عوامل دشمني يهود با اسلام



يكي از بارزترين اين جنايات، ظلم و ستم يهوديان صهيونيست نسبت به مسلمانان مظلوم فلسطين است كه سالهاست نقل محافل سياسي و خبري است و بنيان گذار انقلاب اسلامي ايران امام خميني; از همان ابتداي پيروزي انقلاب، براي همبستگي مسلمانان عليه صهيونيزم و به فراموشي سپرده نشدن اين امر، جمعه آخر ماه مبارك رمضان هر سال را به عنوان روز قدس مطرح فرمودند.

اكنون اقدامات غير ديني و به دور از انسانيت صهيونيستها تحولات منطقه را وارد مرحله‌اي حساس كرده و اين مسئله را از يك بحران منطقه‌اي به بحراني جهاني و بين المللي مبدل ساخته است؛ اگر چه صهيونيسم از يهود جدا است و برخي از يهوديان منصف؛ چه در زمان پيامبر(ص) و چه در دوران كنوني، بوده‌اند كه با اسلام و مسلمانان منصفانه عمل مي‌كردند؛ ولي در موارد زيادي اين دو با هم آميخته شده‌و جدايي‌شان امكان‌پذير نبوده است.

حال اين سؤال مطرح است كه: چرا قوم يهود با مسلمانان دشمني دارند؟ مگر ميان اين دو قوم چه گذشته است كه اين قدر اسلام مورد غضب يهود است؟ و در نهايت، دليل دشمني و ريشه عداوت يهود با اسلام چيست؟

در اين نوشتار سعي شده است كه دلايل برخورد يهود با پيامبر اسلام(ص) از ديدگاه قرآن مورد تحليل و بررسي قرار گيرد و بيان شود كه چگونه اين قوم با وجود آنكه سالهاي متمادي منتظر ظهور پيامبري در حجاز بودند؛ ولي بعد از بعثت پيامبر(ص) به مخالفت و دشمني با ايشان پرداختند و با كارشكنيهاي فراوان، با گسترش اسلام مقابله كردند، تا جايي كه خداوند در قرآن، آنها را هم‌رديف مشركان، و دشمن‌ترين مردم نسبت به مسلمانان، معرفي مي‌كند؟[1]

حسادت؛ عامل سقوط

حسادت يكي از ريشه‌هاي دين‌گريزي است و مي‌توان آن را از شعبه‌هاي دنيادوستي به‌شمار آورد، تا جايي كه امام صادق(ع) آن را ريشه كفر دانسته و فرموده است:‌‌‌‌‌‌‌«وَ اِيَّاكُمْ اَنْ يَحْسُدَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَاِنَّ الْكُفْرَ اَصْلُهُ الْحَسَد؛ مبادا برخي از شما نسبت به ديگري حسودي كند؛ زيرا ريشه كفر حسادت است.»[2]

قبل از بعثت پيامبر اسلام(ص)، يهود، در انتظار ظهور پيامبري بود كه آنها سيادت اجتماعي آينده خود را در سايه وي مطرح كنند؛ از اينرو به كفار مي‌گفتند كه در آينده نزديك ما با قبول پيامبري خاتم بر شما پيروز خواهيم شد؛ ولي همين كه پيامبر(ص) مبعوث شد، از پذيرش دعوت آن حضرت امتناع كردند و به بهانه‌جويي پرداختند؛ چنانچه قرآن كريم در اين زمينه مي‌فرمايد: «وَ لَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَ كاَنُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلىَ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلىَ الْكَفِرِين»؛[3] « و هنگامى كه از طرف خداوند، كتابى براى آنها آمد كه موافق نشانه هايى بود كه با خود داشتند، و پيش از اين، به خود نويد پيروزى بر كافران مى دادند [كه با كمك آن، بر دشمنان پيروز گردند. با اين همه،] هنگامى كه [اين كتاب، و] پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او كافر شدند. لعنت خدا بر كافران باد!»

