نرم افزار

نرم افزار تبدیل فایل های صوتی wma به فايل صوتي mp3 

 

دانلود

 

حجم: 926 kb


نرم افزار تبدیل همه ی فایل های ویدئویی به یکدیگر(total video converter)

 

 دانلود

 

حجم:7422 كيلو بايت
پسورد: www.brentineslamabad.blogfa.com
كرك (crack):  
serial No

   0ab52023-ba00347e-9fa86acd-fdc330a9-68578b7e-264b81e1-30bdfeef-cea403fa-20457e4a-39c03409-f69a9aba-388e8a94-677044c7-643fe9ac-66523c91-18a61801

     

 

 

دیکشنری فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی برای موبایل 
با فرمت جار Dictionari) : jar)

این برنامه بصورت جاوا ارائه شده است که اکثر گوشی ها آن را پشتیبانی می کنند.
 
 
 
حجم: 3737 کیلوبایت
 
 
 

نرم افزار تبدیل فایل های پی دی اف به ورد(pdf to word (doc)covert)
 
 این نرم افزار برای تبدیل فایل هایی که به صورت ورد(docوdocx) هستند كاربرد داره البته بايد بدونيد كه اين نرم افزار براي فايل هاي ورد فارسي خيلي مناسب نيست ونمي تونه همه ي فايل هاي فارسي رو بدرستي تبديل كنه اما به راحتي فايل هاي پي دي اف انگليسي رو تبديل مي كنه البته بايد توجه داشته باشيد كه فايل هاي پي دي اف شما به صورت فرمت هاي تصويري نباشه. من كه تا به حال يه نرم افزار به درد به خور براي تبديل پي دي اف به ورد براي فايل هاي زبان فارسي نديدم اگه شما جايي سراغ داريد خبر كنيد.
 
 
 
دانلود                                                                                                          
               

حجم: ۶۵۰ كيلوبايت                          
سریال:
همراه فایل 
 
pdf to word

برنامه ی چراغ قوه برای روشن کردن فلش دوربین گوشی  N70  و N72
  (torch flash light)چراغ قوه  با فرمت sis
 
هر دو برنامه هم برای n70 وهم n72 درون فایل فشرده rar  با فرمت sis   که می تونید دانلود کنید



دانلود                                                                                                                 

torch n70-n72torch n70-n72

حجم:21 کیلو بایت
                                                                                                 
 
 

امامان معصوم علیهم السلام و رفتار خرد ورزانه

امامان و رفتار خرد ورزانه

از ویژگیهایی که برای امامان معصوم علیهم السلام در زیارت جامعه کبیره ذکر شده" ذوی الحجی و اولی النهی " است. ترجمه اجمالی این دو واژه این است که سلام بر شما خردمندان و خردورزان. اما تفصیل سخن در این دو جمله آنکه باید دید فرق بین این دو جمله چیست؟ و خردی که امامان رابه آن می ستاییم چیست؟ ابتدا لازم است به تفسیر واژه ها بپردازیم.
تفسیر واژه ها

واژه «ذو» بمعنای صاحب است.

«نُهی» جمع «نهیه» است که به معنای عقل است و ریشه آن همان نهی است که بمعنی زجر و منع است «نهاه عنه، زجره عنه و منعه عنه» و از آنجا که عقل آدمی را از کارهای نابخردانه باز می دارد واژه «نهی» بر عقل اطلاق شده است.(1) ان فی ذلک لآیات لاولی النهی(2) براستی در آنچه گفته شد ، نشانه ها برای خردمندان است.

این یک واژه ای است که برای عقل در زبان عربی به کار می رود واژه های دیگر عبارتند از: «حصاة، حصافة، حجر، حجی،اربة، مرّة، نحیزه، ادب، لبّ و فطنة»(3) «اولوا» جمع است که مفرد ندارد آنهم به معنای اصحاب است جای مفرد او «ذو» است. در مؤنث «اولات» به کار می رود مثل «اولوالعلم» صاحبان علم در مذکر. «اولات الفضل» صاحبان فضل در مؤنث.

«حجی» بمعنای عقل است لکن ریشه این واژه ساتری است که مانع سقوط انسان گردد و عقل را از آن جهت «حجی» گفته اند که مانعی در مسیر سقوط انسان است.(4) امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «فرأیت ان الصبر علی ها تا احجی».(5)

سرانجام (بعد از اندیشه کافی و در نظر گرفتن تمام جهات) دیدم بردباری و شکیبائی در برابر این مشکل به عقل و خرد نزدیکتر است.
تفاوت این دو ویژگی

اینک باید دید تفاوت این دو واژه چیست؟

برخی گفته اند این دو مرادفند.(6) لکن باید توجه داشت اصل در کلام فصحاء عدم ترادف است و اینکه هر واژه ای معنائی مخصوص به خود داشته باشد. آری اگر شاهدی بر ترادف یافتیم حمل بر آن بلامانع است.

برخی گفته اند جمله اول «ذوی النهی» بمعنای عقل معاش و خرد در امور دنیوی است و جمله دوّم «اولی الحجی» بمعنای خرد در امور معنوی و معاد است.(7)

برخی گفته اند جمله اوّل به معنای مطلق عقل است و جمله دوّم به معنای عقل همراه با فطانت و زیرکی است.(8) برخی گفته اند نهی اسم اصل عقل است و عقل در عرصه رفتاری «حجی» نامیده می شود.(9)

به نظر می رسد با توجه به ریشه لغوی این دو واژه «ذوی النهی» را به معنای عقل در عرصه اجتناب از منافیات رفتار عاقلانه باشد. یعنی خرد در حوزه اجتناب از رفتار ناپسند «نهیة» است. واژه «اولی الحجی» خرد در عرصه بایستنی های رفتاری عقلانی است. یعنی عقل در حوزه رفتاری که یک عاقل باید آنرا انجام دهد «حجی» نامیده می شود. این تفاوت را جائی ندیدم ولی می تواند مستند به ریشه لغوی باشد.
عقل کدام است

اینک باید دید «عقلی را که امامان (ع) را به این می ستائیم که صاحب آنند چیست.»

«عقل» بر اموری اطلاق می شود:

1ـ عقل در مقابل جنون و به تعبیر مرحوم علامه مجلسی:«قوة ادراک الخیر و الشرّ و التمیز بینهما»(10) نیروئی که با آن خیر و شر شناخته می شود. عقل به این معنی از شرائط عامّه تکلیف است و ملاک ثواب و عقاب می باشد. تردیدی نیست که مراد از عقل در این توصیف این معنی نیست. چون این خصیصه را اکثر انسانها دارند و فضیلت ویژه معصومان نیست.

2ـ «رفتار خردورزانه» عقل بدین معنی هم اطلاق شده است و به تعبیر مرحوم علامه مجلسی «ملکة وحالة فی النفس تدعوا الی اختیار الخیرات و المنافع و اجتناب الشرور و المضار»(11) ملکه و حالتی در جان انسان که آدمی را به گزینش خیرات و منافع و اجتناب از شرور فرا می خواند. چه بسا این معنی مرتبه تکامل یافته معنای اوّل است یعنی اصل سرمایه عقل که در برابر جنون قرار می گیرد پائین ترین مرتبه عقل به این معنای دوّم است هرچه که «عقل» رشد یابد و به مراتب بالاتر برسد در حقیقت به رفتار خردورزانه نزدیکتر می گردد و خداوند اساس ادراک خیر و شرّ را در انسان قرار داده است «فالهمها فجورها و تقواها»(12) انسان با فطرتش با خوب و بد آشناست ممکن است غبار بر فطرت بنشیند و خوب را نشناسد یا خوب را بد و بد را خوب ببیند رسالت انبیاء اینست که غبار زدائی کرده و خوب و بد فطری را به او بشناسانند.

3ـ گاه عقل بر تدبیر و برنامه ریزی انسان در امور زندگی اطلاق می گردد که نامش را «عقل معاش» می گذارند. این معنا از عقل در حقیقت شعبه ای از معنای سابق است.

4ـ «عقل» به معنای نفس ناطقه انسانی که با آن از بهائم و چهارپایان امتیاز می یابد. که عبارت از همان جوهر مجرد از مادّه است که از آن جهت که تعلّق به بدن دارد «نفس» نامیده می شود و از آن جهت که مجرد است «عقل» نامیده می شود و دارای مراتب است.(13)

به نظر می رسد که اصطلاح غالب عقل در روایات همان معنای دوم است یعنی رفتار خردورزانه.(14)

در روایتی آمده است که از حضرت امام صادق(ع) پرسیدند عقل چیست؟ حضرت فرمود:«ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» چیزیکه با آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید. از حضرت سؤال شد پس آنچه در معاویه بود چه بود؟ حضرت فرمود: «تلک النکراء تلک الشیطنة و هی شبیهة بالعقل و لیست بالعقل» آن نیرنگ است، آن شیطنت است آن نمایش عقل را دارد ولی عقل نیست.(15)

از این روایت استفاده می شود عاقل کسی است که رفتار خردورزانه داشته باشد. رفتار خردورزانه آن است که انسان از سرمایه عمر بهترین بهره را ببرد و این جز با بندگی ذات مقدّس ربوبی میسر نیست که از این رهگذر است که «بهشت» بدست می آید. آیا با عمر کوتاه مثلاً حداکثر صدساله بهشت جاویدان را بدست آوردن رفتار خردورزانه نیست؟ امیرمؤمنان(ع) فرمود: «الاحرٌّ یدع هذه اللماظة لاهلها انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنة فلا تبیعوها الّا بها»(16) آیا آزاد مردی نیست که این لقمه جویده حرام دنیا را به اهلش واگذارد همانا بهائی برای جانتان جز بهشت نیست پس به کمتر از آن نفروشید.

بنابراین رفتار شیطنت آمیز و همراه با مکر معاویه را نمی توان رفتاری خردورزانه نامید.

در روایتی دیگر حضرت امام صادق(ع) آدم وسواسی را عاقل نمی داند. رفتار عاقلانه اطاعت از خداست. دستور خداوند به وسواسی اینست که به شکش اعتناء نکند. و اعتناء او به شک و تکرار وضوء و نماز در حقیقت اطاعت از شیطان است و این رفتاری خردورزانه نیست. روایت اینست که:

عبداللّه بن سنان گوید: «ذکرت لابی عبداللّه (ع) رجلاً مبتلی بالوضوء و الصلوة و قلت هو رجل عاقل» مردی است عاقل که گرفتار وسواس در وضو و نماز می باشد. حضرت فرمود: «وای عقل له و هو یطیع الشیطان» این چه عقلی است که فرمانبری شیطان می کند. عرض کردم:«و کیف یطیع الشیطان» چگونه فرمان شیطان می برد؟ حضرت فرمود: «سله هذا الّذی یأتیه من ایّ شی ء هو فانه یقول لک من عمل الشیطان» از او بپرس وسوسه ای که به او دست می دهد از چیست؟ قطعاً به تو خواهد گفت از عمل شیطان است.(17)

این دو روایت شاهد خوبی است بر اینکه عقل در غالب روایات در معنای فوق یعنی رفتار خردورزانه به کار رفته است نیز توصیفی که برای عاقل در روایات بویژه کلمات حضرت امیرمؤمنان (ع) آمده است شاهد دیگری بر مدعاست به عنوان نمونه:

امام علی (ع) فرمود: «العاقل من وعظته التجارب»(18) عاقل کسی است که تجربه ها او را موعظه کند. یعنی از تجربه ها بهره برد.

«العاقل من صدّق اقواله افعاله»(19) عاقل کسی است که رفتارش گفتارش را تصدیق کند.

«العاقل من عقل لسانه»(20) ؛ عاقل کسی است که زبانش را به بند کشد. با حساب و تدبیر و شرعی سخن بگوید.

«العاقل من وقف حیث عرف»(21) عاقل جائی توقف می کند که بشناسد، یعنی مواضعش عالمانه است.

امام صادق (ع) فرمود: «العاقل لایستخف باحد»(22) عاقل هیچکس را تحقیر نمی کند.

نیز فرمود:« العاقل من کان ذلولاً عند اجابة الحق»(23) عاقل کسی است که در پاسخ به حق رام باشد، یعنی عاقل حق مدار است.

حضرت امام کاظم(ع) فرمود: «ان العاقل الّذی لا یشغل الحلال شکره و لا یغلب الحرام صبره»(24) همانا عاقل کسی است که حلال او را از شکر مشغول نمی سازد و حرام صبرش را نمی رباید.

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «العاقل من رفض الباطل»(25) عاقل کسی است که باطل را رها کند.

و نیز فرمود: «ما العاقل الّا من عقل عن اللّه و عمل للدار الآخرة»(26) عاقل نیست مگر آن کس که خدا را شناخته و برای خانه آخرت تلاش کند.

اینها بخشی از روایات در این زمینه بود. ملاحظه مجموعه روایات این باور را بر مسند می نشاند که «عقل» در فرهنگ اهل بیت آن است که منشأ رفتار خردورزانه باشد.
امامان و رفتار حکیمانه

اینک که مفهوم عقل در فرهنگ معصومین روشن شد، می توان معنای «ذوی النهی و اولی الحجی» را شناخت. امامان (ع) تفسیر «عقل» و «رفتار عاقلانه اند» در تمام عرصه ها بویژه رفتار سیاسی اهل بیت(ع) رفتاری کاملاً حکیمانه و عاقلانه می بینیم. سکوت، حکومت، نرمش قهرمانانه، قیام، مبارزه در پوشش دعا و مناجات، تشکیل حوزه علمیه گسترده و بوجود آوردن بسیج علمی، تقویت مبارزات مخفی علیه بنی العباس، پذیرش ولایتعهدی با شروط ذکر شده در کتابهای تاریخ، سامان دادن به مسئله وکالت و...و... مواضعی کاملاً حکیمانه در دوره حضور حدود دویست و پنجاه ساله امامان در جامعه است. امیر مؤمنان سکوت تلخ بیست و پنج ساله را به پاس حراست و نگهبانی اساسی اسلام «احجی» می نامد(27) یعنی روش عاقلانه تر، و بحق چنین بود.

اگر کاوشگری منصفانه به این موضوع بنگرد بی تحقیق به این باور می رسد که جز موضعی که هر امام معصومی در دوره خود گرفته موضع عاقلانه دیگری امکان نداشته است به عنوان نمونه از بین همه مواضع امامان تنها به موضع حضرت امام رضا(ع) در رابطه با ولایتعهدی اکتفاء می کنم. مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب می کرد:

1ـ اولین و مهم ترین آنها تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی خطر بود.

2ـ تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه، بودن خلافتهای اموی و عباسی و مشروعیت دادن باین خلافتها بود.

3ـ مأمون با این کار امام را که همواره یک کانون معارضه و مبارزه بود در کنترل دستگاههای خود قرار می داد.

4ـ امام را که یک عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤالها و شکوه ها بود در محاصره مأموران حکومت قرار می داد و رفته رفته رنگ مردمی بودن را از او می زدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبتهای مردمی فاصله می افکند.

5 ـ با این کار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی کسب می کرد.

6ـ در پندار مأمون امام با این کار به یک توجیه گر دستگاه خلافت بدل می شد.

پر واضح است که چقدر در این برنامه شیطنت وجود دارد ولی «و مکروا و مکراللّه و اللّه خیر الماکرین».

امام رضا(ع) با تدبیری کاملاً الهی تمام این شیطنتها را خنثی کرد:

1ـ هنگامی که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و نارضائی خود پر کرد بطوری که همه کسان پیرامون امام یقین کردند که مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور می کند.

2ـ هنگامی که در مرو پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت مطرح شد حضرت به شدّت استنکاف کردند و تا وقتی مأمون صریحاً آنحضرت را تهدید به قتل نکرد آنرا نپذیرفتند. این مطلب همه جا پیچید که امام رضا(ع) از پذیرش خلافت و ولایتعهدی استنکاف ورزیده است و خود امام هم از هر فرصتی استفاده کرده اجباری بودن این منصب را به گوش این و آن می رساند.

