تجربی بدان دست نیافته است. از این رو است که تئوری تکامل جان داران-به هر شکل و فرضیه ای که تا کنون مطرح شده-به بررسی مرحله پس از پیدایش نخستین سلول زنده پرداخته است،اما برهه پیش از آن هنوز مجهول مانده است.همین اندازه معلوم گشته که حیات به اراده الهی-که بر تمامی مقدرات هستی چیره است-به وجود آمده است و این امر مسلمی است که از پذیرش آن گریزی نیست،زیرا که هم تسلسل باطل است و هم خود آفرینی محال.دانش تجربی روز هم خود آفرینی را باطل می شناسد (50).
پوشش هوایی حافظ زمین

و جعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آیاتها معرضون (51) ،و آسمان را سقفی محفوظ[بر فراز زمین]قرار دادیم،که اینان از نشانه های آن روی گردانند».

گرد زمین را پوشش هوایی ضخیمی فرا گرفته،که عمق آن به 350 کیلومترمی رسد.هوا از گازهای «نیتروژن »-به نسبت 03/78 درصد و«اکسیژن »به نسبت 99/20 درصد و اکسید کربن به نسبت 04/0 درصد و بخار آب و گازهای دیگر به نسبت 94/0 درصد ترکیب یافته است.این پوشش هوایی با این حجم ضخیم و بااین نسبت های گازی فراهم شده در آن،هم چون سپری آسیب ناپذیر،زمین را دربر گرفته و آن را از گزند سنگ های آسمانی که به حد وفور (52) به سوی زمین می آیند و ازهمه اطراف،تهدیدی هول ناک برای ساکنان زمین به شمار می روند،حفظ کرده زندگی را بر ایشان امکان پذیر می سازد.

فضا انباشته از سنگ های پراکنده ای است که بر اثر از هم پاشیدگی ستاره های متلاشی شده به وجود آمده اند.از این سنگ ها به صورت مجموعه های بزرگ وفراوانی پیرامون خورشید در گردشند و روزانه تعداد زیادی از این سنگ ها موقع نزدیک شدن به کره زمین به وسیله نیروی جاذبه به سمت زمین کشیده می شوند.این سنگ ها برخی بزرگ و برخی کوچک و با سرعتی حدود(60-50) کیلومتر در ثانیه به سوی زمین فرود می آیند،که سرعتی فوق العاده است.ولی هنگامی که وارد لایه هوایی می شوند در اثر سرعت زیاد و اصطکاک فوق العاده با ذرات هوا،داغ شده شعله ور می شوند و در حال سوختن یک خط نوری ممتد به دنبال خود ترسیم می کنند و به سرعت محو و نابود می شوند که به نام شهاب سنگ شناخته شده اند.

برخی از این سنگ پرتاب ها آن اندازه بزرگ اند،که از لایه هوایی گذشته،مقداری ازآن به صورت سنگ های سوخته با صدای هول ناکی به زمین اصابت می کند.

این خود از آثار رحمت الهی است که ساکنان زمین را از آسیب پرتاب های آسمانی فراوان در امان داشته و پوششی بس ضخیم آنان را از گزند آفات گرداگردشان محفوظ داشته است که اگر چنین نبود،امکان حیات بر روی کره زمین میسر نبود.علاوه در مورد پوشش اطراف زمین وجود لایه ازن از اهمیت بالایی برخوردار است.این لایه که در اثر رعد و برق به وجود می آید،زمین را در برابرپرتوهای مضر کیهانی محافظت می کند.اگر این لایه نبود حیات روی زمین ممکن نمی شد.که تفصیل آن در جای خود آورده شده است.پس هم واره باید گفت:

سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین (53).

پی نوشتها:

1- نحل 16:89.

2- انعام 6:38.

3- انعام 6:59.

4- غزالی،احیاء العلوم باب 4،آداب تلاوة قرآن،ج 1،ص 296.

5- مانند ابو الفضل مرسمی(متوفای 655).و ابو بکر معروف به ابن العربی معافری(متوفای 544).و شایدظاهر کلام ابو حامد غزالی و زرکشی و سیوطی نیز همین باشد،البته قابل تاویل نیز می باشد.که در مقدمه ج 6 التمهید آورده ایم.

6- نحل 16:89.

7- انعام 6:38.

8- همان.

9- انعام 6:59.

10- ر.ک:دکتر احمد ابو حجر،التفسیر العلمی للقرآن فی المیزان،ص 131.

11- آیات شماره 21 و 23 و 25.

12- اسراء 17:88.

13- این یک اصطلاح اصولی است و مقصود همه افراد در طول زمان می باشد.

14- انبیا 21:30.

15- قمر 54:11.

16- عبس 80:27-26.

17- مجمع البیان،ج 7،ص 45.

18- کافی شریف،ج 8،ص 95،شماره 67 و ص 120،شماره 93.

19- تفسیر قمی،ج 2،ص 70.

20- فصلت 41:12-11.

21- مرآة العقول،ج 25،ص 232.در نتیجه دو روایت سابق الذکر به جهت ضعف سند،قابل استناد نیستند.تنهافرموده مولا امیر مؤمنان که سند قطعی است می تواند تفسیر آیه باشد.

22- ر.ک:التمهید،ج 6،ص 139-129.

23- سوره های رعد:3.نمل:61.حجر:19.ق:7.نحل:15.لقمان:10.انبیا:31.فصلت:10.مرسلات:27.

24- انبیا 21:31.

25- نبا 78:7.

26- خطبه شماره 211(صبحی صالح)ص 328.

27- انبیا 21:31.

28- فاطر 35:41.

29- برای توضیح بیش تر ر.ک:التمهید،ج 6،ص 161-151.

30- انعام 6:125.

31- جن 72:17.

32- مدثر 74:17.

33- ر.ک:تاریخ علوم «پی یر روسو»ترجمه حسن صفاری،ص 256.

34- انبیا 21:30.

35- بحار الانوار،ج 54،ص 208،شماره 170.الدر المنثور،ج 4،ص 317.

36- تابعین به کسانی گفته می شود که پس از اصحاب آمده از ایشان کسب فیض نمودند و خود به دیدار مبارک پیامبر نایل نگردیده اند.

37- کتاب توحید صدوق،ص 67،شماره 20،باب التوحید.

38- کافی شریف،ج 8،ص 94،شماره 67.

39- همان،ص 95،شماره 68.

40- هود 11:7.

41- ر.ک:بصائر جغرافیة،نوشته استاد رشید رشدی بغدادی،ص 208-205.

42- ر.ک:مبادی ء العلوم العامة.ص 57 و نیز کتاب «مع الطب فی القرآن الکریم »،ص 21.

43- فرقان 25:6.

44- انبیا 21:30.

45- نور 24:45.

46- فرقان 25:54.

47- طارق 86:6.

48- مرسلات 77:20.

49- تفسیر فخر رازی،ج 24،ص 16.

50- برای تفصیل بیش تر ر.ک:التمهید،ج 6،ص 61-31.

51- انبیا 21:32.

52- روزانه میلیون ها سنگ پرتاب آسمانی به سوی زمین هدف گیری می شود.

53- زخرف 34:13.
منبع:http://www.hawzah.net

نهضت بزرگ علمی امام باقر (ع)

نهضت بزرگ علمی امام باقر (ع) 


منابع مقاله:
زندگی سیاسی امام باقر (ع)، ترابی، احمد ؛ 




پس از رسول خدا، ظاهرا قرآن، به عنوان منبع اصلی شناخت مسایل عقیدتی وعبادی و سیاسی، در جامعه اسلامی باقی ماند، اما از آن جا که این منبع ژرف نیاز به مفسرانی آشنا با پیام وحی داشت و دستهای سیاست، این مفسران واقعی (اهل بیت علیهم السلام) را در جامعه منزوی ساخته بود، با گذشت زمان، نیازهای اعتقادی و پرسشهای عبادی و مسایل مستحدث یکی پس از دیگری رخ نمود و کسانی که در جامعه به عنوان عالم و محدث شناخته می شدند، ناگزیر باید جوابی را برای هر پرسش و مسأله تدارک می دیدند!

عدم احاطه کامل آنان بر مجموعه معارف قرآنی از یک سو، و عدم آشنایی آنان با فرهنگ ویژه وحی از سوی دیگر، سبب گردید تا با قیاس و توجیه گری و استحسان و تکیه بر آرای شخصی و گاه احادیث بی ریشه و اقوال بی اساس، عقیده ای را ابراز کرده و یا فتوایی دهند.

بنابر این، یکی از راههای اساسی مبارزه با این مشکل، بازگرداندن مردم به قرآن و هشدار دادن آنان نسبت به آرای ساختگی و غیر مستند به وحی بود.

امام باقر (ع) در این راستا می فرمود:

هر گاه من حدیث و سخنی برای شما گفتم، ریشه و مستند قرآنی آن را از من جویا شوید.سپس آن حضرت در برخی سخنانش فرمود: پیامبر (ص) از قیل و قال (بگو مگو و مشاجره) و هدر دادن و تباه ساختن اموال و پرس و جوی زیاد، نهی کرده است.

به آن حضرت گفته شد: این مطالب در کجای قرآن آمده است؟

امام باقر (ع) فرمود: در قرآن آمده است

لا خیر فی کثیر من نجواهم الا من امر بصدقة أو معروف أو اصلاح بین الناس (1)

(این آیه دلالت می کند که بیشتر سخنان نجوایی و به درازا کشیده فاقد ارزش است، مگر سخنی که در آن امر به انفاق یا کار نیک و یا اصلاح میان مردم باشد) .

و لا تؤتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما (2)

(از این آیه استفاده می شود که اموال را نباید در معرض نابودی و تباهی قرارداد).

لا تسئلوا عن اشیاء ان تبد لکم تسؤکم (3)

(و این آیه می نمایاند که هر سؤالی شایسته و مفید و مثبت نیست، و چه بسا پرسشهایی که به ناراحتی و نگرانی خود انسان بینجامد) . (4)

امام باقر (ع) با این شیوه، در صدد بود تا روحیه قرآن گرایی را در میان اهل دانش و جامعه اسلامی تقویت نماید، و از این طریق انحراف بینشهای سطحی و عالم نمایان خود محور را به مردم یادآور شود، چه، در برخی مباحثه ها، با صراحتی فزونتر به این نکته پرداخته است :

حسن بصری نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: آمده ام تا مطالبی درباره قرآن از شما بپرسم .

امام فرمود: آیا تو فقیه اهل بصره نیستی؟

پاسخ داد: این چنین گفته می شود.

امام فرمود: آیا در بصره شخصی هست که تو مسایل و احکام را از او دریافت کنی؟

پاسخ داد: خیر.

امام فرمود: بنابر این، همه مردم بصره، مسایل دینشان را از تو می گیرند؟

گفت: آری.

امام باقر (ع) فرمود: سبحان الله! مسؤولیت بزرگی را به گردن گرفته ای.از جانب تو سخنی برایم نقل کرده اند که نمی دانم واقعا تو آن را گفته ای یا بر تو دروغ بسته اند.

حسن بصری گفت: آن سخن چیست؟

امام فرمود: مردم گمان کرده اند که تو معتقدی خداوند امور بندگان را به خود آنان تفویض کرده است!

حسن بصری سکوت اختیار کرده و هیچ نمی گفت!

امام باقر (ع) برای این که وی را به ریشه اشتباهش متوجه سازد و بنمایاند که عامل اصلی کج فهمی او، ناتوانی در فهم معارف قرآن است، برایش نمونه ای روشن آورد و گفت:

اگر خداوند در قرآنش به کسی ایمنی داده باشد، آیا براستی پس از این ایمنی تضمین شده از سوی خدا، بر او ترسی هست؟

حسن بصری گفت: خیر، ترسی بر او نخواهد بود.

امام باقر (ع) فرمود: اکنون آیه ای را برایت می خوانم و سخنی با تو دارم، من گمان نمی کنم که آن آیه را به گونه صحیح تفسیر کرده باشی، و اگر غلط تفسیر کرده ای، هم خودت را هلاک کرده ای و هم پیروانت را.

آن آیه این است:

و جعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قری ظاهرة و قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالی و ایاما آمنین (5)

شنیده ام که گفته ای مراد از سرزمین مبارک و امن، سرزمین مکه است؟ آیا کسانی که برای حج به مکه سفر می کنند مورد هجوم راهزنان قرار نمی گیرند و در مسیر آن هیچ ترسی ندارند و اموالشان را از دست نمی دهند؟

حسن بصری گفت: چرا.

امام فرمود: پس چگونه ایمن هستند و امنیت دارند؟ ! این آیه مثالی است که خداوند درباره ما اهل بیت رسالت، بیان داشته است.ما سرزمین مبارکیم و سرزمینهای آشکار (قری ظاهرة) نمایندگان و فقهای پیرو ما هستند که میان ما و شیعیانمان قرار دارند و مطالب ما را به آنان می رساندند.

قدرنا فیها السیر

مثالی است از حرکت و کاوش علمی.

سیروا فیها لیالی و ایاما

مثالی است از تهییج مردم برای کسب هماره دانش در زمینه حلال و حرام و واجبات و احکام از اهل بیت (ع) .

هر گاه مردم از این طریق معارف دین را دریافت کنند، ایمن از شک و گمراهی اند...

ای حسن بصری! اگر به تو بگویم جاهل اهل بصره ای! سخنی به گزاف نگفته ام، از اعتقاد به تفویض، اجتناب کن، زیرا خداوند به دلیل ضعف و سستی، تمام کارخلق را به ایشان وا ننهاده و از سوی دیگر ایشان را بناروا بر گناهان مجبور نساخته است. (6)

نظیر چنین مباحثه ای از امام باقر (ع) با قتادة بن دعامة نیز نقل شده است:

قتادة بن دعامة از محدثان و مفسران مشهور اهل سنت است و از فقهای بصره به شمار می آید .

امام به او فرمود: آیا تو فقیه اهل بصره ای؟

قتاده گفت: چنین گمان می کنند.

امام باقر (ع) فرمود: آیا قرآن را بر اساس شناخت و علم تفسیر می کنی یا از روی ناآگاهی؟

قتادة گفت: بر اساس علم و مبانی علمی، قرآن را تفسیر می کنم.

امام فرمود: اگر براستی بر اساس علم تفسیر می کنی، از تو سؤال می کنم که مراد از آیه قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالی و ایاما آمنین چیست؟

قتادة نظریه ای همانند سخنان حسن بصری ابراز داشت، و امام همان پاسخ را به او یاد آور شد. (7)
رویارویی با بدعت و بدعتگذاران

بدعت در نظام عقیدتی و دستوری دین، یکی از نمودهای بارز انحراف از مسیر وحی می باشد، که عوامل و انگیزه های مختلفی در پیدایش و شکلگیری آن مؤثر است، از آن جمله:
الف غرض ورزی و تدابیر حیله گرانه عناصر ضد دین

کسانی که در باطن و اعماق ضمیر خویش با پیام وحی بیگانه اند، و با شریعت تضاد دارند، زمانی که قادر به مبارزه صریح و علنی با آن نباشند، می کوشند تا با نفوذ دادن ایده های غیر دینی و برنامه های غیر الهی در مجموعه باورها و دستورهای مکتبی، به گونه ای خزنده، ماهیت و خاصیت اصلی دین را تضعیف کرده، آن را به انحراف بکشانند.

این حرکت، حرکتی منافقانه است که نسبت به ادیان قبل از اسلام نیز از سوی عناصر مغرض و نا سالم اعمال می شده است، تا راه ایمان را بر رهروان دین مخدوش سازند.

خداوند در افشای چهره این گروه و نیز تهدید آنان فرموده است:

فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون (8)

وای بر آنان که با دست خویش مطالبی را نوشته و به دروغ می گویند: این از نزد خداست.هدفشان از این کار دستیابی به پولی اندک است.وای بر آنان از آنچه نوشتند و وای بر آنان از آنچه به دست آوردند!
ب جهل و نارسایی علمی نسبت به مبانی و معارف اصیل دین

پیرایه ها و باورهای خرافی که گاه در محیطهای مذهبی رخ می نماید و به عنوان دین و باور دینی تلقی می شود، معمولا ناشی از بی اطلاعی توده ها از مبانی اصیل مکتبی است.

زمانی که نا آگاهان در مصدر قانونگذاری و یا اجرا قرار گیرند، چون از یک سو ناگزیرند کارها را سامان داده، پاسخی برای حل مشکلات و رخدادها بیابند، و از سوی دیگر آشنایی عمیق با روح دین ندارند، با صلاحدید و تشخیص بشری خویش یا بر اساس منافع مورد نظر خود، به وضع قوانین و ترویج اندیشه های غیر دینی پرداخته، آنها را به نام دین قلمداد می کنند .

این گونه بدعتها به هر دو انگیزه، پس از رحلت رسول خدا (ص) در اسلام رخ نمود، و یکی از رسالتهای عمده اهل بیت (ع) پیراستن پیرایه ها از دامان معرفت اسلامی و مبارزه با بدعتهایی بود که با انگیزه های مختلف صورت می گرفت.

علی (ع) به وجود این بدعتها هشدار می داد و مردم را از پیروی آنها نهی می کردو می فرمود :

ما احدثت بدعة الا ترک بها سنة، فاتقوا البدع و الزموا المهیع

(9)

هیچ بدعتی گذاشته نشده، مگر آن که به وسیله آن سنت و روشی از پیامبر (ص) به فراموشی گراییده است، از بدعتها بپرهیزید و به راه روشن و ندای رسای ارزشهای اصیل دین پایبند باشید.

امام باقر (ع) در ارائه این مسؤولیت الهی به تبیین مبانی اصیل و سنتهای محمدی (ص) پرداخته، نفی و طرد بدعتها را در محدوده رسالت علمی و عملی خود قرار داده بود.

برای دور داشتن مردم و عالمان و قضات از بدعت در دین، گاه خود به استدلال می پرداخت و زمانی به روایات معصومان قبل از خود استشهاد می کرد و این خطبه را از علی بن ابی طالب (ع) یادآور می شد:

ایها الناس إنما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احکام تبتدع، یخالف فیها کتاب الله، یقلد فیها رجال رجالا... (10)

هان ای مردم، سرآغاز شکلگیری فتنه ها و انحرافها، هواها و هوسهایی است که مورد پیروی قرار می گیرد و احکامی است که در شریعت بدعت گذارده می شود.در این هوا پرستیها و بدعتگذاریها، با کتاب خدا مخالفت می شود و مردم (به جای تبعیت از وحی) از یکدیگر پیروی می کنند!

امام باقر (ع) می فرمود:

کسی که به فرمان انسان گنهکار گردن نهد دین ندارد.

کسی که به بدعت و سخنان باطلی که به دروغ بر خدا بسته شده گردن نهد و پایبند باشد، دین ندارد.

کسی که چیزی از آیات الهی را انکار نماید، بی بهره از دین است. (11)

در حقیقت این هر سه عنوان بر کسی که بدعتی را بپذیرد، منطبق شده و صدق می کند، زیرا بدعتگذار، معصیتکار و افترا زننده به خداست و کسی که سخنان او را بپذیرد بی شک با حکم واقعی الهی که در قرآن و سنت یاد شده، مخالفت کرده است.

امام باقر (ع) در تفسیر آیه:

هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا...

می فرمود: این گروه که زیانکارترین مردمند و سعی و تلاش خویش را در زندگی دنیا به هدر داده و گم کرده اند و جاهلانه می پندارند که راه درستی را در پیش گرفته اند، نصارا، کشیشان، رهبانان و نیز آن دسته از مسلمانانند که در شبهات و هواهای نفسانی فرو رفته اند و گروههایی چون خوارج و اهل بدعت، در زمره ایشان جای دارند. (12)

امام باقر (ع) در بیانی دیگر فرموده است:

کسی که با گناه و ارتکاب کبائر، به مبارزه با خدا برخاسته و از خود جرأت نشان دهد، کافر است.کسی که روش و دینی غیر از دین خدا پی نهد، مشرک است. (13)

گرایش مردم به بدعتها، دارای عوامل و انگیزه های متفاوتی است.گاه بدعتها به منظور تحریف دین صورت می گیرد، و گاه ناشی از جهل به مبانی و معارف مکتب است، و زمانی هم معلول تعصبها و رسوم غلط اجتماعی و یا محاسبه های شخصی است.

یکی از مسایلی که در عصر پیامبر اسلام (ص) مشروع بوده، ولی در عصر عمر بن خطاب ممنوع و حرام اعلام گردید، متعه (ازدواج موقت) است.

عمر بن خطاب بر اساس باورها و صلاح اندیشی شخصی خود، اعلام کرد:

متعتان کانا علی عهد رسول الله (ص) آنهی عنهما و اعاقب علیهما: متعة النساء و متعة الحج . (14)

دو تمتع در روزگار رسول خدا (ص) وجود داشت و جایز بود، ولی من آن دو را ممنوع کرده، کسانی را که مرتکب آن شوند مجازات می کنم.آن دو عبارتند از: متعه زنان و متعه حج.

بی شک، عمر در صدور این حکم، از نظر خود دلایلی داشته است، ولی آیا دلایل او و قدرت فهم و تشخیص او می توانسته با حکم الهی و سنت پیامبر (ص) همسطح قرار گیرد، و آیا او چنین حقی را داشته یا خیر؟ موضوعی است که در کتب فقهی بتفصیل مورد بررسی قرار گرفته است.

از نظر شیعه، این دستور مخالف قرآن و سنت پیامبر (ص) است، و بر فرض که شرایط خاص جامعه در مقطعی از زمان، سبب صدور چنین حکمی شده باشد، با تغییر شرایط، باز حکم اولی الهی جاری است.شیعه که خود را بر اساس منابع متقن دینی، موظف به تبعیت از علی (ع) و ائمه معصومین (ع) پس از رسول خدا (ص) می داند به پیروی از معصومین (ع) این حکم را مخالف مصالح جامعه اسلامی می شمارد.

در همان منبع حدیثی که سخن فوق از عمر بن خطاب نقل شده، این روایت نیز آمده است که علی (ع) فرمود: «لو لا ما سبق من رأی عمر بن الخطاب لامرت بالمتعة، ثم ما زنی الا شقی» (15)

اگر نبود که عمر بن خطاب ازدواج موقت را ممنوع ساخته است، من فرمان می دادم که ازدواج موقت صورت گیرد و جایز باشد، زیرا با تجویز ازدواج موقت، گرایش به زنا و فحشاء کاهش می یافت و جز انسانهای شقی و دونمایه به زنا روی نمی آورند. (16)

در این روایت، فلسفه جواز ازدواج موقت مطرح شده، با بیان آن، اندیشه و باور عمر و نیز حکم او به ممنوعیت ازدواج موقت، از اساس زیر سؤال رفته است، و چون عمر به عنوان خلیفه و حاکم مسلمانان چنین دستوری را داده است و مخالفت رسمی علی (ع) در چنین مسأله ای، مشکلات بزرگتری را در آن عصربحرانی برای جامعه اسلامی پدید می آورده، آن حضرت سخن خود را با بیانی که نقل شده به توده ها رسانده است.

این گونه احکام که توسط شخص عمر بنیان نهاده شد، در نسلهای بعد به عنوان سنت قطعی و احکام تلقی شد و استمرار یافت.چنان که در زمان امام باقر (ع) برخی از رهروان راه خلفا بر امام (ع) خرده می گرفتند که چرا فرمان عمر را قبول ندارد و مشروع نمی داند.

عبد الله معمر لیثی از جمله کسانی است که در این زمینه، با امام باقر (ع) به بحث نشسته است.

او به امام باقر (ع) عرض کرد: شنیده ام شما در مورد ازدواج موقت (متعه) فتوا به جواز داده اید!

امام فرمود: بلی، خداوند آن را جایز شمرده و سنت رسول خدا بر آن بوده و اصحاب پیامبر (ص) به آن عمل کرده اند.

عبد الله معمر گفت: ولی عمر بن خطاب آن را ممنوع ساخته است!

امام فرمود: بنابر این تو بر سخن رفیقت پایدار باش و من هم بر سخن و رأی رسول خدا استوار خواهم بود!

(عبد الله که خود را در میدان بحث به بن بست رسیده یافت، سعی کرد تا با فلسفه بافی و استحسانهای شخصی و تمسک به ذهنیتها و تعصبهای قومی راهی بجوید، از این رو) عبد الله گفت: آیا شما خشنود می شوی که ببینی شخصی با زنی از بستگان و خانواده شما چنین عملی را انجام دهد!

امام فرمود: ای بی خرد! چرا سخن از زنان به میان می آوری (ما درباره حکم خدا سخن می گوییم) آن خدایی که ازدواج موقت را حلال ساخته از تو و از همه کسانی که به تکلف و اجبار متعه را حرام شمرده اند، غیرتمندتر است.

آن گاه امام (ع) برای این که به او بفهماند، شیوه شناخت حلال و حرام الهی، اتکا به ذوق و سلیقه و تعصبهای شخصی نیست، فرمود:

آیا تو دوست داری که زنی از خانواده تو به همسری مردی درآید که جولا و تهیدست است، و در جامعه جایگاهی بس پایین دارد.

عبد الله معمر گفت: خیر.امام فرمود: چرا تو حلال خدا را حرام می شماری! (خداوند ازدواج با تهیدستان را ممنوع نکرده است) .

عبد الله گفت: من حلال خدا را حرام نمی دانم، بلکه معتقدم مرد جولا و بافنده تهیدست کفو و هم سطح ما نیست، از این رو خویشاوندی او را دوست ندارم.

امام فرمود: ولی برنامه خدا جز این است، زیرا خداوند، اعمال نیک همین مرد جولای تهیدست را می پذیرد، و حوران بهشتی را به ازدواج او در می آورد، اما تو از روی کبر و نخوت، از خویشاوندی با مؤمنی که شایسته همسری حوران بهشتی است ناخشنود و ناراحتی.

عبد الله از سر تسلیم خندید و گفت: براستی که سینه های شما رویشگاه درختان تناور دانش است، میوه های درخت دانش از آن شماست و برگهای آن در اختیار مردم. (17)

با این بیان، امام باقر (ع) به عبد الله معمر تفهیم کرد که: درستی و نادرستی احکام دین و حلال بودن و حرام بودن امور، با ذوق و سلیقه شخصی مردم و یا آداب و رسوم و تعصبهای قومی قابل سنجش و محاسبه نیست.
مبارزه با قیاس در میدان اجتهاد

رمز بقای دین در واقع بینی و سازگاری آن با نیازها و شرایط گوناگونی است که در طول زندگی نسلها، یکی پس از دیگری رخ می نماید.

شریعت و مکتب، آن گاه می تواند در بستر تاریخ تداوم یابد، که قادر به حل معضلات اجتماعی و پاسخگو به پرسشهای عقیدتی و عملی مردم باشد.