در اين آيه صحنه‌اي ديگر از لجاجتها و هواپرستيهاي يهود را مطرح مي‌كند كه آنها بر اساس بشارتهاي تورات، منتظر ظهور پيامبر بودند و حتّي به همديگر نويد پيروزي مي‌دادند و يكي از دلايل اقامت آنها در مدينه اين بود كه آنها مي‌دانستند آن شهر، محلّ هجرت پيامبر است و به همين سبب از پيش در آنجا سكنا گزيده بودند؛ ولي بعد از ظهور پيامبر اسلام(ص)، با آنكه نشانه‌هاي وي را موافق با آنچه در تورات بود يافتند، كفر ورزيدند.[4]

و در آيه بعدى، علت كفر يهود را اين‌گونه بيان مي‌كند: «بِئْسَمَا اشْترََوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَن يُنزَِّلَ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ عَلىَ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُو بِغَضَبٍ عَلىَ غَضَبٍ وَ لِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينF ؛[5] « ولى آنها در مقابل بهاى بدى، خود را فروختند كه به ناروا، به آياتى كه خدا فرستاده بود، كافر شدند. و معترض بودند، چرا خداوند به فضل خويش، بر هر كس از بندگانش بخواهد، آيات خود را نازل مى كند؟! از اين رو به خشمى بعد از خشمى [از سوى خدا] گرفتار شدند. و براى كافران مجازاتى خواركننده است.»

در اين زمينه گزارشهايي نيز وجود دارد كه ما به دو نمونه اشاره مي‌كنيم:

الف. وقتي بحيرا، راهب مسيحى، رسول خدا(ص) را در كودكي شناخت، ابوطالب را از ادامه سفر به شام منع كرد و گفت: او را از يهود برحذر دار! چون او عرب است و يهود مي‌خواهد پيامبر موعود از بني‌اسرائيل باشد و به او حسادت مي‌كند.[6]

ب. مورخان و مفسران به نقل از ابن عباس آورده‌اند كه يهود، پيش از اسلام به اوس و خزرج مي‌گفتند: به واسطة پيامبر خاتم يا موعود بر شما غلبه خواهيم كرد؛ اما پس از مبعوث شدن آن حضرت، سخن خود را انكار كردند. «معاذ بن جبل» و «بشر بن براء» به آنان گفتند: تقوا پيشه كنيد و اسلام آوريد! چون خود شما در زماني كه ما مشرك بوديم، محمد(ص) را براي ما وصف مي‌كرديد و مي‌گفتيد كه مبعوث خواهد شد و به واسطة او بر ما پيروز خواهيد شد. «سلام بن مشكم» يهودي گفت: كسي كه از او سخن مي‌گفتيم، محمد(ص) نيست و چيزي كه براي ما شناخته شده باشد، نياورده است. در اينجا آية 89 سورة بقره نازل شد.[7]

نژاد پرستي يهود

نژاد‌پرستي از مهم‌ترين تعاليم يهود شمرده مي‌شود؛ به گونه‌اي كه «يهود» و «نژاد پرستي» در طول تاريخ هيچگاه از يكديگر جدا نبوده؛ بلكه با يكديگر پيوند عميقي داشته‌اند.

اين عقيده يهود كه خود را نژاد برتر مي‌دانند، بر ساير عقايد آنها مانند چتري سايه افكنده است، تا جايي كه حتي آيين حضرت موسي(ع) را در نژاد خود محصور ساخته‌اند و اگر كسي از غير نژاد يهود بخواهد اين آيين را بپذيرد، براي آنان پذيرفتني نيست؛ و لذا در ميان ملل ديگر، تبليغي نداشته و ندارند و آيين يهود را آيين انحصاري خويش دانسته‌اند. همين وضع خاص آنها سبب شده است كه در انظار ساير ملل منفور شوند؛ زيرا مردم دنيا كساني را كه براي نژاد خود امتيازي قائل باشند، هرگز دوست ندارند. و ما مي‌بينيم كه اسلام با آن شديداً مبارزه مي‌كند؛ چون نژاد‌پرستى، شعبه‌اي از شرك است.[8]

از جمله آياتي كه نژادپرستي آنها را تأييد مي‌كند، اين آيه مي‌باشد: «قُلْ يَأَيهَُّا الَّذِينَ هَادُواْ إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ المَْوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِين F ؛ «بگو: «اى يهوديان! اگر گمان مى كنيد كه [فقط] شما دوستان خدائيد نه ساير مردم، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوييد [تا به لقاى محبوبتان برسيد]!»[9]