3ـ با این همه حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) فقط بدین شرط ولایتعهدی را پذیرفت که در هیچ یک از شئون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد.

4ـ امام با قبول ولایتعهدی دست به حرکتی زد که در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری آن روز و تا آخر دوران خلافت بی نظیر بوده و آن بر ملاکردن داعیه امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانهاست.

5 ـ در حالی که مأمون امام را جدا از مردم می پسندید و این جدائی را در نهایت وسیله ای برای قطع رابطه معنوی و عاطفی میان امام و مردم می خواست امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط مردم قرار می داد.

6ـ نه تنها سر جنبانان تشیع از سوی امام به سکوت و سازش تشویق نشدند بلکه قرائن حاکی از آن است که وضع جدید امام موجب دلگرمی آنان شد و شورشگرانی که بیشترین دورانهای عمر خود را در کوههای صعب العبور و آبادیهای دوردست و با سختی و دشواری می گذراندند با حمایت امام علی بن موسی الرضا(ع) حتی مورد احترام و تجلیل کارگزاران حکومت در شهرهای مختلف نیز قرار گرفتند.

نتیجه این تدبیر آن شد که اولاً آنان که حتی امام را نمی شناختند و یا بغض حضرت را در دل داشتند با این تدبیر حکیمانه از عاشقان و شیفتگان امام رضا(ع) شدند ثانیاً نه تنها مأمون نتوانست معارضان شیعی را به خود خوشبین سازد و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلکه امام مایه امید و تقویت روحیه آنان هم شده ثالثاً نه تنها مأمون نتوانست امام را متهم به حرص بر دنیا و عشق به مقام و منصب نماید بلکه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزود.

کوتاه سخن آنکه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی بدست نیاورده که بسیاری چیزها را از دست داد. اینجا بود که مأمون احساس شکست و خسران کرد و در صدد برآمد که خطای فاحش خود را جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از این همه سرمایه گذاری سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتی ناپذیر دستگاههای خلافت یعنی ائمه اهل بیت علیهم السلام بهمان شیوه ای متوسل شود که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند یعنی قتل.(28)

در سیر آغاز و انجام توطئه مأمون قدم به قدم مواجه با رفتار عاقلانه و حکیمانه حضرت امام رضا(ع) هستیم و در زندگی معصومان از این نمونه ها فراوان است. پس درود بر شما ای صاحبان عقل و درایت و تدبیر.
پی نوشت ها:

1. مجمع البحرین، ج 3، ص 1841.

2. سوره طه، آیه 128.

3. فی رحاب الزیارة الجامعه، ص 121 به نقل از التهذیب ص 183، الفاظ الکتابه، ص 144.

4. مجمع البحرین، ج 1، ص 369.

5. نهج البلاغه، خطبه 3.

6. فی رحاب الزیارة الجامعه، ص 122.

7. الانوار الساطعه، ص 69.

8. فی رحاب الزیارة الجامعه، ص 122.

9. الانوار الساطعه، ج 2، ص 202.

10. مرآة العقول، ج 1، ص 25.

11. همان.

12. سوره شمس، آیه 8.

13. شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی، ج 1، ص 68.

14. مراة العقول، ج 1، ص 27.

15. اصول کافی، ج 1، ص 11.

16. نهج البلاغه، حکمت 456.

17. اصول کافی، ج 1، ص 12.

18. تا 26. میزان الحکمة، ج 5، ص 2043 و 2044 و 2045.

19. نهج البلاغه، خطبه 3.

20. آنچه در رابطه با مسئله ولایتعهدی آوردیم تلخیصی بود از پیام مقام معظم رهبری مدظله به نخستین کنگره حضرت امام رضا(ع) که مجموعه آثار اولین کنگره از ص 29 تا ص 48 آمده است.

 

منبع : http://www.hawzah.net

کارشکنی های یهود در مصاف با حکومت نبوی (ص)

کارشکنی های یهود در مصاف با حکومت نبوی صلی الله علیه و آله وسلم


اشاره

 

دین اسلام در تداوم ادیان بزرگ الهی است. از این رو، پیروان دین های آسمانی ـ بویژه بزرگان و دانشمندان ـ با توصیه هایی که در کتب خود، از جمله تورات و انجیل، درباره آخرین رسول وارده شده بود، آشنا بودند.

اما چه شد که نه تنها از دین و رسول آخرین استقبال گرمی نکردند، بلکه به ستیز با آن حضرت روی آوردند به گونه ای که فرصت های او را که می توانست برای گسترش دین الهی به کار رود، مصروف خود کردند.

این مقاله می کوشد زوایایی از اقدامات یهودیان در سه دوره ـ قبل از بعثت ـ دوران رسالت در مکه ـ با پیامبر در مدینه ـ را بازگوید و آن گاه گوشه هایی از شخصیت یهودیان را از دیدگاه قرآن و پیامبر برشمارد؛ زوایایی که ثبت آن در قرآن و تاریخ، حاصل تعارضات یهودیان با جامعه دینی و عکس العمل های پیامبر و قرآن کریم در برابرشان بود.
آگاهی یهود به ظهور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

در زمانی که سراسر حجاز پوشیده از شرک و بت پرستی بود، در گوشه هایی از آن، اقلیت هایی از آیین های دیگر به چشم می خورد. اقلیت های یهود در این زمان، بیش تر در یثرب و خیبر زندگی می کردند، همان طور که مسیحی ها در نجران و مناطق شمالی حضور داشتند. گروهی هم به نام «حنفی ها» بر آیین ابراهیم باقی بودند.

یهودی ها از آن جهت که منتسب به یهودا، فرزند یعقوب هستند، به این نام، خوانده می شوند.1 این عده، در زمان بعثت در جزیرة العرب حضور داشتند و علاوه بر حضور در مناطق مخصوص «یثرب»، «خیبر» و...، در گستره جزیرة العرب پخش شده بودند. آنان حتی توانستند گروه هایی از عرب (اوس، خزرج) را نیز به سوی خود متمایل کنند. همین طور عده ای از قبیله غسّان و حذام نیز یهودی شده بودند. یهودی ها بیش تر به کشاورزی، آهنگری و اسلحه سازی روی آورده بودند و وضع اقتصادی خوبی یافتند.2

هرچند درباره دلایل حضور آنان در جزیرة العرب، آرای گوناگونی وجود دارد.3 ولی یکی از قابل توجه ترین آن ها، آگاهی از ظهور پیامبر جدید در این منطقه بود.4 علاوه براخبار متعدد، اشارات تورات نیز آنان را به این مکان راهنمایی می کرد. «و این برکتی است که موسی مرد خدا، قبل از وفاتش به بنی اسرائیل داد و گفت: یهوه از سینا در آمد و از سعیر برایشان طلوع کرد و از جبل فاران درخشید.»5 که مورد اول، به ظهور موسی از سینا، دومی، ظهور عیسی از سعیر و سومی، ظهور محمد از فاران اشاره دارد. منطقه ای که از نظر جغرافی دان ها همان کوه های اطراف مکه است.

یهودیان که خود را در میان ملت های بت پرست و مشرک گرفتار می دیدند و به دلیل این که در اقلیت بودند، مورد آزار واقع می شدند؛ خود را پیرو دین توحیدی می دانستند و با اعلام اعتقاد به انتظار موعود آخرین، همواره اعراب بت پرست را تهدید می کردند و در برابر تعدّی های آنان، چشم امیدشان به ظهور منجی آسمانی بود. از این روی وقتی یهودیان در یثرب با دو قبیله اوس و خزرج درگیر می شدند، می گفتند: به زودی با پیروی از پیامبر که ظهور خواهد کرد، شما را مثل قوم عاد و ارم از بین خواهیم برد.6

نمونه شگفت انگیز از آگاهی آنان را می توان در واقعه «پیمان عقبه» سراغ گرفت. شدت تبلیغات یهودیان و تأثیر اعتقاد آنان به ظهور آخرین پیامبر، به گونه ای بود که گروه هایی از بت پرستان را به اسلام متمایل کرد. آنان که از یهودیان شنیده بودند پیامبری از نژاد عرب که مروّج آیین توحید است، ظهور و حکومت خواهد کرد، با خود گفتند: باید پیش از یهود، پیش دستی کنیم و ایمان آوریم.7

قرآن کریم نیز جریان آگاهی آنان را چنین توضیح می دهد: «و لمّا جاء هم کتاب من عند اللّه مصدّق لما معهم و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا...»8

وقتی کتابی از سوی خدا آمد که (کتاب های آن ها) را تأیید می کرد و قبل از آن، انتظار پیروزی به واسطه ظهور خاتم برکافران داشتند...
در آستانه طلوع

آگاهی یهود از ظهور آخرین پیامبر الهی، همان طور که عده ای از آنان را به حجاز کشانده بود، عالمان و دانشمندان آن ها را نیز به جست و جوی علائم ظهور او وامی داشت. لذا آنان توانستند حتی قبل از قریش و... از تولد وی مطّلع شوند.

امام باقر علیه السلام می فرمود: شبی که پیامبر متولد شد، یکی از علمای اهل کتاب به سوی قریش آمد. هشام و ولید، پسرهای مغیره و عاص بن هشام و ابووجزة بن ابی عمرو بن امیه و عتبة بن ربیعة هم آن جا بودند. پرسید: آیا امشب در میان شما فرزندی متولد شده است که نامش احمد باشد. و علامتی داشته باشد که به رنگ خزی که به سیاهی مایل است، و هلاک اهل کتاب خصوصاً یهود بر دست اوست...؟ آنان وقتی متفرق شدند متوجه تولد فرزند عبداللّه بن عبدالمطلب شدند... آن مرد را نزد او بردند. پشت دوش نوزاد را گشود و مهر نبوّت را دید. گفت: پیغمبری، تا قیامت از بنی اسرائیل برطرف شد. این است واللّه که ایشان را نابود می کند.9

دشمنی یهودیان با پیامبری که هنوز نوزادی بیش نبود، آشکار بود و آنان در پی فرصتی بودند که به وی آسیبی برسانند. این حقیقت، عبدالمطلب و... را نیز نگران کرده بود؛ به گونه ای که در سراسر مکه معروف بود که عبدالمطلب و عموهای این نوزاد به شدت از او در برابر خطر یهود محافظت می کنند. برهمین اساس، وقتی یکی از دانشمندان یهود از خدیجه علیهاالسلام خواست نوجوان قریش را به منزل فراخواند و آن گاه علائم نبوت را بر دوش او دید، خدیجه علیهاالسلام گفت: اگر عموهای او از این کار آگاه بودند، حتماً عکس العمل شدیدی نشان می دادند. زیرا آنان از گروه یهود بر برادرزاده خود هراسانند.10

این مسئله در سخن بُحَیْرا نیز جلب توجه می کند. وی بعد از آن که او را دید و با او سخن گفت، به ابوطالب توصیه کرد: محمد را از چشم یهود پنهان سازید. زیرا اگر آنان بفهمند، او را می کشند.11

این روند دشمنی و ابراز حسادت که بیش تر از ظهور پیامبری غیر یهودی ناشی می شد، همچنان ادامه داشت تا آن که محمد صلی الله علیه و آله وسلم به پیامبری مبعوث شد.
پرده بر خورشید حجاز

یهودیان که از تولد و خصوصیات آخرین فرستاده الهی آگاهی داشتند، در برابر ظهور وی نه تنها همکاری نکردند بلکه در سال های آغازین بعثت، به عنوان بازوی علمی مشرکان قریش عمل کردند و کوشیدند آنان را برای غلبه بر محمد صلی الله علیه و آله وسلم یاری دهند. نمونه تاریخی این کمک خواهی را می توان بعد از حضور هیئت اعزامی مسیحیان حبشه در مکه برای اطلاع از اسلام دانست. در پی این حضور، قریش فکر کردند خوب است آنان نیز هیئتی را به سوی یهودیان مدینه اعزام کنند تا راهی برای مبارزه و خلع سلاح پیامبر بیابند. آنان نیز با گشاده دستی این حربه علمی را ارائه کردند و گفتند: از او در این سه مورد سؤال کنید، اگر پاسخی نداشت، معلوم می شود پیامبر نیست:

1 ـ حقیقت روح چیست؟

2 ـ سرگذشت جوانانی که در روزگارهای پیشین از انظار مردم پنهان شدند، چیست؟

3 ـ زندگی مردی که در شرق و غرب عالم گردش کرد، چگونه بود؟

به این ترتیب، مجلسی در مکه برگزار شد و البته پیامبر به یاری وحی به هرسه سؤال آنان پاسخ داد و حضرت در باره روح آیه 85 سوره اسراء را خواند: «قل الرّوح من امر ربّی و ما اوتیتم من العلم الاّ قلیلاً»، در مورد سؤال سوم به ذوالقرنین اشاره کرد و در پاسخ سؤال دوم، سوره کهف نازل شد.12

شگفت آور است که با وجود ظهور نبی، خبری از هجوم یهودیان و دانشمندان آن ها به سوی مکه برای آگاهی از اسلام،وجود ندارد و سکوت سنگینی بر محافل آن ها سایه افکنده است و این روند تا پایان دوره حضور پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در مکه ادامه دارد. ولی در همین مدت، تعداد زیادی از مشرکانی که خبر اسلام را از همین یهودیان در طی سالیان گذشته شنیده بودند، به اسلام روی می آورند که به طور عمده، گرایش آنان از زمان پیمان عقبه اولی و دوم مشاهده می شود. در این دو پیمان، مردمی از مدینه (یثرب) که اخبار ظهور را از یهودیان شنیده بودند، حاضر می شوند و اسلام اختیار می کنند.13

در عقبه اولی ـ سال دوازدهم بعثت ـ ده نفر از خزرجی ها و دو نفر از اوسی ها حضور داشتند. و در پی فعالیت این عده در مدینه، سال بعد پانصد نفر از مدینه به مکه آمدند که 70 نفر آن ها مسلمان شده بودند، و پیمان عقبه دوم شکل گرفت. این پیمان به گونه ای بود که با پیمان های این دو قبیله با یهودیان مدینه، تزاحم داشت. از این روی ابن تیّهان از پیامبر پرسید: ما در یثرب پیوندهایی (با یهودیان) داریم که از این پس باید قطع کنیم....14

در این دوره نیز سکوت بر محافل یهودی حاکم بود و با وجود فعل و انفعالات زیاد مانند حضور مصعب و اسعد در مدینه ـ بعد از عقبه اولی ـ و حتی برقراری نماز در مدینه، آنان مهر از لب نگشودند.

این موضوع چندان برای اعراب شگفت آور بود که معاذبن جبل به آنان می گفت: «یامعشر یهود اتقوا اللّه و اسلموا فقد کنتم تستفتحون علینا بمحمد و نحن اهل شرک و تخبروننا انه مبعوث و تصفونه (لنا) بصفته15؛ ای یهودیان! تقوای الهی پیشه کنید و اسلام بیاورید. شما با محمد بر ما طلب پیروزی می کردید. در حالی که ما مشرک بودیم و شما به ما خبر می دادید که او برانگیخته خواهد شد و اوصافش را برای ما توصیف می کردید!»

به رغم استقبال سرد یهودیان از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، اسلام همچنان گسترش می یافت. در این میان از یک سو، خطراتی که پیامبر را در مکه تهدید می کرد و از سوی دیگر، آمادگی مردم یثرب ـ که مقرّ اصلی یهود بودـ تعاملات پیامبر با یهود را وارد مراحل جدّی کرد.
با پیامبر در مدینه

برخورد یهودیان را با پیامبر در مدینه، می توان به دو بخش عمده تقسیم کرد و از آن سخن گفت. برخورد اولیه که بیش تر به سکوت در برابر او، نپذیرفتن دعوت، انکار رسالت و... منتهی می شد و برخوردهای شدید مانند: اقدام به توطئه، راه انداختن جنگ، ایجاد تفرقه و...