مبانی عقیدتی، همواره ثابت و غیر متغیرند و نیازمند دقت و تلاش برای فهم هر چه عمیقتر آن، اما برنامه های عملی و قوانین دستوری دین، با این که متکی بر ملاکهای واقعی است، ولی از آن جا که موضوعات خارجی و مسایل مستحدث در زندگی جوامع، همواره متحول و متغیر است.شناخت حکم هر حادثه نیازمند اجتهاد و استنباط می باشد.استنباط احکام و نسبت دادن آنها به خدا و شریعت، کاری است سنگین و خطر آفرین، زیرا همان گونه که حیات دین در صحنه زندگی انسانها، مبتنی بر اجتهاد می باشد، از سوی دیگر، اجتهاد نادرست و نسبت دادن احکام منحط و غیر واقعی به شریعت، خود مایه زوال و نابودی دین خواهد بود.

نقش اجتهاد و مجتهدان در جامعه دینی، همانند نقش طبابت و پزشکان در جامعه بشری است.اگر طبیبان راه درستی را در مداوای بیماریها در پیش گیرند، عمل آنان شفا بخش و سازنده است، ولی اگر راه نادرست و داروهای نامناسبی را تجویز نمایند، نه تنها بیماران بهبود نیافته که چه بسا بیماری آنان شدت می یابد.

فقیهان و مجتهدان نیز در صدد پاسخگویی به مسایل جدید و مورد ابتلای جامعه خویشند، و چنانچه در این کار از ملاکها و شیوه های غلط پیروی کنند، چهره دین را مخدوش و نظام عملی آن را معیوب ساخته اند.

پس از رحلت رسول خدا (ص)، یکی از نیازهای مبرم جامعه اسلامی، اجتهاد و شناخت احکام بر اساس قرآن و سنت رسول الله (ص) بود.

ما در مطالب قبل یاد آور شدیم که پیامبر اسلام (ص) با پیش بینی این امر و معرفی علی (ع) به عنوان مبین احکام و مفسر قرآن، در جهت رفع نیازهای آینده جهان اسلام، گام اساسی را برداشت، ولی آنان که علی (ع) را نخست از میدان سیاست و به دنبال آن از مرجعیت دینی و فکری منزوی ساختند، در میدان عمل با بن بستها مواجه شده و دست به کار اجتهاد شدند، اما اجتهادی که با روح دین سازگار نبود و شرایط لازم را در بر نداشت.

به کارگیری قیاس و استحسان و فهم شخصی در استنباط احکام، از جمله مشکلاتی بود که در امر اجتهاد رخ نمود، و ائمه معصومین (ع) را به عنوان عالمان واقعی دین و وارثان علم پیامبر (ص)، واداشت تا جامعه علمی را به رهیافتن انحراف در فهم احکام هشدار دهند.

بر این اساس، یکی از محورهای عمده تعلیمات ائمه (ع)، بویژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، زدایش قیاس و استحسان از محیط فقاهت و اجتهاد بود.

امام باقر (ع) در این زمینه می فرمود: «إن السنة لا تقاس، و کیف تقاس السنة و الحائض تقضی الصیام و لا تقضی الصلوة» . (18)

سنت و احکام شرعی از طریق قیاس قابل شناخت نیست، چگونه می توان قیاس را ملاک قرار داد، با این که زن حایض پس از دوران حیض می بایست روزه را قضا کند، ولی قضای نماز بر او واجب نیست.

در سخنی دیگر به زراره سفارش فرموده است:

«یا زرارة ایاک و اصحاب القیاس فی الدین، فانهم ترکوا علم ما وکلوا به و تکلفوا ما قد کفوه، یتأولون الأخبار و یکذبون علی الله عز و جل..» . (19)

ای زراره! از کسانی که در کار دین به قیاس پرداخته اند، دوری گزین، زیرا آنان از قلمرو تکلیف خود تجاوز کرده اند، آن چه را می بایست فراگیرند، کنار نهاده و به چیزی پرداخته اند که به آنها وانهاده نشده است، روایات را به ذوق خود تجزیه و تحلیل کرده و تأویل می کنند و بر خدا دروغ می بندند.

و نیز امام باقر (ع) می فرمود:

«ادنی الشرک ان یبتدع الرجل رأیا فیحب علیه و یبغض علیه» . (20)

کمترین مرتبه شرک این است که شخص نظریه ای را از پیش خود (و بدون حجت شرعی) بنیان نهد و همان نظر را ملاک حب و بغض و داوریها قرار دهد.

محمد بن طیار از اصحاب امام باقر (ع) گوید:

قال لی ابو جعفر (ع) : تخاصم الناس؟ قلت: نعم.قال: و لا یسألونک عن شی ء، الا قلت فیه شیئا؟ قلت: نعم، قال: فأین باب الرد إذا؟ (21)

امام باقر (ع) به من فرمود: آیا تو با مردم به بحث می پردازی؟ گفتم: بلی.امام (ع) فرمود : آیا هر چه از تو می پرسند، تو به هر حال پاسخی در قبال آن ارائه می کنی؟ گفتم: بلی .

امام (ع) فرمود: پس در چه زمینه سکوت کرده و علم و دانش واقعی آن را به اهلش (اهل بیت علیهم السلام) ارجاع می دهی!

در این بیان، امام (ع) به محمد بن طیار یادآور شده است که هیچ فردی جز معصومین (ع) نباید خود را در مرحله ای فرض کند که می تواند به اتکای رأی و اندیشه خود همه پرسشها را پاسخ دهد، و آن جا که نتوانست به تمثیل و تشبیه و قیاس متکی گردد! بلکه همواره در مسایل مورد ابتلا، زمینه های پیچیده و مبهمی وجود دارد که علم آن صرفا در اختیار مفسران واقعی قرآن و اهل بیت رسالت است و باید به آنان رجوع کرد.
تعلیم فقه و شیوه صحیح اجتهاد

تعلیم مسایل فقهی و پاسخگویی به پرسشها در زمینه احکام شرعی، یکی از زمینه های مهم زندگی ائمه (ع) بویژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است.

عصر امام باقر (ع)، آغاز پیدایش فرصتی بود تا حاملان واقعی علوم قرآن، بتوانند به تعلیم شاگردان و ترویج احکام و تحکیم مبانی فقهی بپردازند.البته این زمینه ها در عصر امام صادق (ع) هموارتر گشت و از آن پس دوره سختگیری فزونتر حاکمان نسبت به ائمه ادامه یافت و این زجر و شکنجه تداوم داشت تا عصر امامت به غیبت انجامید.

امام باقر (ع) در تصحیح اندیشه ها و زدایش انحرافها، تنها به مبارزه و رویارویی اکتفا نکرد، بلکه با بیان احکام و گاه تبیین شیوه استنباط احکام از قرآن و سنت پیامبر، پایه های فقاهت و اجتهاد صحیح را استحکام بخشید.

روایات فقهی نقل شده از امام باقر (ع)، بیش از آن است که بتوان در این مجموعه گرد آورد، زیرا کمتر بابی از ابواب فقهی را می توان یافت که در فروع مختلف آن، سخنی از امام باقر (ع) وارد نشده باشد.مجموعه های روایی فقهی خود گواه این سخن است.

محمد ابو زهره از پژوهشگران اهل سنت در کتاب تفصیلی خویش الامام الصادق در تبیین جایگاه علمی و معنوی امام باقر (ع) می گوید:

امام محمد باقر (ع) وارث پدر خویش در پیشوایی علمی و مقام شریف هدایتگری بود.از این جهت عالمان از شهرها و سرزمینهای اسلامی به جانب وی رهسپار می شدند، هیچ فردی از عالمان به مدینه وارد نمی شد، مگر این که برای کسب معرفت و دانش به خانه امام محمد باقر (ع) مراجعه می کرد.

در میان کسانی که به خدمت وی می رسیدند، هم چهره های شیعی و هم سنی دیده می شوند و گاه منحرفان افراطگر نیز خود را به وی نزدیک می کردند ولی امام در برابر آنان موضعی قاطع گرفته و ایشان را طرد می کرد.

بسیاری از پیشوایان فقه و حدیث به حضور وی رسیده اند، از آن جمله:

سفیان ثوری، سفیان بن عیینه محدث مکه و ابو حنیفه فقیه اهل عراق.

مرام امام باقر (ع) چنین بود که هر گاه فردی به حضورش می رسید، حقایق ناب را برای او تبیین می کرد. (22)

ابو زهره سپس به نقل گفتگویی که میان امام باقر (ع) و ابو حنیفه در زمینه رد قیاس و نقش آن در تحریف دین صورت گرفته، پرداخته است و در پی آن می گوید:

از این گفتگو که امام باقر در موضع ارشاد و بازجویی از روش ابو حنیفه قرار گرفته استفاده می شود که امام باقر (ع) برای علمای عصر خود، عنوان پیشوایی داشته است، زیرا عالمان به حضور وی می رسیده اند و او بر اساس گزارشها و اطلاعاتی که از آنان در اختیار داشته به نقد و محاسبه ایشان می پرداخته است.چونان رئیسی که بر نیروهای تحت سرپرستی خود حکم می کند تا بر راه حق گام نهند و آنان نیز با کمال میل و رغبت این ریاست و پیشوایی را پذیرفته باشند. (23)

دلایل و قراینی که صحت نظریه ابو زهره را در این زمینه تأیید می کند، فراوان است.از آن جمله روایتی را می توان نام برد که ابو حمزه ثمالی نقل کرده است:

ابو حمزه ثمالی می گوید: در مسجد الرسول (ص) نشسته بودم که مردی پیش آمد، سلام کرد و گفت: تو کیستی؟ گفتم: از مردم کوفه ام.

به او گفتم: در جستجوی چه هستی؟

مرد گفت: آیا ابو جعفر محمد بن علی (ع) را می شناسی؟

گفتم: آری می شناسم، به ایشان چه کار داری؟ مرد گفت: چهل مسأله آماده کرده ام تا از او سؤال کنم.آن چه پاسخ داد، حقش را بگیرم و باطلش را وا نهم.

ابو حمزه گوید: به او گفتم: آیا فرق حق و باطل را می دانی و ملاک تشخیص آن را می شناسی !

مرد گفت: آری می شناسم.

گفتم: اگر حق و باطل را می شناسی و ملاک آن را در دست داری، پس چه نیازی به امام باقر (ع) خواهی داشت؟ !

مرد گفت: شما کوفیان کم ظرفیت و ناشکیبایید!

در این میان، امام باقر (ع) وارد مسجد شد، در حالی که جمعی از مردم خراسان و افراد دیگر اطراف او را گرفته، درباره مسایل حج از آن حضرت سؤال می کردند.مدتی گذشت تا امام باقر (ع) در جایگاه خود نشست و آن مرد هم نزدیک امام، جایی برای خود جستجو کرد.

ابو حمزه می گوید: من سعی کردم جایی بنشینم که گفتگوی امام با انبوه اطرافیانش را بشنوم، مردم یکی پس از دیگری مطالب خود را سؤال کردند و پاسخ گرفتند و رفتند، آن گاه امام (ع) رو به جانب آن مرد کرده، پرسیدند، تو کیستی؟

مرد گفت: من قتادة بن دعامه بصری هستم.

امام فرمود: تو فقیه اهل بصره هستی؟

مرد گفت: آری.

امام فرمود: وای بر تو، ای قتادة! خداوند بندگان شایسته ای را آفریده است تا حجت بر دیگران باشند، آنان «اوتاد» زمین و بر پا دارنده امر الهی و نخبگان علم خدایند و خداوند آنان را قبل از آفرینش دیگر بندگان برگزیده است.

قتادة پس از سکوتی طولانی گفت: به خدا سوگند، من تا کنون، در برابر فقیهان بسیار و نیز پیش روی ابن عباس نشسته ام، ولی آن گونه که اکنون در برابر شما مضطرب شده ام، در مقابل هیچ کدامشان احساس نگرانی و اضطراب نداشته ام.

امام باقر (ع) فرمود: تو می دانی کجا نشسته ای؟ تو در مقابل خاندانی هستی که خداوند درباره آن فرموده است:

فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه، یسبح له فیها بالغدو و الآصال (24) و نیز فرموده است:

رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله، و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة» (25)

پس جایگاه تو آن جاست که خود می دانی و ما آن خاندانیم که خدا توصیف کرده است.در این هنگام قتاده گفت: به خدا سوگند، راست گفتی، فدایت شوم، آن خانه ها که خدا اجازه داده است نام و یاد و تسبیح او در آنها برده شود، نه خانه های ساخته شده از سنگ و خاک است، که شما خاندانید.

قتاده گفت: پس اکنون بفرمایید که پنیر چه حکمی دارد؟ !

امام باقر (ع) لبخندی زد و فرمود: آیا آن همه پرسش تو به همین سؤال خلاصه شده است!

قتاده گفت: همه را اکنون فراموش کرده و بیاد نمی آورم!

امام فرمود: اشکالی ندارد. (26)

سپس قتاده به پرسش ادامه داد، و امام (ع) پاسخهایی مستدل در جواب وی ارائه داد.

پی نوشت ها:

1 نساء/ .114

2 نساء/ .5

3 مائده/ .101

4 اختصاص مفید .322

5 سبأ/ .18

6 الاحتجاج/ .327

7 بحار 46/ .349

8 بقره/ .79

9 نهج البلاغه، خطبه .145

10 بحار 2/ .315

11 بحار 2/ .310

12 همان 2/ .298

13 محاسن 209، بحار 72/ .222

14 کنز العمال 16/519، حدیث .45715

15 همان 16/522، حدیث .45728

16 این بیان به معنای پذیرش رأی عمر از سوی علی (ع) نیست، بلکه دقیقا ذیل روایت می رساند که علی (ع) فرمان عمر را باعث فساد جامعه و جواز متعه را مایه مصونیت جامعه از ابتلا به فحشا می دانسته است، ولی آن حضرت چون قدرت اجرایی برای لغو فرمان عمر نداشته، مطلب را با این بیان یاد کرده است، و ظاهرا این سخن در دوران حکومت عثمان صادر شده است.

17 کشف الغمة 2/362، بحار 46/356، اعیان الشیعة 1/ .653

18 المحاسن، باب المقائیس و الرأی 214، بحار 2/ .308

19 بحار 2/ .309

20 همان 2/ .304

21 همان 2/ .304

22 الامام الصادق، حیاته و عصره آراؤه و فقهه .22

23 همان، .24

24 نور/ .36

25 همان/ .37

26 اصول کافی 6/256، بحار 46/358، الانوار البهیة 118، اعیان الشیعة 1/ .652

منبع:http://www.hawzah.net

وراثت- محیط و شخصیت انسان

وراثت- محیط و شخصیت انسان

شخصیت هر انسانی توسط عوامل متعدد و بیشماری شکل می گیرد که منجر به نوع تفکر و اعمال و رفتار فرد می شود . شاید بتوان شخصیت را شامل کلیه افکار حالات و رفنار هر انسانی دانست. تردیدی نیست که به تعداد همه انسانهای روی زمین شخصیت وجود دارد . هر انسانی دارای شخصیتی خاص و ویژه است و کاملا منحصر به فرد رفتار می کند.
* وراثت و محیط:
این دو عامل مهم و اساسی باعث شکل گیری هر انسانی چه به لحاظ ظاهری و جسمی و چه به لحاظ روحی و روانی می گردد. از زمان انعقاد نطفه کار ژنها که عوامل انتقال خصوصیات مختلف ژنتیکی هستند شروع می شود . ژنها کلیه خصوصیات انسان را مشخص می کنند . ویژگی هایی از قبیل رنگ چشمها و رنگ موها . قد شکل صورت . رنگ پوست اندازه قلب و غیره از مواردی هستند که وراثت در آنها نقش اساسی دارد . بنابر این نوع و شکل اعضاء بدن چه بیرونی و چه درونی از طریق ژنها انتقال می گردد . اما عده ای از دانشمندان معتقدند که اگر چه عامل وراثت بسیار مهم و با اهمیت است ولی هرگز نباید از عامل دیگری به نام محیط غافل شد زیرا این محیط است که اگر مساعد باشد وراثت کارایی دارد و می تواند باعث رشد و شکل گیری خصوصیات ژنتیکی گردد . مثلا اگر شکل و فرم بدن یک فرد در دستور ژنیتیکی مشخصات ایده آلی داشته باشد در صورتی که تغذیه مناسب و شرایط محیطی مناسبی وجود نداشته باشد وراثت قادر نیست آن مشخصات را بطور کامل مهیا نماید . شرایط محیطی میتواند در به حد اعلا رساندن خصوصیات ارثی افراد موثر باشد .
عده زیادی از روانشناسان نظری فراتر ایراد کرده و معتقدند که علاوه بر تاثیر محیط در خصوصیات جسمی بسیاری از خصوصیات روحی و روانی انسان نیز تحت تاثیر وراثت قرار دارد . در تحقیقات وسیعی که صورت پذیرفته است توان یادگیری ریاضیات – موسیقی – فعالیتهای ذهنی – هوش و استدلالهای ذهنی و نیز احساسات عاطفی و غیره از طریق وراثت به نسلهای بعد انتقال می یابد البته نظر گروهی دیگر از دانشمندان چنین نست و اعتقاد دارند دلیل استعداد ریاضی و غیره مربوط به وراثت نیست و مربوط به محیط است . زیرا وقتی پدر و مادر در ریاضیات تبحر داشته باشند خواه ناخواه کودکان نیز علاقه و گرایش به همان موضوع پیدا می کنند
در پاسخ به این اعتقاد دسته اول چنین استدلال می کنند : حتی کودکانی که در بدو طفولیت دور از پدر و مادر خود زیسته اند در بزگسالی شباهتهای فراوانی در خصوصیات ذهنی و روانی با والدین خویش داشته اند . مقلا دو قلو های یکسانی که از ابتدا دور از یکدیگر ( یکی در شهر و دیگری در روستا) زندگی کرده اند در بزرگسالی بلحاظ هوشی و علایق ذهنی شباهت زیادی با یکدیگر داشته اند .
اما عده بسیار زیادی از روانشناسان بر این اعتقادند که نه وراثت و نه محیط به تنهایی همه خصوصیات فرد را تعیین نمی کند بلکه این عوامل با هم و به کمک یکدیگر عمل می کنند . ( وراثت ضرب در محیط مساوی است با خصوصیات جسمی و روحی انسان ) تردیدی نیست که این نظریه تاثیر وراثت در پاره ای از خصوصیات منجمله هوش و برخی احساسات روحی را مردود نمی داند بلکه تاکید خاصی بر هیچ یک از عوامل ذکر شده ندارد و توامان به بررسی آنها می پردازد.
* انسان – جرم جنایت :
در تحقیقات وسیعی که برخی از روانشناسان به انجام رسانده اند به این نتیجه دست پیدا کرده اند که حتی از روی شکل ظاهری افراد نیز می توان به نوع شخصیت آنان پی برد . حتی یک تقسیم بندی کلی نیز انجام داده اند . در این دسته بندی افراد چاق و قد کوتاه را عمدتا شوخ طبع و افراد لاغر و قد بلند را عبوس دانسته اند . حتی برخی از آنان پای را فراتر نهاده و از روی فرم صورت انسان نظریاتی ابراز نموده اند . در بررسی که بر روی هزار نفر از زندانیان آمریکایی صورت گرفته است به این نتیجه دست یافته اند که چانه و فک بزرگ چشمان فراخ پر مویی سر و صورت و پیشانی کوتاه از خصوصیات افرادی است که در شرایط بحرانی مرتکب قتل خواهند شد . این بررسی روی جرائم دیگری نیز صورت گرفته است که منجر به یک دسته بندی شده است .
اما سوال اینجاست که اگر افراد بنا بر خصوصیاتی که از طریق ارث به آنان رسیده است و خود نقشی در آن ندارند مرتکب ناهنجاری گردند آیا می توان آنان را محکوم کرد ؟ پس چگونه می شود عدالت را در مورد آنان اجرا نمود ؟ و آیا مجازات بعد از مرگ در مورد این افراد اجرا خواهد شد ؟
قدر مسلم اینکه شکل ظاهری افراد نمی توند تعیین کننده اعمال و رفتار آنان باشد. چه بسیار انسانهایی که با ظاهری آرام درونی نابهنجار دارند . تردیدی نیست که خداوند همه انسانها را پاک می آفریند و این محیط پیرامون آنان است که شخصیت همه آنها را شکل می بخشد . انسان رفتارهای اکتسابی را در طول مدت زندگی خویش فرا میگیرد و همکام با شرایط آنرا به اجرا می گزارد .
* رفتارهای غریزی و اکتسابی :
بطور کلی همه رفتارهایی را که انسان از بدو تولد بدون آموزش و یاد گیری انجام می دهد غریز است مانند ( مکیدن پستان مادر توسط طفل- گریه کردن – خندیدن و غیره) و اما رفتارهای اکتسابی کلیه اعمال و حرکاتی است که انسان از بدو تولد و در طول زندگی یاد می گیرد.
با توجه به تعاریف فوق هرگز نمیتوان قبول کرد که انجام رفتارهای اکتسابی ارثی است . مثلا سرقت یک عمل اکتسابی است که فرد در طول زندگی با شنیدن و یا دیدن می آموزد . بنابر این کلیه این رفتارها از محیط تامین می شود و وراثت در آن بی تاثیر است .
با این حال وراثت خمیر مایه و فیزیک انسان را می سازد و محیط همان انسان را در دامن خود پرورش می دهد و در صورتیکه محیط مساعد رشد فکری و تعالی باشد مسلما افرادی متعالی پرورش خواهند یافت و در غیر این صورت بر عکس خواهد بود .
حرف آخر اینکه انسان در ابتدای تولد به مانند آینه است و این آینه در طول مدت زندگی تصاویر متعددی در خود منعکس می بیند و به مرور تحت تاثیر آن تصاویر قرار می گیرد و روند رفتاری و شخصیتی خاصی را پیش می گیرد.

منبع:http://www.tehranprisons.ir

ویژگیهای انسان سالم

ویژگیهای انسان سالم



این ویژگیها دیدگاههای روانشناسان مختلف درباره انسان سالم ، کامل یا بالغ است که پاره ای از آن ها در من و شما کم و بیش وجود دارد که با کمی تلاش می توان آنها تقویت کرد و آنهایی را که در ما نیست را می توان ایجاد نمود. کار مشکلی نیست . فقط کمی سعی و تلاش می خواهد:


1- انسان سالم امکانات ، خواسته ها ، تواناییها و اهداف و علایق خود را می شناسد:
ما چقدر اهداف و علایق خود را می شناسیم. آیا می دانیم برای چه زندگی می کنیم . برای چه کار می کنیم ، و برای چه شغل فعلی را انتخاب کرده ایم یا دانشگاه رفته ایم. چرا ازدواج می کنیم و برای چه دارای فرزند می شویم؟
بیشتر مردم نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه از زندگی خود می خواهند . انسان سالم برای خود و شناخت خود وقت می گذارد. تا توانایی، استعدادها، اهداف و علایق خود را بشناسد.
با خود عهد کنیم و ماهی یکبار با خود یک ساعت خلوت کرده و اهداف خود و مسیری که طی یک ماه گذشته رفته ایم را بررسی کنیم و مراقب باشیم که از مسیر خارج نشویم. هر قدمی که می خواهیم بر داریم از خود بپرسیم برای چه ؟ و چه می خواهیم؟