هنگامي كه پيامبر(ص) جمعي از يهوديان را به دين اسلام دعوت كردند و آنها را از مجازات خدا بيم دادند، آنان در برابر اين تهديد حضرت9 گفتند: «ما را تهديد مكن؛ ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم. كه اگر بر ما خشم كند، همانند خشمي است كه انسان نسبت به فرزند خود دارد؛ يعني به زودي اين خشم فرو مي‌نشيند!»[10]

در آياتي از قرآن كريم و منابع يهود به نژادپرستي و ادعاي برتري اين قوم اشاره شده است. «قوم برگزيده» عنواني است كه در تورات و تلمود فراوان به چشم مي‌خورد، به گونه‌اي كه مردم جهان به دو بخش اسرائيلي و غير اسرائيلي تقسيم شده‌اند: «اعتقاد يهوديان به اينكه قوم برگزيده‌اي هستند، در آيين يهود مقوله‌اي اساسي است و در تلمود آمده است كه: يسرائيل (بني اسرائيل) به دانه زيتون شباهت دارد؛ چون زيتون امكان آميختن با ديگر مواد را ندارد.»[11]

اين عقيده يهود در رفتارهاي آنان تبلور كرده است، تا جايي كه در قرآن با ذكر نمونه‌هايي از آن به نقد و بررسي آنها پرداخته است؛ ازجمله در سوره مائده به يكي از ادعاهاي بي اساس و امتيازات موهومي كه آنها داشته‌اند اشاره كرده، مي‌گويد: «وَ قَالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَي نَحْنُ اَبْنَاءُ اللهِ وَ اَحِبَّائَه»؛ «يهود و نصارى گفتند: «ما، فرزندان خدا و دوستان [خاصّ] او هستيم.»[12] اين تنها امتياز موهومي نيست كه آنها براي خود قائل شدند؛ بلكه در آيات ديگر بارها به اين‌گونه ادعاهاي آنان اشاره شده است؛ به طور مثال: در آيه 111 سوره بقره ادعاي آنها را درباره اينكه غير از آنان كسي داخل بهشت نمي‌شود و بهشت مخصوص يهود و نصاري است بيان كرده و ابطال مي‌نمايد[13] و در آيه 80 همين سوره ادعاي يهود را مبني بر اينكه آتش دوزخ جز ايام معدودي به آنان نمي‌رسد ذكر نموده و آنها را سرزنش مي‌كند.[14] از آيات مورد بحث استفاده مي‌شود كه روح تبعيض نژادي يهود - كه امروزه نيز در دنيا سرچشمه بدبختيهاي فراوان شده است - از آن زمان در يهود بوده و آنان براي نژاد بني‌اسرائيل امتيازات موهومي قايل بوده و هستند. متأسفانه همچنان آن روحيه بر آنها حاكم است و در واقع، پيدايش كشور غاصب اسرائيل نيز از همين روح نژاد پرستي است.

آنها نه فقط در اين دنيا براي خود برتري قايل هستند؛ بلكه معتقدند كه «اين امتيازات نژادي در آخرت نيز به كمك ‌آنها مي‌شتابد و گنهكارانشان برخلاف افراد ديگر، تنها مجازات كوتاه مدت و خفيفي خواهند ديد و همين پندارهاي غلط، آنها را آلوده انواع جنايات، بدبختيها و سيه‌روزيها كرده است.»[15]

مسلم است كه قومي با اين همه ادعا و سراسر غرور، هرگز حاضر نخواهد شد ،از پيامبري تبعيت كند كه از قوم و قبيله آنها نمي‌باشد.

مال اندوزي و دنيا طلبى

در تاريخ بشر، ملتي در پول‌پرستي و مال‌اندوزي همچون قوم يهود ديده نشده است. آنها براي به دست آوردن مال هر راهي را پيش مي‌گيرند؛ گرچه با شرف و حيثيت انساني مخالف باشد. آنها براي رسيدن به اين مقصود، تمام راههاي مشروع و غير مشروع را پيموده و تا حد پرستش، با حرص و آز خاص به جمع‌آوري مال پرداخته‌اند تا جايي كه حضرت عيسي بن مريم 7به آنها فرمود: «لاَ تَعْبُدُوا رَبَّيْن، اَللهُ وَ الْمَالُ؛ دو پرودگار كه عبارتند از خدا و پول را نپرستيد.»[16]