ما ابتدا حوادثی را که از جهت زمانی مشخص اند، به ترتیب سال های حضور پیامبر در مدینه، نقل و آن گاه دیگر اقدامات یهود در معارضه با پیامبر را ذکر خواهیم کرد.
سال اوّل هجرت
الف. قرارداد پیامبر با یهودیان

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم می دانست که حضور یهودیان در مدینه و حوالی ـ آن که علاوه بر قبضه اقتصاد و تجارت از حیث مذهبی نیز متعصب بودند ـ مشکل عمده ای برایش خواهد بود. لذا قراردادی جهت وحدت مهاجر و انصار نوشت که یهود مدینه ـ یهودیان اوس و خزرج ـ نیز آن را امضاء کردند. در بخشی از پیمان نامه آمده بود:

«هر فردی از یهودیان اسلام بیاورد، از کمک ما بهره مند می شود و تفاوتی بین او و مسلمانان نخواهد بود و کسی حقّ ستم بر او و یا تحریک دیگری علیه او و یاری دشمنش را ندارد... یهود باید به سهم خود هزینه جنگی بپردازد. یهودیان بنی عوف با مسلمانان متحد و در حکم یک ملّتند و یهودیان در آیین خود آزادند... کسانی که با یهود هم پیمان باشند، حکم آنان را دارند... هرگاه مسلمانان یهود را برای صلح با دشمن دعوت کردند باید بپذیرند و هرگاه چنین دعوتی از طرف یهود انجام گیرد، مسلمانان باید قبول کنند مگر این که دشمن با آیین اسلام و مخالف نشر آن باشد...»16
ب. کارشکنی های یهود

نیرومند شدن اسلام در مدینه، روز به روز یهودیان را به کار شکنی بیش تر وامی داشت؛ به گونه ای که آنان به جای دل بستن به پیمان های خود با پیامبر، در پی معارضه با آن حضرت بودند و این کار را با طرح سؤالات مختلف شروع کردند. در این مرحله از زمان، تاریخ مملوّ از سؤالات متنوع یهودیان است که در پی به عجز کشاندن اسلام بودند. قسمت اعظم تلاش آنان را می توان در دو سوره نساء و بقره مطالعه کرد. آنان با این که در برابر سؤالات خود پاسخ های محکم می گرفتند، ولی باز به لجاجت خود ادامه می دادند و در نهایت می گفتند: بردل های ما قفل افتاده است.17 برخی از سؤالات و شبهات آنان چنین بود:

1ـ «ان الذین قالوا ان اللّه عهد الینا الاّ نؤمن لرسول حتی یأتینا بقربانٍ تأکله النار.»18

آنان که گفتند: خدا از ما پیمان گرفته است که ایمان نیاوریم به هیچ پیامبری مگر این که قربانیی بیاورد که آتش آن را بگیرد.

2 ـ «یسألک اهل الکتاب ان تنزّل علیهم کتاباً من السماء فقد سألوا موسی اکبر من ذلک فقالوا ارنا اللّه جهرة فأخذتهم الصاعقة بظلمهم.»19

ای پیامبر! اهل کتاب از تو درخواست کنند از آسمان کتابی برآنان فرودآوری؛ از موسی نیز درخواستی بالاتر کردند که گفتند: خدا را با چشم سر به ما نشان ده. پس به سبب این تقاضا که از روی جهل بود، صاعقه آنان را درگرفت.

3 ـ «وقال الذین لایعلمون لولا یکلمنا اللّه او تأتینا آیة کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بیّنا الآیات لقوم یوقنون.»20

این مردم نادان اعتراض کردند که: چرا خدا با ما سخن نگوید و یا معجزه و کتابی بر ما نفرستد. پیشینیان هم مثل این ها، چنین سخنانی می گفتند و دل هایشان در نفهمی، شبیه است...

4 ـ گاهی هم می گفتند: اگر پیامبر است چرا بعضی غذاها، مثل گوشت شتر راکه نزد ما حرام است، حلال می داند؟ «کل الطعام کان حلاًّ لبنی اسرائیل الاّ ما حرّم اسرائیل علی نفسه من قبل ان تنزل التوراة قل فأتوا بالتوراة فاتلوها ان کنتم صادقین.»21

همه طعام ها برای بنی اسرائیل حلال بود. مگر آن چه که یعقوب پیش از نزول تورات، برخود حرام کرد. ای پیامبر! اینک بگو: اگر راست می گویید آن حکم تورات را آورده تلاوت کنید.

5 ـ یهود می کوشید از طریق اعمال فشار اقتصادی نیز در عقاید مسلمانان خلل ایجاد کند و شبهاتی بردین آنان وارد سازد. از این رو به مسلمانان قرض نمی دادند و در مقابل تقاضای وام فرستادگان پیامبر، می گفتند: خدای شما فقیر است و ما ثروتمندیم.

«لقد سمع اللّه قول الذین قالوا ان اللّه فقیر و نحن اغنیاء سنکتب ما قالوا و قتلهم الانبیاء بغیر حق و نقول ذوقوا عذاب الحریق.»22

خداوند شنید سخن کسانی را که گفتند: خدا فقیر است و ما غنی. البته ما گفتارشان را ثبت خواهیم کرد؛ این گناه بزرگ که انبیاء را به ناحق کشتند و گوییم بچشید عذاب سوزان را.

6 ـ شبهه افکنی برای بازگرداندن مسلمانان از عقاید خود، از اصول ثابت رفتارهای آنان بود. به گونه ای که قرآن کریم با تأکید بر این مطلب، فرمود:

« ودّت طائفة من اهل الکتاب لو یضلّونکم و ما یضلّون الا انفسهم و ما یشعرون یا اهل الکتاب لم تکفرون بآیات اللّه و انتم تشهدون.»23

گروهی از اهل کتاب انتظار و آرزوی آن را دارند که شما را گمراه کنند، به آرزو نخواهند رسید و این را نمی دانند. ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر می شوید و حال آن که شما به راستی آن گواهی می دهید.

7 ـ تلاش برای بی ثباتی روانی و رویگردانی از اسلام نیز در زمره برنامه های یهود بود. لذا طرحی ریختند تا براساس آن ابتدای روز به اسلام مؤمن شوند و در پایان روز برگردند و به این ترتیب، موجب بی ثباتی روانی تازه مسلمانان شوند.

«و قالت طائفة من اهل الکتاب آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار و کفروا آخره لعلّهم یرجعون.»24

گروهی از اهل کتاب گفتند که: به دین و کتابی که برای مسلمانان فرستاده شده است، اول روز ایمان آورید و آخر روز کافر شوید. شاید بدین حیله، آن ها نیز از اسلام برگردند.

8 ـ کتمان حقایق مربوط به رسالت آخرین پیامبر و تلاش برای مخفی کردن آن از جویندگان و اندیشمندان، از دیگر فعالیت های عمده یهودیان در سال های اول حضور پیامبر در مدینه بود؛ به گونه ای که بارها حساسیت قرآن را برانگیخت و آیات متعددی در این باره نازل شد.

«ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بینّاه للنّاس فی الکتاب اولئک یلعنهم اللّه و یلعنهم اللاعنون.»25

کسانی که آنچه از آیات روشن و هدایت فرستاده ایم بعد از آن که برای مردم در کتاب روشن کردیم، کتمان می کنند، آنان کسانی اند که خدا لعنت شان می کند و لعنت کنندگان نیز آنان را لعن می کنند.

یهودیان حکم سنگسار شدن زناکار را مخفی می کردند و از طرفی هم نشانه هایی که هرگز با خصوصیات پیغمبر منطبق نبود، به عنوان اخبار تورات بیان می کردند.

9 ـ انکار اصل نزول وحی، از دیگر ابتکارات یهود بود. به گونه ای که یکی از آنان گفت: ما انزل اللّه علی بشر من شی ءٍ؛ خداوند چیزی بر بشر نفرستاده است. اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرسیدند: وای برتو، حتی بر موسی؟! گفت: واللّه ما انزل علی بشر من شی ءٍ. در این موقع آیه نازل شد: «و ما قدروا اللّهَ حقّ قدره اذ قالوا ما انزل اللّه علی بشر من شی ءٍ قل من انزل الکتاب الذی جاء به موسی نوراً و هدی للناس تجعلونه قراطیس تبدونها و تخفون کثیراً و عُلّمتم مالم تعلموا انتم ولا آباءکم قل اللّه ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون.»26

10 ـ ادعای این که آنان اهل بهشت هستند، از دیگر بهانه های موجود برای گریز از قبول دعوت پیامبر بود. یکی از شعارهای اساسی یهود در این دوره، این بود که ما امت مرحومه هستیم. لذا ابن جریر از ابی العالیه نقل کرده است که گفتند: هرگز کسی وارد بهشت نمی شود مگر آن که یهودی یا نصرانی باشد و گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان اوییم.27

«قل ان کانت لکم الدار الآخرة عنداللّه خالصةً من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین، و لن یتمنّوه ابداً بما قدّمت ایدیهم واللّه علیم بالظالمین.»28

بگو: اگر سرای آخرت تنها مال شماست نه دیگران، پس آرزوی مرگ کنید، اگر راست می گویید. و هرگز آرزویش نخواهند کرد. و خدا آگاه به ظالمان است.
آزمون سؤال و خلف پیمان

گروهی از یهودیان دانشمند برای این که همه راه ها را برای شکست دادن پیامبر آزموده باشند، نزد وی می آمدند، و سؤالات پیچیده ای که به قول خودشان فقط پیامبر می تواند جواب دهد، مطرح و قول می دادند در صورت پاسخ گویی، ایمان بیاورند. از جمله گروهی از آنان با شرط مذکور چهار سؤال پرسیدند: کدام غذا بود که اسرائیل (یعقوب) قبل از نزول تورات برخود حرام کرده بود؟ و...

پیامبر نیز پاسخ هر چهار سؤال را داد و فرمود: آیا می دانید یعقوب مریض شد و نذر کرد اگر خوب شود، دوست داشتنی ترین غذاها و نوشیدنی ها را برخود حرام کند و بهترین غذا نزدش، گوشت شتر و بهترین نوشیدنی، شیر آن بود...

آنان باز به وعده خود عمل نکردند و اسلام نیاوردند. پیامبر پرسید: چرا به وعده وفا نمی کنید؟ آنان این بار دشمنی خود با جبرئیل را بهانه کردند.

«قل من کان عدواً لجبریل فانه نزله علی قلبک باذن اللّه»29، «فباءُوا بغضب علی غضب...»30
ج: اسلام آوردن برخی عالمان

به رغم تمام دشمنی ها و کتمان ها، گروهی از یهود و عالمان آن ها از همان ابتدا، یا بعد از تحقیق کافی، به اسلام روی آوردند. از این روی تحقیق آنان نه از روی کینه ورزی یا به قصد شکست اسلام، بلکه به دلیل وسواس داشتن در تشخیص صحیح حق قابل ارزیابی است. در کتب سیره و تاریخ به نام تعدادی از آنان اشاره شده است که می توان از عبداللّه بن سلام، مخیریق و عده ای دیگر یاد کرد.

عبداللّه31 پس از مذاکرات مفصل ایمان آورد، و مخیریق بعد از وی مسلمان شد. وی که می دانست قبیله اش به ایمان آوردن وی اعتراض خواهند کرد، از پیامبر تقاضا کرد بعد از گرفتن اعتراف صریح مبنی بر پرهیزکاری و دانش وی، ایمان آوردنش را آشکار کند. انتشار اسلام آوردن او، خشم یهود را برانگیخت و همگی او را نادان و فاسق اعلام کردند.32

قرآن کریم در مورد این واقعیت که یهودیان نیز دو دسته اند، فرمود: «لیسوا سواء من اهل الکتاب امة قائمة یتلون آیات اللّه آناء اللیل و هم یسجدون، یؤمنون باللّه و الیوم الآخر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات و اولئک من الصالحین.»33
د: محاصره اقتصادی

یکی دیگر از راه هایی که یهودیان در پیش گرفتند، در تنگنا قراردادن تازه مسلمانان بود. گروهی از آنان با خودداری از پرداخت طلب ها یا امانت ها یا معاملاتی که در ذمّه آن ها بود، افراد تازه مسلمان را تحت فشار قرار دادند و گفتند: حقوقی که شما بر ما داشتید مربوط به پیش از اسلام بود؛ حال که ایمان به او آورده اید، حقوقتان منتفی است.

«و من اهل الکتاب من ان تأمنه بقنطار یؤدّه الیک و منهم من ان تأمنه بدینار لایؤده الیک الاّ ما دمت علیه قائماً ذلک بانهم قالوا لیس علینا فی الاُمّیّین سبیل و یقولون علی اللّه الکذب و هم یعلمون.»34

بعضی از اهل کتاب (از نصارا) تا به آن حد درستکارند که اگر مال بسیاری به آن ها امانت دهی، امانت را بازمی گردانند و برخی (یهود) تا آن اندازه نادرست اند که اگر یک دینار امانت دهی، برنمی گردانند مگر این که بر مطالبه آن سخت گیری کنی. از این رو که می گویند: امّی ها(غیر اهل تورات) بر ما راهی ندارند. و آن ها با این که می دانند، برخدا دروغ می بندند.
ه : هم دستی با منافقان

از همان ابتدای امر که برخی یهودیان اسلام را پذیرفتند و به صراحت به کفر خود اعتراف می کردند؛ گروهی از مشرکان نیز به ظاهر در جرگه مسلمانان در آمدند ولی همواره نفاق پیشه بودند و به خاطر کفر خود، در واقع با یهودیان سنخیّت داشتند و از این روی، با آنان مراوده و تبادل اسرار می کردند. اخبار این گروه در سوره برائت آمده است. برخی از آن ها عبارتند از: جُلاس بن سوید بن الصامت، عبداللّه بن اُبی، نَبتَل، مِربَع، ابوعامر فاسق و...35
و: تفرقه افکنی بین مسلمانان

یهودیان که قبل از ظهور اسلام همواره بین دو گروه اوس و خزرج تفرقه می انداختند و اقلیت خود را سرپا نگاه می داشتند، این بار نیز کوشیدند با تفرقه اندازی یک پارچگی مسلمانان را خدشه دار کنند. حکایت شاس بن قیس در این باره خواندنی است. وی وقتی اتحاد مسلمانان را دید، توسط یک جوان یهودی خاطرات جنگ های گذشته و جنگ بعاث راـ که در نتیجه آن، اوسی ها پیروز شدند ـ با آب و تاب نقل کرد و در مدتی اندک آتش اختلاف شعله ور شد ولی با آمدن پیامبر، این فتنه نیز خاموش شد.36

«قل یا اهل الکتاب لِم تصدّون عن سبیل اللّه من آمن تبغونها عوجاً و انتم شهداء و ما اللّه بغافل عما تعملون، یا ایها الذین آمنوا ان تطیعوا فریقاً من الذین اوتوا الکتاب یردّوکم بعد ایمانکم کافرین، و کیف تکفرون و انتم تتلی علیکم آیات اللّه و فیکم رسوله و من یعتصم باللّه فقد هدی الی صراط مستقیم.»37

بگو: ای اهل کتاب! چرا راه خدا را می بندید و اهل ایمان را به راه باطل می خوانید در صورتی که به زشتی این عمل، آگاهید. بترسید که خدا غافل از کردار شما نخواهد بود. ای کسانی که به دین اسلام گرویده اید! اگر پیروی بسیاری از اهل کتاب را کنید، شما را بعد از ایمان، به کفر برمی گردانند؛ چگونه کافر خواهید شد در صورتی که برای شما آیات خدا تلاوت می شود و پیغمبر میان شماست. و هرکسی به دین خدا متمسک شود، حقیقتاً به راه مستقیم هدایت یافته است.
سال دوم هجرت

علاوه بر برخوردهای عمومی یهودیان با مسلمانان و پیامبر ـ که همواره ادامه داشت و در سال اول به آن اشاره کردیم ـ در سال دوم یهودیان بخصوص در سه مورد به معارضه با مسلمانان روی آوردند و در نتیجه، متن پیمان نامه خود با پیامبر را نقض کردند.
الف: بهانه حرمت شکنی ماه حرام

برای تعقیب کاروان تجارتی قریش، در رجب سال دوم هجرت، هشتاد نفر از مهاجران به فرماندهی عبداللّه بن جحش از سوی پیامبر اعزام شدند. مسلمانان بعد از طی مراحل، بین دو کار متحیّر ماندند؛ یکی این که اگر آن روز را که پایان رجب بود، صبر می کردند، ماه حرام تمام می شد ولی ممکن بود قافله قریش وارد حرم شوند و مسلمانان نتوانند در حرم بجنگند.