2- انسان سالم در برابر وقایع و اتفاقات سخت زندگی احساس یأس و ناامیدی نمی کند:
انسان سالم می داند که هیچ زندگی آرمانی برای هیچ انسانی وجود ندارد ، لکن از تلاش و کوشش باز نمی ایستد و اگر زمانی هم با مانع روبرو شود ضمن اینکه دچار یأس و ناامیدی نمی گردد آن را مانع ندانسته بلکه تنگناهایی تلقی می کند که با کمی تلاش می توان از آن گذشت.
تمرین کنیم تا هنگام مواجهه با تنگناها ضمن تقویت توکل در خود ، در کمال آرامش راهکار منطقی و عملی ایجاد کنیم.
3- انسان سالم از زندگی بیشتر احساس رضایت و خو.شی می کند و کمتر گرفتار نارضایتی و ناخوشی می شود. به عبارتی دیگر انسان سالم قسمت پر لیوان را هم می بیند:
واقعیت این است که ما در زندگی خودمان نکات مثبت و ارزنده بسیاری داریم که می توانیم به آنها ببالیم و با فکر کردن به آنها احساس ارزشمند و خوشایندی می کنیم.
طبیعت ما انسانها این است که معمولا نکات منفی را بیشتر می بینیم و مورد توجه قرار می دهیم و باید تمرین کنیم تا بتوانیم بخش مثبت و خوب زندگی خودمان را بینیم . 
ندیدن نکات مثبت زندگی خود و دیگران و دیدن وبازگو کردن نکات منفی باعث شده تا به مرور ما تبدیل به انسانهای شاکی شویم که دائما در حال نق زدن و غر زدن هستیم ( اسم آن را فرهنگ نق زدن و نالیدن گذاشته ایم).و در حال حاضر این فرهنگ را ما به وضوح در فرهنگ خود مشاهده می کنیم و جالب آنکه فقط هم می نالیم و هیچگاه برای آن کاری نمی کنیم. 
بیائیم از این پس نکات مثبت زندگی خود و دیگران را هم ببینیم و مورد توجه قرار دهیم تا انشاءالله مثبت اندیشی عادتمان شود. 
4- انسان سالم قادر به بر قراری ارتباطات ومناسبات دوستانه و صمیمانه با دیگران است :
کسی که بتواند با دیگران ارتباط برقرار کند . انسان سالمی است انسان سالم به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کرده و روابط عمیق و صمیمی بلند مدت برقرار می کند.
ما چقدر قادریم با دیگران ارتباط موثر برقرار کنیم و این ارتباط را تداوم بخشیم . برقراری ارتباط موثر تکنیکی آموختنی است . و هر کس به راحتی می تواند آن را آموزش ببیند و به راحتی هم به کار ببندد.
5-انسان سالم خود عهده دار زندگی خویشتن است:
انسان سالم ضمن اینکه با دیگران مشورت می کند ولی خود مسئولیت عواقب آن را می پذیرد. ما چه می کنیم؟ آیا دیگران را در شکست های خود مقصر می دانیم یا خود مسئولیت آنها را می پذیریم؟
باید توجه داشت که هر آنچه در پی مشورت با دیگران برای اهداف ما رخ می دهد. تصمیم گیرنده نهایی خود ما هستیم. و انتخاب خود ما بوده نه زور و اجبار دیگران ، پس خود ما عواقب آنرا بپذیریم.
6- انسان سالم خود و دیگران را دوست می داردو از محبت کردن به آنها لذت می برد:
انسان سالم دیگران را صمیمانه دوست دارد و بدانها عشق می ورزد . انسان سالم از هر اقدامی برای کمک به دیگران فرو گذاری نمی کند. آیا آیا تا به حال شده در خیابان دست نابینایی را برای عبور از خیابان گرفته و به او کمک کرده باشید؟ چه احساسی داشتید؟ مطمئنا احساس خوشایندی بوده آیا او در مقابل به شما چیزی داده که این گونه خرسند شده اید؟ مطمئنا خیر . پس چرا تا مطمئن نباشیم از طرف مقابل چیزی به ما می رسد یا نه گامی برای او بر نمی داریم.
بیائیم دست در دست هم به یکدیگر عشق بورزیم ، همدیگر را دوست بداریم . بدانیم که این لحظات دیگر بر نمی گردد. این لحظات با هم بودن و به هم عشق ورزیدن را غنیمت شمرده و تا می توانیم دست یکدیگر را در گذر از این دنیا گرفته و یار ویاور هم باشیم. ما در هیچ جا زندگی نمی کنیم، ما حتی در این کره خاکی هم زندگی نمی کنیم. ما در قلب کسانی زندگی می کنیم که دوستشان داریم و به آنها عشق می ورزیم.
7- انسان سالم به ماهیت وجود خود پی می برد و خوب وبد خود را می شناسد و قبول دارد:
ما تا چه اندازه در خو.د تفکر کرده و نسبت به خود شناخت داریم و یا هنگامی که دیگران به ما بازخو.ردی از رفتارمان می دهندمی پذیریم. پس ضمن اینکه در رفتار خود تفکر و تدبیر می کنیم در صورتی که اطرافیان رفتار ما را مورد نقد قرا ردهند به این توجه داشته با شیم که ممکن است ، درست می گویند وقتی اگر فکر کنیم درست تشخیص نداده اند باید این را در نظر داشت که ما چگونه رفتار کرده ایم که نمود بیرونی آن برای دیگران چیزی غیر از تصور و خواست ما بوده . پس هنگامی که دیگران رفتار ما را مورد انتقاد قرار می دهند . در قدم اول حق را به آنها داده و از زاویه دید آنها خود را بنگریم، به احتمال غریب ، به تعیین آنچه آنها دیده اند درست خواهد بود و البته اگر منصفانه خود را بنگریم).
8- انسان سالم آشفتگی و ناراحتی های خود را به نحو قابل قبول و جامعه پسند آشکار می کند:
ما اعتقاد داریم و نمی گوئیم انسان سالم هیچگاه ناراحت نمی شود. بلکه آنچه مسلم است هر کسی در برهه ای از زندگی خود ممکن است ناراحتی ها و آشفتگی هایی برایش پیش بیاید. آنچه مهم است این است که فرد بتواند به شیوه ای مقبول و منطقی ناراحتی خود را نشان دهد. نه با ایجاد مشکل برای دیگران . توجه داشته باشیم که هیاهو وقیل و قال دیگران را متوجه مشکل کردن رفتار ناپسندی بوده و فقط یک ذهن ناسالم ممکن است دست به چنین کاری بزند. پس به عنوان یک انسان سالم در هنگام آشفتگی آن را به نحو جامعه پسندانه بروز دهیم.
9- انسان سالم توانایی خود کنترلی خوبی دارد:
یعنی در مقابل عوامل بیرونی زود واکنش نشان نمی دهد. و رفتارهایش بستگی به عوامل بیرونی ندارد. وآنچه که انجام می دهد متأثر از عوامل بیرونی نیست بلکه انتخاب خود اوست.
برای مثال دانش آموزی دیر به مدرسه می رسد و دلیل آنرا دیر آمدن اتوبوس ذکر می کند.یا هنگامی که معلم و والدینش حضور دارند. درس می خواند و هنگامی که آنها نیستند مطالعه نمی کند. همچنین افراد شاغلی که با تأخیر به محل کار می رسند دلیل آن را رفتن سرویس مطرح می کنندیا در حضور افراد ما فوق کار و وظایف شغلی خود را به خوبی انجام می دهند این حالتها بیانگر اشخاصی است که خود کنترلی پائینی دارند، یا به عبارتی کانون کنترل آنها بیرونی است . ولی آن دسته از دانش آموزانی که دلیل دیر رسیدن را به ایستگاه اتوبوس دیر آمدن خود مطرح می کنند به بدون نیاز به حضور دیگران تکلیف خود را انجام می دهند و آن دسته از کارکنانی که دیر رسیدن به سر کار را نرسیدن به سرویس عنوان می کنند و بدون نیاز به حضور افراد ارشد و ظایف شغلی خود را به نحو احسن انجام می دهند بیانگر اشخاصی هستند که کانون کنترل آنها درونی است.
به عبارتی دیگر هنگامی که انجام دادن یا ندادن کاری در فردی شرط وجود یا عدم وجود بیرونی باشد این دسته از افراد کانون کنترل بیرونی دارند و خود کنترلی آنها ضعیف است و آن دسته از افراد که انجام دادن یا ندادن کار بستگی به وجو.د یا عدم وجود عوامل بیرونی باشد کانون کنترلشان درونی است و خود کنترل خوبی دارند.
با تمرین وممارست می توان کانون کنترل را درونی کرد و خود کنترلی را قوی نمود و کمتر در برابر نا ملایمت بیرونی تکانشی عمل کرد و مشکلات درونی را به عوامل بیرونی نسبت نداد.
10- انسان سالم هم در تنهایی، هم در جمع احساس شادی و خوشی می کند:
به هر حال مواقعی پیش می آید که تنها هستیم یا در جمع قرار می گیریم در این لحظات چگونه احساسی داریم . آیا در هر دو صورت خرسند می شویم و حداکثر لذت را از آن می بریم یا احساس نا خوشایندی به ما دست میدهد ؟
انسان سالم در هر دو صورت ، چه در جمع ، چه در تنهایی احساس کسالت نکرده و حداکثر بهره را می برد. برای تنهایی خود برنامه دارد . و وقتی هم که در جمع قرار می گیرد از بودن در جمع خرسند بوده و لذت می برد.
11-انسان سالم واقعیت ها را همانگونه که هست می پذیرد:
ما چقدر آمادگی پذیرش واقعیت زندگی خود را داریم و با آن کنار می آئیم. با آنکه دایم در حال جنگ با واقعیت های زندگی خود هستیم . آیا این یک واقعیت نیست که ما در ایران زندگی می کنیم و به جای نق و ناله کردن این واقعیت را بپذیریم و اگر می توانیم برای بهبود شرایط زندگی در ایران قدمی برداریم . اگر نه حداقل دائما از کمبودها و نا بسامانی ها شکایت نکنیم بلکه برای ااصلاح آن قدمی برداریم.
12- انسان سالم دیگران را تحقیر نمی کند و برای خود مزیتی قائل نمی شود:
منظور این است که انسان سالم دیگران را کوچک نپنداردو حقیر جلوه نمی دهد و خود را نسبت به دیگران برتر و والاتر نمی داند و خود را ارجح نشان نمی دهد .
بنابراین مراقب ابشیم که با رفتار خود و دیگران را تحقیر و ذلیل نکنیم و مواهب دنیا را فقط مختص خود ندانیم.
13- انسان سالم اجازه نمی دهد تحت تسلط دیگران قرار گیرد و دیگران را هم تحت تسلط خود نمی آورد:
انسان سالم نه به دیگران زور می گوید نه زور را می پذیرد این بدان معنی نیست که انسان سالم مدیر نمی شود تا دیگران را تحت تسلط خود در نیاورد. بلکه مقصود این است که به زور دیگران را به کاری وادار نکند.
14- انسان سالم از هر فرصتی برای شادی و دوری از نگرانی استفاده می کند به گونه ای که بذله گویی او موجب آزار و اذیت دیگران نمی شود:
انسان سالم تلاش می کند خود و دیگران را به هر صورتی که شده ( البته بدون آزردن فردی ) شاد کند و از شاد کردن دیگران دریغ نمی ورزد. مراقب است شادی او منجر به ناراحتی و پریشانی دیگران نشود همچنین با تمسخر کردن دیگری فضای شاد برای دیگران فراهم نمی کند. ما برای شاد کردن خود و دیگران چه می کنیم؟ آیا با تمسخر کردن دیگران شادی می کنیم یا با شاد و خرسند کردن دیگران احساس شادی می کنیم ؟ به عبارتی شادی خود را در شادی دیگران می بینیم.
15- انسان سالم اجازه تقویت به حالت هایی نظیر بدبینی، سوء ظن ، غرور ، نخوت ، شک ، حسد ، خودخواهی و هیجانهای منفی از این قبیل را به خود نمی دهد.
هیجانهای منفی بدون خواست فرد برایش پیش می آید لکن انسان سالم با تمرکز بر آنها و تکرار آن افکار این هیجانات را تقویت نمی کند یعنی دست فرد نیست که دچار اینگونه هیجانها نشود ولی فرد می تواند با تمرین و ممارست افکار مربوط به این هیجانات را از خود دور کند، ویا نشخوار فکری (تکرار ذهن) موجبات تقویت این هیجانها را فراهم نمی آورد و بلافاصله این هیجانات را از خود دور می کند.
16- انسان سالم ، دیگران از دست و زبان و پندار و کردارش در امان هستند:
آخرین ویژگی انسان سالم همان قانون«پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک»است انسان سالم به این نکته توجه دارد که رفتار او ، بیان او و حتی افکار او موجب رنجش دیگران نگردد و منجر به آزار و اذیت آنها نشود. به عبارتی توجه به بازی (برنده-بازنده) دارد و مراقب است که اطرافیان او با رفتار و کردار و گفتارش بازنده نباشد.

اداره مشاوره و راهنمایی دانشجویان
دانشگاه علوم پزشکی شیراز


منبع:http://student.sums.ac.ir

حقوق و تکالیف زن از دیدگاه اسلام

حقوق و تکالیف زن از دیدگاه اسلام (استقلال مالی، اطاعت از شوهر)


منابع مقاله:
مجله رواق اندیشه، شماره 3، محمدی، مرتضی؛ 



چکیده:

زن و شوهر با قرارداد ازدواج، حقوق و تکالیف مختلفی نسبت به یکدیگر پیدا می کنند. در حقوق اسلام و ایران اصل استقلال مالی زوجین مبنای روابط مالی زوجین است و هر یک از زن و شوهر در اکتساب و تصرف اموال خود استقلال کامل دارند. اما در حقوق کشورهای غربی از جمله فرانسه، در رژیم اشتراک اموال، مرد به عنوان رئیس اشتراک، اداره اموال مشترک زوجین را در اختیار دارد و در رژیم جدایی مطلق اموال نیز مطابق فرض قانونی، حق تصرف در اموال زن را دارد مگر اینکه زن صریحا آن را رد نماید. از طرف دیگر تامین هزینه خانواده در حقوق اسلام تعهدی یک جانبه است و زن در این زمینه هیچ تکلیفی ندارد ولی در حقوق فرانسه یک تعهد دو جانبه است و زن نیز مکلف به تامین آن است.

ریاست شوهر بر خانواده با عنایت به ضرورت وجود مدیر و سرپرست در هر تشکل و جامعه ای، یک ریاست اداری است نه استبدادی و هرگز زن، ملزم به اطاعت از مرد در امور شخصی او نیست.

هدف اساسی این مقاله، بررسی تطبیقی میان حقوق اسلام و حقوق فرانسه و تبیین برجستگیهای قوانین اسلام در این زمینه است.

یکی از مسائلی که به عنوان تبعیض بین زن و مرد عنوان گردیده، روابط حقوقی میان زن و شوهر است. برخی در این باره ابراز داشته اند که بسیاری از قوانین فقهی بین زن و مرد تبعیض قائل شده است. و ضرورت دارد ایران هم به کنوانسیون بین المللی حقوق زنان که خواهان تساوی همه جانبه زن و مرد است بپیوندد. (1)

برای روشن شدن زوایای مختلف این بحث، روابط زن و شوهر را در مسائل مالی و مسائل غیر مالی آنها (مساله ریاست شوهر در خانواده) در دو گفتار مطرح خواهیم کرد.
گفتار اول: روابط مالی زن و شوهر

در این گفتار پس از توضیح برخی مفاهیم، اختیارات زن و شوهر را در مسائل مالی و چگونگی تامین هزینه خانواده بیان خواهیم نمود.
الف) تبیین برخی مفاهیم

حقوق کشورهای مختلف در باره ارتباط مالی زن و شوهر دو نوع نظام مالی مهم دارد که حدود اختیارات هر یک از زوجین در تصرف و بهره برداری از اموال و حقوق و تکالیف آنها را برای تامین هزینه زندگی تعیین می کند که به طور اجمال به معرفی آن دو می پردازیم.
1- رژیم استقلال مالی (جدایی اموال)

استقلال مالی زوجین عبارت است از این که زن و شوهر پس از ازدواج (در دوران زندگی زناشویی) از دو دارایی ممتاز و جدا از هم برخوردارند. اموال زن و مرد دارایی مشترکی را تشکیل نمی دهند و زن پس از عقد نکاح در اداره، تنظیم و تصرف اموال و دارایی های سابق یا اموال مکتسبه در دوران زناشویی استقلال کامل دارد و می تواند هر گونه عمل مادی و حقوقی را نسبت به آنها انجام دهد. ریاست شوهر بر خانواده، هیچ گونه اختیاری در اموال زوجه، برای او به وجود نمی آورد. حقوق ایران و بسیاری از کشورهای اسلامی، این رژیم را به عنوان تنها رژیم حاکم بر روابط مالی زوجین پذیرفته اند. در حقوق کشورهای اروپایی; همانند فرانسه، سوییس و آلمان نیز به عنوان یکی از مدلهای قرارداد مالی نکاح با نام رژیم جدایی اموال پذیرفته شده است.
2- رژیم اشتراک در اموال

در این رژیم، دارایی زن و شوهر پس از ازدواج یک دارایی مشترک را تشکیل می دهد. شمول این اموال مشترک نسبت به اموال منقول و غیر منقول و دارایی قبل از ازدواج و پس از آن، با توجه به مدلهای مختلف رژیم اشتراک مالی که در حقوق بسیاری از کشورهای اروپایی وجود دارد متفاوت خواهد بود; اما در غالب آنها مرد، اداره، تنظیم و تصرف در این اموال (اموال مشترک) را بر عهده دارد و یا لااقل اختیارات مرد گسترده تر از اختیارات زن می باشد. این رژیم هم در سیستم حقوقی رومی - ژرمنی; مانند فرانسه و آلمان و هم در سیستم حقوقی کامن لا; مثل انگلستان وجود دارد.
ب) اختیارات زن و شوهر در مسائل مالی

اصل استقلال مالی زوجین و حق اداره و تصرف آنها بر اموالشان از اصول مسلم فقه شیعه است و هیچ تردید و اختلافی در آن وجود ندارد. قانون مدنی هم در ماده 1118 (2) خود آن را پذیرفته است و مطابق آن:

«زن در مسائل مالی و اقتصادی، استقلال و آزادی کامل دارد و می تواند در اموال شخصی خود هر گونه دخل و تصرفی نماید; بدون آن که موافقت شوهر لازم باشد. اعم از این که آن اموال قبل از ازدواج به دست آمده باشد و یا بعد از آن » . (3)

برای اثبات این اصل در فقه شیعه، به دو دلیل از منابع فقهی می توان استناد نمود.
1- آیه «للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن » (4)

یعنی: مردان را از آنچه کسب می کنند و نیز زنان را از آنچه به دست می آورند بهره ای است.

کلمه اکتساب به معنی به دست آوردن است اما فرقی که راغب اصفهانی بین معنای کسب و اکتساب متذکر می شود بسیار قابل توجه و دلیل بر مدعاست; وی می گوید: کلمه اکتساب در به دست آوردن فایده ای استعمال می شود که انسان می خواهد خودش از آن استفاده کند و بهره برداری اختصاصی از آن نماید و کسب، هم آنچه را که خود می خواهد استفاده کند شامل می شود و هم آن چیزی را که برای دیگران به دست می آورد. (5) از این جهت معنای کلمه کسب از معنای اکتساب عامتر است. مطابق این معنی، زن و مرد چیزی را که به دست می آورند، خودشان مستقلا حق تصرف و بهره برداری از آن را خواهند داشت.

از این رو، مفاد آیه چنین خواهد بود که هر یک از زن و مرد، آن چیزی را که به دست می آورند - خواه اختیاری باشد; مانند کسب درآمد یا غیراختیاری; مانند ارث و غیره - به خودشان اختصاص دارد و حق استفاده و بهره برداری را به طور مستقل خواهند داشت. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می گوید:

«اگر مرد و یا زن از راه عمل چیزی به دست می آورد خاص خود اوست و خدای تعالی نمی خواهد به بندگان خود ستم کند .از اینجا روشن می شود که مراد از اکتساب در آیه نوعی حیازت و اختصاص دادن به خویش است; اعم از این که این اختصاص دادن به وسیله عمل اختیاری باشد نظیر اکتساب از راه صنعت و یا حرفه یا به غیر عمل اختیاری. لیکن بالاخره منتهی می شود به صفتی که داشتن آن صفت باعث این اختصاص شده باشد... و معلوم است که هر کس، هر چیزی را کسب کند از آن بهره ای خواهد داشت و هر کسی هر بهره ای دارد، به خاطر اکتسابی است که کرده است » . (6)

یکی از مفسرین با برداشت وسیعتری از این آیه، نسبت به آزادی زنان در اشتغال و تجارت، می گوید:

«خداوند در کسب و تجارت نسبت به سعی و کوشش هر کسی از مرد و یا زن از نعم خود عطا می فرماید... آیه شریفه دلیل است که زنان هم می توانند به تجارت مشغول شوند و همچنین نسبت به سعی و کوشش خود از نعم الهی بهره مند شوند» . (7)
2- عموم قاعده «الناس مسلطون علی اموالهم »

این قاعده که به نام قاعده «تسلیط » معروف است از قواعد پذیرفته شده، نزد فقهای شیعه است و در فقه، بدان بسیار استناد می شود.

مفاد قاعده مزبور چنین است که همه مردم اعم از زن و مرد نسبت به اموال خودشان حق هر گونه تصرفی را دارند و استثنایی هم در مورد این که زن یا زوجه نتواند در اموال خودش تصرف نماید، وارد نشده است، به علاوه روایت «لایحل مال امرء مسلم الا بطیب نفسه » (8) بدین معنی است که تصرف در مال شخص مسلمان بدون رضایت او جایز نیست و نیز عمومات متعدد دیگری که در آیات و روایات به این مضمون وارد شده است دلالت بر این مدعا دارد و هیچ تخصیص و استثنایی که شوهر را مجاز نماید در اموال همسر خود تصرف کند، وجود ندارد; بر پایه این استدلال، دست مرد از اموال زن کوتاه شده و حق هر گونه مداخله در اموال زن از شوهر سلب گردیده است.

از این رو در مورد استقلال زن از مرد در مالکیت، اداره، تصرف و بهره برداری از اموال، مطابق منابع فقهی شیعه بلکه بسیاری از منابع اهل سنت جای هیچ تردیدی نیست.

البته در برخی از کتابهای اهل سنت (9) نقل شده است که بعضی با استناد به آیه «لاتؤتوا السفهاء اموالکم » (10) زنان را از تصرف در اموالشان ممنوع دانستند، با این تفسیر که سفها شامل اولاد صغیر و زنان است; اما مطابق تفسیرهای مفسرین شیعه آیه فوق درباره ایتام است و منظور از سفها در این آیه، همان ایتام صغیر است که به رشد کافی در مسائل مالی نرسیده اند. (11)

در حقوق ایران نیز به تبعیت از فقه شیعه نظام مالی زوجین از زمان تدوین قانون مدنی در سال 1307، از یک ثبات نسبی برخوردار بوده است. این ثبات را باید ناشی از منشا و مبنای محکم آن دانست. ریشه مذهبی و الهی داشتن قواعد حاکم بر این روابط که مانع از بی عدالتی در روابط بین زن و شوهر است را باید علت این ثبات قلمداد نمود. فلسفه این امر نیز بسیار روشن است; زیرا از ابتدا، اسلام به جای تشابه سازی به «اصل عدالت » توجه نموده است و همانگونه که برخی از صاحب نظران دینی اظهار نموده اند:

«اصل عدل که یکی از ارکان کلام و فقه اسلامی است، همان اصلی است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است; یعنی از نظر فقه اسلامی - و لااقل فقه شیعه - اگر ثابت بشود که عدل ایجاب می کند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است; زیرا شرع اسلام طبق اصلی که خود تعلیم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطری و طبیعی خارج نمی شود. علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل عدل، پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند» (12)

علاوه بر پایه گذاری قوانین اسلامی براساس عدالت، اسلام حتی به زوجین اجازه نداد که توافقی نمایند تا منجر به بی عدالتی شود. از امام باقر علیه السلام سؤال شد که آیا مرد می تواند با زن خود شرط کند که نفقه را به طور کامل و مساوی با زن دیگر به او ندهد و خود آن زن هم از اول این شرط را بپذیرد؟ امام باقر علیه السلام فرمود:

«خیر چنین شرطهایی صحیح نیست، هر زنی به موجب عقد ازدواج خواه ناخواه حقوق کامل یک زن را پیدا می کند ...» . (13)

باید توجه داشت که مطالب یاد شده هرگز به این معنا نیست که تمام اصول مترقی اسلام پیاده شده است و یا ثباتی که مطرح کردیم بدین معناست که اصلاحاتی در طول قانونگذاری حقوق ایران انجام نگرفته یا نباید بگیرد; بالعکس مقتضیات زمان و تحولات اجتماعی ایجاب می کند هر از چند گاهی راه کارهای مناسب جهت اجرای هر چه بهتر قوانین اسلامی، ارائه شود و اساسا اجتهاد در فقه و پویایی آن به همین معنا است، که فقه باید جوابگوی نیازهای زمان خود باشد. بلکه منظور این است که اصول کلی حاکم بر روابط زوجین از ثبات نسبی برخوردار بوده است.

شایان ذکر است که وقتی این اصول و قوانین مترقی، چهارده قرن قبل در حقوق اسلام بنیان نهاده شده بود و به زن در تصرف اموال خود استقلال کامل اعطا نمود، در کشورهای اروپایی تا قبل از قرن بیستم، از جمله حقوق فرانسه که یکی از مدرنترین و مفصلترین حقوق مدون آنهاست، زنان از حداقل حقوق انسانی هم برخوردار نبودند و اصلا اهلیت تصرف در اموال خود را هم نداشتند و به اعتراف یکی از نویسندگان فرانسوی (14) ، در روابط مالی زوجین، مرد ارباب زندگی مشترک بود و اختیارات او در اداره، تنظیم و تصرف اموال حتی در اموال اختصاصی زن، شبه مطلق بوده است; زیرا در رژیم قانونی 1804م. فرانسه، اداره و تصرف تمام اموال مشترک و اختصاصی زن، به عهده مرد نهاده شده بود و آن هم به عنوان یک مدیر غیر مسؤول. طبیعی خواهد بود که چنین قانونی با توجه به تحولات زمان به دلیل ظالمانه بودن آن، باید متحول شود و به تعبیر این نویسنده فرانسوی:

«قانون 1965م. تنها سعی کرده اختلاف موجود بین زن و شوهر را کاهش دهد» . (15)

و یا به قول کورنو:

«در این بازنگری سعی شده، برابری زن و مرد در نظام اشتراک اموال برقرار شود و یا حداقل گرایش به برابری در آن دیده می شود و تحت این روابط متنوع، زن و شوهر در وضعیتهای آن چنان تبعیض آمیزی قرار نداشته باشند» (16)

اما باید گفت علی رغم همه گرایشها به سمت اعطای استقلال به زن، هنوز هم در رژیم قانونی (17) جدید که اکثر زوجین فرانسوی تحت این رژیم ازدواج می کنند، اموال مشترک زن و مرد، در صورت فقدان شرط خلاف، توسط مرد اداره می شود. حتی مطابق رژیم جدایی مطلق اموال، قانونگذار فرض را بر این نهاده که شوهر اجازه تصرف در اموال زوجه را دارد و مطابق آن شوهر می تواند، انواع تصرفات را در مورد اموال زن انجام دهد; مگر این که زوجه صریحا تصرف شوهر را رد نماید. (18) اما به هیچ وجه چنین فرضی در حقوق ایران و اسلام مطابق فقه شیعه وجود ندارد.

به همین سبب با مقایسه اجمالی بین قانون اسلام و قوانین دنیای متمدن غرب که شاید مفصلترین و کاملترین آنها، قانون مدنی فرانسه باشد می توان گفت بر خلاف تصور عده ای، حدود اختیارات زن و آزادی و استقلال او در انجام امور مالی و روابط حقوقی و اقتصادی در شریعت و نظام حقوقی اسلام، به مراتب وسیعتر و بیشتر از آن مرزهایی است که در نظام های حقوقی کشورهای مدعی تمدن برای زن شناخته شده است. (19)

با توجه به مطالب فوق، تعجآثور است که بعضی از حقوقدانان فرانسوی (20) از باب نمونه تنها حقوق اسلام را به عنوان یک رژیم حقوقی مطرح می کنند که هیچ نظم مالی در خصوص زوجین ندارد. در حالی که قبل از تدوین هر قانونی در فرانسه، قواعد و قوانین بسیار ریز و دقیقی در باب ارث، تامین هزینه (نفقه)، مهر و مسائل مالی دوران نکاح و پس از نکاح در قرآن و سنت اهل بیت علیهم السلام تدوین شده بود. حمل این گونه نظریات بر بی اطلاعی آنها هم آسان نیست.
ج) تامین هزینه و معاش خانواده (نفقه)

یکی از حقوقدانان با انتقاد از قانون مدنی ما که به تبعیت از حقوق اسلام تامین هزینه زندگی خانواده را به عهده مرد گذاشته است، چنین می گوید:

«قانون مدنی ما از یک سوی مرد را وا می دارد که به زن خود نفقه بدهد; یعنی جامه، خوراک و مسکن وی را آماده کند، همچنان که مالک اسب و استر باید برای آنان خوراک و مسکن فراهم آورد مالک زن نیز باید این حداقل زندگی را در دسترس او بگذارد» . (21)

در بسیاری از حقوق کشورهای اروپایی از جمله فرانسه، تامین هزینه زندگی مشترک و تکلیف انفاق یک تعهد دو جانبه است و زن و شوهر هر دو مکلف به کسب درآمد و تامین هزینه خانواده هستند. اما از نظر اسلام تامین هزینه خانواده و از جمله مخارج شخصی زن (نفقه زن) به عهده مرد است. و زن از این نظر هیچ گونه مسؤولیتی ندارد. بنابراین، تکلیف مرد در دادن نفقه زن، یک تکلیف یک جانبه است و موسر (متمکن) یا معسر بودن زن، تاثیری در آن ندارد. حتی اگر زن دارای ثروت کلانی هم باشد، الزامی ندارد که از اموال شخصی خود، مخارج و مایحتاج زندگی خود را تامین کند.