علت اين امر را مي‌توان تفكر مادي پيروان اين دين دانست كه به‌جز ظاهر زندگي مادي به چيزي ديگر ايمان نداشته و زندگاني جاويد سراي ديگر، از نظر آنها مفهومي ندارد. به همين دليل شهيد مطهري مي‌گويد: «يهود معتقد به معاد نيست.»[17] «ويل دورانت» نيز معتقد است كه: «يهود به جهان پس از مرگ معتقد نيست و پاداش و كيفر را منحصر به زندگي دنيا مي‌داند.»[18]

قرآن آنان را حريص‌ترين و دنياگرا‌ترين مردم دنيا مي‌داند و مي‌فرمايد كه: يهوديان حريص‌ترين مردمان بر زنده ماندن و برخوردار شدن از عمري طولاني هستند. آنان به هر نوع زندگي دنيوي - هر چند پست باشد - حريص و دل بسته‌اند؛ آنچنان به اين دنيا دل بسته‌اند كه فرد فرد يهود، خواهان عمر طولاني هزار ساله هستند؛ آنچنان كه اشتياق يهود به زندگي دنيا، حتي از مشركان فزون‌تر است و روش و منش يهود، نمايانگر حرص شديد آنان بر زندگاني دنيا و ترس از مرگ است[19]. در سوره بقره به اين مضامين اشاره دارد و مي‌فرمايد: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن يُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ»؛ « و آنها را حريص ترين مردم- حتى حريصتر از مشركان- بر زندگى [اين دنيا،] خواهى يافت [تا آنجا] كه هر يك از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود! در حالى كه اين عمر طولانى، او را از كيفر [الهى] باز نخواهد داشت. و خداوند به اعمال آنها بيناست .»[20]

به راستي روشن مي‌شود كه اگر گروهي به اين دنيا دل بسته‌اند، ثروت بزرگ‌ترين معبود آنها مي‌شود و با دلايل روشن نيز هدايت نخواهند شد و با تبليغ دين مخالفت خواهند كرد و اين خصلت ذاتي آنها باعث مي‌شود كه با هر پيامبري مخالفت ورزند و اين مخالفت با پيامبر اسلام(ص) شديدتر خواهد بود؛ چرا كه در آيين اسلام دنيا دوستي منشأ هر گناه و خطايي شمرده شده است؛ چنانچه امام صادق(ع) درباره پي‌آمد دنيادوستي مي‌فرمايد: «رَأْسُ كُلِّ خَطيِئَةٍ حُبُّ الدُّنّيَا؛ دنيادوستي منشأ هر خطايي است.»[21]و يهود كه در آن زمان به ثروتهاي فراواني رسيده بود، با بهانه‌هاي مختلف با پيامبر(ص) به مخالفت مي‌پرداخت.

قساوت و توحش

يكي از ويژگيهاي بارز يهوديان، قساوت قلب آنهاست كه باعث مي‌شود مخالفت عادي به دشمني و مخالفتهاي علني تبديل شود؛ به گونه‌اي كه عامل بسياري از جنگها و درگيريها مي‌شود. در منطق قرآن، قساوت قلب و خدا فراموشى، نشانه گمراهي سخت و آشكار توصيف شده و مانع پذيرش حق و تابش نور الهي بر قلبها مي‌باشد. كساني كه قلبشان دچار قساوت و سختي مي‌باشد، در گمراهي شديد و آشكاري به سر مي‌برند؛[22] چنانچه در آيه 22 سوره زمر اين‌گونه آمده: «وَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِّنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُوْلَئكَ فىِ ضَلَالٍ مُّبِين»؛ « واى بر آنان كه قلبهايى سخت در برابر ذكر خدا دارند! آنها در گمراهى آشكارى هستند! »

«گوستاو لوبون» فرانسوي مي گويد: اگر ما بخواهيم صفات يهود را در چند كلمه خلاصه كنيم، بايد بگوييم: يهود مانند انسانهائي هستند كه تازه از جنگل وارد شهر شده و هميشه از صفات انساني بي بهره بوده‌اند؛ چرا كه همچون پست ترين مردم روي زمين زندگي مي كنند.