از یک طرف، اگر در همان روز می جنگیدند، جنگ آن ها در ماه حرام واقع می شد. سرانجام آنان جنگ در ماه حرام را ترجیح دادند. وقتی خبر به پیامبر رسید ناراحت شد و فرمود: من هرگز دستور نداده بودم در ماه حرام جنگ کنید. اما قریش این جریان را به عنوان حربه تبلیغی در دست گرفتند و شایع کردند محمد احترام ماه حرام را از بین برده است. از سوی دیگر، یهودیان این حادثه را شوم دانستند و کوشیدند در سایه آن، فتنه جدیدی ایجاد کنند. سرانجام با نزول آیه 217 سوره بقره این فتنه ناکام ماند.38
ب: مسئله تغییر قبله

یکی از شگردهای یهودیان برای اصیل نشان دادن دین خود، این بود که به مسلمانان می گفتند: پیامبر شما چیزی ندارد و همه چیز او از ماست؛ با این که مخالف دین ماست، به سوی قبله ما نماز می خواند.39

با مطرح شدن تغییر قبله، این توطئه خنثی شد: «فلنولّینک قبلةً ترضاها فولّ وجهک شطرالمسجدالحرام»40

تو را به سوی قبله ای که می پسندی، می گردانیم. پس روی به جانب مسجدالحرام کن.

در آیه ای دیگر نیز سخنان سفیهانه یهودیان را رد کرد: «سیقول السفهاء من الناس ماولّیهم عن قبلتهم التی کانوا علیها قل للّه المشرق و المغرب یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.»41

از مردم آنان که سفیه اند، خواهند گفت: چه چیز آن ها را از قبله ای که رو به روی آن می ایستادند برگردانید؟ بگو: مشرق و مغرب، از آنِ خداست و خدا هرکس را بخواهد، هدایت می کند.

این رویداد در نیمه ماه رجب یا شعبان سال دوم هجرت اتفاق افتاد؛ زمانی که پیامبر در محله بنی سلمة بن عوف نماز می خواند، وحی شد به سوی کعبه نماز بخواند و پیامبر دو رکعت باقی مانده را به آن سوی نماز خواند.42

براساس آیه فوق، یکی از اهداف ـ علاوه بر منکوب کردن یهودیان ـ درهم کوبیدن منافقانی بود که با یهودیان هم آوا شده بودند.

در هر صورت، اعلام این دستور الهی چنان برای یهود شکننده بود که عده ای از اشراف خود را نزد پیامبر فرستادند که: اگر قبله ات را برگردانی، از تو پیروی خواهیم کرد.43 که خداوند در آیه ای از سوره بقره پاسخ مجدد به آن ها داد و فرمود:

برای اهل کتاب هر برهان و نشانه ای که بیاوری، از قبله تو پیروی نخواهند کرد و تو نیز از قبله آن ها پیروی نمی کنی و آن ها هم پیرو قبله یکدیگر نخواهند بود. هرگاه پس از آگاهی پی خواهش های ایشان بروی، از ستمکاران خواهی بود.44
ج: جنگ با قبیله بنی قینقاع

بعد از پایان نبرد بدر، نیرومند شدن اسلام جبهه های مقابل مسلمین را به شدت به هراس انداخت که یهودیان نیز از آن جمله بودند. در این میان، یهودیان بنی قینقاع بیش از همه در هول و هراس بودند. آنان قدرت اقتصادی مدینه را در دست داشتند و با یهودیان خیبر و وادی القری که خارج از مدینه بودند، از حیث موقعیت فرق داشتند. لذا کوشیدند به شیوه های مختلف جبهه اسلام را کم رونق کنند. از این روی از طرق مختلف مانند سرودن اشعار توهین آمیز، مسلمانان را آزار می دادند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ابتدا میان جمعیت آنان حاضر شد و خواهان پایان یافتن خباثت ها شد ولی آنان گفتند: گمان برده اید ما نیز مثل قریش از رموز جنگ بی اطلاعیم! قدرت فرزندان قین قاع را زمانی می فهمید که با آنان به نبرد برخیزید.

آنان به این هم اکتفا نکردند و حتی مزاحم یکی از زنان مسلمان شدند. به دنبال خشم مسلمانان، یهودیان به قلعه های خود پناه بردند و پانزده روز در محاصره مسلمانان ماندند و سرانجام به قضاوت یکی از یاران پیامبر تن در دادند. عبداللّه بن اُبی منافق ـ که با آنان قبل از اسلام هم پیمان بود ـ به رسول خدا اعتراض کرد، ولی پیامبر تصمیم خود را گرفت و آنان را اخراج کرده و آنان با تحویل اسلحه و ثروت خود به عبادة بن صامت، به وادی القری و از آن جا به اذرعات ـ از نواحی شامات ـ رفتند.45 و به این ترتیب یک گروه از سه گروه یهودیان مدینه از این شهر خارج شدند.
د: غزوه السریق

ابوسفیان بعد از جنگ بدر، نذر کرده بود که تا انتقام کشته شدگان قریش را نگیرد، با زن خود نزدیکی نکند. وی با یاری و راهنمایی یکی از یهودیان به نام «سلام بن مشکم» با رئیس یهودیان بنی نضیر ـ در خارج مدینه ـ خون مسلمانی را ریخت و یک نخلستان را آتش زد. پیامبر به محض اطلاع، دستور تعقیب آنان را صادر کرد.46
سال سوم هجرت

یهودیان در این سال نیز، مشکلاتی را برای پیامبر پیش آوردند و بخشی از وقت و فرصت او را به خود مشغول داشتند. در این سال می توان از سریه محمد بن مسلمه، قتل ابورافع یهودی و اجازه ندادن به یهودیان برای شرکت در جنگ احد، یاد کرد.
الف: قتل کعب بن اشرف

کعب بن اشرف از چهره های شاخص یهودی از طایفه بنی طی و مادرش از یهودیان بنی نضیر بود. وی به آزار پیامبر می پرداخت. بعد از جنگ بدر بر شدت هجویات خود افزود. او حتی به مکه رفت و در ضمن اشعاری در مرثیه کشته شدگان قریش، آنان را بر ضدّ مسلمانان تحریک کرد. از سوی پیامبر، حسان بن ثابت سایه به سایه دنبال او بود و در برابر نزول کعب در هر قوم، به هجو آن قوم مشرک می پرداخت و چون اشعارش قوی تر بود، قبایل برای رهایی از هجویات حسان، کعب را از خود می راندند. این موضوع باعث شد کعب بالاخره به مدینه بازگردد و فرصت لازم برای رهایی از شرّ وی به دست آید. وی که زنان مسلمان را نیز در اشعار خود نام می برد، در میان قلعه ای در بین یهودیان بنی النضیر زندگی می کرد. لذا محمد بن مسلمه و ابونائله بعد از اجازه رسول خدا با نقشه ای او را از خانه بیرون کشیدند و به قتل رساندند.47

این سرانجام که به دلیل هجو اسلام توسط شعر و تحریص مشرکان قریش بر ضد اسلام بود، موجی از وحشت محافل یهودی را فراگرفت. لذا یهودیان نزد پیامبر آمده و به این عمل اعتراض کردند و پیامبر هم سابقه او را یاد آوری کرد.
ب: قتل ابورافع یهودی

شخصیت وی نیز مانند کعب بود و به کار جاسوسی و تحریک دشمن دست می زد. لذا به فاصله ای اندک از قتل کعب، کشته شد.48 این افراد در واقع با تحریک قریش، در پی نابودی مسلمانان بودند به گونه ای که جنگی که بعد از قتل کعب روی داد، بی تأثیر از تحریکات وی نبود.

ج: ندادن اجازه شرکت در جنگ به یهود

جنگ احد که به تحریک کعب یهودی و... آغاز شد، باردیگر مسلمانان را در کام خطری دیگر فروبرد. گروهی از یهودیان که با عبداللّه بن ابّی (منافق) هم پیمان بودند، تقاضای شرکت در جنگ کردند، ولی پیامبر به آنان اجازه حضور نداد. خود ابّی هم به زودی همراه سیصد تن از اوسی ها که هم قبیله او بودند، از نیمه راه بازگشت49 و به این ترتیب، بار دیگر وحدت در اهداف و منش منافقان و یهودیان آشکار شد.
سال چهارم هجرت
جنگ با بنی نضیر

عمده ترین حادثه ای که در این سال از جانب یهودیان پیش آمد، طراحی نقشه قتل حضرت توسط یهودیان بنی نضیر بود. این گروه، دومین طایفه ای بودند که پیامبر ناچار به برخورد با آنان شد و دلیل آن نیز خیانت و توطئه بود. در این باره گفته اند که یکی از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ـ عمرو بن امیه ـ در بازگشت از بئر معونة دو تن از قبیله بنی عامر را که عامل قتل یاران پیامبر در رجیع بودند، به قتل رساند. ولی او نمی دانست آن دو از پیامبر امان نامه دارند. پیامبر بعد از مراجعه عامربن طفیل برای پرداخت دیه، به بنی النضیر رفت تا از آنان که هم پیمان بنی عامر بودند، یاری بخواهد.

پیامبر با چند تن از یاران خود به طرف قلعه های بنی نضیر رفت. و چند تن از سران یهود، در همان قلعه نقشه قتل وی را کشیدند. پیامبر از طریق وحی مطلع و از آن جا خارج شد. و بعداً محمد بن مسلمه را سراغشان فرستاد و پیام داد که باید مدینه را ترک کنید. آنان که ابتدا موافقت کرده بودند، در پی اشارات منافق مدینه ـ عبداللّه بن اُبیّ ـ از ترک شهر امتناع کردند. در فاصله اندکی، سپاه اسلام قلعه ها را محاصره کردند. پیامبر برای این که آخرین امید آنان را بگسلد، دستور داد درختان خرمای بنی نضیر را هم قطع کنند. این محاصره پانزده روز طول کشید و سرانجام یهودیان پذیرفتند از شهر خارج شوند. هنگام اخراج نیز بار دیگر منافقان به ابراز هم دردی با آنان پرداختند و آنان به خیبر که در 165 کیلومتری شمال مدینه در راه شام بود، رفتند.

واقعه برخورد با بنی نضیر، بخش عمده ای از سوره حشر را به خود اختصاص می دهد:

«اوست خدایی که نخستین بار کسانی از اهل کتاب را که کافر بودند، از خانه هایشان بیرون راند و شما نمی پنداشتید که بیرون روند. آن ها نیز گمان می کردند حصارهایشان توان نگهداری را در برابر خدا دارد... هر درخت خرمایی که بریدید یا آن را بر ریشه اش باقی گذاردید، به فرمان خدا بود تا نافرمانان خوار شوند... و آنچه خدا از دارایی شان به پیامبر خود غنیمت داد از آن چیزی نبود که شما با اسب یا شتری بر آن تاخته باشید... آن غنیمتی که خدا از مردم قریه ها نصیب پیامبرش کرده است، از آنِ خداست و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مساکین و مسافران در راه مانده، تا میان توانگران دست به دست نشود. آیا منافقان را ندیده ای که به یاران خود از اهل کتاب ـ که کافر بودندـ می گفتند: اگر شما را اخراج کنند ما نیز با شما بیرون می آییم و به زیان شما از هیچ کس اطاعت نخواهیم کرد و اگر با شما جنگیدند، یاری تان می کنیم. و حال آن که خدا می داند که دروغ می گویند...»50

یکی از عبرت های جنگ بنی نضیر، نشان دادن نقش منافقان در جنگ های مسلمانان است؛ این که چگونه آنان از پشت به مسلمین خنجر می زنند و در باطن با یهود همکاری دارند. لذا در این جنگ سر دسته حزب نفاق، عبداللّه بن اُبی و مالک بن اُبی و... به بنی نضیر پیام دادند که ما با دو هزار نفر به کمک شما خواهیم آمد و قبایل هم پیمان شما ـ بنی قریظه و غطفان ـ نیز شما را تنها نخواهند گذاشت. همین وعده دروغین موجب شد یهودیانی که از ترس خروج از مدینه را پذیرفته بودند، جرأت مقاومت بیابند.

جامعه یهود در طول حضور خود در دل جامعه مسلمانان، گروه های زیادی را به صورت زیر زمینی از کاروان اسلام باز داشته و آنان را همچنان در بند فساد و تباهی عملی و عقیدتی نگاه داشته بود. از این روی خروج آنان، انقلابی برای ایجاد یک دستی و حذف لایه های فساد به شمار می آمد. در تاریخ ثبت است که حتی عده ای ناله و فغان سر داده بودند که: بعد از رفتن اینان چه کسی با شراب ناب و گوشتهای آمیخته به چربی از ما پذیرایی خواهد کرد!51

نکته دیگر این که، از مثلث یهودیان به این ترتیب، دومین ضلع نیز برداشته شد و تنها یک گروه باقی ماند که به زودی آن هم از بین می رفت.
سال پنجم هجرت
الف: نبرد خندق

نبرد خندق یا احزاب یکی از خطرناک ترین جنگ هایی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در طول حیات خود با آن رو به رو شد. جنگی که بازهم آتش بیار آن، یهودیان بودند. یهودیانی که به خاطر جنگ های پیامبر با بنی قینقاع و بنی النضیر و قتل بزرگان خود، کینه عمیقی از اسلام به دل داشتند، با تلاش زیاد قریش را به جنگ مجدد تحریک کردند. این جنگ که تاریخ آن از سه شنبه 8 ذی قعده تا چهارشنبه 23 ذی قعده سال پنجم ثبت شده است، این گونه روی داد که سران بنی نضیر مانند سلاّم بن ابی الحقیق و حییّ بن اخطب به مکه رفتند و قریش را برای جنگ بنیان کن آماده و تحریک کردند. در همین مذاکرات بود که آنان در پاسخ به سؤال مشرکان در مورد این که دین ما بهتر است یا دین محمد؟ دین مشرکان را ترجیح دادند.

یهودیان زخم خورده، از آن جا نزد قبایل بنی سلیم و غطفان رفتند و یاری خواستند. حتی به غطفانی ها قول دادند نصف خرمای خیبر را به آنان بدهند. سرانجام سپاهی در حدود ده هزار نفر راهی مدینه کردند. خبر آماده شدن مشرکان توسط گروهی از قبیله خزاعه به پیامبر رسید و حضرت به پیشنهاد سلمان فارسی، دستور حفر خندق را داد.

تیزبینی رسول خدا اقتضا می کرد که به شماری از مردان قبایلی که در اطراف یهودیان بنی قریظه بودند، دستور دهد به طور مسلحانه رفت و آمد کنند. یک بار نیز یهودیان به آنان تیراندازی کردند. در هر صورت این وضع نشان از بی اعتمادی پیامبر به آنان داشت.