بنابراین، اگر کسی بخواهد انتقادی بر حقوق اسلام نماید، باید از جانبداری حقوق اسلام از زن بگوید. ولی چنان که برخی از اسلام شناسان معاصر اظهار نمودند:

«حقیقت این است که اسلام نخواسته به نفع زن و علیه مرد، یا به نفع مرد و علیه زن قانونی وضع کند. اسلام نه جانبدار زن است و نه جانبدار مرد. اسلام در قوانین خود سعادت مرد و زن و فرزندانی که باید در دامن آنها پرورش یابند و بالاخره سعادت جامعه بشریت را در نظر گرفته است » . (22)

از این رو مدعیان حمایت از حقوق زن به تعبیر مرحوم شهید مطهری بناچار به یک دروغ شاخدار متوسل می شوند و می گویند: فلسفه نفقه این است که مرد خود را مالک زن می داند و او را به خدمت خود می گمارد همانگونه که مالک حیوان ناچار است مخارج ضروری حیوانات مملوک خود را بپردازد. باید از این مدعیان پرسید که از کجای قانون اسلام شما استنباط کردید که مرد مالک زن می باشد و علت نفقه دادن مرد، مملوک بودن زن است. این چگونه مالکی است که از نظر اسلام حق ندارد به مملوک خود بگوید این ظرف آب را به من بده! این چگونه مالکی است که مملوکش هر درآمدی کسب کند به خودش تعلق دارد و مالک، حق دخالت در آن را ندارد! این چگونه مالکی است که اگر زن به کودکش شیر دهد می تواند اجرت آن را مطالبه نماید! (23) چنین نسبتی به آن دسته از نظامهای حقوقی کشورهای غربی از جمله فرانسه نزدیکتر است که در رژیمهای اشتراک اموال، اختیارات شوهر مطابق قانون 1804 تا قبل از اصلاح 1965، شبه مطلق بوده است و مرد، حاکم و ارباب اموال اشتراکی شناخته می شد. (24)
گفتار دوم: ریاست خانواده

ریاست شوهر و اجازه زن از او در مسائلی که مربوط به اداره خانواده است، هم قانونی است و هم شرعی.

بر اساس شرع اسلام و ماده 1102 قانون مدنی، پس از انعقاد قرارداد نکاح، هر یک از زوجین حقوق و تکالیفی در مقابل یکدیگر پیدا خواهند نمود. همانطور که در قرآن کریم آمده است: «لهن مثل الذی علیهن بالمعروف » (25); یعنی برای زنان، همانند وظایفی که بر دوش آنهاست، حقوق شایسته ای قرار داده شده است همچنان که تکالیفی بر عهده زنان قرار گرفته از حقوقی نیز برخوردارند و بین حقوق و تکالیف آنها تعادلی برقرار است. عدالت اقتضا می کند که حقوق و تکالیف بر اساس تواناییهای روحی و طبیعی و جسمی بین آنها تقسیم شود. از این رو در حقوق اسلام، همانطوری که تکلیف انفاق و تامین هزینه زندگی خانواده مطابق آیه 34 سوره نساء بر عهده مرد نهاده شده است، زن نیز در مقابل مکلف شده تا از مرد به عنوان رئیس تشکل خانواده، اطاعت نماید. در ذیل به طور مختصر فلسفه و ادله و حدود اطاعت زن از مرد را بیان خواهیم نمود.
الف) فلسفه ریاست شوهر بر خانواده

خانواده به عنوان اولین و بنیادی ترین تشکل در جامعه، نیاز به مسؤول یا سرپرست دارد و پر واضح است که هیچ تشکل و اجتماعی بدون مسؤول و رهبری واحد که تدبیر امور را در دست داشته باشد، ممکن نیست. واگذاری اداره خانواده که متشکل از زن و مرد است به هر دوی آنها در واقع به معنای فقدان مسؤول و سرپرست در چنین تشکل بنیادی جامعه است. متاسفانه در بسیاری از کشورهای غربی که تا قبل از قرن بیستم، زن از حداقل حقوق انسانی خود هم برخوردار نبود و با ازدواج، در زمره محجورین در می آمد امروزه با افراطی گری فمینیسمی و واگذاری ریاست خانواده به هر دوی آنها یا به عبارت دیگر بی سرپرست نمودن کانون خانواده، باعث اضمحلال این جامعه بنیادین شدند.

اگر منظور مدعیان تساوی حقوق زن و مرد تشابه حقوق و تکالیف آنها در همه امور، بدون توجه به توانایی ها و خصلتهای روحی و جسمی آنها باشد، می تواند از مصادیق ظلم به شمار آید. نقش مردانه دادن به زن و تقسیم وظایف بین زن و مرد بدون توجه به زن بودن او، ظلمی مضاعف است.

گویا مدعیان تساوی حقوق زن و مرد می خواهند از غرب پیشی گیرند; زیرا به اعتراف برخی از حقوقدانان غربی تشابه حقوق زن و مرد ممکن نیست; مازو یکی از معروفترین حقوقدانان فرانسوی که به نام مادر حقوق مدنی فرانسه شهرت دارد، در ارزیابی قانون اصلاح حقوق ازدواجی 1965م. که از مهمترین اصلاحات است می نویسد:

«آرمانی خواهد بود اگر بخواهیم رژیم مالی تنظیم کنیم که مطابق آن نه زنی وجود داشته باشد و نه شوهر، بلکه در این نظام، زوجینی قرار گیرند که مطلقا دارای وضعیت یکسان و مشابه باشند; زیرا تساوی صرف، قابل تحقق نخواهد بود. و قانون 1965 هم نخواسته است به چنین امری دست پیدا کند. و تنها سعی کرده است که اختلاف موجود بین زن و شوهر را کاهش دهد..» . (26)

برخی نیز الفاظ مورد استعمال را مورد انتقاد قرار داده و گفته اند:

«استفاده از کلمه ریاست در خانواده نه تنها حافظ نظم و امنیت نیست بلکه در مرد خودبزرگ بینی ایجاد می کند و سایر افراد خانواده را زیر سلطه آن، گرفتار تنش می کند» . (27)

علی الظاهر لازمه گفته ایشان این است که باید عنوان ریاست را از رئیس جمهور یا ریاست فلان اداره یا کارخانه نیز برداشت; چرا که اگر عنوان ریاست در مجموعه کوچک خانواده تا بدین حد خطرساز و موجب خودبزرگ بینی است، به طریق اولی در مجموعه های وسیعتر موجب خود بزرگ بینی در فرد خواهد شد.
ب) ادله

اثبات ریاست شوهر بر خانواده از ناحیه قرآن و روایات روشن و قطعی است.

1- «الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم » . (28)

مردان سرپرست زنان هستند، به خاطر برتریهایی که خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر نفقه ایی که از اموالشان به زنان می پردازند.

خداوند متعال در آیه فوق حق ریاست بر خانواده و سرپرستی و تدبیر امور خانواده را به دلیل برتریهای طبیعی جنس مرد به او سپرده است و در مقابل، مرد مکلف شده است که مخارج و هزینه زندگی او را تامین نماید. آیه فوق بعد از این که اصل سرپرستی و ریاست شوهر را بیان می کند به حکمت یا علت این امتیاز و حق اشاره می کند و می فرماید:

«بما فضل الله بعضهم علی بعض »;

یعنی «این سرپرستی به خاطر تفاوتهایی است که خداوند از نظر آفرینش روی مصلحت نوع بشر میان آنها قرار داده » و بلافاصله در مقابل چنین حقی، تکلیفی را به عهده شوهر قرار می دهد و می فرماید:

«و بما انفقوا من اموالهم.»;

یعنی «این سرپرستی به خاطر تعهداتی است که مردان در مورد انفاق کردن و پرداختهای مالی در برابر زنان و خانواده به عهده دارند» . (29)

باید توجه داشت که این برتری جنس مرد بر زن در ریاست و اداره خانواده، از حیث وزن انسانی و اجتماعی او نیست، بلکه بر اساس مصلحت اجتماعی و از باب خاصیتهای طبیعی و فطری زن و مرد به او داده شده است. قرآن کریم هیچ نقشی برای جنسیت در برتری و کرامت انسانی قائل نشده است و فقط تقوی را ملاک برتری انسان نسبت به دیگران دانسته است. (30) مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه چنین آورده است:

«خداوند متعال در کتاب کریمش بیان کرده که مردم همگی و بدون استثنا چه مردان و چه زنان شاخه هایی از یک تنه درختند و اجزا و ابعاضی هستند برای طبیعت واحده بشریت و مجتمع در تشکیل یافتن، محتاج به همه این اجزا است. همان مقدار که محتاج جنس مردان است محتاج جنس زنان خواهد بود; همچنان که فرمود «بعضکم من بعض » (همه از همید) . این حکم عمومی منافات با این معنا ندارد که هر یک از هر دو طایفه زن و مرد خصلتی مختص به خود داشته باشد; مثلا نوع مردان دارای شدت و قوت باشند و نوع زنان دارای رقت و عاطفه. چون طبیعت انسانیت هم در حیات تکوینی و هم اجتماعی اش نیازمند به ابراز شدت و اظهار قدرت و هم محتاج به اظهار مودت و رحمت است ... این دو خصلت دو مظهر از مظاهر جذب و دفع عمومی در مجتمع بشری است روی این حساب دو طایفه مرد و زن از نظر وزن و از نظر اثر وجودی با هم متعادلند; همچنان که افراد طایفه مردان با هم اختلافی در شؤون طبیعی و اجتماعی دارند... پس می توان گفت بلکه باید گفت که این است آن حکمی که از ذوق مجتمع سالم و دور از افراط و تفریط منبعث می شود. از ذوق مجتمعی که طبق سنت فطرت تشکیل شده عمل می کند و از آن منحرف نمی شود» . (31)

همچنین در تفسیر نمونه ذیل همین آیه آمده است:

«قرآن در اینجا تصریح می کند که مقام سرپرستی باید به مرد داده شود... و این موقعیت به خاطر وجود خصوصیاتی در مرد است » . (32)

2- روایات روایات متعدد معتبری دلالت بر این امر دارد که از جمله آنها، حدیث امام محمد باقر علیه السلام است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند: زنی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و گفت حق شوهر بر زن چیست؟ پیامبر فرمودند:

از مرد اطاعت کنید و عصیان نکنید...، بدون اجازه او روزه نگیرید...، بدون اذن شوهر از منزل خارج نشوید. (33)

روایت دیگری - که هم به سند کلینی و هم مرحوم صدوق دارای سند معتبری است - از امام محمد باقر علیه السلام نقل کرده اند که فرمود:

زنی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای فرستاده خداوند، حق شوهر بر زن چیست؟ فرمود: ...از خانه اش بیرون نرود، مگر با اجازه شوهرش و اگر بی اجازه او بیرون رود، فرشتگان آسمان، فرشتگان زمین، فرشتگان خشم و فرشتگان مهر و رحمت، او را نفرین کنند، تا به خانه اش برگردد... (34)

بنابراین، اصل اعطای ریاست خانواده به شوهر از منظر قرآن و روایات جای تردید نیست و ماده 1105 قانون مدنی (35) نیز به صراحت آن را بیان نموده است.
ج) 3- حدود ریاست شوهر

ریاست شوهر بر خانواده به هیچ وجه استبداد یا تحکم و یا به زعم بعضی، (36) اختیار مالکانه نیست، بلکه به تعبیر یکی از حقوقدانان عرب زبان، ریاست شوهر یک سلطه حکیمانه اداری است; نه استبدادی. (37) علامه طباطبایی دانشمند و مفسر بزرگ اسلامی در تفسیری از آیه «فلا جناح علیکم فیما فعلن فی انفسهن بالمعروف » (38) می فرماید:

«همچنین قیمومت (ریاست) مرد بر زنش به این نیست که سلب آزادی از اراده زن و تصرفاتش در آنچه مالک آن است بکند و معنای قیمومت مرد این نیست که استقلال زن را در حفظ حقوق فردی و اجتماعی او در دفاع از منافعش سلب کند پس زن همچنان استقلال و آزادی خود را دارد و هم می تواند حقوق فردی و اجتماعی خود را حفظ کند و هم می تواند از آن دفاع نماید و هم می تواند برای رسیدن به این هدفهایش به مقدماتی که او را به هدفهایش می رساند متوسل شود» . (39)

همچنین در تفسیر نمونه در ذیل آیه «الرجال قوامون علی النساء ...» آمده است:

«قرآن در اینجا تصریح می کند که مقام سرپرستی باید به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدی نیست بلکه منظور رهبری واحد منظم با توجه به مسؤولیتها و مشورتهای لازم است) ... و این موقعیت به خاطر وجود خصوصیاتی در مرد است » . (40)

از این رو، زنان تا آن حد موظف به اطاعت از شوهر هستند که مربوط به حقوق همسران است و هرگز مردان، حق دخالت در اموال و درآمدهای اقتصادی زنان را ندارند - آن طوری که در حقوق اروپایی قبل از قرن بیستم وجود داشته است - و حتی وظیفه رسیدگی به کارهای شخصی شوهر، اعم از تهیه غذا یا شستن لباس و غیره را نیز ندارند; نه این که چنین وظیفه ای ندارد بلکه در امور شخصی زن، شوهر موظف است در صورت نیاز و متعارف بودن آن، برای او خادم بگیرد. بدین جهت، موضوع ریاست شوهر و اطاعت زن از او محدود می شود به خروج زن از منزل و اشتغال او به کارهایی که به تشخیص شوهر به عنوان سرپرست و مسؤول این جامعه، آن را به مصلحت نداند و یا به نظر برخی از فقها خروج از منزل شوهر در صورتی بر زوجه ممنوع است که با حق شوهر منافات داشته باشد. (41) اما با وجود این، کسانی که در پی حذف هر گونه سرپرستی در این جامعه کوچک و بنیادی هستند، چنین می گویند:

«کسب اجازه زن از شوهر برای خروج از خانه... جنبه تصریحی و آمرانه نداشته بلکه ارشادی و غیر مستقیم بوده است » . (42)

علاوه بر این که نویسنده هیچ استنادی برای کلام خود ارائه ننموده است، لزوم کسب اجازه زن از شوهر برای خروج از منزل در روایات متعددی به صراحت بیان شده و آن را در زمره حقوق شوهر دانسته است که پیش از این بدان اشاره گردید. این نویسنده در بخش دیگری از کلام خود می نویسد:

«بر پایه نظرهای فقهی که عقل و مقتضیات اجتماعی و عامل زمان و مکان در شکل یابی آن لحاظ شده است ... خروج زن از خانه بدون اجازه شوهر حداکثر به ناشزگی زن می انجامد که مجازات زن ناشزه محرومیت از دریافت نفقه است... در نتیجه ممنوع الخروج شدن زنان از سوی شوهرانشان مبنای شرعی ندارد... اجبار زن به این تمکین فاقد دلیل شرعی است » . (43)

علاوه بر این که چنین ادعایی نیز بدون مستند شرعی می باشد، هیچ یک از فقها این نظریه را نپذیرفته اند. گذشته از این که به طور ابتدایی چنین اجازه ای به زن داده نشده است، حتی در صورت تخلف شوهر از وظایف خود در پرداخت نفقه زن حق ندارد خود را از اطاعت شوهر خارج کند، بلکه فقط می تواند شوهر را از طریق مراجع قضایی ملزم به پرداخت نفقه نماید و حاکم می تواند او را تعزیر کند یا تقاضای طلاق نماید اما هرگز مجاز نیست خود را از تمکین خارج نماید. (44) قانون مدنی ایران نیز به تبع شرع در ماده 1129و1205، حکم به الزام و یا طلاق داده و هرگز خروج از طاعت را تجویز ننموده است.

اصولا تعهداتی که هر یک از زوجین در اثر قرارداد ازدواج بر عهده می گیرند جنبه اختیاری ندارد که زن بتواند به اختیار خود از آن سر باز زند. لازمه چنین تفسیری از حقوق و تعهدات این است که شوهر نیز بتواند به طور اختیاری از دادن نفقه امتناع کند و در مقابل به زن گفته شود که می توانی خود را از اطاعت شوهر خارج نمایی و به تعهدات خود عمل نکنی. روشن است که چنین برداشتی موجب ظلمهای فراوانی در حق زنان خواهد شد.
نتیجه گیری

روابط مالی و غیر مالی زن و شوهر در حقوق اسلام بر پایه عدل استوار است. در روابط مالی زوجین، زن از استقلال کامل در مالکیت و تصرف اموال خود برخوردار است و این را باید از افتخارات حقوق اسلام شمرد; چرا که تا قبل از قرن بیستم در اکثر کشورهای اروپایی زن از حداقل حقوق انسانی برخودار نبوده و در زمره محجورین قرار داشت. در روابط غیر مالی نیز یاست خانواده به خاطر مصالح اجتماعی و مسائل روحی و طبیعی به شوهر واگذار گردیده است. اما هرگز این ریاست جنبه استبدادی ندارد بلکه یک ریاست اداری حکیمانه است و اطاعت زن از شوهر و لزوم کسب اجازه برای خروج زن از منزل به همین جهت است و در سایر موارد، مانند رسیدگی به امور شخصی مرد، زن ملزم به اطاعت نیست.

پی نوشت ها:

1. مهرانگیز کار، پیام هامون، ش 13، مورخ 10/12/77، صص 4و5.

2. ماده 1118 قانون مدنی: «زن مستقلا می تواند در دارایی خود هر تصرفی را می خواهد بکند.»

3. سید مصطفی، محقق داماد، بررسی فقهی حقوق خانواده نکاح و انحلال آن، نشر علوم اسلامی، تهران، چاپ پنجم 1374، ص 317.

4. نساء/32.

5. حسین بن محمد، الراغب الاصفهانی، مفردات غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، 1404ق، ص 431.

6. سید محمد حسین، طباطبایی، ترجمه سید محمد باقر همدانی، تفسیر المیزان، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1363 ج 4، ص 534.

7. محمد کریم، علوی حسینی موسوی، کشف الحقایق عن نکت الآیات و الدقائق، حاج عبدالمجید - صادق نوبری، تهران، چاپ سوم، 1396ق، ج 1، ص 352.

8. محمد بن علی ابن بابویه، قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، موسسه نشر اسلامی، قم، چاپ دوم، ج 4، ص 93; محمد بن حسن، حر عاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 10، ص 449.

9. ابوبکر بن مسعود، کاشانی حنفی، بدائع الصنایع فی ترتیب الشرایع، المکتبة الحبیبیة، پاکستان، چاپ اول، 1409ق.، ج 7، ص 170; علی بن احمد ابن حزم الاندلسی، المحلی، دارالفکر، بیروت، ج 8، ص 288.

10. نساء/5.

11. سید محمد حسین، طباطبایی، پیشین، ص 270. و ناصر، مکارم شیرازی، و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتاب الاسلامیه، تهران 1366، ج 3، ص 267.

12. مرتضی، مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، چاپ بیست و یکم، زمستان 1374، صص 156- 155.

13. ر. ک. همان، ص 450.

14. Henri et leon Mazeaud, Lecons de Droit Civil "Rgimes Matrimoniuax" Editions Montchrestiem, paris, cinquieme, Edition,1982,P.134.

15. Ibib.

16. Creard,Cornu,les regimes matrimoniauxn, Pressesuniversitaires de la france, Paris,1 er Edition,1974.P.195-196.

17. رژیم قانونی به رژیمی گفته می شود که در صورت عدم تعیین قرارداد مالی توسط زوجین در زمان ازدواج، این رژیم به طور اتوماتیک بر آنها حاکم خواهد شد.

18. Henri et Leon Mazeaud,op.cip,P554-555.

19. سید مصطفی، محقق داماد، پیشین، ص 317.

20. Encyclopedie, Dalloz, droit civil "regimes matrimoniauxr" Edition Dalloz,paris,1975,P.2

le regime matrimonial contrairement a ce quon a parfois affirme n|existe pas dans tous les systemes juridiques :il est ignore au moins du droit musulman.

(رژیم مالی بر خلاف آنچه که برخی ها تائید کرده اند در تمام سیستم های حقوقی وجود ندارد.حداقل در حقوق اسلام از این موضوع غفلت شده است.)

21. مهرانگیز منوچهریان، به نقل از مرتضی، مطهری، پیشین، ص 258.

22. مرتضی مطهری، پیشین، ص 264.

23. همان، صص 259و263.

24.Henri et Leon Mazeaud,op.cip,P.134.

25. بقره/228.

26. Henri et Leon Mazeaud,op.cip,P.134.

27. مهرانگیز کار، رفع تبعیض از زنان، نشر قطره، تهران، چاپ اول، 1378، ص 322.

28. نساء/ 34.

29. ناصر، مکارم شیرازی، و دیگران، ج 3، پیشین، ص 371.

30. حجرات/13: «ان اکرمکم عندالله اتقاکم »

31. سید محمد حسین، طباطبایی، پیشین، ج 4، صص 406- 405.

32. ناصر، مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ص 370.

33. محمد بن حسن، حر عاملی، پیشین، ج 14، باب 79 از ابواب مقدمات نکاح، حدیث 1، ص 112.

34. همان، ص 111.

35. ماده 1105ق.م.: «در روابط زوجین ریاست خانواده از خصایص شوهر است.»

36. مهرانگیز، منوچهریان، به نقل از مرتضی، مطهری، پیشین، ص 258.

37. وهبة الزحیلی، الاسرة المسلمة فی العالم المعاصر، دار الفکر، دمشق، چاپ اول، 1420ق، ص 82.

38. بقره/234.

39. سید محمد حسین، طباطبایی، پیشین، ص 544.

40. ناصر، مکارم شیرازی و دیگران، پیشین.

41. سید ابوالقاسم، موسوی خویی، منهاج الصالحین «المعاملات » ، نشر مدینة العلم، قم، چاپ بیست وهشتم، 1410ق)، ص 289.

42. مهرانگیز کار، ماهنامه زنان، شماره 44، تیر 1377، ص 21.

43. همان.

44. محمد حسن، نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، المکتبة الاسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1366، ج 31، ص 207: «اذا ظهر من الزوج النشوز بمنع حقوقها الواجبة من قسم و نفقة و نحوها فلها المطالبة بها و وعظها ایاه، و الا رفعت امرها الی الحاکم و کان للحاکم الزامه بها و لیس لها هجره و لا ضربه، کما صرح به غیر واحد مرسلین له ارسال المسلمات... ان عرف الحاکم ... و امره بفعل ما یجب، فان نفع و الا عزره بما یراه.»
منبع:http://www.hawzah.net

انواع گروه جانوران مهره دار وبی مهره

انواع گروه جانوران مهره دار وبی مهره

مهره داران

جانوران به دو دسته ي مهره داران وبي مهره ها تقسيم مي شوند.

جانوراني مانند پشه،زنبور،مگس،پروانه،كرم جانوران بي مهره هستند.

جانوراني كه در داخل بدن خوداسكت دارندمهره دارهستند.

فقط پنج گروه ازجانوران مانندسگ،ماهي،سوسمار،عقاب،اسب، قورباغه مهره دارند.

جنس اسكلت از استخوان است وموجب مي شود كه حركات بدن آسان تر وسريع انجام شود.

مهم ترين قسمت اسكلت ستون مهره است.

اسكلت به بدن شكل مي دهدوبدن رامحكم نگه مي دارد.

محل ستون مهره ها،درپشت بدن جانوراست.

فقط پنج گروه از جانوران،يعني ماهي ها،دوزيستان،خزندگان،

پرندگان وپستانداران ،مهره دارند.

بقيه ي جانوران،بي مهره هستند.

  پنج گروه  مهره داران

ماهي ها مانند:انواع ماهي ،كپور_حلوا و...

دوزيستان مانند:قورباغه،وزغ و...

خزندگان مانند:مار،لاك پشت و...

پرندگان مانند:كبوتر،عقاب و...

پستانداران مانند:سگ،وال و...

ماهي ها

آبشش دارند واكسيژن لازم براي تنفس رانيز از راه هواي

محلول در آب مي گيرند.

جنس بدن آنها از پولك پوشيده شده است وپولك ها جدا از هم

ميباشد.

توليد مثل بيشتر ماهي ها،تخم ريزي درآب است.

ماهي ها از نظر شكل،رنگ،اندازه،طرز غذا خوردن و... متفاوت

هستند.

به نظر مي رسد كه ماهي ها هميشه در حال آب خوردن

هستند،ولي آن ها آب را به دهان خود مي برند واز اطراف

آب شش ها خارج مي كنند.

ماهي ها به جاي دست وپا كه ما وجانوران ديگر داريم،با

باله حركت مي كنند.

باله هاي ماهي به دو گروه زوج وفرد تقسيم مي شوند.

باله هاي فرد در پشت،دم ونزديك مخرج ماهي قرار دارند و

بيشتر براي حفظ تعادل ماهي به كار مي آيند.

باله هاي زوج،روي شكم وسينه ماهي قرار دارند وحركت وتوقف

ماهي را اداره مي كنند.

باله هاي دمي،در انجام حركات سريع و رو به جلو دخالت دارند

و داراي استخوان هستند.

ماهي به كمك باله هاي خود در آب شنا مي كند.

با باله حركت مي كنند و2باله شكمي،2باله روي سينه و1باله دمي،1باله نزديك مخرج دارند وبعضي ماهي ها 7يا8 باله دارند.

آن ها جزو مهره داران هستند.

بعضي از ماهي ها تخم گذار هستند.

اندام تنفسي ماهي ها آبشش است ودر دو طرف سر ماهي ها قرار دارد.

غذاي ماهي ها گياهان وماهي هاي كوچك داخل آب است.

لابلاي پولك هاي ماهي ماده اي ترشح مي گردد كه بدن ماهي را ليز ولغزنده مي كند.

ماهي پلك ندارد.

ماهي داراي 3قسمت است سر،تنه ودم

معروفترين ماهي هاي آب شيرين وخوراكي ،ماهي قزل آلا ،آزاد وسفيد مي باشد.

ماهي سرشار از پروتيين مي باشد.

دوزيستان

قورباغه وسمندرووزغ ازگروه دوزيستان مي باشند.

بدن دوزيستان پوستي نرم وظريف داردومعمولا مرطوب است. نوزاد قورباغه با آبشش تنفس مي كندودرآب زندگي مي كند سپس به قورباغه ي كامل تبديل مي شود.                                          قورباغه ي بالغ در خشكي زندگي مي كند وابتدا پاهاي عقب وسپس پاهاي جلو ظاهر مي شود ودم جذب بدن مي گرددوناپديد مي شودوتغييراتي در داخل بدن صورت مي گيرد وششها به وجود مي آيد.                 

به اين گروه از جانوران كه دو دوره زندگي دارند دوزيست گويند.

قورباغه دگرديسي دارد يعني براي تبديل جانور نابالغ به بالغ تغييراتي صورت مي گيرد.

 

 

 

 

 

خزندگان

به جانوراني مانند كروكوديل،تمساح ومار،سوسمار،لاك پشت خزنده مي گويند.

چون درهنگام حركت شكم خودرا روي زمين مي كشند.

آنها دست وپاندارند يادست وپاي كوتاهي دارند ولاك پشت چون دست وپاي كوتاه دارد كه به اطراف بدنشان چسبيده است وتحمل وزن بدن جانور را ندارد،بنابراين جانور مجبور است هنگام حركت شكم خود را روي زمين بكشد ،

پس درگروه خزندگان است.

بدن مارها از پولك پوشيده شده ودريك فصل چندين بار پولك هاي خودرامي ريزند كه به اين عمل پوست اندازي مي گويند.

خزندگان تخم گذارند وبا شش تنفس مي كنند چون فعاليت آنها كم است كمتر گرسنه مي شوند وغذا را چون مي بلعند تا هضم وجذب شود مدتي طول مي كشد.

خزندگان خونسرد هستند ،يعني دماي بدن آنها با محيط تغيير مي كند.