هميشه بني اسرائيل مردمي وحشى، سفاك و بي غيرت بوده‌اند، حتّي در زماني كه آنها بر كشورهاي خود حكومت مي كردند، باز هم از سفاكي خود دست بر نداشته اند و بي پروا وارد جنگ شده و چون از پاي در مي آمدند، به مشتي خيالات غير انساني و بي اساس پناه مي بردند. خلاصه آنكه، ميان يهود و حيوانات هيچ فرقي نمي توان گذاشت.[23]

قرآن اين ويژگي يهود را اين‌گونه ذكر مي‌كند كه: قلبهاي بني اسرائيل در نتيجه لجاجتها، بهانه جوييها و عصيانگريهاي آنان، علي رغم دريافت آيات و معجزه‌هاي فراوان، به سختي گراييد و از درك معارف و آيات الهي ناتوان شد كه اين سختي و نفوذناپذيري همانند سنگ و از آن سخت‌تر شد، آنگاه كه مي‌فرمايد: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَالِكَ فَهِىَ كاَلحِْجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الحِْجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنهَْا لَمَا يهَْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون»؛ «سپس دلهاى شما بعد از اين واقعه سخت شد همچون سنگ، يا سخت تر! چرا كه پاره اى از سنگها مى شكافد، و از آن نهرها جارى مى شود و پاره اى از آنها شكاف برمى دارد، و آب از آن تراوش مى كند و پاره اى از خوف خدا [از فراز كوه] به زير مى افتد [اما دلهاى شما، نه از خوف خدا مى تپد، و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانى است!] و خداوند از اعمال شما غافل نيست.»[24]

قساوت قلب و سنگدلي آنها را تاريخ در تمام اعصار و قرون خود روشن كرده است؛ براي مثال مي‌توان به كشتارهاي وحشيانه كودكان و زنان فلسطينى، جنايت قانا، و روستاهاي دير ياسين[25] و بيت دراس و بسياري ديگر اشاره كرد.

نژاد‌پرستي از مهم‌ترين تعاليم يهود شمرده مي‌شود؛ به گونه‌اي كه «يهود» و «نژاد پرستي» در طول تاريخ هيچگاه از يكديگر جدا نبوده؛ بلكه با يكديگر پيوند عميقي داشته‌اند

در اينجا مشخص مي شود كه قومي با اين همه قساوت، نه تنها به نداي حق؛ يعني اسلام كه دين رحمت است، لبيك نمي‌گويد؛ بلكه با آن مخالفت مي‌كند.

روحيه ستمگرى

يكي ديگر از خصوصيات يهود، روحيه ستمگرى و سركشي آنهاست؛ به طوري كه تاريخ پر ماجراي يهود نشان مي‌دهد آنها علاوه بر انكار آيات الهي، در كشتن پيامبران و مناديان حق، فوق العاده جسور بوده، مجاهداني را كه به حمايت آنها برمي‌خاستند از دم شمشير مي‌گذراندند.[26]

از جمله پيامبراني كه به‌دست آنها به قتل رسيدند، يحيي و زكريّا8 بودند كه فقط به‌خاطر آنكه آنها را از فحشاء و منكرات منع مي كردند، مستحق قتل شدند؛ چنانچه مي خواستند هارون، جانشين حضرت موسي(ع) را به قتل برسانند. و براي حضرت عيسي7 چوبه هاي دار نصب كردند.

در قرآن ، آمده است: «لَقَدْ اَخَذْنا ميثاقَ بَني اسْرائيلَ وَ اَرْسَلْنا اِلَيهِمْ رُسُلاً كُلَّما جآئَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوي اَنْفُسُهُمْ فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يقتُلوُنَ»؛ « ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم و رسولانى به سوى آنها فرستاديم، [ولى] هر زمان پيامبرى حكمى بر خلاف هوسها و دلخواه آنها مى آورد، عده اى را تكذيب مى كردند و عده اى را مى كشتند. »[27]