در همان حال که سپاه اسلام خندق می کَنْد و سپاه قریش در حال حرکت بود، حییّ بن اخطب خود را به قبیله بنی قریظه ـ که در مدینه سکونت داشتند و با پیامبر پیمان بسته بودند ـ رساند و با کعب بن اسد، رئیس قبیله، دیدار و بالاخره وی را به اتحاد با مشرکان و نقض پیمان راضی کرد. پیامبر به محض مطلع شدن، سعد بن عباده و اسید بن حضیر و... را نزد کعب فرستاد تا او را قسم دهند که به پیمانش وفادار ماند ولی او به پیامبر دشنام داد و گفت که مثل بند کفشش، عهدنامه را پاره کرده است. این خبر مسلمانان را بیش تر وحشت زده کرد ولی پیامبر همچنان به آنان وعده پیروزی می داد. در این لحظات پرخطر نیز منافقان نقش تخریبی خود را از دست ندادند و در کنار یهودیان پیمان شکن به تحقیر، تمسخر و تضعیف روحیه مسلمانان پرداختند و همزمان یهودیان بنی قریظه به اقدامات خرابکارانه روی آوردند. از سویی اخباری پخش شد که کعب به قریش اطلاع داده در صورت الحاق دوهزار نفر به او، از داخل می تواند به مسلمانان حمله کند. در این میان بهترین کار، برهم زدن اتحاد یهودیان داخلی با سپاه خارج شهر بود که نعیم بن مسعود به دستور پیامبر این کار را انجام داد. از طرفی توقف طولانی دشمن در پشت خندق و حوادث دیگر، آنان را به عقب نشینی وادار کرد. و به این ترتیب حادثه بزرگی که می رفت ریشه اسلام را از جا برکند، از بین رفت.

اخبار این جنگ از دیدگاه قرآن در سوره احزاب ثبت شده است و خداوند در آن، پیرامون هریک از گروه های مسلمان، رزمنده، منافق، و... سخن گفته است.52
ب: جنگ با بنی قریظه

تجاوزات متعدد، پیمان شکنی ها، ناامنی ها و اخلال گری هایی که یهودیان بنی قریظه ایجاد کردند و با دشمن خارجی متعهد شدند، پیامبر را بر آن داشت بلافاصله بعد از جنگ خندق (احزاب)، تکلیف آنان را یکسره کند. لذا در همان لحظاتی که آخرین نفرات سپاه احزاب پشت خندق را ترک می کرد، پیامبر نماز ظهر را با مسلمانان خواند و مؤذنش اعلام کرد: پیامبر می فرماید: مسلمانان باید نماز عصر را در محله بنی قریظه اقامه کنند. آن گاه پرچم را به دست علی علیه السلام داد و دژ را محاصره کردند. یهودیان در داخل دژ به مشورت نشستند و حاضر نشدند اسلام بیاورند یا بجنگند یا حمله شبانه کنند به رغم آن که شنبه بود.

آنان از پیامبر خواستند ابولبابه اوسی را برای مشورت نزد آنان بفرستد. ابولبابه وقتی وارد شد و گریه و ناله آنان را شنید، با اشاره به آنان فهماند اگر تسلیم شوند، پیامبر همگی را خواهد کشت. این امر موجب شد آنان تسلیم نشوند. سرانجام در این جنگ پیامبر، داوری سعد بن معاذ را که بنی قریظه قبول داشتند، اجرا کرد. وی گفت: مردان جنگجو را اعدام، اموالشان را تقسیم و زنان و فرزندانشان را اسیر کنند. این غائله سرانجام در نوزدهم ذی حجه پایان یافت و آیه های 26 و 27 سوره احزاب در مورد بنی قریظه نازل شد.53

به این ترتیب مدینه به طور کامل از حضور هرسه گروه یهودیان پاکسازی شد. از سوی دیگر زمانی که خبر به خیبر رسید، آنان را به فکر انتقامی سخت از مسلمانان انداخت.54
سال ششم هجرت
قتل سلام بن ابی الحقیق

با پایان یافتن جنگ احزاب و مسئله بنی قریظه، مدینه می توانست تا حدودی آرامش را تجربه کند. البته پیامبر از این آرامش استفاده کرد و آن دسته از رهبران آتش افروز را که جنگ احزاب را به راه انداخته بودند، سرکوب کرد. حیّی بن اخطب یکی از اینان بود که در جنگ با بنی قریظه کشته شد ولی آتش افروز دیگر که سلام بن ابی الحقیق بود، هنوز در خیبر به سر می برد و هر لحظه احتمال داشت دست به تحرکات دیگری بزند و مسلمانان را با خطر رو به رو سازد. از این روی این بار مردان خزرجی مسئولیت قتل وی را در خیبر بر عهده گرفتند و این کار را به راحتی انجام دادند.55
سال هفتم هجرت
جنگ خیبر

مهم ترین چالشی که پیامبر در این سال ـ از سوی یهودیان ـ با آن رو به رو بود، مسئله خیبری ها بود؛ یهودیانی که در بیرون شهر بودند و خطری عمده برای جامعه مسلمانان شمرده می شدند. درگیر شدن آنان با مسلمانان، به واقع به جنگ احزاب برمی گشت. بعد از آن هم مسلمانان طی یک اقدام، رئیس قبیله را کشتند. اما این اقدامات، جزئی بود و پیامبر بعد از صلح حدیبیه به فکر یکسره کردن کار آنان افتاد.

حضرت در صفر سال هفتم یا آغاز ربیع الاول... عازم خیبر شد. در این جنگ نیز تعدادی از یهودیان مدینه که پیمان خود را نقض نکرده و هنوز در مدینه مانده بودند، پیامبر را از رفتن به خیبر منع می کردند.

یهودیان به هم پیمان خود ـ غطفانی هاـ قول دادند در صورت همراهی، نیمی از محصول یک ساله خیبر را به آنان خواهند داد.

بعد از شکسته شدن آخرین دژ، صفیه دختر حیّی بن اخطب که پس از اسارت آزاد شده و سپس به همسری پیامبر در آمد، آن گاه به قلعه های کتیبه، وطیح و سلالم حمله بردند و ساکنان قلعه ها وقتی مطمئن به شکست شدند، تقاضای صلح کردند و همه چیز را تسلیم کردند. دو فرزند ابی الحقیق هم که از سران یهود بودند، کشته شدند. پیامبر در این جنگ عده ای را به فدک ـ که با خیبر فاصله کمی داشت ـ فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کنند. و آنان منتظر پایان جنگ شدند و آن گاه که جنگ خاتمه یافت بدون درگیری با پیامبر مصالحه کردند و غنائم آن جا به ملک شخصی پیامبر در آمد.56
ب: مسموم کردن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

بعد از پایان جنگ، گروهی، زن یکی از اشراف یهود را فریب دادند و او به پیامبر گوشت آلوده به سم داد. همراه پیامبر ـ بشربن براء بن معرور ـ که چند لقمه از آن خورده بود، کشته شد ولی پیامبر که زود متوجه شده بود، لقمه را از دهان بیرون انداخته بود. بعد از احضار زینب، او کشته شدن افراد قبیله اش را به عنوان انگیزه کارش مطرح کرد.57
سال نهم هجرت

حجم سنگین مبارزه پیامبر با یهودیان متشکّل، به مرور موجب شد توطئه های آنان به دلیل ناکارآمدی ـ حدّاقل از حوزه نظامی ـ خارج شود. از این روی در سال هشتم اتفاق خاصی از سوی آنان، مسلمانان را گرفتار نکرد و در سال نهم نیز تنها از همکاری برخی یهودیان با منافقان مدینه گزارش هایی ثبت شده است. براین اساس در مورد اعزام به جنگ تبوک، منافقان بهانه های مختلفی می آوردند که آیه «قل نار جهنم اشدّ حرّاً لوکانوا یفقهون»58 در مورد آن ها نازل شد.

این عده به طور عمده در خانه سویلم یهودی جمع می شدند و خانه او مرکز منافقان شده بود. پیامبر طلحة بن عبیداللّه را مأمور کرد هنگام انعقاد جلسه خانه را آتش بزند و او نیز چنین کرد؛ البته همه منافقان توانستند از خانه بگریزند.59
پی نوشت ها:

1. المعارف، ص 270، دلایل دیگر، ر.ک: لسان العرب، و تاج العروس، و یهود از نظر قرآن، عفیف عبدالفتاح الطیاره، ترجمه علی منتظمی، ص 12 به بعد.

2. تاریخ الیعقوبی، ج 1، ص 257؛ المعارف، ص 266؛ مروج الذهب، ج 2، ص 103 و الاغانی، ج 22، ص 109.

3. الاغانی، ج 22، ص 108.

4. سیرة النبویة، ابن هشام، ج 4 و 3، ص 162.

5 . سفر تثنیه، باب 33، فقره 1 و 2.

6 . السیرة النبویة، ج 4 و 3، ص 162. تعدادی از آیات نیز بر آگاهی آنان تأکید دارد. مانند: بقره/ 101 و 89 و 90. آنان وقتی در برابر ظلم اعراب مدینه قرار می گرفتند، می گفتند: اللّهمّ انا نستنصر بحقّ محمدالنبی الامّی الانصرتنا علیهم، اللّهمّ ابعث النبی الامّی الذی نجده فی التوراة وعدتنا انک باعثه فی آخرالزمان. (سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 548.)

7 . تاریخ طبری، ج 2، ص 86.

8 . بقره/ 89.

9 . کافی، ج 8، ص 300.

10. سیره ابن هشام، ج 1، ص 26.

11. همان، ص 194 و بحارالانوار، ج 61/ 19.

12. سیره ابن هشام، ج 1، ص 300؛ در سبل الهدی والرشاد، ج 3، ص 560، به گونه ای دیگر آمده است.

13. البته افرادی مثل سوید بن صامت و احتمالاً ایاس بن معاذ مسلمان شده بودند. (طبقات الکبری، ج 3، ص 450 و 604.)

14. دلایل النبوة، ج 2، ص 420 و سیرة النبویه، ج 2، ص 442 و 443.

15. سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 549.

16. سیره ابن هشام، ج 1، ص 503. متن عربی و کامل ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 555 و بحارالانوار، ج 19، ص 110.

17. بقره / 88؛ برای مطالعه ر.ک: بحارالانوار، ج 19، ص 131 و سیره ابن هشام، ج 1، ص 534ـ572.

18. آل عمران/ 183.

19. نساء/ 153 و سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 584.

20. بقره/ 118 و ر.ک: انعام/ 91 و سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 584.

21. آل عمران/ 93.

22. آل عمران/ 181 و ر.ک: سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 583 ـ 585. داستان نزول آیه را به طور مشروح آورده است.

23. آل عمران/ 70 و 69.

24. آل عمران/ 72.

25. بقره/ 159. ر.ک: آل عمران/ 187 و تفسیرالمنار، ج 2، ص 51. سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 591، داستان مربوطه را به طور کامل نقل کرده است.

26. انعام/ 91 و سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 585.

27 ـ بقره / 111 و مائده / 18.

28. بقره/ 95 و 94.

29. بقره/ 97.

30. بقره/ 90. در سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 586 تا 590 موارد متعددی نقل شده است. و در مورد نزول سوره توحید، ص 577 تا 582.

31. بحارالانوار، ج 19، ص 131.

32. سیره ابن هشام، ج 1، ص 516.

33. آل عمران/ 113 و 114.

34. آل عمران / 75 و برای مطالعه فشارهایی که وارد می کردند به تفاسیر مربوط به آیه 109 بقره مراجعه کنید.

35. ر.ک: السبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 605 ـ 612.

36. سیره ابن هشام، ج 1، ص 500.

37. آل عمران/ 99 ـ 101 و سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 580 ـ 582.

38. فروغ ابدیت، ج 1، ص 476؛ الکامل، ابن اثیر، ج 2، ص 80 و المغازی، واقدی، ج 1، ص 14.

39. سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 538.

40. بقره / 144.

41. بقره/ 142.

42. سیره ابن اسحاق، ج 2، ص 257 و اعلام الوری، ص 81.

43. سبل الهدی والرشاد، ج 3، ص 541.

44. بقره/ 145. بعدها یهودیانِ مسلمان شده کوشیدند فضیلت بیت المقدس را بیش تر از کعبه نشان دهند، که با انکار حافظان اسلام «ائمه شیعه» رو به رو شدند. (سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ص 471.)

45. مغازی، ج 1، ص 179 و طبقات الکبری، ج 1، ص 29.

46. مغازی، ج 1، ص 181.

47. سیره رسول خدا، ص 497 ـ 499. و ر.ک: المغازی، ج 1، ص 173؛ سیرة النبویة، ج 4، ص 637 و 435 و انساب الاشراف، ج 1، ص 374.

48. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 101.

49. سیره ابن هشام، ج 2، ص 65.

50. حشر، آیات متعدد؛ سیره ابن هشام، ج 3، ص 197؛ المغازی، ج 1، ص 378؛ الصحیح فی سیرة النبی، ج 6، ص 24 و دلایل النبوة، بیهقی، ج 3، ص 176 و 354.

51. المغازی، ج 1، ص 375.

52. سیره رسول خدا(ص)، ص 549 ـ 567؛ المغازی، ج 2، ص 441 ؛ طبقات الکبری، ج 2، ص 65؛ سیره نبویه، ج 3، ص 214 و 244 و دلایل النبوة، ج 3، ص 393 و 400، 413.

53. سیره ابن هشام، ج 3، ص 240 و 8 و 234 و المغازی، ج 2، ص 496، 501 ـ 509 و 512.

54. المغازی، ج 2، ص 530.

55. سیره ابن هشام، ج 3، ص 273.

56. المغازی، ج 2، ص 563، 568، 634 و 637؛ طبقات الکبری، ج 2، ص 106 و 107 ؛ سیرة النبویه، ج 3، ص 276، 328، 330، 342 و 618.

57. بحارالانوار، ج 21، ص 6.

58. توبه/ 81.

59. سیره ابن هشام، ج 3، ص 517.

منبع مطالب :  http://www.hawzah.net 

حضرت فاطمه زهرا (س) و قرآن

حضرت فاطمه زهرا (س) و قرآن


جایگاه فاطمه (س) در کلام وحی



با ظهور دین تحول آفرین اسلام به وسیله حضرت محمد(ص) کرامت انسانی، عدالتخواهی و آزادی معنایی واقعی یافت. پیامبر خدا حفظ و حراست از دین و ارزشهای والای آن را به تبعیت از دو چیز واگذار نمود. یکی قرآن و دیگری اهل بیت که مفسران حقیقی و عمل کنندگان واقعی این کتاب الهی بودند. فاطمه زهرا(س) که جزء اهل بیت پیامبر و حلقه اتصال نبوت و امامت گردید در حدیثی قدسی چنین توصیف می گردد: «یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علیّ لما خلقتک و لولافاطمه لما خلقتکما؛ای احمد اگر تو نبودی جهان را نمی آفریدم و اگر علی نبود ترا نمی آفریدم و اگر فاطمه نبود شما را نمی آفریدم.»(1) از امام محمد باقر(ع) روایت شده که فرمود: آنگاه که فاطمه(س) ولادت یافت، خداوند به فرشته وحی فرمود که نام فاطمه را بر زبان پیامبر جاری سازد. از این رو پیامبر اکرم(ص) به خواست خدا نام او را فاطمه نهاد. سپس خدا به آن بانوی گرانقدر فرمود: من بوسیله دانش و بینش، تو را از دیگر بندگان جدا ساخته و به همه آنان برتری بخشیدم و تو را پاک و پاکیزه ساختم. آنگاه امام باقر(ع) بیان داشت: به خدا قسم که خدا وی را بوسیله دانش و بینش بر دیگران ممتاز ساخت و از همان عالم میثاق (ذر) او را پاک و پاکیزه قرار داد و سپس به این آیه اشاره فرمود:(2) «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انّا کنّا عن هذا غافلین؛(ای رسول یادآور) هنگامی که خدای تو، از پشت فرزندان آدم نسل آنها را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم همه گفتند: بلی ما گواهی می دهیم. دیگر در روز قیامت نگویید ما از این واقعه غافل بودیم».(3) این پاکیزگی را قرآن در آیه تطهیر به روشنی بیان می کند. «انما یریداللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ خداوند اراده نمود هرگونه ناپاکی و پلیدی را از اهل بیت دور کند و آنها را پاک و مطهر قرار دهد».(4)

نزول این آیه در رابطه با جمعی است که فاطمه(س) از اعضای اصلی آن به شمار می آمد. زیرا پیامبر(ص) پس از آن به روایت بسیاری از راویان و مفسران به مدت شش ماه یا بیشتر هر روز وقت نماز بر در خانه فاطمه(س) توقف می نمود و با یادآوری زمان نماز این آیه را تلاوت می فرمود. کلام وحی وجود مقدس حضرت زهرا(س) را که چون نوری خیره کننده دل تاریکی ها را شکافت و زهره ای در آسمان زمینیان و ملکوتیان شد چنین توصیف می کند.