پرندگان

 بدنشان از پرپوشيده شده است وپرها ،بدن جانور را گرم نگه مي دارد.

جزؤ مهره داران هستند.

بعضي از آنها پرواز مي كنند.

تنها پرنده اي كه پرواز نمي كند كيوي نام دارد.

خون گرم هستند.

تخم گذار هستند بر روي تخم هاي خود مي خوابند،تا گرم شوندوبه جوجه تبديل شوند.

به جاي دهان منقار يا نوك دارند تا غذاي مورد نياز خود را به دست آورند.

حس شنوايي آنها خيلي قوي است.

مرغ خانگي مصرف غذايي داردونمي تواندپرواز كند زيرا وسعت بالهاي مرغ نسبت به سنگيني اندامش كم است.اما در لك لك وعقاب وسعت بال هايشان نسبت به سنگيني اندامشان زياد است وبه راحتي مي توانند،پرواز كنند.                            دانه ها وحشرات غذاي پرندگان است.

تفاوت غذاي پرندگان به دليل محيط زندگي آن هاست.

بعضي ماهي خوار،بعضي گوشت خواروبعضي دانه خوار هستند.

بعضي از پرندگان مانند پرستو كوچ‌‌‍‍‍(مهاجرت)ميكنند

اندام تنفسي آنها شش مي باشد.

از روي شكل نوك پرندگان مي توان دريافت كه پرندگان چه چيزي مي خورند و هر يك از پرندگان براي غذا خوردن به روش خاصي از نوك خود استفاده مي كنند.

بعضي مانند اردك منقار پهن دارند وپرندگان شكاري مانند عقاب منقاري مناسب براي پاره كردن گوشت دارند.

پنجه هاي پرندگان براي زندگي كردن در جاهاي مخصوص به آن كمك مي كند.

بعضي براي راه رفتن در جاهاي نرم وگل مناسب است بعضي براي شنا كردن وبعضي نيز براي صيد كردن مناسب است.

پنجه ي شتر مرغ قوي وبلند براي دويدن مناسب است.

پنجه طوطي براي نشستن روي شاخه مناسب است.

پنجه مرغ براي راه رفتن مناسب است.

پنجه عقاب براي شكار كردن مناسب است.

پنجه ي اردك براي شنا كردن مناسب است.

پستانداران                                                            بدن پستانداران ازموياپشم پوشيده شده است.

پستانداران بچه مي زايندوبه بچه هاي خودشيرمي دهندوباشش تنفس مي كنند.                     بيشترپستانداران دوجفت دست وپادارندوبيشتر آنها در خشكي زندگي مي كنند.  

پستانداراني مانندگاوواسب علف خواروببروشير گوشتخواروموش كور وجوجه تيغي حشره خوار هستند.                                                موش كوهي وسنجاب زميني خواب زمستاني دارند.            فيل پستاندارخرطوم دارواسب وشتر سم داروخفاش پستاندار پرنده مي باشد.                        نهنگ ودلفين وگراز دريايي پستاندار دريايي هستند.

جانوراني مانند دلفين ها وفوك ها كه پستانداران دريايي هستند وبا شش تنفس مي كنند ،براي نفس كشيدن به سطح آب مي آيند.

گاو وگوسفند وبز واسب وشتر حيوانات اهلي ومفيد هستند.

پستانداران خونگرم هستند .                     

 

بي مهره ها

بي مهره ها دربدن خود ستون فقرات ندارند.

تنها گروهي كه در بدن خود ستون فقرات ندارند حشرات هستند.

حشرات جثه كوچكي دارند.

بعضي از حشرات مانند پروانه دو بال دارند.

بعضي از حشرات دگرديسي دارند.

دگرديسي به معناي حالتي به حالت ديگر شدن است.

پروانه از جمله حشراتي است كه دگرديسي دارد .

او در ابتدا به شكل كرم مي باشد بعد در پيله ابريشم قرار مي گيرد وبعد از مدتي به پروانه تبديل مي گردد.

به اين عمل دگرديسي مي گويند.

الکتریسیته درجانوران(ماهی)

الکتریسیته درجانوران (ماهی ها)

                                                                       

معروف است که پاره ای از ماهیها می توانند شوکهای الکتریکی قوی تولید کنند. انسانهای دوران باستان نظیر یونانیها و مصریها این مطلب را می دانستند و راجع به شوکهای قوی که سپر ماهی الکتریکی (Torpedo) و گربه ماهی الکتریکی (Malapterurus) تولید میکنند مطالبی نوشته اند ولی به ظاهر پدیده مذبور تا قبل از شناسایی ماهیت الکتریسیته بطور کامل مرموز بوده است.

تخلیه های الکتریکی قوی توسط حیوان به منظور دفاع و حمله بکار می رود. قویترین شوکها به وسیله مارهای الکتریکی آمریکای جنوبی (Electrophorus) تولید می شود که شدت این تخلیه های الکتریکی به حدود 500 الی 600ولت می رسد و برای کشتن سایر ماهیها و احتمالا جانورانی به اندازه انسان کافی می باشد. چنین تخلیه های الکتریکی قوی فقط توسط معدودی از گونه های ماهیها صورت می گیرد که با یکدیگر خویشاوندی نزدیکی ندارند. برخی از آنها متعلق به ماهیهای استخوانی عالی و بقیه از الاسموبرانشها هستند و در آب شورویا شیرین زندگی می کنند.

هنگامی که مطالعات بیشتری برروی ماهیهای الکتریکی به عمل آمد، معلوم شد که حتی تخلیه های ضعیف که فاقد هر گونه اثر مستقیمی برروی سایر ماهیها است، برای مقاصد گوناگون مفیدی به کار می روند. البته ، از تخلیه های الکتریکی بسیار ضعیف نمی توان برای بی حس کردن شکار و یا به عنوان اسلحه برای دفاع یا تهاجم استفاده نمود. با این حال، امروزه روشن گردیده است که چنین تخلیه هایی بطور کلی می تواند برای آگاهی از وضع محیطی مورد استفاده قرار  گیرد.

تخلیه های الکتریکی به ویژه برای تشخیص بین اجسام عایق و هادی خوب  مانند بدن سایر جانوران  مناسب هستند. قابلیت هدایت الکتریکی بدن جانوران آب شیرین، برای مثال ماهی، بیشتر از قدرت هدایت آب می باشد(به علت دارا بودن نمک در مایعات بدن خود).همچنین تخلیه های الکتریکی ضعیف می تواند برای جهت یابی در آبهای تیره و تار و نیز به منظور تعیین تحمل جانوران شکاری و صید بکار می رود. علاوه بر این، تخلیه های الکتریکی در ایجاد ارتباطات بین افراد مورد استفاده قرار می گیردو در برخی حالتها فقط به علائم الکتریکی جنس مخالف به وسیله حرکات ورفتار جنسی از خود واکنش نشان می دهد.

سرانجام در سالهای اخیر معلوم شد ه که بسیاری از ماهیهای فاقد قدرت تولید علائم الکتریکی تا حدودی نسبت به تخلیه های الکتریکی ضعیف ناشی از فعالیت عادی ماهیچه های سایر جانوران حساس هستند. از این طریق کوسه ها و سپر ماهیها می توانند محل سایر ماهیها حتی اگر در حالت استراحت باشند تعیین کنند.

سگ ماهی (نوعی کوسه،Scyliorhinus) در موقع گرسنگی حتی به ماهی پهنی ک در کف آکواریوم در حالت استراحت است وکاملا به وسیله شن پوشیده شده است حمله می کند. اگر سگ ماهی مزبور از فاصله کمتر از 15 سانتیمتری ماهی پهن عبور کند،ناگهان به طرف شکار مخفی باز می گردد، شنها را مکیده کنار می زند و صید را می گیرد.

آزمایشهای دقیق نشان داده است که توانایی کوسه ماهی در تعیین محل ماهی پهن مربوط به حس بوبایی نمی باشد. ظاهرا کوسه ماهی در برابر پتانسیل های الکتریکی جزیی که با حرکات تنفسی ماهی پهن مخفی شده تولید می شودواکنش نشان می دهد، زیرا به تخلیه الکتریکی مصنوعی حدود4 میکرو آمپر(حدود همان تخلیه الکتریکی که به وسیله ماهی پهن زنده تولید می گردد  نیز پاسخ می دهد و سعی می کند این طعمه تصوری را پیدا نماید.

به طور خلاصه  ماهیهای الکتریکی می توانند از تخلیه الکتریکی خود برای بی حس نمودن طعمه  کسب اطلاعات در مورد محیط خود(که بیشتر متداول است) و ارتباطها استفاده کنند. علاوه بر این، ماهیهای غیر الکتریکی می توانند از گیرنده های الکتریکی بی نهایت حساس خود برای تعیین محل شکاراز طیق پتانسیل های کار که بار فعالیت طبیعی ماهیچه ها ایجاد می گردد، استفاده نمایند.

ایجاد تخلیه های الکتریکی

تخلیه های الکتریکی تقریبا در تمام ماهیهای الکتریکی که به وسیله اندامهای الکتریکی مجزا و متشکل از ماهیچه های تغییر شکل یافته ایجاد می گردند.اندام مزبور به دقت در مار ماهی الکتریکی که قادر به تولید تخلیه های الکتریکی به شدت بیش از 500 ولت می باشد، مطالعه شده است. اندام های الکتریکی بزرگ این مار ماهی به صورت تو ده بزرگی تقریبا در تمام طول دو طرف بدن قرار دارد و حجم آنها به 40% از حجم بدن جانور می رسد.

اندامهای الکتریکی از سلولهای نازکی (مشابه با نان بستنی) موسوم به صفحات الکتریکی (electroplaques) یا تیغه های الکتریکی (electroplates) تشکیل شده اند. صفحات الکتریکی به یکدیگر چسبیده و ستونهایی را تشکیل می دهند که ممکن است دارای 5000 تا 10000 صفحه باشند و تعداد این نوع ستونها در هر طرف بدن تقریبا به عدد 70 می رسد. دو سطح هر صفحه الکتریکی کاملا با یکدیگر فرق دارند. یک سطح به وسیله شبکه فشرده ای از پایه های تارهای عصبی پوشیده شده و طرف دیگر به شدت چین خورده است.

هنگامی که اندام الکتریکی فعالیت ندارند، هر دو سطح صفح الکتریکی مقداربار الکتریکی مثبت (هر سطح84+ میلی ولت نسبت به داخل صفحه 9 )به خارج رها می سازد.

از این رو  اختلاف پتانسیل کل از سطح خارجی یک غشا به سطح خارجی غشای دیگر برابر با صفر است. با این حال فپتانسیل مزبور طی تخلیه الکتریکی از سطحی که دارای تارهای عصبی است معکوس می شود وو لتاژ کل در طول این سطح به حدود 150میلی ولت می رسد.

ولتاژ مزبور را با توجه به توالی صفحات الکتریکی، همانند اتصال یک سری باتری بطور متوالی، افزوده می گردد. به این ترتیب قرار گرفتن چندین هزار صفحه الکتریکی بر روی یکدیگر ولتاژ مار ماهی الکتریکی به چند صد ولت می رسد(به علت اتلافهای الکتریکی داخلی، ولتاژ مربوط نمی تواند به حد کامل خود در یک اتصال متوالی مناسب صفحات الکتریکی برسد).

ترتیب صفحات الکتریکی به شکل ستونهای موازی موجب افزایش عبور شدت جریان می شود و میزان آن در مار ماهی الکتریکی ممکن است به حدود یک آمپر برسد.

گیرنده های الکتریکی

بیشتر ماهی های الکتریکی درون آبهای تیره و تار زندگی می کنند و قدرت دید آنها بسیار ضعیف است، بیشتر آنها شب فعال و فاقد چشمها چنان تکامل یافته ای هستند. بنابراین ارزش حس الکتریکی آشکار می باشد ،زیرا به وسیله آن می توان در شرایط نبودن دید کافی و مستقل از چرخه شب و روز به جستجوی محیط پرداخت. بزرگترین نقطه ضعف در حس الکتریکی مربوط به محدودیت برد آن است که معمولا از چند هزار متر تجاوز نمی کند.

یکی از اولین ماهیهای که حس الکتریکی آن مورد مطالعه دقیق قرار گرفته است ماهی الکتریکی افریقایی(Gymnarchus niloticus) می باشد . این ماهی که نام متداولی ندارد به ایجاد جریانهای دایم با فرکانسهایی حدود300تا400 بار در هر ثانیه می پردازد. در طی تخلیه الکتریکی بخش انتهایی دم نسبت به سر جانور برای لحظه ای منفی می شود و یک جریان الکتریکی وارد آب اطراف می گردد. وضعیت میدان الکتریکی به رسانایی محیط بستگی دارد و اگر جسمی با رسانایی بیشتر و یا کمتر از آن در این میدان قرار گیرد ، وضعیت مزبور به هم می خورد. چنانچه رسانایی جسم بیشتر از آب باشد خطوط عبور جریان به یکدیگر نزدیک می شوند و بر عکس در صورت وجود رسانایی ضعیفتر این خطوط از یکدیگر دور می گردند.

اندامهای گیرنده ی الکتریکی و مسئول دریافت جریانهای بالا کدامند؟ گیرنده های مزبور به دو شکل درون پوست قراردارند: لوله ای و امپولی. گیرنده های لوله ای ( tuberous receptors) را فقط در ماهی الکتریکی می توان یافت. این گیرنده ها به طور ویژه به تخلیه هایی با فرکانس زیاد (چندین صد هرتز)پاسخ می دهند که از ویژگیهای ماهی الکتریکی است و فرکانس هر گیرنده در هر گونه در سطح تخلیه ویژه همان گونه قرار دارد.

نوع دیگر یعنی گیرنده های الکتریکی آمپولی ( ampullary electroreceptors) را در هر دو دسته از ماهیهای الکتریکی و غیر الکتریکی می توان یافت .این گیرنده ها نسبت به فرکانس های بسیار پایین تر و همچنین به تغییرات میدانهای جریان مستقیم پاسخ می دهند. این گیرنده ها توسط منفذهای کوچکی از خارج باز هستند و از این منفذها کانالهایی مملو از مواد ژله ای به طرف آمپولها کشیده می شوند. که جایگاه سلولهای حسی می باشند. کانالها و گیرنده های مزبور در کوسه ماهیهای دریایی و سفره ماهیها از خارج به آسانی دیده می شوند و حتی مدتها پیش از شناسایی وظیفه آنها، به عنوان آمپولهای لورنزینی(lorenzini) مشهور بوده اند. کانالها در ماهیها و سفره ماهیهای حساس به الکتریسیته ساکن آب شیرین بسیار کوتاهتر هستندو این اندامها آشکار بوده موسوم به میکرو آمپول می باشند .

تفاوت در ساختار گیرنده الکتریکی بین ماهیها آب شور و آب شیرین به سهولت قابل فهم است.در آب دریا یعنی جایی که مقاومت بدن ماهی بیشتر از آب اطراف می باشد خطوط جریان در اطراف ماهی پراکنده است.

بنابراین مجراهای طویل و مملو از مواد ژله ای با رسانایی زیاد باعث کاهش ولتاژ در طول واحد حسی به میزان حداکثر خواهد شد.

در آب شیرین خطوط جریان بر روی بدن ماهی یه علت مقاومت کم آن به یکدیگر نزدیک می شوند. بنابراین مجرای طویل در صورتی می تواند عمل کند که مقاومت پوست زیاد ولی مقاومت کانال کم باشد که ایجاد چنین حالتی به دشواری امکان پذیر است. یعنی باید تراکم نمک ژل درون مجرا زیاد باشد تا مقاومت آن کم شود و یا عایق بندی دیواره آن فوق العاده بالا باشد به همین دلیل مجراهای گیرنده تمام ماهی های آب شیرین که دارای حس الکتریکی هستند فقط آن اندازه عمق دارند که در  محدوده پوست قرار گیرند .

گیرنده های الکتریکی می توانند بسیار حساس باشند و نسبت به شیب ولتاژهایی به اندازه ناچیز 10 به توان منفی 8 ولت در سانیمتر پاسخ دهند .

اکنون چگونگی جلوگیری از تداخل علائم الکتریکی را در بین ماهیها مورد بررسی قرار می دهیم . چنانچه تعداد زیادی ماهی  الکتریکی در منطقه ای زندگی کند چگونه از تداخل علائم خود با علائم سلیر ماهیها جلوگیری می کنند ؟ چنانچه یک ماهی الکتریکی را بر فرکانس های الکتریکی مصنوعی که مشابه فرکانسهای خود ماهی است مواجه سازیم ماهی مزبور به منظور تمایز علائم خود از علائم مصنوعی به سرعت فرکانسهای خود را تغییر می دهد . این روش احتمالا مانع تداخل علائم یک ماهی با علائم سلیر ماهی ها می شود . چنین ادعایی توسط تمایل ماهی الکتریکی برای جابجایی فرکانس خود به هنگام برخورد با ماهی دیگری که دارای همان فرکانس است، قابل آزمایش است .

توانایی استفاده از ایمپالسهایی که خود ماهیها به منظور بررسی محیط خود تولید می کنند تشابه ظاهری با کاربرد پالسهای صوتی توسط خفاشها دارد با وجود این ،این دستگاه الکتریکی متفاوت است، زیرا انعکاس و بازتابی ندارد بلکه متکی بر بهم زدن میدان الکتریکی است.

در گذشته تصور می شد که فقط ماهیها دارای حس الکتریکی هستند اما اکنون شواهد بسیار خوبی وجود دارند که سیستم خط جانبی سمندرها مانند آگزولوتل (ambystoma) نیز در دریافت حس الکتریکی نقش دارند .خط جانبی آگزولوتل دارای دو نوع واحد حسی است یکی حساس یه الکتریسیته و دیگری حساس به عوامل مکانیکی .واحدهای حساس به عوامل مکانیکی نسبت به حرکت در آب از خود حساسیت زیادی نشان می دهند. واحدهای حساس به الکتریسیته تنها به شیبهای ولتازی ضعیف پاسخ میدهند و در برابر محرکهای مکانیکی به استثنای شدیدترین محرکها واکنشی نشان نمی دهند.

نحوه عمل واحدهای حساس به الکتریسیته در سمندرها هم از لحاظ فرکانس و هم از لحاظ حساسیت شبیه چگونگی عمل آنها در ماهیها است. آگزولوتل از بی مهرگان کوچک ،نوزاد قورباغه و ماهی تغذیه می کند و جریان های الکتریکی که به وسیله این جانوران تولید می شود در همان اندازه و سطحی است که دستگاه گیرنده الکتریکی آگزولوتل عمل می کند .

مهره دار دیگری که از جانداران آبزی تغذیه می کند پستاندار تخمگذاری به نام پلاتی پوس متقار اردکی( duck-billed platypus) است . این جانور غذای خود را درون جریانهای گل آلود جستجو می کند و هنگامی که به زیر آب می رود معمولا چشمها وگوشها و بینی خود را می بندد. مدت زمان زیادی است که معلوم شده منقار پلاتی پوس دارای انبوهی از اندامهای حسی است فرض گردیده که این اندامهای گیرنده های مکانیکی حساسی هستند چنین فرضی بدون تردید درست می باشد اما به تازگی حس الکتریکی نیز در پلاتی پوس نشان داده شده است .این جانور می تواند به کمک میدانهای الکتریکی ضعیفی که توسط جانوران شکاری و یا یک منبع مصنوعی به وجود می آید به آشیانه خود بازگردد.

به احتمال زیاد حس الکتریکی در پلاتی پوس مستقل از حس الکتریکی در ماهیها به وجود آمده است این گمان از آنجا سرچشمه می گیرد که عصب رسانی به اندامهای حساس الکتریکی پلاتی پوس از طریق عصب سه شاخه (عصب پنجم مغز )و در ماهیها توسط عصب شنوایی (عصب هشتم مغز) انجام می گیرد .

منبع:نئوبیولوژی (نشریه تخصصی استان مازندران)

رابطه شادی و موفقیت

رابطه شادی و موفقیت 


 اگر معنی واقعی شادی را بفهمید و آن را به کار بگیرید، کم‌کم درهای موفقیت را یکی‌یکی به روی خودتان و خانواده‌تان باز خواهید کرد 

چه کاری شما را خیلی خوشحال می‌کند؟ سرچشمه این رضایت و خوشحالی کجاست؟ اگر معنی واقعی شادی را بفهمید و آن را به کار بگیرید، کم‌کم درهای موفقیت را یکی‌یکی به روی خودتان و خانواده‌تان باز خواهید کرد.... 

شادمانی می‌تواند به عنوان «احساس ناشی از پیشرفت اهداف خوشایند و مطلوب» تعریف شود. برای پی بردن به این نکته به آخرین هدفی که در آن به نتیجه مطلوب رسیده‌اید، فکر کنید! ولی اگر اهداف جدیدی در برنامه‌ریزی آینده‌تان وجود نداشته باشد به زودی این رضایت خاطر جایش را به ملالت و خستگی خواهد داد. این چیز خوشایندی نیست که انسان در زندگی‌ به همه اهداف‌اش رسیده باشد و هدف جدیدی در سر نداشته باشد. 



● فکر کردن به آخرین هدف 

به آخرین هدفی که در آن به نتیجه مطلوب دست یافته‌اید فکر کنید! به هدفی که در گذشته‌ به آن رسیده‌اید فکر کنید. به یاد بیاورید در روز عروسی‌تان یا در روز فارغ‌التحصیلی‌تان از مدرسه یا دانشگاه چه احساسی داشته‌اید؟ در هر مورد، شما به یکی از اهداف‌تان دست یافته‌اید. به یاد بیاورید چه زمان‌هایی در زندگی‌تان احساس رضایت‌مندی می‌کردید؟ شاید وقتی بوده که یک تجارت جدید را شروع کرده بودید یا شغلی جدید به‌تان پیشنهاد شده بود. شاید هم هنگامی که قرض‌های‌تان تمام و کمال پرداخت شد. با بررسی این موضوع متوجه خواهید شد در تمام لحظاتی از زندگی‌تان که احساس شادی یا رضایت‌مندی داشته‌اید، یا در حال پیشبرد هدف‌تان بوده‌اید یا به هدف‌تان رسیده بودید. 



● فکر کردن به اهداف جدید 

رضایت خاطر جایش را به کسلی خواهد داد، اگر اهداف جدیدی در سر نداشته باشید. 

بدون هدف جدید شما کسل خواهید شد و کسلی شما را به سوی استرس سوق خواهد داد؛ برای مثال، برنامه‌ریزی برای تعطیلات هیجان‌انگیز است ولی خیلی از افراد در آخر تعطیلات اشک‌شان درمی‌آید به این دلیل که برنامه و هدف جدیدی ندارند. 

بحث و مجادله در روزهای ماه عسل برای تازه‌عروس و تازه‌دامادهایی که هدفی برای ازدواج‌شان نداشته‌اند، امری اجتناب‌ناپذیر است. برنامه‌ریزی برای روزهای بازنشستگی هیجان‌انگیز است ولی لذت از آزادی سریعا جایش را به کسلی و مرگ زودرس خواهد داد، اگر شما روی اهداف جدید کار نکنید. 



● چگونه شاد باشیم؟ 

اگر قبول کنیم که «شادمانی یعنی احساس ناشی از پیشرفت اهداف مطلوب و خوشایند»، آنگاه با استفاده از این مفهوم می‌توانیم به درک درستی از غم دست یابیم. آخرین باری که غمگین بوده‌اید، کی بوده؟ 

احتمالا یا وقتی بوده که هدفی نداشته‌اید یا وقتی بوده که در راه رسیدن به هدفی تلاش می‌کرده‌اید که مطلوب و خواسته شما نبوده و یا وقتی بوده که هیچ برنامه‌ای برای پیشبرد هدف‌تان نداشته‌اید. 



● استفاده از مفهوم شادی 

استفاده از مفهوم شادی، رسیدن به شادی را آسان می‌کند. به آسانی اهداف مطلوب‌تان را انتخاب کنید و آنها را پیش ببرید. مراحل بیان شده در زیر به شما کمک می‌کند بتوانید از مفهوم شادی استفاده کنید. 

▪ اهدافی که هنوز به آنها دست نیافته‌اید را لیست کنید. اهداف کوچک، بزرگ، قدیمی، به نتیجه نرسیده‌ها و اهداف جاری‌تان را در لیست جای دهید و لیستی کامل از آنها درست کنید. 

▪ دور اهدافی که به آنها علاقه‌مندید دایره بکشید. 

▪ اهدافی را که به آنها علاقه ندارید از لیست حذف کنید زیرا تا زمانی که شما به هدف‌تان علاقه نداشته باشید به آنها دست نخواهید یافت. اگرچه بعضی از اهداف با اینکه برای شما مطبوع نیستند ولی رسیدن به آنها برای شما حیاتی است. در مورد این نوع اهداف راهی را پیدا کنید تا رسیدن به آنها در شما هیجان ایجاد کند. مثلا امتیازاتی که رسیدن به آن اهداف برای شما به همراه دارد را مشخص کنید و آنها را برای خود مرور کنید. اگر هیچ امتیازی پیدا نکردید، آن هدف را حذف کنید. 

▪ اهداف جدید و مطلوب‌تان را به لیست اضافه کنید. 

▪ محدودیت‌هایی که برای خود ایجاد کرده‌اید را پاک کنید و اهدافی را که واقعا آنها را دوست دارید برای خود تنظیم کنید. مطلوب‌ترین خواسته‌تان چیست؟ 

▪ اگر از وقت و پول و پشتیبانی نامحدود بهره‌مند بودید دوست داشتید زندگی‌تان چه شکلی داشت؟ دوست داشتید چه کارهایی انجام می‌دادید و چه چیزهایی می‌داشتید؟ 

▪ اگر می‌دانستید به هر چیزی می‌توانید دست یابید، چه اهدافی را برای خود در نظر می‌گرفتید؟ این اهداف را به لیست‌تان اضافه کنید. 

▪ اهداف‌تان را با نظمی منطقی ردیف کنید. 

بهترین گزینه این است که اهداف‌تان را با یکدیگر هم‌تراز کنید. اهدافی که به هم نزدیک باشد، شما به آنها دست خواهید یافت. برای مثال، اگر یکی از هدف‌های‌تان این باشد که امسال به یک مسافرت شش‌ماهه دور دنیا بروید و یکی دیگر از اهداف‌تان این باشد که در این سال بیشترین درآمد را داشته باشید، احتمالا به مشکل برخورد خواهید کرد. بنابراین اگر اهدف‌تان هم‌تراز باشند احتمال موفقیت‌تان بیشتر است زیرا تمرکز زمان پیوسته و مرتب است. مثالی از اهداف هم‌تراز این است: «دوره‌های آموزشی‌ام را تمام می‌کنم، پس می‌توانم حقوقی دوبرابر داشته باشم... می‌توانم به شوهرم کمک کنم تا قرض‌های‌مان را سبک کنیم، پس می‌توانیم بیشتر با بچه‌های‌مان باشیم»؛ «تمام مسوولیت فروشندگی را به مدیر فروش محول می‌کنم، پس می‌توانم شعبه‌ جدیدی افتتاح کنم.» 