و همچنين در آيه 21 سوره آل عمران، بعد از آنكه خداوند كشتن پيامبران الهي را عملي ناحق و غير قابل توجيه دانسته، بني اسرائيل را قاتل پيامبران الهي و حاميان آنان معرفي نموده است و به بني اسرائيل، به جهت قتل چهل و سه پيامبر و صد و دوازده آمر به معروف و ناهي از منكر وعده عذاب دردناك مي‌دهد[28] و مي‌فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بَِآيَاتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيرِْ حَقٍ ّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيم»؛ « كسانى كه نسبت به آيات خدا كفر مى ورزند و پيامبران را بناحق مى كشند، و [نيز] مردمى را كه امر به عدالت مى كنند به قتل مى رسانند، به كيفر دردناك [الهى] بشارت ده! »

افرادي با اين روحيه سركش كه كشتن پيامبران الهي آنقدر برايشان راحت به نظر مي‌رسد، هيچ گاه نسبت به احكام الهي و امر و نهي خداوند خاضع نخواهند بود و همين خصلت، خود عاملي است كه با اسلام - كه دين عبادت و بندگي است و همه را به فروتني و تواضع نسبت به خداوند دعوت مي‌كند - مخالفت ورزند.

نتيجه:

با توجه به مباحث مطرح شده و بررسي‌اي كه انجام شد، براي دشمني يهود با دينداري، به ويژه اسلام، عواملي را مي‌توان ذكر مي‌كرد كه هر كدام برگرفته از خصايص و ويژگيهاي خاصي از قوم يهود مي‌باشد و اين خصائص نسبت به پيامبر(ص) و دين مبين اسلام شدت خاصي گرفته است. عواملي كه در اين مقاله به آنها پرداخته شد، عبارت‌اند از: حسادت نسبت به پيامبر(ص)؛ نژاد‌پرستى، مال اندوزي و دنيا طلبى، قساوت قلب و توحش، و روحيه ستمگرى.

پي نوشت ها:

1. مائده / 82.

[2]. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء، بيروت - لبنان، 1404 ه . ق، ج 78، ص 217.

[3]. بقره /89.

[4]. تفسير نور، قرائتى محسن، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، تهران، چاپ يازدهم، 1383، ج 1، ص345. به نقل از تفسير‌نور‌الثقلين.

[5]. بقره /90 .

[6]. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع أبو‌عبدالله البصري الزهرى، دار صادر، بيروت، ج1، ص123.

[7]. سيرة ابن هشام، ج1، ص547؛ التبيان، ج1، ص365؛ درالمنثور، ج1، ص 196. به نقل از پيامبر و يهود حجاز، ص 99.

[8]. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ اول، 1374 ش ، ج1، ص 358 .

[9]. جمعه/6

[10]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، فضل بن حسن طبرسى، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372 ش، ج 3، ص 272. ذيل آيه 18 سوره مائده.

[11]. موسوعه اليهود، ج5، ص 72 به نقل از پيامبر و يهود حجاز، ص 37 .

[12]. مائده/18.

[13]. «وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ».

[14]. «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون ».

[15]. تفسير نمونه ، ج 1، ص 324 و 325.

[16]. چهره يهود در قرآن، عنيف عبدالفتاح، ص81.

[17]. آشنايي با قرآن، مرتضي مطهرى، انتشارات صدرا، چ سوم، 1377، ج 6، ص 259.

[18]. ويل درانت، تاريخ تمدن، ج2، ص 345.

[19]. تفسير راهنما، اكبر هاشمى رفسنجانى و جمعى از محققان، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، چاپ اول ، تابستان1375، ج 1، ص 217.

[20]. بقره/96.

[21]. الكافى، ثقة الاسلام كلينى، 8 جلد، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه . ش، ج2، ص31.

[22]. تفسير راهنما، ج16، ص57.

[23]. اليهود في تاريخ الحضارات الاولى، ترجمه عادل، قاهره،1950 ، ص58.

[24]. بقره / 74.

[25]. در اين جنايت فقط به صف كشاندن 25 زن حامله در يك روز و به آتش كشيدن آنها و پاره كردن شكم زنان باردار، بيرون آوردن اطفال آنان و قطعه قطعه كردن آنان در مقابل چشم پدرانشان براي اثبات مدعا كافي است.

[26]. تفسير نمونه، ج2، ص 479.

[27]. مائده /70 .

[28]. تفسير راهنما،ج2، ص368 و 369.
منبع: خبرگزاری فارس شماره : 8809021172