«اللّه نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة، الزجاجة کانها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لاشرقیة و لاغربیة یکاد زیتها یضیی ء و لو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی اللّه لنوره من یشاء و یضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بکلّ شی ء علیم؛(5)...خدا نور آسمانها و زمین است. داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن روشن چراغی باشد آن چراغ در حبابی قرار دارد. حبابی شفاف و درخشنده، همچون ستاره ای درخشان. این چراغ با روغنی افروخته می شود که از درخت پر برکت زیتون گرفته شده (با آنکه) شرقی و غربی نیست (شرق و غرب بدان فروزان است) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله ور شود و خود به خود (جهانی را) روشنی بخشد، پرتو آن نور (حقیقت) بر روی نور (معرفت) قرار گرفته است و خدا هر که را بخواهد به نور خود هدایت کند و... .در تفسیر این آیه علی بن جعفر آورده است: من از حضرت کاظم (ع) پرسیدم، «کمشکاة فیها مصباح» چه معنایی دارد. حضرت فرمود: منظور از مشکوة دختر پیامبر فاطمه (س) است و واژه مصباح دو نور دیده اش حسن و حسین هستند. سپس از «کانّها کوکبٌ درّی» سؤال کردم؟ فرمود: فاطمه در میان زنان گیتی چون اختری نورافشان می ماند. وقتی از «یکاد زیتها یضی ء» پرسیدم. آن حضرت بیان داشت: فاطمه در دانش و بینش چنان است که چیزی نمانده که همه علوم و دانش از او سرچشمه گیرد. شاید کلام گهربار پیامبر (ص) که فرمود: نور ابنتی فاطمة من نور اللّه؛ نور دخترم فاطمه از نور خداست، برداشتی از این آیه باشد.(6)

قرآن فاطمه (س) را بسان کوثر که منبع عظیمی از خیر و رحمت است به پیامبر (ص) عطا نمود (انّا اعطیناک الکوثر) و همانگونه که حوض کوثر را شفا بخش دلهای عطشناک اهل محشر قرار داد، فاطمه را نسلی پایدار و والا بخشید تا از وجود و برکت آن برگزیدگان حق و مقتدایان نیک سیرت آب حیات بنوشند و به ساحل سعادت و سلامت راه یابند. پیامبر خدا (ص) که سخن و عملش حجت می باشد و هیچ کاری را از سر هوای نفس انجام نمی دهد (و ما ینطق عن الهوی ان هوالّا وحی یوحی)(7) فاطمه را ستود، او را حورا و انسیه، طاهره و مرضیه، زکیّه و محدّثه نامید و شأنش را بالاتر از مریم دختر عمران دانست. آن حضرت به امت خویش توصیه نمود که: قل لااسئلکم علیه اجراً الّا المودة فی القربی؛(8) من از شما هیچ پاداشی نمی خواهم مگر دوستی نزدیکانم. گویند پس از نزول این آیه از پیامبر سؤال شد که خویشان نزدیکت که دوستی آنها بر ما واجب شد چه کسانی هستند. آن حضرت فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آنها حسن و حسین.(9)
انس فاطمه با قرآن

حضرت فاطمه(س) در بوستان نبوی و در خاندان وحی تحت تربیت پدر گرامیش رسولخدا که بهترین معلم اخلاق و توحید بود، آداب و ارزشهای اسلامی را آموخت آنگونه که باطنش با قرآن مأنوس گردید و اسرار و دانشها را چنان فرا گرفت که کتابی بنام مصحف فاطمه که علم گذشته و آینده در آن است پدید آورد. در روایت است که چون زمان ولادت حضرت زهرا(س) نزدیک شد رسولخدا ام سلمه و زینب دختر جحش را فرمان داد تا به نزد کودک بیایند و آیة الکرسی و آیه ان ربکم...بخوانند و با دو سوره عوذتین او را در پناه خدا قرار دهند.(10)

فاطمه (س) که از ابتدا جان و روحش آمیخته به عطر حیاتبخش قرآنی بود، با بیان احکام و معارف الهی، جامعه اسلامی و بخصوص زنان را نسبت به وظایفشان آشنا ساخت و در عمل به قرآن و نشر آن از همگان پیشی گرفت و هر که در مکتب توحیدی اش زانوی ادب زد از نامداران و ره یافتگان به درگاه ربوبی شد. شاگردان و پروش یافتگان کلاس درسش از خادمین، حافظین و گروندگان واقعی قرآن گردیدند.

فضه خدمتگزار حضرت فاطمه (س) که عمر خویش را در معیت و هم نشینی دختر رسولخدا سپری نمود، در مدت 20 سال جز با آیات قرآن سخن نگفت و هرگاه قصد بیان مطلبی را داشت آیه ای متناسب با آن را تلاوت می نمود. جایگاه قرآن در نزد فاطمه (س) بسیار ارزشمند و اهتمام وی در آموزش و تعلیم کتاب الهی بسی بلند و در خور توجه است. وی به تأسی از پدر گرامیش در تلاوت قرآن مُصر بود و فاطمه (س) می فرماید رسولخدا شش چیز را لازمه مروّت دانست، سه تا در حضر و سه تا در سفر، امّا در حضر: تلاوت قرآن، آباد کردن مساجد و معاشرت با برادران دینی برای خدا، ولی در سفر: بخشیدن توشه، خلق حسن داشتن و مزاح نمودن در غیر نافرمانی و معصیت الهی.(11) در روایت آمده است که حضرت فاطمه(س) فرمود: همانا رسول خدا برای حسن و حسین تعویذ می نوشت و به آنان این کلمات را تعلیم می داد، چنانکه آنان را سوره ای از قرآن آموزش می داد.(12) فاطمه (س) در آموزش قرآن و نحوه قرائت آن دستورالعملهایی دارد از جمله اینکه فرموده: کسی که سوره های حدید، واقعه و الرحمن را تلاوت کند در ملکوت آسمانها چنین خوانده می شود: «ساکن فردوس»(13) مؤانستی که دختر رسولخدا (ص) با قرآن داشت با حضور پدر طراوت و شادابی خاصی بدو می داد، طوری که در فقدان پیامبر روحش بشدت آزرده گردید و از قطع ارتباط فرشته وحی که پیام آور آیات الهی بود شکوه نمود و خطاب به قبر پدر فرمود: جبرئیل با آیاتی از قرآن همدم و مونس ما بود امّا (پدر) تو رفتی و خیرها از ما پوشیده شد.

حضرت فاطمه(س) الفت خاصی با قرآن داشت. پیامهای قرآنی را نشر می داد و دل گرفتگی اش زمانی بود که می دید به قرآن عمل نمی شود و از آن ارمغان نبوت تنها نامی مانده و نه تنها به حفظش اقدام نمی گردد بلکه دشمن سعی در تغییر و تبدیل آن مفاهیم الهی دارد. و به ذائقه و سلیقه خویش آن را تفسیر می کند.

با مروری اجمالی بر زندگی کوتاه فاطمه(س) به جلوه های ویژه ای از تأثیر قرآن در سیره و سخن آن حضرت پی می بریم که می تواند بیش از پیش چهره تابناک آن گوهره دهر و یگانه یادگار رسول اکرم(ص) را به شیفتگان حق و حقیقت و طالبان خدای جوی بشناساند.
بیان توحیدی

بزرگان و اولیاء الهی همواره در تبلیغ دین و ارزشهای والای قرآنی بر مواضع توحیدی پای فشرده اند. دختر گرانمایه پیامبر اسلام که از سرچشمه توحید جرعه ها نوشیده و ظرف دلش به نور خدایی روشن گردیده به سردمداران خلافت که پس از رسولخدا (ص) به زور و مکر و حیله بر مسند پیشوای مسلمانان تکیه زده اند و خود را جانشین آن حضرت می دانند نهیب زده و از ایمانی که از برکت اسلام و وجود پر برکت پیامبر خدا بدست آوردند ولی در حفظ و حراست آن تلاش نکردند انتقاد نموده، می فرماید:

فان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعاً فان اللّه لغنی حمید؛ اگر شما و همه مردم روی زمین کفر ورزید (به خدا زیانی نخواهد رسید) چرا که خداوند در خور ستایش است.(14) شمایان جز به خویشن زیان نمی رسانید و جز با از دست دادن دین و ایمانتان به خود خسران و زیانی وارد نمی آورید. حضرت فاطمه (س) برای روشن شدن اذهان عموم مردم که خیال نمودند هر شخصی با هر فکر و اندیشه ای لیاقت جانشینی پیامبر و عملی کردن برنامه های دین اسلام را دارد و فقط حفظ ظاهر برای مقبولیت کافی است فرمود: من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین؛(15) هر کس غیر از اسلام دینی را اختیار کند هرگز از او پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران است. آن حضرت با اعتقاد راستین به حقیقت اسلام واپس گرایی و ارتجاع را در اندیشه و افکار آن نابخردان مذمت نموده و از زبان قرآن می فرماید: افحکم الجاهلیة یبغون و من احسن من اللّه حکماً لقوم یوقنون؛(16) آیا (با وجود این دین کامل و قوانین محکم آسمانی) باز تقاضای تجدید حکم زمان جاهلیت را دارند و برای اهل یقین کدام حکم از حکم خدا نیکوتر خواهد بود.
شمیم رسالت

حضرت فاطمه (س) در بیان و عمل نسبت به دستورات دینی بسیار پر تلاش بود. حقیقت در سخن، تقوا در عمل، عدالت در رفتار و کردار، مفاهیمی بود که از پدر آموخت و آنگونه به کار بست که رسولخدا (ص) بارها او را ستود و در وصفش فرمود: «فداها ابوها» فاطمه (س) بستر پذیرش رسالت نبوی را با درایت خویش گستراند و در تفسیر و تبیین نظرات پیامبر (ص) زیباترین نطقها و خطابه ها را ایراد نمود و آیات الهی را به بهترین شیوه و مؤثرترین راهکار مورد استفاده قرار داد وی در رویارویی با اهل باطل فرمود: من دختر پیامبری هستم که قرآن درباره اش گفته: لقد جائکم رسولٌ من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم.

پیامبری از میان شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او گران است و به ارشاد و هدایت شما سخت عشق می ورزید و بر ایمان آورندگان رئوف و پرمهر بود.(17) اگر نسب این پیامبر را بجوئید خواهید دید که او پدر من است. نه پدر دیگر زنان. پیامبری که خداوند او را با چنین ویژگی هایی برانگیخت. انّا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیرا؛ ای پیامبر ما تو را گواه و مژده دهنده و بیم ده فرستادیم. (خلق را به رحمت بشارت و از قهر و عذاب بترسانی)(18) با استفاده از دو آیه فوق فاطمه(س) پیوستگی و اطاعت خود را از رسول(ص) اعلان ساخت و فرمود: من دختر یگانه همان پدرم، پیشوای بشر دوست و خیرخواهی که با رسالت خویش شما را از عذاب سخت الهی هشدار داد و برای نجات انسانها کوشید.
حامی ولایت

حفظ اعتقادات قلبی و باورهای دینی ویژگی بندگان صالح خداست، امّا برای پیمودن مراتب ایمان تنها ذکر زبانی و باور قلبی کافی نیست و لازم است در مواقعی که دشمن قصد سست نمودن پایه های دینی و مذهبی امتی را دارد به جهاد و مبارزه روی آورده از حریم اسلام دفاع نمود. حضرت فاطمه(س) در گفتگوی خویش با کسانی که به تضییع حقش رضایت دادند و راه را برای متجاوزان زورگو بازگذاشتند تا در لباس دین خلافت مسلمین را به عهده گیرند و آب را از سرچشمه قطع کنند داد سخن می دهد و با استفاده از قرآن می فرماید: «الاتقاتلون قوماً نکثوا ایمانهم و همّوا باخراج الرسول و هم بدؤکم اوّل مرةٍ اتخشونهم فاللّه احقّ ان تخشوه ان کنتم مؤمنین؛ چرا با گروهی که پیمان های خود را شکستند و آهنگ بیرون راندن پیامبر را نمودند کارزار نمی کنید. در حالی که آنان نخستین بار پیکار با شما را آغاز کردند. آیا از آنان می ترسید با اینکه سزوارتر است که از خدا بترسید، اگر ایمان دارید.(19)

جهاد و مبارزه ای که فاطمه (س) مردم غفلت زده آن زمان را بدان دعوت می نماید، دفاع از حق ولایت حضرت علی (ع) است. آنهایی که با تن پروری و رخوت و تقصیر پوستین اسلام را وارونه به تن کردند و به کنار رفتن شخصیتی که از همه شایسته تر بود رضایت دادند مورد نکوهش دختر رسولخدا(ص) واقع شدند. گویا فراموش کرده اند که در ابتدای ظهور اسلام و اطاعت از پیامبر با دشمن به مبارزه برخاستند. امّا اکنون که در کارها گشایش حاصل شده مسئولیت خویش را رها نموده و به راحت طلبی روی آورده اند. فاطمه(س) در ملاقاتی که با زنان مهاجر و انصار داشت به نوعی دیگر از ولایت امیرمؤمنان علی(ع) دفاع کرده و این آیه را تلاوت می کند... افمن یهدی الی الحقّ احقّ ان یتّبع امن لایهدّی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون؛ آیا آن که (خلق را) به راه حق رهبری می کند سزاوارتر به پیروی است یا آن که خود هدایت نیابد مگر آن که هدایتش کنند. پس شما را چه شده چرا اینگونه قضاوت می کنید.(20) این آیه که به اصل هدایت اشاره دارد مقایسه ای است بین انسان والایی که به حق و عدالت راهنمایی می کند و مردم را به راه راست ارشاد نموده با آن فرد گمراهی که نه خود هدایت شده و نه راه راست را می شناسد تا بتواند دیگران را هدایت کند. دختر رسولخدا(ص) این چنین آنها را مؤاخذه کرد که کدامیک از این دو نفر شایسته الگو برداریند. آیا علی بن ابیطالب(ع) که نمونه انسان کامل و برجسته در دانش و فضیلت است یا مدعیان دروغ گو و غاصبی که هیچ یک از امتیازات رهبری را ندارند.
شکوه شکیبایی

حضرت فاطمه(س) در عمر کوتاه اما پرثمر خویش با انواع ناملایمات روبرو شد که با همتی دلیرانه و مقاومتی بی نظیر آنها را پشت سر نهاد وی به فرمان الهی صبر را پیشه ساخت و از شدیدترین مصائب روزگار لب به شکوه و شکایت نگشود، بلکه با آغوشی باز به استقبال سختی ها رفت و بدون آنکه از انجام مسئولیت شانه خالی کند و به راحت طلبی و سازش با دشمن گردن نهد، به سر پنجه صبر و تدبیر وظیفه خویش را به انجام رساند. تصاحب حق مسلم آن حضرت و همسر گرامیش توسط غاصبان و بیدادگران امری خلاف بود که آن حضرت نه تنها با مسئله منفعلانه برخورد نکرد بلکه در اعتراض مستدل به خلفای وقت آنان را از خطا و اشتباه آگاه کرده و از هواهای جاه طلبانه و ظالمانه بر حذر داشت، و آنگاه که کوشش خود را در این زمینه بی ثمر دید و گوشی شنوا برای پذیرش حق ندید. با بیان آیه ای از قرآن مشی خود را اینگونه ترسیم نمود.