برای کامل کردن شیوه مطرح شده و شادتر شدن، حال لازم است که شروع کنید به پیشبرد مراحل اهداف‌تان: 

▪ فرقی نمی‌کند که گام‌های کوچک بردارید یا گام‌های بزرگ. پیشرفت، پیشرفت است. 

▪ برای هفته آینده برنامه‌ریزی کنید. برای فروردین ماه برنامه‌ریزی کنید. برای بهترین سال جدید‌تان برنامه‌ریزی کنید. عادت‌هایتان را با اهداف‌تان هماهنگ کنید تا بتوانید توجه و تلاش‌هایتان را روی آن متمرکز کنید. هر روز صبح از خودتان بپرسید: «امروز چگونه می‌توانم باعث پیشرفت بیشتر هدف‌ام شود؟» 

▪ هرچه بیشتر برای پیشبرد اهداف مطلوب‌تان تلاش کنید، خوش‌حال‌تر و موفق‌تر خواهید بود و سال جدیدتان را بهتر خواهید ساخت!


  سارا جمال‌آبادی 


  روزنامه سلامت ( www.salamat.ir )
منبع:http://www.aftab.ir

معرفي چند ميوه وخواص آنها

آشنایی با چند میوه‌ وخاصيت آنها



میوه خوردن لذت دارد و این لذت را خواص بی‌شمار میوه‌ها چندبرابر می‌کند. چندی پیش محققان اعلام کردند برای از بین بردن چربی‌های اضافی و کاهش وزن، استفاده از میوه‌هایی که قند کمی دارند، مخصوصا در وعده صبحانه، بسیار مناسب‌ است.... 

میوه‌ها و سبزی‌های تازه در شادابی و طراوت پوست نیز تاثیر دارند. پژوهشگران به کسانی که می‌خواهند پوستی شاداب داشته باشند، توصیه می‌کنند از رژیم غذایی متعادل و کِرِم‌های ضد آفتاب استفاده کنند. انسان می‌تواند با مصرف میوه‌ها مقداری از کمبود غذایی خود را نیز تأمین کند زیرا ترکیبات غذایی که برای بدن لازم است، کم و بیش در ساختمان میوه‌ها به کار رفته. مصرف مداوم میوه‌ها به دلیل داشتن آب، قندها، چربی‌ها، پروتئین‌ها، اسیدهای آمینه، ویتامین‌ها و... در پیشگیری از بیماری‌های مختلف (مخصوصا بیماری‌های پوست و مو مانند ریزش مو) و حتی درخشندگی، استحکام و رشد و نمو موها نیز نقش چشم‌گیری ایفا می‌کند. با توجه به اینکه علت اصلی ریزش مو در خیلی‌ها، کمبود ویتامین و پروتئین و املاح معدنی است، بنابراین مصرف نکردن میوه‌ها و سبزی‌ها صدمات جبران ناپذیری را از این لحاظ نیز بر جای می‌گذارد. 

همه اینها را گفتیم تا برسیم به اسامی میوه‌های عجیب و غریبی که یا به تازگی وارد دنیای میوه‌های این سرزمین شده‌اند یا هنوز در راه‌اند و به اینجا نرسیده‌اند و ممکن است در سفری به خارج از مرزهای خودمان آنها را ببینید. 



● رَمبوتِن 

رمبوتن یک میوه درختی با اندازه متوسط و بومی مالزی، اندونزی، سری‌لانکا و آسیای جنوب‌شرقی است. این میوه قرمز رنگ ظاهری مویی شکل دارد. پوست رویی کنده شده و میوه گوشتی آن‌که در درون این پوشش قرار دارد، خوردنی است. مزه آن مثل انگور است و حالتی ترش و شیرین دارد. این میوه گرد و بیضی شکل است و اندازه آن ۳ تا ۶ سانتی‌متر و به صورت خوشه‌ای است، یعنی حدود ۱۰ تا ۲۰ میوه با هم هستند. این میوه یکی از مشهورترین میوه‌های آسیای جنوب‌شرقی است و در آفریقا، کامبوج، آمریکای مرکزی و هند هم کشت می‌شود. دو بار در سال این میوه دیده می‌شود: اواخر پاییز و اوایل زمستان و اواخر بهار و اوایل تابستان. روغن هسته آن در تولید شمع و صابون به کار می‌رود. این باور وجود دارد که این میوه برای درمان اسهال و اسهال خونی کاربرد دارد. برگ آن برای سردرد استفاده می‌شود. این میوه از نظر چربی، کلسیم، آهن، پروتئین، نیتروژن، سدیم، روی، منیزیم، منگنز، پتاسیم، فسفر، ویتامین C، A، تیامین و ریبوفلاوین بسیار غنی است. مصرف روزانه آن در کاهش ابتلا به سرطان توصیه می‌شود. نقش این میوه در کاهش فشارخون نیز بسیار موثر است. این میوه، خام مصرف می‌شود. 



● کوم‌کوآتز 

کوم‌کوآتز از خانواده درختان میوه کوچک است. میوه آن‌ که خوردنی است شبیه پرتقال است اما بسیار کوچک‌تر از آن و اغلب بیضی شکل است. درخت آن همیشه سبز و برگ‌هایش شبیه برگ درخت پرتقال است. منشأ اصلی آن کشور چین است و از قرن ۱۲ میلادی شناخته شده است. در حال حاضر در چین، کره‌جنوبی، تایوان، آسیای جنوب شرقی، ژاپن، خاورمیانه و اروپا (به خصوص یونان)، جنوب پاکستان و جنوب ایالات‌متحده کاشت می‌شود. این میوه از پرتقال سفت‌تر است و در هوای گرم تابستانی (۲۷ تا ۳۸ درجه‌سانتی‌گراد) رشد می‌کند اما تا زیر ۱۰ درجه را هم می‌تواند تحمل کند. معمولا خام مصرف شده، اطراف‌اش شیرین و مرکزش ترش و آبدار است. در شیرینی‌جات، مارمالاد و ژله از آن استفاده می‌شود. در سالاد هم ریخته می‌شود. در بعضی کشورها آن را کمی شور کرده و چند قاشق مرباخوری از آب آن را با کمی آب گرم مخلوط کرده و برای گلودرد از آن استفاده می‌کنند. در فیلیپین آب آن را در چای داغ یا سرد ریخته و مصرف می‌کنند. در ویتنام از این درخت برای تزیین استفاده می‌شود. 

این میوه فاقد چربی و سدیم است و منبع خوبی از فیبر و ویتامین A، C، کلسیم و آهن است. ۸ عدد از این میوه تنها ۱۰۰ کالری انرژی دارد. 



● گوجه‌فرنگی درختی 

گوجه‌فرنگی درختی که به آن تاماریلو هم می‌گویند، میوه‌ای تخم‌مرغ شکل است. بسیار شبیه گوجه‌فرنگی است اما بیضی‌شکل است و درون آن دانه‌های ریز سیاه دارد. طول آن ۲ تا ۸ سانتی‌متر است و حالت خوشه‌ای دارد. این میوه بومی پرو، شیلی، اکوادور، کلمبیا و بولیوی است. 

در آرژانتین، استرالیا، برزیل، اندونزی، کنیا و پرتغال، ایالات‌متحده آمریکا و ونزوئلا کشت می‌شود. میوه را معمولا نصف کرده و درون آن را مصرف می‌کنند. کمی به آن شکر زده، خنک کرده و در صبحانه مصرف می‌کنند. در کمپوت و خورش نیز به کار می‌رود. حتی در بعضی سالادها به صورت تزیینی هم استفاده می‌شود. 

گوشت میوه را می‌توان با آب و شکر مخلوط کرده و به صورت نوشیدنی مصرف کرد. طعم این میوه کمی شیرین است و به طعم نارنگی یا کیوی نزدیک است. پوست آن خوش‌طعم و خوردنی نیست. 

این میوه حاوی پروتئین، کربوهیدرات، چربی، فیبر، کلسیم، فسفر، آهن، کاروتن، ویتامین A، B۱، B۲، B۳ و اسیدآسکوربیک است. 



● سیب مامی 

سیب‌مامی از یک درختی همیشه سبز که میوه‌اش خوردنی است، حاصل می‌شود. درخت آن شبیه ماگنولیاست. این میوه گرد و شکل آن کمی نامنظم است و پوست آن قهوه‌ای مایل به خاکستری بوده و ضخیم است. قطر آن ۱۰ تا ۲۰ سانتی‌متر است. این میوه وقتی کاملا رسیده باشد، نرم می‌شود. قسمت خوردنی میوه زرد یا نارنجی است. بوی میوه بسیار خوشایند و اشتهاآور است. اگر اندازه میوه کوچک باشد یک هسته داشته و اگر بزرگ‌تر باشد تا ۴ هسته دارد. هسته این میوه قهوه‌ای، بیضی‌شکل و حدود ۶ سانتی‌متر است. معتقدند این میوه خواص آنتی‌بیوتیکی دارد و در طب سنتی آمریکای مرکزی و جنوبی، از هسته‌های پودر شده آن برای درمان بیماری‌های انگلی پوستی استفاده می‌شود. این میوه متعلق به آمریکای جنوبی است. در فلوریدا و هاوایی آمریکا هم دیده می‌شود. 

میوه خام در سالاد میوه به کار رفته و با شکر یا خامه هم مصرف می‌شود. در بعضی مناطق با آن مربا و خورش هم درست می‌شود. این میوه حاوی چربی، پروتئین، کربوهیدرات، ویتامین‌های A، C، D، E، K، تیامین، ریبوفلاوین،‌ نیاسین، B۶، فولات و B۱۲ است. کلسیم، آهن، منیزیم، فسفر، پتاسیم، سدیم، روی، مس، منگنز، سلنیوم و فلوراید هم در آن وجود دارد. 



● میوه شکلاتی 

این میوه درختی در مناطق حاره‌ای می‌روید و حدود ۲ تا ۱۰ هسته دارد. نمای بیرونی میوه شبیه گوجه‌فرنگی است با ابعاد ۱۳×۱۰ سانتی‌متر که بیرون آن سبز و داخل آن کاملا قهوه‌ای است. 

طعم قسمت درونی میوه، شیرین است و وقتی با شیر، خامه و یا بستنی مخلوط شود، طعم شکلات دارد که البته اصلا به اندازه شکلات کالری ندارد. 

این میوه بومی مکزیک و گواتمالاست اما در فلوریدا، فیلیپین، کوبا و هاوایی هم کشت می‌شود. درخت آن همیشه سبز است و ۸ متر ارتفاع دارد. معمولا با آن بستنی درست می‌کنند و به صورت خام هم مصرف می‌شود. با شیر و مرکبات هم از آن، دسری خوش‌مزه درست می‌کنند. نوشیدنی‌های متفاوتی می‌توان با آن تهیه کرد. 

این میوه حاوی پروتئین، کربوهیدرات، کلسیم، فسفر، آهن، کاروتن، تیامین، ریبوفلاوین، نیاسین و اسیدآسکوربیک است. 



● میوه ستاره‌ای 

میوه‌ ستاره‌ای، بومی اندونزی و هند و سری‌لانکا است و در جنوب‌شرق آسیا بسیار مشهور است. در کلمبیا، برزیل، جمهوری دومینکن و ایالات‌متحده آمریکا هم وجود دارد. مقاطع عرضی این میوه دقیقا شکلی ستاره مانند دارد. 

میوه رسیده آن به رنگ زرد درآمده و بسیار خوش‌طعم است. حتی پوست آن نیز خوردنی است. بسیار آبدار و شیرین است. طعم آن تلفیقی از طعم پاپایا، پرتقال و گریپ‌فروت را به یاد می‌آورد. این میوه سرشار از آنتی‌اکسیدان و ویتامین C است و شکر و سدیم کمی دارد. به دلیل اینکه مثل گریپ‌فروت حاوی اسیداگزالیک است برای افرادی که نارسایی کلیه دارند و یا دیالیز می‌شوند توصیه نمی‌شود و مثل گریپ‌فروت با بعضی داروها تداخل دارد. این میوه حاوی پروتئین، ویتامین A، C و آهن است. از آن در تهیه سالادها، کمپوت، در کنار غذاهایی مثل مرغ و ماهی و یا نوشیدنی‌ها استفاده می‌کنند. 



● سیب آبی سیب آبی یا سیب عشق (Love apple) در ویتنام، تایوان، جامائیکا، اندونزی و فیلیپین زیاد دیده می‌شود. درخت این میوه همیشه سبز است. این میوه شبیه زنگوله است و چون عمدتا قرمزرنگ هم هست حالتی شبیه قلب دارد. رنگ آن متنوع از سفید، سبز کم‌رنگ، قرمز، بنفش، قرمز لاکی و گاهی بنفش بسیار پررنگ است و حدود ۴ تا ۶ سانتی‌متر طول دارد. طعم این میوه مثل سیب نیست. نسبت آب به بافت سفت این میوه تقریبا مثل هندوانه بوده و بسیار آبدار است. از آن در دسرها و خورش استفاده می‌کنند. 

در بعضی کشورها با آن ژله و یا حتی ترشی درست می‌کنند. خام هم مصرف می‌شود. این میوه حاوی پروتئین، چربی، فیبر، کلسیم، فسفر، آهن، کاروتن، ویتامینA، تیامین، ریبوفلاوین، نیاسین و اسیدآسکوربیک است. 



میوه نان 

درختی است که بومی مالای است و بیشتر خاص مناطق حاره‌ای است. درخت آن حدود ۲۰ متر ارتفاع دارد. میوه این درخت به اندازه گریپ‌فروت است و چند قسمت دارد و نمای آن شبیه نان است. این میوه سرشار از نشاسته است و قبل از مصرف آن را کباب و یا سرخ کرده و یا جوشانده و به صورت آب‌پز مصرف می‌کنند. بعد از پخته شدن طعم آن مثل سیب‌زمینی و یا نانی است که تازه پخته شده‌ باشد. با آن غذا هم درست می‌کنند که متداول‌ترین آن ترکیب پخته شده این میوه است که آن را له کرده و با عصاره نارگیل ترکیب کرده و در برگ موز کباب می‌کنند. 

در شکلی دیگر میوه را در آتش کباب کرده و بعد درون آن را با عصاره نارگیل، شکر و کره، گوشت پخته و یا سایر میوه‌ها پر می‌کنند و بعد دوباره کل آن را می‌پزند. این میوه حدود ۷۰ درصد آب و ۲۵ درصد کربوهیدرات داشته و حاوی ویتامین C، پتاسیم، روی و تیامین است. در جزایر اقیانوس آرام بسیار مصرف دارد. 



● پاپایا 

میوه‌ای است که در آمریکا و مکزیک وجود دارد. درخت این میوه، بزرگ است. طول این میوه ۱۵ تا ۴۵ سانتی‌متر است. ظاهری زرد یا سبز دارد و درون آن زرد متمایل به نارنجی است. این میوه نرم است اما پوست آن کمی ضخیم است. این میوه در برزیل، هند، آفریقای جنوبی، سری‌لانکا، هاییتی و جنوب شرق آسیا وجود دارد. این میوه در غذا و پزشکی مصرف زیادی دارد. مصرف خام میوه هم وجود دارد که پوست و هسته‌های آن گرفته و خود میوه مصرف می‌شود. در سالاد و حتی خورش هم مصرف دارد. با آن ژله نیز تهیه می‌شود. هسته‌های مشکی آن نیز خوردنی است و طعمی تند دارد و به جای فلفل سیاه از آن استفاده می‌شود. 

پاپایا به صورت قرص برای رفع مشکلات گوارشی مصرف می‌شود. پمادی از آن تهیه شده که برای بریدگی، بثورات پوستی، زخم و سوختگی استفاده می‌شود. از آمپول آن برای رفع درد، فتق ودیسک کمر هم استفاده می‌شود. زنان از داروی آن برای جلوگیری از بارداری و سقط استفاده می‌کنند. این میوه حاوی چربی، پروتئین، ویتامین A، بتاکاروتن، ویتامین B۱، B۲، B۳ (نیاسین)، B۶، ویتامین C، کلسیم، آهن، منیزیم، فسفر، پتاسیم و سدیم است.


  فرشته آل‌علی 


  روزنامه سلامت ( www.salamat.ir )
منبع: http://www.aftab.ir

نرم افزار

نرم افزار تبدیل فایل های صوتی wma به فايل صوتي mp3 

 

دانلود

 

حجم: 926 kb


نرم افزار تبدیل همه ی فایل های ویدئویی به یکدیگر(total video converter)

 

 دانلود

 

حجم:7422 كيلو بايت
پسورد: www.brentineslamabad.blogfa.com
كرك (crack):  
serial No

   0ab52023-ba00347e-9fa86acd-fdc330a9-68578b7e-264b81e1-30bdfeef-cea403fa-20457e4a-39c03409-f69a9aba-388e8a94-677044c7-643fe9ac-66523c91-18a61801

     

 

 

دیکشنری فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی برای موبایل 
با فرمت جار Dictionari) : jar)

این برنامه بصورت جاوا ارائه شده است که اکثر گوشی ها آن را پشتیبانی می کنند.
 
 
 
حجم: 3737 کیلوبایت
 
 
 

نرم افزار تبدیل فایل های پی دی اف به ورد(pdf to word (doc)covert)
 
 این نرم افزار برای تبدیل فایل هایی که به صورت ورد(docوdocx) هستند كاربرد داره البته بايد بدونيد كه اين نرم افزار براي فايل هاي ورد فارسي خيلي مناسب نيست ونمي تونه همه ي فايل هاي فارسي رو بدرستي تبديل كنه اما به راحتي فايل هاي پي دي اف انگليسي رو تبديل مي كنه البته بايد توجه داشته باشيد كه فايل هاي پي دي اف شما به صورت فرمت هاي تصويري نباشه. من كه تا به حال يه نرم افزار به درد به خور براي تبديل پي دي اف به ورد براي فايل هاي زبان فارسي نديدم اگه شما جايي سراغ داريد خبر كنيد.
 
 
 
دانلود                                                                                                          
               

حجم: ۶۵۰ كيلوبايت                          
سریال:
همراه فایل 
 
pdf to word

برنامه ی چراغ قوه برای روشن کردن فلش دوربین گوشی  N70  و N72
  (torch flash light)چراغ قوه  با فرمت sis
 
هر دو برنامه هم برای n70 وهم n72 درون فایل فشرده rar  با فرمت sis   که می تونید دانلود کنید



دانلود                                                                                                                 

torch n70-n72torch n70-n72

حجم:21 کیلو بایت
                                                                                                 
 
 

فطرت خداجویی و نقش آن در تربیت انسان

فطرت خداجویی و نقش آن در تربیت انسان

 

مجله رواق اندیشه، شماره 12 ، سیدمحمدرضا موسوی فراز؛


چکیده:

یکی از مهم ترین مسائل انسان شناسی این است که آیا گرایش ها و بینش های انسان محصول تعاملات او با خارج است یا ریشه آن گرایش ها و بینش ها در خمیر مایه آدمی نهاده شده است؟ به عبارتی دیگر آیا در انسان چیزی به نام فطرت وجود دارد یا خیر؟ اگر انسان فطرت دارد، چه چیزهائی فطری انسان هستند؟

نویسنده در این مقاله به بررسی بینش و گرایش فطری انسان به خدا می پردازد و در پایان نوشتار، به نقش تربیتی فطرت توجه می دهد .

چیستی فطرت

فطرت واژه ای عربی از ماده (ف، ط، ر) است . «فطر» در عربی به معنی شکافتن و آفریدن ابتدائی و بدون سابقه، آمده است . (1) و در قرآن به هر دو معنی به کار رفته است . (2)

فطرت بر وزن فعلة برای بیان حالت فعل و به معنی سرشت، طبیعت و خلقت خاص است . (3) فطرت و فطریات اصطلاح های متعددی دارد اما آنچه منظور این مقاله است، نحوه خاص آفرینش انسان است; «انسان فطرت دارد» به این معنی است که انسان مانند لوح سفید یا خمیر شکل یافته ای به دنیا نمی آید بلکه از آغاز بینش ها و گرایش های خدادادی خاصی را به همراه دارد که انتخاب ها و افعال او را در طول زندگی جهت می دهد . و منظور از «فطری بودن توحید» این است که انسان نسبت به تعالیم انبیا، لااقتضا و خنثی نیست . در سرشت انسان، فطرت و تقاضایی است که بعثت انبیا پاسخگوی آن است . پیامبران الهی چیزی را عرضه داشته اند که بشر طبق سرشت خود در جست و جوی آن است . (4) بنابراین فطریات انسان خدادادی، فراحیوانی، قابل تجربه درونی، همگانی و از بدیهی ترین بدیهیات است .

البته فطریات انسان به فطرت خداجوئی و خداشناسی منحصر نمی شود ولی مقاله حاضر تنها به خداشناسی و خداجوئی فطری پرداخته است .

فطرت در قرآن و روایات

الف - آیه فطرت (روم/30) «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون » (پس روی خویش را بسوی دین یکتاپرستی فرا دار، در حالی که از همه کیش ها روی برتافته و حق گرای باشی، به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است . آفرینش خدای - فطرت توحید - را دگرگونی نیست . این است دین راست و استوار، ولی بیشتر مردم نمی دانند) .

در این آیه فطرت خداجوی بشر و بعضی از ویژگی های آن بیان شده است . طبق این آیه، یکتاپرستی و خداجوئی جزء آفرینش انسان ها است . و طبیعت انسان اقتضا می کند تا در برابر مبداء غیبی که ایجاد، بقا و سعادت او را به دست دارد، خضوع کند و شؤون زندگیش را با قوانین واقعی جاری در عالم هستی، هماهنگ نماید . دین فطری که مورد تاکید قرآن و سایر کتب آسمانی است، همان خضوع و همین هماهنگی است . (5) همچنین طبق این آیه، همراهی و ملازمت انسان با آفرینش و خلقت خود، - همان آفرینشی که خداوند همه انسان ها را بر آن نوع آفریده است - با توجه کامل به دین مساوی و برابر است . (6) دینی که خداوند توجه به آن را از ما می خواهد، تشریع مبتنی بر تکوین است .

ب - آیه میثاق (اعراف/172- 173): «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم ا لست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین او تقولوا انما اشرک آباؤنا من قبل و کنا ذریة من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون »

(و [یاد کن] آنگاه که پروردگار تو از فرزندان آدم، از پشت های ایشان، فرزندانشان را گرفت و آنان را بر خودشان گواه کرد; [گفت:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواه شدیم; [و این گواهی را گرفتیم] تا روز رستاخیز نگویید که ما از آن بی خبر بودیم . یا نگویید که پدران ما از پیش شرک آوردند و ما فرزندانی از پس آنان بودیم، آیا ما را به سزای آنچه کجروان و تبه کاران - کافران - کردند، هلاک می کنی؟ !)

درباره این آیه، ابهامات و اظهار نظرهای بسیاری وجود دارد و بحث های مفصلی مطرح شده است . ظاهر کلی آیه این است که خداوند برای اتمام حجت بر انسان ها، از آن ها بر ربوبیت خویش عهد و میثاقی گرفته است، تا کافران در قیامت، هیچ عذر و بهانه ای نداشته باشند . آنچه در این آیه مبهم است، زمان، مکان و کیفیت این گواهی است و اینکه بنی آدمی که از آن ها میثاق گرفته شده در چه مرحله ای از خلقت بوده اند . برخی از مفسران آیه را از متشابهات دانسته اند و تفسیر آن را به اهلش واگذاشته اند . بعضی دیگر وجوه متعددی را مطرح کرده اند (چون تفصیل مطلب با هدف این مقاله متناسب نیست، از نقل آن می پرهیزیم) . با مراجعه به روایات رسیده از امامان معصوم ذیل این آیه می توانیم آن را همسو با آیه فطرت و دلیل بر سرشت خداجوئی انسان قرار دهیم . زراره، راوی معروف، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است که این آیه را به قرار دادن معرفت در قلب های بنی آدم تفسیر کرده است: «. . . قال ثبت المعرفة فی قلوبهم . . .» (7)

از سوی دیگر، از امام محمد باقر علیه السلام نیز در تفسیر آیه فطرت چنین نقل شده است: «فطرهم علی معرفته انه ربهم . . .» (8) از این دو روایت استفاده می شود که مفاد آیه میثاق همان مفاد آیه فطرت است و منظور آیه میثاق از این تعبیرات، معرفت فطری انسان به خالق خویش است . روایت های دیگری نیز این نظریه را تایید می کند . (9)

به جز آیه فطرت و آیه میثاق از آیات متعدد دیگری نیز می توان بحث فطرت را استفاده کرد، مانند 10/ابراهیم - 25/لقمان - 138/بقره آیات تذکر مانند 54/مدثر - 21/غاشیه - 55/ذاریات و . . . آیات نسیان مانند 19/حشر و همچنین 65/عنکبوت - 33/لقمان - 53/نحل - 177/آل عمران و . . .

ج - در نهج البلاغه آمده است: «لما بدل اکثر خلقه عهد الله الیهم فجهلوا حقه و اتخذوا الانداد معه و . . . فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته . . .» (10)

(و این هنگامی بود که بیشتر آفریدگان از فطرت خویش بگردیدند و طومار عهد در نوردیدند، و حق او را نشناختند و برابر او خدایانی ساختند و . . . پس هر چند گاه پیامبرانی فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حق میثاق الست را بگذارند و نعمت فراموش کرده را بیاد آرند) .

از عبارت «لیستادوهم میثاق فطرته » استفاده می شود که کار پیامبران ایجاد خداشناسی، و خداجوئی در انسان نیست . آن ها نمی خواهند انسان را خداشناس کنند بلکه میثاق فطری انسان را که از آن غافل شده است به او یادآوری می کنند و او را به آنچه در درون دارد، رهنمون می شوند .

د - روایات متعددی نیز از امامان معصوم ( علیهم السلام) درباره مصادیق فطرت الهی بشر نقل شده است . بعضی روایات فطرت را به معرفت تفسیر کرده اند . (11) در بعضی دیگر، توحید مصداق فطرت شمرده شده است . (12)

و در برخی از فطرت به اسلام تفسیر شده است . (13) همچنین در روایاتی، نبوت و امامت و در بعضی ولایت و در برخی توحید در خالقیت و در بخشی توحید در ربوبیت، در تفسیر فطرت ذکر شده است . (14) محتوای کلی این احادیث شریف این است که لقت خاصی که خداوند انسان را بر آن آفرید، توحید یا اسلام و یا . . . است یعنی انسان به گونه ای آفریده شده است که با این مسائل بیگانه نیست و اگر در شرایط مساعد قرار گیرد و آن فطرت الهی بالفعل شود، این معارف را می یابد . البته می توان گفت این روایات هر یک مصداقی از مصادیق فطرت را بیان کرده اند; پس این موارد با یکدیگر منافاتی نداشته، قابل جمعند; به این معنی که همه این موارد در خلقت انسان نهاده شده است . (15)

اثبات فطرت

افزون بر دلیل نقلی از قرآن و روایات، ادله دیگری مانند دلیل فلسفی و شهودی نیز بر وجود فطرت خداآشنای انسان وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1- دلیل فلسفی: انسان موجودی مجرد است و هر موجود مجرد، علت و خالق خود را به صورت حضوری درک می کند . در نتیجه انسان فطرتا خداشناس است .

مجرد بودن انسان به این معناست که آنچه انسانیت انسان و هویت واقعی او را تشکیل می دهد و آنچه درک کننده داده های حسی است، مجرد است; یعنی همان که از آن به «روح » تعبیر می کنیم و با «خود» یا «من » به آن اشاره می کنیم، موجودی مجرد (غیر مادی) است و از خصوصیات ماده خالی است; هر چند از ابزار مادی مانند چشم و گوش و . . . استفاده می کند و بر جسم مادی تاثیر می گذارد و از آن اثر می پذیرد . منظور از این روح، همان است که شاد یا غمگین می شود . همچنین تفکر، استنتاج و اراده نیز پدیده های روحی هستند .

دلایل عقلی و نقلی و شواهد تجربی متعددی بر تجرد روح وجود دارد که در برخی کتب به تفصیل آمده است . (16)

در توضیح مقدمه دوم دلیل فلسفی باید گفت: از نظر فلسفی معلول، عین ربط به علت خود است و وجود و استقلال معلول به وجود و استقلال علت است و معلول از خود استقلالی ندارد . نسبت معلول به علت شبیه نسبت شعاع نور به منبع نور است که با قطع اتصال، شعاع معدوم می شود . چنین معلول مجردی نمی تواند غایب از علت باشد و همیشه در محضر علت خود است و در حد خودش عالم به علتش است . علامه طباطبائی در نهایة الحکمة می نویسند:

«و کذلک العلة حاضرة بوجودها لمعلولها الرابط لها القائم بها المستقل باستقلالها، فهی معلومة لمعلولها علما حضوریا اذا کانا مجردین و هو المطلوب » (17)

از این دو مقدمه نتیجه می گیریم که انسان فطرتا خداشناس است .

2- دلیل شهودی: گفتیم که یکی از خصوصیات فطریات، قابل تجربه درونی بودن آن ها است . مثلا وقتی ما احساس «خود» یا گرایش به زیبائی یا حقیقت جوئی یا میل به کمال را بدون اینکه هیچ منشاء بیرونی داشته باشد در درون خود تجربه می کنیم، در می یابیم که این گرایش ها «فطری » است . فطرت خداشناسی و خداجوئی انسان نیز قابل تجربه است . انسان با تامل می تواند در کنار شناخت خود، ربط وجودی خود به واجب الوجود و خداوند را در یابد، و همراه با این علم، به علم حضوری به خداوند برسد . ما به راحتی می توانیم با علم حضوری، به خودمان متوجه و آگاه شویم . اگر همین علم را ادامه دهیم و عمیق تر کنیم، متوجه علم حضوری به خداوند خواهیم شد که «من عرف نفسه فقد عرف ربه » (18)

البته فطرت خداشناسی انسان مانند بعضی فطریات دیگر بالقوه و ضعیف است و در شرایط خاصی بالفعل و قوی می شود; همانطور که حتی غرایزی مانند غریزه جنسی نیز بالقوه است و در شرایط خاصی بالفعل و قوی می شود و در شرایطی نیز خاموش یا سرکوب می شود . در مورد فطرت خداشناسی، تعلقات انسان به دنیا و امور مادی و جسم خودش، حجاب هائی است که مانع بالفعل شدن، شکوفائی و رشد این فطرت می شود . (19) گاهی غفلت به حدی است که شخص منکر این فطرت می شود . اما اگر شخص اختیارا یا اضطرارا از این وابستگی ها جدا شود، خداوند را به روشنی می یابد . کسی که با ریاضت های شرعی و دستورات عرفانی، به تصفیه درون می پردازد، اختیارا خود را از این وابستگی ها جدا کرده است و کسی که در شرایطی قرار گرفته که امیدش از اسباب مادی قطع شده، و خود را بی پناه و ناامید یافته است، بی اختیار حجاب ها از روی فطرت اصیل و خداشناس او کنار می رود و ارتباط وجودی خود را با ذات مبدء متعال می یابد . (20) پس یافت و شهود خداوند نیز دلیلی بر وجود این گرایش و شناخت است . و چون این یافت غیر اکتسابی است، پس فطری است .

شخصی به حضرت امام جعفر صادق ( علیه السلام) عرض کرد: بحث ها و مجادله ها درباره وجود خداوند مرا متحیر کرده است . مرا به خداوند راهنمائی کنید، حضرت فرمود: آیا هرگز سوار کشتی شده ای؟ پاسخ داد: بله، فرمود: آیا پیش آمده که کشتی تو بشکند و هیچ راه نجاتی برای تو نباشد؟ پاسخ داد: بله، فرمود: آیا در آن هنگام قلب تو به چیزی که قادر بر نجات تو باشد تعلق نگرفت؟ پاسخ داد: آری، قلبم به موجودی که قادر بر نجاتم باشد، تعلق گرفت . فرمود: همان موجود خداوندی است که وقتی هیچ نجات دهنده ای نباشد هم قادر بر نجات تو است . (21) این حدیث، صحنه قطع همه تعلقات دنیائی را تصویر می کند که هر کسی حتی منکر خدا هم در آن لحظه، متوجه فطرت الهی اش می شود و خدا را می یابد . (22)

دلیل شهودی دیگر; میل انسان به کمال مطلق است . ما می توانیم به راحتی این گرایش را در خود تجربه کنیم که همواره در همه زندگی، متوجه و مایل به کمال هستیم که همه فعالیت های انسان در این راستا قرار دارد، اما غالبا در اثر انس با اشیاء مادی و محدود، کمال را در اشیاء محدود تصور می کنیم و آن را هدف و غایت خود می پنداریم و پس از رسیدن به آن متوجه می شویم که کمال خواهی ما اشباع نشده و به آرامش نرسیده ایم; از اینرو کمال را در مرتبه بالاتری می بینیم و آن را هدف غایی قرار می دهیم و پس از رسیدن به آن باز هم متوجه می شویم که کمال خواهی ما ارضا نشده است و خواهان کمال بالاتری هستیم و این سلسله ادامه دارد . پس نتیجه می گیریم که انسان همواره به دنبال کمال مطلق و منبع و مبدا همه کمالات یعنی ذات باری تعالی است . و فطرتا متمایل به آن سرچشمه است و تا به آن نرسد، تشنه و طالب است; اما در مصداق آن اشتباه می کند .

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد

آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود

طلب از گمشدگان لب دریا می کرد

و چون این میل هیچ عاملی جز آفرینش نداردو غیر اکتسابی است نتیجه می گیریم که انسان دارای فطرت خداجوئی است . (23) وقتی دل انسان به دنبال خدا باشد، می داند که چه می خواهد یعنی خداجوئی مسبوق به خداشناسی است و این گرایش، متعلق خود را نیز نشان می دهد، پس خداشناسی فطری را نتیجه می گیریم . (24)

این نکته حایز اهمیت است که این فطرت عامل گرایش و شناخت خداست، اما انسان را از عقل و تفکر و پیامبر و تذکر دهنده بی نیاز نمی کند; (25) از اینرو قرآن نیز بر تفکر و تدبر و تعقل تاکید کرده است و همچنین بدون وجود پیامبر، حجت را بر انسان تمام شده نمی داند، (نساء/165) و استضعاف فکری را از جمله عوامل به ثمر نرسیدن فطرت می داند (نساء/98).

فطرت از دیدگاه دانشمندان غیر مسلمان

برخی از دانشمدان و روانشناسان غیر مسلمان نیز کم و بیش متوجه فطرت انسان شده اند، از جمله کارل گوستاویانگ (26) ، عوامل موثر در رشد روانی انسان را فطری می داند و در کتاب «رواشناسی و دین » می نویسد:

«این یک واقعیت است که بعضی افکار [یعنی افکار دینی] تقریبا در همه جا و در همه زمان ها یافت می شوند و حتی می تواند به نحوی خود به خود به وجود آیند یعنی مطلقا بدون اینکه از محلی به محلی دیگر سرایت کرده یا از سینه به سینه منتقل شده باشند . این افکار ساخته و پرداخته افراد نیستند . . .» (27)

گوردون آلپورت (28) به نوعی فطرت کمال مطلق خواهی انسان را قبول دارد . (29) ابراهام مزلو (30) و کارل راجرز (31) که دارای نظریه های انسان گرایانه (32) هستند، به نیازهای فطری انسان (33) قائل شده اند همچنین ردولف اتو (34) ، دینداری و گرایش به امر قدسی را امری ساختاری و ذاتی می داند که ریشه در سرشت و فطرت آدمی دارد و امری عارضی و صوری و تحمیلی و بیرونی نیست . (35)

پل ادواردز می نویسد: فیلسوفان و روان شناسان با نفوذی هستند که یا اصلا اعتقادی به خدا ندارند یا اینکه در هر صورت به مستحکم کردن اعتقاد به خدا با براهین توجهی نداشته اند اما با این وجود می خواهند ادعا کنند که انسان ها بالطبع دینی هستند یعنی به گفته «ماکس شلر» انسان ها «خداجو» هستند . (36)

نقش تربیتی فطرت

اگر فطرت و فطریات انسان را بپذیریم، آن فطریات باید در تربیت او در نظر گرفته شود . اساسا واژه «تربیت » به معنی رشد و پرورش دادن است و پرورش دادن وقتی معنی پیدا می کند که وجود یک سلسله استعدادها و ویژگی ها را در انسان پذیرفته باشیم . معلم و مربی مانند باغبان است نه مانند صنعتگر یا نجار، باغبان گل و درخت را «پرورش » می دهد اما صنعتگر، مصنوعات خود را می سازد . مربی استعداد عقلانی و فکری انسان را رشد می دهد . استعداد خداجوی انسان را پرورش می دهد و احیانا هدایت می کند . (37) پس فطرت با تربیت ارتباط دارد .

همانطور که گفته شد امور فطری بالقوه و ضعیف هستند و به کمک عواملی بالفعل و قوی می شوند و عواملی نیز می توانند آن ها را خاموش یا منحرف سازند . معلمان، مربیان و مسؤولان تربیت و تبلیغ، از جمله مدیران و برنامه ریزان صدا و سیما با مطالعه و آگاهی از عوامل تقویت و تضعیف امور فطری می توانند برای رسیدن به آرمان های تربیتی، از ابزار مهم و قوی فطرت استفاده کرده و در طراحی و برنامه ریزی برای تربیت افراد با بصیرت بیشتری اقدام نمایند . البته با توجه به تنوع فطریات، این مساله، ساحت های گوناگونی خواهد داشت، اما بحث ما درباره فطرت خداشناسی است . ذیلا به برخی از موانع شکوفائی فطرت اشاره می کنیم .

1- یکی از موانع شکوفائی فطرت خداجوی انسان، آلودگی روح به گناهان است . اصولا آلودگی گناهان دل را از خدا دور می کند و پاکی و لطافت نخستین آن را از بین می برد . فطرت چنین انسانی نمی تواند شکوفا شود . همچنین آلوده بودن محیط و غرق شدن جامعه در شهوت پرستی و هوای نفس، تحریک شهوات و تن پروری و حیوان صفتی از عوامل انحراف و یا بی اثر شدن فطرت الهی انسان است . استاد مطهری می نویسد:

«اینها با هر گونه احساس تعالی اعم از مذهبی یا اخلاقی یا علمی یا هنری، منافات دارد، آدم شهوت پرست حتی احساس عزت و شرافت و سیادت و شهامت و شجاعت را از دست می دهد و اسیر شهوت می شود و جاذبه های معنوی او را نمی کشد همانطور که خداوند می فرماید: «ان الله لایهدی القوم الفاسقین » (38)

2- عامل دیگری که ممکن است مانع هدایت فطری انسان شود، محیط نامناسب است . در جامعه ای که عقیده رسمی، ماتریالیسم است، شنیدن ندای فطرت و پاسخ درست به آن، مانند حرکت برخلاف جهت رودخانه است و ممکن است باعث از دست دادن موقعیت های اجتماعی شود .

3- بیان نادرست مفاهیم دین، به صورت ایجاد تصور نامعقول و غیر علمی از خدا و صفات او یا ایجاد تعارض میان دین و سایر فطریات و تمایلات طبیعی بشر نیز از عوامل سرکوبی فطرت مذهبی است . (39)

متقابلا بعضی عوامل، فطرت و امور فطری را تقویت می کنند; عواملی چون: پاک بودن از گناه و معنوی بودن جامعه و محیط و بیان عالمانه و صحیح مفاهیم دین . با وجود این عوامل، فطرت خداجوی انسان به راحتی انسان را هدایت می کند و او نیز به ندای فطرت پاسخ می دهد . ترویج فساد و لهو و لعب بین جوانان و . . . از سوی دشمنان به منظور خاموشی و یا انحراف همین فطرت پاک صورت می گیرد .

پی نوشت ها:

1) ابن منظور، لسان العرب، دار احیاء التراث العربی، مؤسسة التاریخ العربی، بیروت، چاپ نخست، 1416، ج 1، ص 258 و ر . ک: الجوهری، الصحاح فی اللغة و العلوم، تجدید صحاح العلامة الجوهری، دار الحضارة العربیة، بیروت، ج 2، ص 248- 249; شیخ فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد الحسینی، انتشارات کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ دوم، 1362، ج 3، ص 437 .

2) ابراهیم/10; افی الله شک فاطر السموات و الارض و انفطار/1; اذا السماء انفطرت .

3) احمد بن محمد بن علی الفیومی، المصباح المنیر، دار الهجرة، قم، چاپ نخست، 1405، ص 476 .

4) مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، تهران، ج 3، ص 602 .

5) سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، اسماعیلیان، قم، چاپ دوم، 1390، ج 8، ص 299 .

6) عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، مرکز نشر اسراء، قم، چاپ نخست، 1378، ج 12، (فطرت در قرآن) ص 28 .

7) محمد باقر المجلسی، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403، ج 3، ص 280، حدیث 16 .

8) همان، حدیث 13 .

9) همان، ص 278، حدیث 7، و همچنین ر . ک: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، المکتبة الاسلامیة، تهران، 1388، ج 2، ص 10، حدیث 2 .

10) نهج البلاغه، دکتر صبحی صالح، بیروت، چاپ اول، 1387 ق، ص 43، خطبه اول .

11) محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، دار الاضواء، بیروت، ج 2، ص 12 و 13 حدیث 14 . به نظر امام خمینی در کتاب شرح چهل حدیث، روایت «حسنه » است یعنی در مرتبه بندی علمی روایات از نظر سند، در مرتبه خوبی قرار دارد . و همچنین ر . ک: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 3، ص 279، حدیث 11 و 12 و 13 .

12) محمد باقر مجلسی، همان، ص 277، حدیث 4، 5 و 6 و همچنین ر . ک: محمد بن یعقوب کلینی، همان، حدیث 3، ص 12 .

13) محمدباقر المجلسی، همان، ص 278، حدیث 7، و همچنین ر . ک: محمد بن یعقوب کلینی، همان، ص 12، حدیث 2، که به نظر امام خمینی در کتاب شرح چهل حدیث، این روایت «صحیحه » است یعنی در رتبه بندی علمی روایات از نظر سند، در مرتبه عالی قرار دارد .

14) محمدباقر المجلسی، همان، ص 280، حدیث 18 و ص 277، حدیث 2 و ص 279، حدیث 11 و ص 278، حدیث 10 و 13 .

15) امام خمینی، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم، تهران، 1372، ص 179- 187 .

16) برای نمونه - به دو دلیل اشاره می کنیم:

الف) اثبات شخصیت; یعنی حقیقتی که با واژه «من » یا «خود» از آن یاد می شود، در طول عمر، واحد است و با وجود اینکه هر چند سال یکبار همه سلولهای بدن به تدریج جای خود را به سلول های جدید می دهند و در طول چند سال، ممکن است بدن شخص تغییرات زیادی کند، حتی ممکن است بخشی از بدن قطع یا فلج شود، باز هم مشارالیه «من » همان حقیقت نخستین است و هیچ تغییری نمی کند، پس «من » به این جسم مادی یا بخشی از آن اشاره نمی کند، به موجودی مجرد و فرامادی نظر دارد .

ب) نداشتن ویژگی های ماده: ماده و مادیات خواصی مانند احتیاج به مکان، قابل قسمت بودن و . . . دارد ولی روح انسان از این خواص خالی است . وقتی ما در خود تامل می کنیم، به علم حضوری در می یابیم که آن «خود» بعد ندارد و از مکان بی نیاز است و فضا را اشغال نمی کند . نمی توان برای روح، مکانی در بدن یا خارج از بدن تعیین کرد . همچنین نمی توان آن را به دو نیمه قسمت کرد . اما اگر جسم و مادی تصور شود، قابل قسمت است . پدیده های روحی مانند غم و شادی، تفکر و اراده و . . . نیز چنین هستند . و چیزی که خواص ماده را ندارد، مجرد و غیر مادی است .

17) سید محمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم، چاپ یازدهم، 1416، ص 259 .

18) غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 625 .

19) ملا صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة، ج 9، ص 124 .

20) محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، مؤسسه در راه حق، قم، چاپ نخست، 1367، ج 1- 3، ص 29 .

21) محمد بن علی بن الحسین بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، مکتبة الصدوق، تهران، 1387، ص 231 .

22) عبدالله جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدا و معاد، انتشارات الزهراء علیها السلام، قم، چاپ سوم، 1372، ص 75- 76 .

23) امام خمینی، شرح چهل حدیث، حدیث فطرت، و همچنین ر . ک: محمدعلی شاه آبادی، رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطرة، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1360، ص 35- 37 .

24) معارف قرآن، پیشین، ص 34 .

25) مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، تهران، چاپ ششم، ج 6، ص 908، و همچنین ر . ک: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، چاپ شانزدهم، 1376، ج 1، ص 63 .

26. Carl Gustav Jung (1875_1961).

27) کارل گوستاویونگ، روان شناسی و دین، ترجمه فؤاد روحانی، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران، چاپ سوم، 1370، ص 1 به بعد .

28. Gordon Alport (1897_1967).

29) دوآن شولتس، روانشناسی کمال الگوهای شخصیت سالم، ترجمه گیتی خوشدل، نشر نو، تهران، 1369، ص 40 .

30. Abraham Maslow (1908_1970).

31. Carl Rogers (1902_).

32. humannistic.

33) دوآن شولتس، همان، ص 111 .

34. Rudolf Otto.

35) رودلف اتو، مفهوم امر قدسی، ترجمه دکتر همایون همتی، نقش جهان، تهران، چاپ اول، 1380، ص 218 .

36) پل ادواردز، دائرة المعارف فلسفه، (براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب) ترجمه علیرضا جمالی نسب و . . . ، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، قم، چاپ اول، 1371، ص 130 .

37) مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، تهران، چاپ چهارم، 1374، ج 3، ص 454 .

38) همان، ص 405 .

39) همان جا، و همچنین ر . ک: فطرت در قرآن، پیشین، ص 391- 402 .

منبع:http://www.hawzah.net

اخلاق و عرفان اسلامی

اخلاق و عرفان اسلامی

منابع مقاله:

فصلنامه معرفت، شماره 24، مصباح، محمد تقی؛


اشاره

در ادامه سلسله درس های اخلاق استاد مصباح یزدی در تبیین وصایای امام صادق علیه السلام به عبدالله بن جندب، در این شماره، بخش دوم از این سخنرانی ها را پی می گیریم. در بخش اول، درباره موضوعاتی چون گرایش فطری انسان در تقرب به خدا، پیروی از اهل بیت علیهم السلام به عنوان عرفان حقیقی، بزرگ ترین خطر تهدید کننده سالک الی الله در دام های گسترده شیطان و برخی از ویژگی های دوستان اهل بیت علیهم السلام (عظمت آخرت در نظر آنان، نورانی بودن دل های ایشان، اجتناب از دنیاگرایی و انس با خدا) سخن به میان آمد.

قرآن و سنت، کیمیای مورد جست و جوی بشر

به برکت پیروی از اهل بیت علیهم السلام، همه ما تا حدی راه سعادت را از شقاوت تشخیص می دهیم. اما آنچه که در نظر ما کوچک و کم ارزش به حساب می آید، برای کسانی که از این معارف بی بهره اند، مانند گوهر گران بهایی است که باید مدت ها زحمت بکشند تا به آن دست بیابند. به برکت اهل بیت علیهم السلام، این گوهرها به راحتی به دست ما رسیده است. متاسفانه به همین دلیل، گاهی در زندگی به آنها چندان اهمیت نمی دهیم و آنها را خوب به کار نمی گیریم; تصور می کنیم برای رسیدن به سعادت، باید به دنبال چیزی گشت که نه در کتابی باشد و نه کسی درباره آن بحثی کرده باشد. ولی چنین نیست. آنچه برای سعادت ما اهمیت داشته، در کتاب و سنت بیش تر بر آن تاکید گردیده و به صورت واضح تر بیان شده است; زیرا خدا خود می خواهد که بندگان را به قرب خویش برساند. بنابراین، نباید آنها را کم اهمیت تلقی کنیم و دنبال چیزهایی عجیب و غریب باشیم.

محاسبه نفس

یکی از موضوعاتی که در روایات بر آن بسیار تاکید گردیده و علمای اخلاق درباره اش بسیار بحث کرده اند، مساله «محاسبه نفس » است. در این روایت نیز بر این مساله تاکید شده که هر کس باید از خود حساب بکشد و دست کم، در هر شبانه روز، یک بار خود را محاسبه کند. بهترین موقع برای این کار شب هاست که پیش از خواب، دست کم، چند دقیقه در رفتارمان تامل کنیم و ببینیم که آیا کارهایی که انجام داده ایم درست بوده است یا نه. اگر خطایی انجام داده ایم، به آن معترف باشیم و در صدد جبران آن برآییم.

امام صادق علیه السلام در این روایت به این جندب می فرمایند: «یاابن جندب، حق علی کل مسلم یعرفنا ان یعرض عمله فی کل یوم و لیلة علی نفسه فیکون محاسب نفسه، فان رای حسنة استزاد منها و ان رای سیئة استغفر منها لئلا یخزی یوم القیمة »; (1) ای پسر جندب، بر هر مسلمانی که ما را می شناسد، لازم است که در هر روز و شب، اعمالش را بر خود عرضه بدارد و از نفس خود حساب بکشد; اگر کار خوبی در آنها یافت، بر آن بیفزاید و اگر کار زشتی یافت، طلب بخشایش نماید تا در قیامت دچار رسوایی نگردد.

عامل وادار سازنده انسان به محاسبه

امام صادق علیه السلام در این روایت، بر این نکته تاکید دارند که هر مسلمانی که ما را می شناسد، خود را به ما منتسب می کند و می خواهد برنامه زندگیش را از ما بگیرد، باید کارهای خود را وارسی کند. این از جمله ویژگی هایی است که خدای متعال به روح انسان عطا کرده که می تواند بر اعمال خود نظارت و مراقبت داشته باشد. این یکی از مسائلی است که بسیاری از فیلسوفان جهان در آن متحیر مانده اند. هر کس معمولا می تواند به جز خود نظر داشته باشد و به او بنگرد، اما اینکه بتواند به خودش هم نظر داشته باشد از ویژگی های مهم روح آدمی است. کسانی که درباره معرفت نفس مطالعاتی دارند، به خوبی به این واقعیت پی برده اند که انسان موجودی است که می تواند خود را تشویق کند، تنبیه نماید، توبیخ کند و... . اینکه این چه خصوصیتی است نیاز به بحثی مفصل دارد، اما گذشته از آن، یکی از الطاف خداوند است که به انسان مرحمت کرده است. بنابراین، مورد تاکید است که در هر شبانه روز، دست کم، یک بار اعمال خودرابررسی کند; ببیندآیا کار خوبی انجام داده است یا نه.

طبق این روایت، انسان باید حسابرس اعمال خود باشد، اگر کار خوبی در اعمالش مشاهد کرد، توجه داشته باشد که لطفی از جانب خداست، از او توفیق بخواهد که آن کار را بیش تر انجام دهد. در روایات دیگری آمده است که در چنین حالتی، ابتدا خدا را شکر گزارد، سپس از او بخواهد که توفیق عنایت کند تا فردا کارهای بهتر و بیش تری انجام دهد. اگر هم لغزشی در اعمال خود مشاهده کرد، تدارک کند و پیش از همه، توبه نماید. البته گاهی توبه لوازمی دارد; مثلا، اگر عملی از او فوت شده، قضا نماید یا اگر حقی از کسی ضایع ساخته، ادا کند و یا چنانچه کار زشت دیگری انجام داده، آن را جبران نماید تا کارهای بد در روح او رسوخ نکند و در نهایت، در قیامت نیز رسوا نشود.

امام صادق علیه السلام در کلمات خود، ضمن اشاره به محاسبه، این نکته را هم متذکر می شوند که «لئلا یخزی یوم القیمة »; تا در قیامت، رسوا نگردد. این هشدار ایجاب می کند تا ما توجه نمانیم و کاری نکنیم که در قیامت رسوا شویم. در آن صورت، دیگر راهی برای جبران وجود نخواهد داشت و به حسرت مبتلا خواهیم شد. از نظر روحی، چنین هشدارهایی مهم و مؤثر است; زیرا تا وقتی انسان سود یا ضرر کاری را درک نکند نسبت به انجام یا ترک آن رغبتی نشان نمی دهد. عاملی که انسان را وادار به انجام کاری می کند، نوعی نفع و مصلحتی است که از کار عاید او می شود. یا آنچه او را از انجام آن باز می دارد، ترس از گرفتاری است. اگر بخواهیم برنامه صحیحی اجرا کنیم، باید فواید آن را در نظرمان مجسم نماییم تا انگیزه ای برای انجام آن داشته باشیم و آن را بهتر انجام دهیم. عدم توجه به این مسائل و در نتیجه، کار بدون انگیزه موجب می شود انسان تنبل بار بیاید و مسائل را جدی نگیرد. بنابراین، برای جلوگیری از پشیمانی - که از هر عذابی دردناک تر است - انسان باید از همین حالا به حساب خود رسیدگی کند.

یکی از اسم های قیامت، «یوم الحسرة » است. مساله پشیمانی به قدری مهم است که یکی از نام های قیامت بدان خوانده شده است. یکی دیگر از نام های ان «یوم الحساب » است. اگر انسان توجه نداشته باشد که روزی به کارهایش رسیدگی می شود و از او حساب می کشند، احساس مسؤولیت نمی کند و به فکر نمی افتد که به کارهایش سرو سامانی بدهد، کاری را ترک کند یا به کاری همت گمارد. اما اگر بداند که مساله جدی است، به جزئیات کارهایش هم رسیدگی می کند. در قرآن نیز به این حقیقت اشاره شده است که عذاب قیامت به دلیل فراموشی روز حساب است; همان فراموشی که موجب می شود انسان مرتکب کارهایی شود که در نهایت، عذاب ابدی به دنبال داشته باشد: «ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب »(ص:26)عذاب برای کسانی است که روز حساب را از یاد برده اند، هر چند ممکن ست به آن اعتقاد نیز داشته باشند. اما اعتقاد آنها کم رنگ است، زنده نیست و در اعمالشان تاثیر نمی گذارد.