...بل سوّلت لکم انفسکم امراً فصبرٌ جمیلٌ و اللّه المستعان علی ماتصفون؛(21) اینک صبری نیکو برای من بهتر است و بر آنچه شما وصف می کنید خدا یاری دهنده است، و در فرازی دیگر از سخنانش فرموده است: «فاعملوا انا عاملون و انتظروا انّا منتظرون»(22).

شما کار خود کنید، و «ما هم به وظیفه خویش عمل می کنیم. شما منتظر (میوه تلخ عملکرد ظالمانه خود) باشید. ما نیز به انتظار(پاداش و شکیبایی و پایداری و ایمان) عمل خود می باشیم.»
اوج پروا پیشگی

فاطمه(س) در زندگی سعادتمند و پربارش به اجرای فرامین قرآنی و سنت نبوی پایبند بود و با پشت پا زدن به مظاهر دنیای مادی، مراتب کمال را می پیمود و رضایت پروردگار را می طلبید. خداترسی و پرهیزگاری آن بانوی نمونه وی را به سر حد کمال رسانید و تشنگان حقیقت را از برکات آن نفس قدسیه سیراب نمود. هنگامی که آیات ذیل بر قلب مقدس پیامبر خدا(ص) نازل گردید: «و انّ جهنم لموعدهم اجمعین، لها سبعة ابواب لکلّ باب منهم جزء مقسوم؛ البته وعدگاه جمیع آن مردم گمراه آتش دوزخ خواهد بود آن دوزخ را هفت در است که هر دری برای ورود دسته ای از گمراهان معین گردیده است.(23)

پیامبر گریه شدیدی کرد، صحابه به حال پیامبر ناراحت شدند ولی علت گریه را نمی دانستند. عادت آن حضرت چنان بود که با دیدن فاطمه(س) شاد می گردید و آثار شادی در چهره اش نمایان می گشت. یکی از اصحاب خدمت فاطمه(س) رفت و از وی خواست سبب گریه پیامبر(ص) را جویا گردد. آنگاه فاطمه(س) نزد رسولخدا(ص) آمد و پرسید؟ پدرجان فدایت گردم. علت گریه شما چیست. پیامبر دو آیه فوق را تلاوت نمود. فاطمه(س) که نام جهنم را شنید فوق العاده منقلب شد و پی در پی گفت: الویل ثم الویل لمن دخل النار. وای، پس وای بر کسی که وارد دوزخ گردد.(24)

در خطبه جاودانه ای که فاطمه(س) در دفاع از حق خویش بیان نمود حاضران را به تقوا و پرهیزگاری دعوت نمود و فرمود: فاتقوا اللّه حق تقاته ولاتموتنّ و انتم مسلمون ؛ راه خداترسی را آنگونه که شایسته است پیشه سازید و بکوشید جز مسلمان جهان را بدرود نگویید.(25)

آن حضرت بدکاران را مورد خطاب قرار داده و به عذاب روز قیامت هشدار می دهد: من یأتیه عذاب یخزیه و یحلّ علیه عذاب مقیم ؛ به زودی خواهید دانست چه کسی

جهاد و مبارزه ای که فاطمه(س) مردم غفلت زده آن زمان را بدان دعوت می نماید، دفاع از حق ولایت حضرت علی(ع) است. آنهایی که با تن پروری و رخوت و تقصیر پوستین اسلام را وارونه به تن کردند و به کنار رفتن شخصیتی که از همه شایسته تر بود رضایت دادند مورد نکوهش دختر رسولخدا(ص) واقع شدند.

عذاب خوار کننده بسویش خواهد آمد و کیفر ماندگار دامانش را خواهد گرفت.(26)

دختر رسولخدا(ص) در جمع زنان مهاجر و انصار از عدم ایمان و خداترسی مردان شان سخن گفته و می فرماید: ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون؛ اگر مردم شهرها، ایمان آورده و پروا پیشه ساخته بودند. بی تردید برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم. ولی آنان آیات ما را دروغ پنداشتند. پس ما نیز به کیفر اعمالشان گریبان آنها را گرفتیم.(27)

پی نوشت ها:nbsp;nbsp;nbsp;nbsp;ـــــــــــــــــــــــ

28. مسند فاطمه، مهدی جعفری، ص 23.

29. فاطمة الزهرا من المهد الی اللحد، ص 104.

30. سوره اعراف، آیه 172.

31. سوره احزاب، آیه 33.

32. سوره نور، آیه 35.

33. بحارالانوار، ج 15، ص 10.

34. سوره نجم، آیه 3 و 4.

35. سوره شوری، آیه 23.

36. تفسیر درالمنثور، ج 2، ص 7.

37. مسند فاطمه، مهدی جعفری، ص 336.

38. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 27.

39. مسند فاطمه، ص 235.

40. درالمنثور، ج 6، ص 140.

41. سوره ابراهیم، آیه 8.

42. سوره آل عمران، آیه 85.

43. سوره مائده، آیه 50.

44. سوره توبه، آیه 129.

45. سوره فتح، آیه 8.

46. سوره توبه، آیه 13.

47. سوره یونس، آیه 35.

48. سوره یوسف، آیه 18.

49. سوره هود، آیه 122 ـ 121.

50. سوره حجر، آیه 44 ـ 43.

51. بیت الاحزان، محدث قمی، ص 50.

52. سوره آل عمران، آیه 102.

53. سوره هود، آیه 29.

54. سوره اعراف ، آیه 96.

منبع  : http://www.hawzah.net    

كامپيوتر و تاريخچه ي پيدايش و اجزاي آن

بررسی رايانه(کامپیوتر) وتاریخچه پیدایش آن



رايانه(کامپیوتر) چیست؟

کامپیوتر ماشینی است قابل برنامه ریزی که از ترکیب اجزای الکترونیکی والکترومکانیکی تشکیل شده است ومی تواند پس از دریافت ورودی ها بر اساس دنباله ای از دستور والعمل ها پردازش های خاصی را انجام داده وسپس نتیجه را ذخیره نموده ویا به خروجی بفرستد. کامپیوتر در آموزش ،صنعت ، سینما وتلویزیون ،پروژه های علمی وتحقیقاتی کاربرد دارد.
داده چیست ؟ 
در سیستم کامپیوتری مقادیر ورودی سیستم را داده يا data می نامند.
پردازش 
هر عملی که کامپیوتر روی داده ها انجام می دهد پردازش processing می نامند.
اطلاعات 
در سیستم کامپیوتر، حاصل پردازش سیستم را اطلاعات Information گویند.



تاریخچه پیدایش کامپیوتر



نخستین ماشین محاسبه ماشین مکانیکی ساده ای بود که بلز پاسکال آن را ساخته بود وبه وسیله چند اهرم وچرخ دنده ، می توانست عملیات جمع وتفریق را انجام بدهد.
پس ازآن لایب نیتز با افزودن چند چرخ دنده به ماشین پاسکال ماشینی ساخت که میتوانست ضرب وتقسیم را هم انجام بدهد وآن را (ماشین حساب) نامید.
بعدها چارلز بابیج ماشینی برای محاسبه چند جمله ای ها ابداع کرد که آن را ماشین تفاضلی نامیدند وسپس به فکر ساخت وسیله ی محاسباتی کاملتری افتاد که می شد به آن (برنامه) 
داد این ماشین شباهت فراوانی به کامپیوترهای امروزی داشت وبه همین دلیل نام بابیج به عنوان پدرکامپیوتر در تاریخ باقی مانده است.
در گذشته دستگاه‌های مختلف مکانیکی ساده‌ای مثل خط‌کش محاسبه و چرتکه، نیز رایانه خوانده می‌شدند. در برخی موارد از آن‌ها به‌عنوان رایانه آنالوگ نام برده می‌شود. چراکه برخلاف رایانه‌های رقمی، اعداد را نه به‌صورت اعداد در پایه دو بلکه به‌صورت کمیت‌های فیزیکی متناظر با آن اعداد نمایش می‌دهند. چیزی که امروزه از آن به‌عنوان «رایانه» یاد می‌شود در گذشته به عنوان «رایانه رقمی (دیجیتال)» یاد می‌شد تا آن‌ها را از انواع «رایانه آنالوگ» جدا سازند.
رایانه یکی از دو چیز برجسته‌ای است که بشر در سدهٔ بیستم اختراع کرد. دستگاهی که بلز پاسکال در سال ۱۶۴۲ ساخت اولین تلاش در راه ساخت دستگاه‌های محاسب خودکار بود. پاسکال آن دستگاه را که پس از چرتکه دومین ابزار ساخت بشر بود، برای یاری رساندن به پدرش ساخت. پدر وی حسابدار دولتی بود و با کمک این دستگاه می‌توانست همه اعدادشش رقمی را با هم جمع و تفریق کند.
لایبنیتز ریاضی‌دان آلمانی نیز از نخستین کسانی بود که در راه ساختن یک دستگاه خودکار محاسبه کوشش کرد. او در سال ۱۶۷۱ دستگاهی برای محاسبه ساخت که کامل شدن آن تا ۱۹۶۴ به درازا کشید. همزمان در انگلستان ساموئل مورلند در سال ۱۶۷۳ دستگاهی ساخت که جمع و تفریق و ضرب می‌کرد.
در سده هیجدهم میلادی هم تلاش‌های فراوانی برای ساخت دستگاه‌های محاسب خودکار انجام شد که بیشترشان نافرجام بود. سرانجام در سال ۱۸۷۵ میلادی استیفن بالدوین نخستین دستگاه محاسب را که هر چهار عمل اصلی را انجام می‌داد، به نام خود ثبت کرد.
از جمله تلاش‌های نافرجامی که در این سده صورت گرفت، مربوط به چارلز بابیچ ریاضی‌دان انگلیسی است. وی در آغاز این سده در سال ۱۸۱۰ در اندیشهٔ ساخت دستگاهی بود که بتواند بر روی اعداد بیست و شش رقمی محاسبه انجام دهد. او بیست سال از عمرش را در راه ساخت آن صرف کرد اما در پایان آن را نیمه‌کاره رها کرد تا ساخت دستگاهی دیگر که خود آن را دستگاه تحلیلی می‌نامید آغاز کند. او می‌خواست دستگاهی برنامه‌پذیر بسازد که همه عملیاتی را که می‌خواستند دستگاه برروی عددها انجام دهد، قبلا برنامه‌شان به دستگاه داده شده باشد. قرار بود عددها و درخواست عملیات برروی آن‌ها به یاری کارت‌های سوراخ‌دار وارد شوند. بابیچ در سال ۱۸۷۱ مرد و ساخت این دستگاه هم به پایان نرسید.
کارهای بابیچ به فراموشی سپرده شد تا این که در سال ۱۹۴۳ و در بحبوحه جنگ جهانی دوم دولت آمریکا طرحی سری برای ساخت دستگاهی را آغاز کرد که بتواند مکالمات رمزنگاری‌شدهٔ آلمانی‌ها را رمزبرداری کند. این مسئولیت را شرکت IBM و دانشگاه هاروارد به عهده گرفتند که سرانجام به ساخت دستگاهی به نام ASCC در سال ۱۹۴۴ انجامید. این دستگاه پنج تنی که ۱۵ متر درازا و ۲٫۵ متر بلندی داشت، می‌توانست تا ۷۲ عدد ۲۴ رقمی را در خود نگاه دارد و با آن‌ها کار کند. دستگاه با نوارهای سوراخدار برنامه‌ریزی می‌شد و همهٔ بخش‌های آن مکانیکی یا الکترومکانیکی بود از زمان رایانه‌های اولیه که در سال ۱۹۴۱ ساخته شده بودند تا کنون فناوری‌های دیجیتالی رشد نموده‌است.

نخستین رایانه‌ شخصی عرضه شد. 


شرکت هولت پکارد، برای نخستین بار، واژه "رایانه شخصی" را در تبلیغی برای ماشین حساب 911A در مجله ساینس معرفی کرد. 
نخستین ریزپردازنده برای فروش آماده شد. 
اینتل، نخستین ریزپردازنده تجاری را با نام 4004 عرضه می‌کند. این ریزپردازنده شامل 2300 ترانزیستور و تقریباً با قدرت رایانه ENIAC است. این ماشین سرعتی معادل 108 کیلوهرتز یعنی 2000 بار آهسته‌تر از تراشه‌های امروزی داشت و برای ماشین حساب Busicom طراحی شد. 
رایانه Altair 8800 راه اندازی شد. 
اگرچه Altair 8800 نخستین رایانه شخصی محسوب نمی‌‌شود، ولی فروش چندهزاری آن در نخستین سال فروش، موفقیتی دور از انتظار بود. این رایانه شخصی نخستین ماشینی بود که نرم‌افزار مایکروسافت Altair BASIC را فعال کرد. این ماشین مانند یک گیت از طریق نشریه Popular Electronics فروخته شد. 


رایانه Apple1 عرضه شد. 


رایانه شخصی Apple1 توسط استیو ووزنیاک (Steve Wozniak) طراحی شد. این رایانه برای نخستین بار در کلوپ رایانه Homebrew در پالوآلتو به نمایش درآمد. استیو جابز دوست ووزنیاک پیشنهاد فروش این رایانه را داد و در جولای 1976 آن را به قیمت 666.66 دلار به فروش رساند. حدود 200 دستگاه تولید شد. برای کار با این رایانه کاربران باید یک نمایشگر و صفحه کلید به آن اضافه می‌کردند. 
شرکت IBM تجارت رایانه شخصی خود را راه‌اندازی کرد. 
شرکت IBM رایانه 5150 نخستین رایانه شخصی رومیزی خود را معرفی کرد. این نخستین تلاش شرکت برای معرفی یک رایانه شخصی نبود، اما موفق‌ترین آن‌ها بود. این ماشین تنها 16 کیلو حافظه داشت و از کاست‌های صوتی برای بارگذاری و ذخیره اطلاعات داده‌ها استفاده می‌شود. بسیاری براین باورند که این ماشین آغازی انفجاری در انقلاب رایانه‌های شخصی است. 

نخستین ریزپردازنده با یک میلیون ترانزیستور


اینتل ریزپردازنده 486 را معرفی کرد. این وسیله 1 میلیون و 200 هزار ترانزیستور دارد و با سرعت 50 مگاهرتز یعنی 40 بار آهسته‌تر از تراشه‌های امروزی فعالیت می‌کند. 
اینتل از نخستین پردازشگر پنتیوم خود پرده‌برداری کرد. 
7 مارس 2000 
نخستین پردازشگر گیگاهرتز عرضه شد. 
اینتل در رقابت با Advanced Micro Devices AMD تراشه Athlon را به عنوان نخستین تراشه‌ای که سرعت 1 گیگاهرتز یا 1 میلیارد محاسبه در ثانیه را ارائه می‌دهدعرضه کرد. 
پردازشگر سلولی راه‌اندازی شد. 
تراشه قوی که برای پلی‌استیشن 3 استفاده می‌شود در سانفرانسیسکو عرضه شد. این سلول شامل 8 هسته بوده و 10 برابر سریع‌تر از تراشه‌های رایانه شخصی در بازار است. این نتیجه تحقیق توسط سونی، IBM و توشیباست.