قرآن کریم داستان دو برادری را نقل می کند که یکی از آنها بی بند و بار بود و دراموالش، حساب و کتابی نداشت. برادرش هر قدر به او سفارش می کرد که مراقب اعمال و کردار خود باشد، می گفت: «ما اظن الساعة قائمة و لئن رددت الی ربی لاجدن خیرا منها منقلبا»(کهف:36); تصور نمی کنم قیامتی برپا شود و اگر به فرض (هم خدا و قیامتی باشد و) من به سوی خدای خود باز گردم، در آن جهان نیز از این دنیا منزلی بهتر خواهم یافت. قرآن با اشاره به این داستان، می خواهد بگوید: چنین اعتقادی به معاد فایده ای ندارد; زیرا رکن اساسی اعتقاد به معاد، اعتقاد به حساب است. ما همه در آن جهان زنده می شویم تا نتیجه اعمالمان را ببینیم، و گرنه صرف اعتقاد به زنده شدن کارآیی ندارد. لازمه این چنین اعتقادی هم توجه به عاقبت کار از همین دنیاست. بنابراین،درروایتی پیامبرصلی الله علیه وآله می فرمایند: «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا»; (2) پیش از آنکه به حساب شما برسند، خود را مورد محاسبه قرار دهید.

اگر چنین باوری در انسان وجود داشته باشد که روزی به همه اعمالش رسیدگی می گردد و مطابق آنها دقیقا پاداش یا کیفر داده می شود، به فکر محاسبه نفس خود می افتد و از خود حساب می کشد.

مراحل محاسبه

مساله محاسبه نفس به قدری مهم است که حتی برخی از علما در این باره کتاب هایی نوشته اند. در این باره، آیات و روایات بسیاری داریم و بحث های فراوانی درباره اش انجام گرفته است. در کتاب های اخلاقی، دستورالعمل هایی به افراد داده شده تا بتوانند بهتر به این مهم بپردازند.

محاسبه چهار مرحله دارد:

اول مشارطه است; یعنی، صبح انسان با خودش شرط کند که آن روز، وظایفش را به خوبی انجام دهد و از گناهان نیز بپرهیزد.

دوم مراقبه است; یعنی، در طول روز مراقب خود و اعمالش باشد تا از آنچه با خود عهد کرده تخطی نکند.

سوم محاسبه است، که در آخر شب، به حساب کارهای خود برسد; بررسی کند که چه مقدار به وظایف خویش عمل کرده و چه مقدار کوتاهی داشته است.

چهارم معاتبه است.(برخی از علمای اخلاق این مرحله را برای محاسبه ذکر کرده اند.) یعنی، اگر انسان در محاسبه متوجه اشتباهاتی در رفتارش شد، خود را تنبیه کند تا لغزش هایش جبران شود; مثلا، خود را ملزم کند که روز بعد را روزه بگیرد یا مبلغی انفاق کند یا قدری قرآن تلاوت نماید یا کار خیر دیگری انجام دهد تا مافات جبران شود.

اما در مساله محاسبه، آنچه بیش از همه اهمیت دارد، نقش حساب کشیدن از خویش است; اگر کار خوبی انجام داده بودیم، خدا را شکر کنیم و توفیق ادامه آن را بخواهیم و اگر قصور ورزیده بودیم، به فکر تدارک آن بیفتیم

نکاتی در باب محاسبه

در این باره، نکات مهم دیگری نیز وجود دارد:

الف - اجتناب از گناه

اول اینکه انسان درباره گناه بیش تر بیندیشد که اصلا گناه یعنی چه؟ وقتی اعتقاد ما است که خداوند ما را آفریده و به ما اختیار انتخاب خوب و بد داده، راه خوب و بد را هم به ما نشان داده، عالم دیگری نیز وجود دارد که در آن، به کارهایمان رسیدگی می شود - کیفر و پاداش می بینم - معنایش این است که باید از سرمایه عمری که در اختیار دادیم به بهترین شکل، استفاده کنیم. این همان فلسفه زندگی انسان است. دین چنین دیدگاهی دارد: ما به این دنیا پا گذاشته ایم تا امتحان شویم، طی مراحلی خودسازی کنیم و به کمال برسیم تا در زندگی ابدی، از نتایج آن بهره مند گردیم. بنابراین، باید توجه داشته باشیم که زندگانی این جهانی موقتی و در حکم زندگی جنینی نسبت به زندگی دنیوی است. همان گونه که نطفه فقط چند ماهی را در شکم مادر می گذراند، آن هم برای اینکه آماده زندگی این جهانی شود، ما هم در این برهه، برای زندگی ابدی آماده می شویم، با این تفاوت که رشد جنبی قهری بود، ولی رشد این جهانی اختیاری است. علاوه بر آن، زندگی جنینی با زندگی دنیوی از حیث مدت قابل مقایسه بود، ولی جهان آخرت به دلیل ابدی بودنش، به هیچ وجه، با زندگی این جهانی قابل مقایسه نیست.

به هر صورت، آن گونه که دین معرفی می کند، این دنیا محل خودسازی و ابتلاست. باید خود را برای عالم دیگر بسازیم. اگر با این نگرش نگاه کنیم، می بینم در مقابل سرمایه ای که از کف می دهیم، چیزی به دست می آوریم که برای زندگی ابدیمان بسیار سودمند است و باید خدا را شکر کنیم; «ان رای حسنة استزاد منها.» اما اگر نگرشی غیر از این داشته باشیم یا دچار غفلت شویم، در مقابل صرف سرمایه گران مایه، بدبختی اخروی برای خویش مهیا ساخته ایم. پس باید به فکر جبران آن بر آییم; «ان رای سیئته استغفر منها لئلا یخزی یوم القیمة.» میان این دو مطلب فرق بسیار است که کسی معامله ای بکند، ولی از آن سودی نبرد، اما در هر صورت، سرمایه اش بر جای باقی بماند و آنکه در معامله سود که نمی کند، ضرر هم می کند و اصل سرمایه را از کف می دهد. گناه کردن یعنی، از دست دادن سرمایه و خریدن زیان; از کف دادن عمر و سعادت اخروی و دچار عذاب ابدی گردیدن.

ب - توجه به کمیت گناهانی که انجام داده ایم

دوم اینکه وقتی فهمیدیم گناه بسیار زشت است، باید ببینیم چقدر گناه کرده ایم و در صدد جبران آن برآییم. اینکه انسان به گناهان خود نزد خداوند اعتراف داشته باشد، بهتر از فراموشی یا انکار آن هاست، هر چند انسان نمی تواند مشخص کند که دقیقا هر روز از اول صبح تا شب، چند تا گناه کرده است; آن روز چند تا غیبت، چندتا دروغ، چند تا اهانت به دیگران و... داشته است. بنابراین، حساب از دست انسان خارج می شود. اگر دقت کنیم، می بینیم چقدر وقت ما صرف گناه شده است. این مساله مهمی است که بتوانیم به کمیت گناهانمان بیندیشیم. این چنین است که محاسبه در تکامل انسان اثر می گذارد و موجب می گردد هر روز زندگی او نسبت به گذشته بهتر شود.

ج - توجه به کیفیت گناهانی که انجام داده ایم

سوم توجه به کیفیت گناهان است. بعضی از گناهان به قدر هفتاد سال ارتکاب نوع دیگری از گناه عظمت و اهمیت دارند، با آنکه ممکن است انجام آنها یک لحظه بیش تر طول نکشد. توجه به صغیره یا کبیره بودن گناه مهم است; مثلا، درباره غیبت و اهمیت آن روایات متعددی وارد شده که قبح بسیار آن را می رساند. در این باره، به این نکته مهم نیز باید توجه داشت که درست است برخی از گناهان صغیره اند و اهمیتشان از کبایر کم تر است، اما باید دانست که کوچک شمردن گناهان صغیره، خود گناه کبیره به حساب می آید و این از جمله دام های شیطان است که انسان را به غفلت می افکند.

د - انجام همه واجبات

چهارم آنکه ترک واجبات نیز گناه است. شاید ابتدا تصورمان این باشد که ما نماز، روزه و وظایفی مانند آن را ترک نمی کنیم، پس کدام واجب را ترک کرده ایم؟ این همان دام شیطان است; زیرا بسیاری ازتکالیف موردغفلت ماست، حتی آنان که به طور دایم، با فقه، آیات قرآن و سخنان اهل بیت علیهم السلام سر و کار دارند نیز از بسیاری واجبات غفلت می کنند. نیکی به والدین، صله رحم، قضای حاجت مؤمنی که اظهار حاجت کرده و بسیاری دیگر، همه از جمله واجبات است که ممکن است گاهی تا سال ها، ما به فکرانجام بسیاری ازآنهانباشیم. اگرواجبات اجتماعی وسیاسی را هم به آن ها اضافه کنیم، می بینیم تعدادشان چقدر بیش ترمی شود. امروز به برکت انقلاب، مردم ما به مسائل سیاسی و اجتماعی خود تا حد بسیاری توجه پیدا کرده اند، ولی زمانی بود که از بسیاری از این وظایف غفلت داشتند، اگر چه هنوز هم عده ای هستند که از این وظایف غافلند و آن ها را جزو تکالیف خود به شمار نمی آورند. امر به معروف، نهی از منکر، ارشاد جاهل، مبارزه با ظلم، مبارزه با انحرافات عقیدتی، فکری و دینی و... از اهم واجبات است که کوتاهی در آن ها گناه کبیره به حساب می آید.

وقتی می توانیم به خوبی به همه این وظایف عمل کنیم که از قبل، برای فردایمان برنامه ریزی کرده باشیم; جدولی از تکالیف فراهم آورده باشیم تا بتوانیم بهتر به آنها عمل کنیم.

ه - توجه به شروط صحت اعمال

پنجم مساله ای است که گاهی به ظاهر موجب دلخوشی ما می شود، غافل از آنکه این فقط تصور ما بوده که کارمان را به درستی انجام داده ایم، وگرنه یا از ابتدا آن را خوب انجام نداده ایم و یا پس از انجام، آن را خراب کرده ایم; مثلا، وظیفه ما این است که نماز بخوانیم. خوشحال هم هستیم از اینکه نماز می خوانیم، درجماعت هم شرکت می کنیم تا ثواب بیش تری ببریم. اما توجه نمی کنیم که آیا نمازمان درست و مورد قبول خداوند هست یانه; آیا ریایی مرتکب نمی شویم؟ آیا شرایط حسن عمل را رعایت می کنیم یا نه؟ پس از انجام کار، با عجب و غرور، نتیجه آن را از بین نمی بریم؟ با منت گذاردن، اجر کارمان را تباه نمی کنیم؟... بنابراین، برای انجام اعمال خوب باید، به شروط قبولی آن نیز توجه نماییم.

ادامه دارد.

پی نوشت ها

1- محمدباقرمجلسی،بحارالانوار، ج 78،ص 279

2- همان، ج 70 ، ص 73

منبع:http://www.hawzah.ne

سیمای زن در خطاب های قرآن

سیمای زن در خطاب های قرآن

 

منابع مقاله:

فصلنامه بانوان شیعه، شماره 3، پارسانیا، حمید(1)؛


چکیده

موج سوم فمنیسم تحت تأثیر اندیشه های پست مدرن، علم را به ساختار زبانی و در نهایت، به عنصر جنسیت ارجاع می دهد و معتقد است که غلبه مرد، علم و همچنین زبانی مردانه به دنبال آورده است. بر اساس این دیدگاه، قرآن نیز که به زبان عربی نازل شده است، هویتی مذکر دارد.

اما واقع آن است که قرآن عنصر جنسیت را در حقیقت انسانی دخیل نمی داند و بسیاری از خطاب های قرآنی متوجه حقیقت انسانی اند. اما حتی در مواردی که از نظر محاورات عام زبان عربی، خطاب با ضمیر مذکر بیان شده، بیان قرآن به گونه ای است که ظهور کلام را متوجه حقیقت انسانی می کند.

کلیدواژه ها: فمنیسم، جنسیت، خطابات قرآنی، حقیقت انسانی.

پیش درآمد

موج سوم فمنیسم به عنوان یک جریان معرفتی پست مدرن، پیامد تزلزلی است که در بنیان های معرفتی نوین از دهه های پایانی قرن بیستم پیش آمد. اندیشه های پست مدرن روشنگری را، که از ویژگی های تفکر نوین شمرده می شد، مورد تردید قرار دادند. پست مدرن ها حکایت و کشف از واقع را به طور کلی، منکر می شوند و معرفت آدمی را به ساحت های دیگر وجود انسان تقلیل می دهند.

فمنیست ها هم بر همین اساس، شناخت و معرفت آدمی را به عنصر «جنسیت» ارجاع می دهند و معتقدند: غلبه مرد، معرفت و همچنین زبانی مردانه به دنبال آورده است. از نظر آنان، زبان های رایج و از جمله عربی و انگلیسی، خصلتی مردانه دارند. کسانی که متأثر از دیدگاه های فمنیستی هستند قرآن را نیز، که به زبان عربی نازل شده، از قاعده مزبور مستثنا ندانسته و زبان قرآن را زبانی مردانه خوانده اند. اینان خطاب های قرآن را شاهد بر مدّعای خود ذکر کرده اند.

حضور تذکیر و تأنیث در ضمایر و افعال زبان هایی همچون عربی و انگلیسی زمینه توهّم مزبور را برای مردانه بودن این زبان ها به وجود آورده است و این توهّم اگر درست هم باشد، مانع از آن نمی شود که در قالب یکی از این زبان ها، خطاب و بیانی شکل گیرد که ناظر به اصل انسانیت بوده یا آنکه مبنا و هویّتی زنانه داشته باشد و شاهد این مدّعا آثار فمنیست هایی است که با زبان انگلیسی رایج و با ادبیات انگلیسی، مفاهیم فمنیستی خود را منتقل کرده و می کنند.

آنچه در این مقاله آمده بیان این حقیقت است که قرآن عنصر «جنسیت» را در حقیقت انسانی دخیل نمی داند و بسیاری از خطاب های قرآن متوجه حقیقت انسانی است؛ حقیقتی که زن بودن و یا مرد بودن مقوّم آن نیست. مقاله این حقیقت را اثبات کرده که حتی در مواردی که از نظر محاورات عام زبان عربی، خطاب ها با ضمیر مذکر بیان شده اند، بیان قرآن به گونه ای است که ظهور کلام را متوجه حقیقت انسان می گرداند و الزامات ادبی مانع از انتقال صریح مفاهیم انسانی آن نمی شوند.

این مقاله در حقیقت، بازنویسی مجدّد بخشی از کتاب زن در آینه جمال و جلال آیة اللّه عبداللّه جوادی آملی است که اینک با عنوان خطاب های قرآن ارائه می شود.

درآمد بحث

خطاب های عام قرآن را به سه دسته می توان تقسیم کرد:

اول. خطاب هایی که با الفاظی بیان می شوند که اختصاص به صنف خاصی ندارند؛ مانند آیاتی که در آن ها از «ناس» و یا «انسان» سخن گفته می شود، و یا از لفظ «مَن» به معنای «کسی که» استفاده می شود. این دسته از الفاظ شامل همه مردان و زنان می شود و به صنف خاصی اختصاص ندارد.

دوم. خطاب هایی که در آن ها از جمع مذکر سالم و مانند آن استفاده می شود. در این خطاب ها، اغلب از اوصافی یاد می شود که در خود وصف و موصوف آن ها، جنسیت دخالتی ندارد و یا از معنایی خبر می دهند که اختصاصی به صنف خاصی ندارد؛ مثل «کَما اَرسَلنا فیکم رَسوُلاً مِنکم یَتلُوا علیکم آیاتِنا و یُزکّیکُم و یُعلّمُکم الکتابَ و الحکمةَ و یُعلّمکُم ما لم تَکونوا تَعلمونَ»(بقره: 151)؛ او کسی است که در میان شما پیامبری از خودتان فرستاد تا نشانه های ما را بر شما بخواند و شما را پاکیزه سازد و کتاب و حکمت به شما بیاموزد و آنچه را نمی دانستید به شما بیاموزاند. در این آیه، از کسانی سخن گفته می شود که رسالت و پیامبری به قصد هدایت آنان است. و البته رسالت متوجه همه انسان هاست، ولی در آیه از ضمیر جمع مذکر سالم «کُم» استفاده شده است. استفاده از ضمیر مذکر در این موارد، مطابق عرف گفت وگو و محاوره است، و فرهنگ محاوره نیز از این خطاب ها تا هنگامی که دلیلی خاص نباشد، معنای عام را می فهمد. این گونه خطاب ها نظیر استفاده از «مردم» در فارسی است، وقتی گفته می شود: مردم رأی دادند و یا مردم قیام کردند. در این صورت، مراد تنها مردان نیستند، بلکه مراد همه افراد می باشند.

سوم. خطاب هایی که در آن ها به ظهور و شمول عرفی ضمایر جمع مذکر نسبت به همه مردان و زنان اکتفا شده و علاوه بر آن، به شمول خطاب نسبت به هر دو گروه زنان و مردان با الفاظ جداگانه تصریح شده و یا آنکه هر یک از دو گروه مردان و زنان به تفصیل بیان گردیده اند.

در خطاب های نوع سوم، تصریح به شمول پیام نسبت به همه مردان و زنان اغلب برای دفع برخی از شبهات است، وگرنه در فرهنگ محاوره، خطاب بدون نیاز به تصریح، شامل همه افراد می شود و نیازی به تصریح ندارد.

تصریحات قرآنی در خطاب های نوع سوم، اغلب برای رفع افکار جاهلی قبل از اسلام هستند؛ آنان در فرهنگ جاهلی بین مرد و زن فرق می گذاردند و بسیاری از فضایل را مختص مردان می دانستند و زن را با دیده تحقیر و در حکم وسیله ای برای ارضای شهوت می دیدند. قرآن کریم با بیان معنوی بودن فضایل و رذایل، افتخارات دنیوی و طبیعی را نفی نموده، تفاوت هایی را که به جنسیت، نژاد و مانند آن بازگردند، با الفاظ صریح نفی کرده است.

در برخی از آیات با صراحت و تأکید لفظی، به نفی دخالت جنسیت می پردازد؛ مانند: «اِنّی لا أُضیعُ عَملَ عاملٍ مِنکم مِن ذَکَرٍ أو اُنثی» (آل عمران: 195)؛ من کار هیچ صاحب کاری از شما را ضایع نمی کنم، اعم از اینکه انجام دهنده زن باشد یا مرد.

آیه درباره مهاجران صدر اسلام است و هنگامی نازل شده که علی بن ابی طالب علیه السلام همراه تعدادی از بانوان از مکّه به سوی مدینه هجرت نمود. پس شأن نزول آیه مختص مردان نیست و آیه درباره جمعی از مردان و زنان است. قسمت اول آیه لفظ «عامل» و ضمیر «کُم» مطابق عرف محاوره، مذکر است. فرهنگ گفت وگو به همراه شأن نزول آیه کافی است بر اینکه عموم و شمول آیه را نسبت به مردان و زنان بیان کند. با این همه، در پایان آیه با تأکید لفظی گفته شده است: زن و مرد بودن در مسئله دخالتی ندارد. این تأکید نشان می دهد که مذکر بودن عبارت های قسمت اول به هیچ وجه، در پیام آیه دخیل نیست و استفاده از آن عبارات به دلیل خصوصیات لفظ در زبان است. البته عرف گفت وگو خود متوجه این حقیقت هست و تأکید لفظی برای بیان همان چیزی نیست که عرف آن را می فهمد، بلکه برای دفع آن توهّم جاهلی است که پاداش دادن الهی را مختص مردان می داند. قرآن کریم برای دفع این توهّم، پس از بیان مطلب بر دخالت نداشتن عنصر جنسیت تأکید و تصریح لفظی کرده است.

نمونه دیگر آیه 79 سوره مبارکه نحل است که می فرماید: «مَن عَمِلَ صالحا مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی و هُو مؤمنٌ فَلَنُحیِیَنّهُ حیاةً طیّبةً»؛ هر کس عمل صالحی انجام دهد، اعم از آنکه مرد یا زن باشد در حالی که مؤمن است، پس خدای تعالی او را به حیاتی پاک زنده می گرداند. در این آیه نیز چهار لفظ «عمل»، «صالح»، «هو» و «مؤمن» مطابق فرهنگ گفت وگو با الفاظ مذکر آمده اند. خداوند سبحان در سخن مزبور، برای دفع توهّم مورد نظر بر دخالت نداشتن جنسیت در مسئله تصریح کرده است.

تصریحات و تأکیدات یاد شده نشان می دهند که کاربرد ضمیر مذکر در مواردی از این قبیل، پیام خاصی به دنبال ندارد، و در موارد دیگر نیز که عبارات بدون تصریح و به تبع زبان محاوره به لفظ مذکر بیان شده، در مقام اختصاص حکم به مردان نیست؛ مثلاً، در حدیث: «طَلبُ العلمِ فریضةٌ علی کُلِّ مسلمٍ»(2) به واجب بودن کسب دانش بر هر مسلمان حکم شده است و عبارت گرچه در زبان عربی به لفظ مذکر «مسلم» بیان شده، ولی به این معنا نیست که کسب دانش بر غیر مرد مسلمان لازم نیست.

قرآن کریم با اعتماد به فرهنگ محاوره، در برخی موارد نیز ارزش ها و فضایل را با سیاق واحد و با الفاظ مذکر بیان کرده است؛ مانند: «اَلّذینَ یَقولُونَ رَبّنا اِنّنا آمَنّا فاَغفرلَنا ذُنُوبَنا و قِنا عَذابَ النارِ الصّابِرینَ والصّادِقینَ و القانِتینَ والمُنفقینَ و المُستغفرینَ بِالاسحارِ»(آل عمران: 1617)؛ کسانی که می گویند: پروردگارا، ما ایمان آوردیم. پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگهدار؛ آن ها که صابر و صادق و قانت و انفاق کننده هستند و در سحرها استغفار می کنند. در این آیات، با آنکه الفاظ به صورت مذکر آمده اند، در مقام اختصاص دادن اوصاف به مردان نمی باشند.

شاهد این ادعا آیات دیگری است که همین اوصاف را با تفصیل با دو صفت الفاظ مذکر و مؤنث بیان کرده اند: «اِنّ المُسلمینَ والمُسلماتِ والمُؤمنینَ والمُؤمناتِ والقانتینَ والقانتاتِ والصّادقینَ والصّادقاتِ و الصّابرینَ و الصّابراتِ والخاشعینَ والخاشعاتِ والمُتصدّقینَ والمُتصدّقاتِ والصّائمینَ والصّائماتِ والحافظینَ فُروجَهم والحافظاتِ والذّاکرینَ اللّهَ کثیرا والذّاکراتِ اَعدَّاللُّه لهم مغفرةً و اجرا عظیما» (احزاب: 35)؛ به درستی که مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شکیبا و زنان شکیبا و مردان خاشع و زنان خاشع و مردان بخشنده و زنان بخشنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مردانی که عفّت را نگه دارند و زنان عفیف و مردانی که بسیار یاد خدا می کنند و زنانی که بسیار یاد خدا می کنند، خداوند برای آنان آمرزش و پاداشی عظیم قرار داده است.

در آیه مزبور، با آنکه بسیاری از صفات با تفصیل، به مردان و زنان نسبت داده شده است، در پایان آیه، با استفاده از ضمیر مذکر «کُم» می فرماید: خداوند برای آنان آمرزش و اجر عظیم قرار داده است. با آنکه ضمیر مذکر است، مرجع آن مردان و زنان هستند، و این نشان می دهد که استفاده از ضمیر مذکر در این موارد، برای اعم از مرد و زن است و کاربرد آن مطابق زبان گفت وگو است. توجه نداشتن به زبان گفت وگو این توهّم را به دنبال می آورد که قرآن کریم در برخی فضایل، زنان را تابع مردان قرار داده است؛ مثلاً، در آیه «صَدَقت بِکَلماتِ رَبِّها و کُتُبه و کانت مِن القانتینَ» (تحریم: 12)، درباره حضرت مریم علیهاالسلام می فرماید: او کلمات پروردگارش را تصدیق کرد و از عبادت پیشگان بود. کلمه «قانتین» در پایان آیه، به معنای عبادت پیشه و اهل قنوت و خشوع و خضوع در برابر خداوند است و این کلمه در آیه به لفظ مذکر به کار رفته.

مذکر بودن «قانتین» در این آیه، به این دلیل نیست که خدای تعالی مردان قانت را به عنوان اصل در نظر گرفته و حضرت مریم علیهاالسلام را به آنان ملحق کرده، بلکه تنها به لحاظ عرف گفت وگو است و مراد از آن تنها مردان قانت نیست و همه را شامل می شود.

در مقابل نیز هر گاه سخن از رذایل و تبه کاری ها مطرح می شود، اگر از ضمیر مذکر استفاده می گردد به این معنا نیست که مردان در رذایل اصل هستند و زنان تابع آنان هستند؛ مثلاً، در سوره یوسف به زلیخا گفته می شود: «واستغفری لِذنبکِ اِنَّکِ کنتِ مِن الخاطِئینَ» (یوسف: 29)؛ از گناه خود استغفار کن. به درستی که تو از خطاکاران بوده ای. «خاطئین» در این آیه، به صورت جمع مذکر به کار برده شده است. این استعمال تنها مطابق فرهنگ محاوره است و مراد از آن تنها مردان خطاکار نیست، بلکه همه خطاکاران اعم از مرد و زن می باشد. رواج این فرهنگ در گفت وگو و محاورات عمومی موجب می شود تا هر گاه کلام و عبارتی به صورت مذکر به کار برده شد تا هنگامی که قرینه ای خاص نباشد، از آن کلام معنایی عام فهمیده شود.

قرآن کریم با بیانی صریح، جنسیت و نژاد را از مدار فضایل و رذایل انسانی خارج می گرداند و تقوای الهی را محور اصلی برای شناخت فضایل و رذایل معرفی کرده، می فرماید: «یَا اَیُّها النّاسُ اِنّا خَلقناکُم مِن ذَکَرٍ و اُنثی و جَعَلناکم شُعوبا و قَبائِلَ لِتَعارفُوا اِنّ اَکرمَکم عِندَ اللّهِ اَتقیکم» (حجرات: 13)؛ ای آدمیان، شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را شعبه ها و قبیله ها گرداندیم تا همدیگر را بشناسید. گرامی ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست.

آدمیان از خاک آفریده شده اند و در پیدایش آنان، زن و مرد، هر دو دخیل هستند. جنسیت مربوط به نظام طبیعی و دنیوی است و امور طبیعی در حد ذات خود، موجب فخر و یا وهن نیستند. نژاد و زبان نیز امری دنیوی است و شناسنامه طبیعی افراد را تشکیل می دهند. حقیقت و جای آدمی شرقی یا غربی نیست، کرامت و برتری افراد به قرب و نزدیکی آنان به خداوند است و میزان و معیار آن تقواست.

منبع:http://www.hawzah.net