کامپیوتر ها از نظر تجهیزات و قدرت پردازش 


1- ریز کامپیوتر ها مانند کامپیوتر های شخصی micro computer 2- کامپیوتر های کوچک مانند کامپیوترهای مراکز تجاری و دانشگاهی mini computer 3- کامپیوتر بزرگ مانند کامپیوتر های مراکز بزرگ دولتی main frame 4- ابرکامپیوتر ها مانند کامپیوتر مرکزی سازمان ناسا Super computer 
9- کامپیوتر ها از نظر ظاهر و اندازه به چند دسته نقسیم می شوند؟
1- رومیزی desktop 2- کیفی laptop 3- دستی palmtop 4- همکار دیجیتال شخصی Pda
10- یک کامپیوتر رومیزی چه قسمتهایی دارد؟ 
1- کیسCase 2- مانیتور monitor 3- کی برد Keyboard 4- ماوس mouse 5- بلندگوSpeaker 6- چاپگر Printer 7- اسکنر Scaner
11- بخشهای درون کیس کامپیوتر را نام ببرید.
1- منبع تغذيه Power supply 2- برد اصلی (مادر )Main board 3- سی پی یوCPU 4- رم Ram 5-هارد دیسکHard disk 6- فلاپی دیسک floppy disk 7- درایور سی دی Compact disk driver 8- مودم Modem 9- کارت گرافیک VGA Card 10- کارت صدا Sound card 11- کارت شبکه Network card (Lan) 12- کارت تلویزیون TV card. 

رایانه کلوسوس پرده‌برداری شد 


رایانه کلوسوس توسط کدشکن انگلیسی برای کمک به کشف رمز پیام‌های رد و بدل شده مابین فرماندهان ارشد آلمانی ساخته شد. این رایانه به سختی توانست کلید رمز کد لورنزو را که توسط هیتلر برای ارسال پیام به ژنرال‌ها استفاده می‌شد بیابد. در این ماشین از لوله‌های وکیوم ترانزیستورهای پیشرو استفاده شد. این دستگاه مقدمه ساخت ماشین‌های دیگری مانند انتگرال‌گیر عددی الکترونیک و رایانه ENIAC بود که در سال 1947 در دانشگاه پنسیلوانیا ساخته شد. 


اختراع ترانزیستور 


پس از 18 ماه کار، جان باردین و والتر براتین که تحت نظارت ویلیام شاکلی کار می‌کردند، نخستین ترانزیستور را برای مدیران آزمایشگاه بل در نیوجرسی به نمایش گذاشتند. نقطه اتصال این ترانزیستور از جنس ژرمانیوم بود و آغاز ضربتی برای "انقلاب ترانزیستور" محسوب می‌شد. 

دانشمندان اروپایی به طور مستقل ترانزیستور را اختراع کردند. 
هربرت ماتاره و هنریک والکر در حال که برای Compagnie des Freins et Signaux در فرانسه کار می‌کردند به طور مستقل توانستند ترانزیستوری با نقطه اتصالی از جنس ژرمانیوم بسازند. در ماه جولای دانشمندان آلمانی متوجه شدند که آزمایشگاه‌های بل در این اختراع 6 ماه از آن‌ها پیش بودند. 

نخستین رایانه مبتنی بر ترانزیستور ساخته شد. 
ریچارد گریمسدیل و داگلاس وب با همکاری تام کیلبورن در دانشگاه منچستر نمونه اولیه رایانه مبتنی بر ترانزیستور را به نمایش گذاشتند. این ماشین تجربی در ادامه به Metrovick 950 نخستین رایانه تجاری تبدیل شد که از سال 1959 به بعد توسط MetropolitanVickers ساخته شد. هفت نمونه از این ماشین تولید شد. 

تکنیک‌های تولید انبوه مدرن معرفی می‌شوند. 
آزمایشگاه‌های بل تکنیک" پوشش اکسید" را برای ساخت ترانزیستور توسعه می‌دهد. این تکنیک برای ساخت مدارهای لایه-لایه در حال حاضر پالایش شده‌ است، اما هنوز برای سخت تراشه‌های امروزی مورد استفاده قرار می‌گیرد. 

اساس و بنیاد شیار سیلیکون گذاشته شد. 


ویلیام شاکلی، آزمایشگاه‌های بل را ترک کرد و نیمه رسانای شاکلی را در کالیفرنیا راه‌اندازی نمود. در میان نخستین کارمندان وی گوردون مور و رابرت نویس که بعدها اینتل را راه‌اندازی کردند به چشم می‌خورند. این شرکت توسعه ابزار سیلیکون را آغاز می‌کند. 

نخستین مدار یکپارچه به نمایش درآمد. 
جک کیلبی از Texas Instruments نخستین مدار یکپارچه را که اساس تراشه‌های مدرن است می‌سازد. مدارهای یکپارچه مدارهای بسیار کوچکی هستند که به طور مستقیم بر روی صفحه نیمه‌رسانا تولید می‌شوند. شرکت Texas Instruments این وسیله را در کنفرانس مطبوعاتی در مارس 1959 معرفی می‌کند. 

فرآیند تولید تراشه اختراع شد. 
جین هورنی از Fairchild Semiconductor توانست "فرآیند دو وجهی" برای ساخت تراشه‌های سیلیکون را توسعه دهد. ماه‌ها بعد در همین سال دوست وی رابرت نویس توانست فرآیند ساخت مدارهای یکپارچه را تجاری کند و در نتیجه تراشه‌های سیلیکون در تعداد انبوه برای نخستین بار تولید شدند. 



تاريخچه كامپيوتر در ايران


مي توان به چهار دوره تقسيم كرد :

پيدايش:كامپيوتر در سال 1341وارد ايران شد.بدين ترتيب پيدايش كامپيوتر در ايران تقريبا 10 سال بعد از ظهور كامپيوتر در كشور هاي صنعتي بود
توسعه:دوره توسعه كامپيوتر از سال 1350 در ايران آغاز و تا سال 1360 ادامه يافت. 
اين دوره همراه با رقابت زياد براي خريد سخت افزار , پياده سازي سيستم هاي عظيم نرم افزري , استخدام هر چه بيشتر نيروي انساني و دنبال كردن برنامه هاي جامع با توجه به واقعيت هاي فني ئنيروي انساني كشور بود.بازنگري: با ظهور انقلاب اسلامي, در زمينه كامپيوتر نيز تغيير و تحولاتي صورت گرفت و در نهايت تا سال 1359 يك سري بازنگري كلي انجام شد. بلوغ : پس از بازگشايي دانشگاه ها در سال 1362 مرحله بعدي رشد كامپيوتر آغاز شد و هر دو شاخه نرم افزار و سخت افزار توسعه فراواني يافتند. از مهمترين كارهاي اين دوره مي توان پردازش زبان و خط فارسي را نام برد. 



انواع کامپیوتر(رایانه) 


   
کامپیوترها به چهار دسته ابر رایانه ها، کامپیوترهای بزرگ ، کامپیوتر های کوچک ، ریز رایانه ها تقسیم می شوند.
کامپیوتر ها از نظر نوع پردازش داه ها به سه نوع / آنالوگ ، دیجیتال وترکیبی تقسیم می شوند.



ابررایانه



ابررایانه (در زبان انگلیسی: Supercomputer) به رایانه‌ای اطلاق می‌گردد که در زمان معرفی آن در زمینه میزان ظرفیت محاسبه در واحد زمان در دنیا پیشرو باشد. این عبارت برای اولین بار توسط مجله «نیویورک ورلد» برای اشاره به جدول‌سازهای آی‌بی‌ام در دانشگاه کلمبیا به کار رفت.



تاریخچه صنعتی ابررايانه 



سوپرکامپیوترهایی را که در دههٔ 1960 ساخته و ارائه شدند سیمور کری از بنگاه کنترل اطلاعات (CDC) طراحی کرده بود و تا دههٔ 1990 هم بازار در دست این سوپرکامپیوترها بود. زمانی که سیمورکری جدا شد و رفت تا شرکت خودش به نام تحقیقات سیمور را راه اندازی و اداره کند با طرح های جدیدش بازار سوپرکامپیوترها را در دست گرفت و تا پنج سال (1985-1990) یکه تاز بازار ابرمحاسبه بود. خود کری هرگز واژهٔ سوپرکامپیوتر را استفاده نکرد و کمتر کسی به خاطر دارد که او تنها کلمهٔ کامپیوتر را استفاده می‌کرد. در سال 1980 هم زمان با ظهور بازار مینی کامپیوترها که یک دهه قبل به وجود آمده بودند تعداد زیادی رقبای کوچک وارد بازار شدند. اما بسیاری از این ها در دههٔ 1990 با بروز مبارزات بازار سوپرکامپیوتر حذف شدند. امروزه سوپرکامپیوترها طراحی های سفارشی کم نظیری هستند که شرکت های صنعتی مثل IBM و hp تولید می‌کنند. همان شرکت هایی که بسیاری کمپانی های دههٔ 90 را خریدند تا از تجربه شان استفاده کنند. البته بنگاه کری هنوز به صورت حرفه‌ای به ساخت سوپرکامپیوتر ادامه می‌دهد. اصطلاح سوپرکامپیوتر چندان پایدار و ثابت نیست. ممکن است سوپرکامپیوتر امروز فردا تبدیل به یک کامپیوتر معمولی شود. اولین دستگاه‌های CDC پردازنده‌های نرده‌ای (اسکالر) خیلی سریع بودند؛ ده برابر سریع تر از سریع ترین ماشین های سیر شرکت ها. در دههٔ 1970 اکثر سوپرکامپیوترها به انجام محاسبات برداری پرداختند و بسیاری رقبا و تولید کنندگان جدید پردازنده‌های خودشان را با قیمت پایین با همان روش کار به بازار ارائه کردند تا در بازار حاضر شوند. در ابتدا و میانهٔ دههٔ 1980 ماشین هایی با پردازنده‌های اندک برداری که به صورت موازی کار می‌کردند تبدیل به استاندارد شدند. هر ماشینی معمولا چهارده تا شانزده پردازندهٔ برداری داشت. در اواخر دهٔ 1980 و 1990 مجددا توجه‌ها از پردازنده‌های برداری به سیستم های پردازندهٔ موازی معمول معطوف شد که هزاران ریزپردازنده معمولی داشتند و برخی از ان ها نمونه‌های آماده و برخی هم سفارش های مشتریان بودند (در اصطلاح کاری این را حملهٔ میکروهای کشنده می نامند). امروزه طرح های موازی بر اساس میکروپروسسورهای آمادهٔ نوع سرور ساخته می‌شوند از جمله power pc, Itanium, x86-64 و مدرن ترین سوپرکامپیوترها بسته (کلاستر) های کامپیوتری با تنظیمات دقیق هستند که پردازنده‌های کم حجم و رابط های داخلی سفارشی و بسته به مورد دارند.



رايانه هاي بزرگ وكوچك (چندكاربر وتك كاربر)



مینی کامپیوتر یا کامپیوتر کوچک واژه ای منسوخ برای گونه ای از رایانه است که محدوده ی میانی طیف ماشین های محاسبه، میان بزرگترین سیستم های چند کاربره رایانه های بزرگ و کوچکترین سیستم های تک کاربره ( ریز رایانه ها یا رایانه های شخصی )، را تشکیل می دهد. کلمه های جدید تر برای این ماشین ها شامل سیستم های میانی (در IBM)، ایستگاه کاری ( در Sun Microsystems و LINUX/Linux عمومی ) و خدمتگذار می شود.




تاریخچه ميني كامپيوترها



واژه ی مینی کامپیوتر در دهه 1960 برای توصیف رایانه های کوچک نسل سوم که بر فن آوری ترانزیستور و حافظه ی هسته ای بنا شده بود گسترش یافت. در مقایسه با رایانه های بزرگ که معمولاً تمام اتاق را پر می کنند آنها معمولاً چند قفسه بیشتر جا ی نمی گرفتند. اولین مینی کامپیوتر موفق PDP-8 دوازده بیتی شرکت Digital Equipment Coporation بود که هنگام شروع به کار در سال 1964م از 16000 دلار امریکا به بالا قیمت داشت.
با ظهور ریز رایانه ها در دهه 1970 ، مینی کامپیوترها فضای میان ریز رایانه های کم توان و رایانه های بزرگ پر ظرفیت را پر کرد. در آن زمان ریز رایانه ها ماشین های تک کاربره ی نسبتاً ساده ای بودند که از سیستم عامل های ساده ی program launcher مانند CP/M یا DOS استفاده می کردند، در حالی که مینی کامپیوترها سیستم های قوی تری بودند که از سیستم عامل های چند وظیفه ای و چند کاربره مانند VMS و یونیکس استفاده می کردند. مینی کامپیوترهای کلاسیک رایانه هایی 16 بیتی بوند، در حالی که به مینی های 32بیتی با کاربری بالا تر اغلب ابر مینی می گفتند.
سری های 7400 مدار های مجتمع TTL در اواخر دهه ی 1960 در مینی کامپیوتر ها به کار گرفته شد. واحد محاسبه و منطق 74181 عموماً در مسیر های داده در CPU مورد استفاده قرار می گرفت. هر 74181 دارای گذرگاهی با پهنای چهار بیت بود که این باعث محبوبیت معماری قطعه بیتی می شد. سری های 7400 انتخاب گرهای داده، تسهیل کننده ها، بافر های 3- حالته، حافظه و غیره را در بسته های درون خطی دوتایی با فاصله ی یک دهم اینچ که معماری و اجزای سیستم اصلی را با چشم غیر مسلح قابل رویت می ساخت، ارایه می داد. در دهه 1980 بسیاری از مینی کامپیوتر ها از VLSI (مجتمع سازی در مقیاس بزرگ و خیلی بزرگ) استفاده می کردند که اغلب سازمان دهی سیستم را پنهان تر می ساخت.
امروز با ورود به هزاره سوم مینی کامپیوتر های محدودی هنوز مورد استفاده هستند، رایانه های نسل چهارم که بر اساس نسخه robust از فن آوری ریز پردازنده که در رایانه های شخصی مرود استفاده قرار می گیرد ساخته شده اند جایگزین آنها شده است. به آنها خادم server می گویند، که این نام را از نرم افزار خادم که مورد استفاده قرار می دهند گرفته اند (برای نمونه خادم فایل و نرم افزار پایگاه داده ی back end، که شامل نرم افزار پست الکترونیکی و خادم وب می شود).
تنزل مینی کامپیوترها به خاطر ریز پردازنده های مبتنی بر سخت افزار ارزان تر، ظهور سیستم های شبکه ی محلی ارزان و به سادگی گسترش پذیر، و تقاضای کاربران نهایی بر وابستگی کمتر بر سازندگان مینی کامپیوتر های انعطاف ناپذیر و ادارات IT / " مراکز داده" - که منجر به جایگزینی مینی کامپیوترها و پایانه های گنگ با ایستگاه های کاری و رایانه های شخصی شبکه بندی شده در نیمه ی دوم دهه1980 شد، بود.
طی دهه1990 روند جایگزینی مینی کامپیوترها با شبکه های رایانه های شخصی ارزان قیمت با توسعه ی چندین نسخه از یونیکس که بر معماری ریز پردازنده ی اینتل x86 اجرا می شد، از جمله Solaris، لینوکس و FreeBSD/NetBSD، متوقف شد.همچنین سری سیستم عامل ویندوز مایکروسافت اینک حاوی نسخه های خادم برای پشتیبانی چند وظیفه ای پیش دستانه و دیگر خصیصه های خادم ها بود. این سری از ویندوزNT آغاز شد. ویندوز ،NT به طور عمده، توسط طراحان شرکت DEC نوشته شد این شرکت طراح سیستم عامل DE VMS نیز بود که در اصل برای مینی کامپیوترهای VAX در دهه ی 1970توسعه یافته بود. همچنین با پر قدرت تر شدن ریز پردازنده ها سی پی یو هایی که از اجزا چند تایی، که زمانی خصوصیت متمایز کننده ی رایانه های بزرگ و سیستم های میانی از ریز رایانه ها بود، استفاده می کردند حتی در بزرگترین رایانه های مین فریم با روندی فزاینده منسوخ شدند.



  اجزاي مختلف یک رایانه


قسمت هاي  رايانه عبارتند از:


جعبه اصلی یا کیس Case :


کیس بعنوان بخش نگهدارنده سایر سخت افزارهای اصلی یک دستگاه بکار می رود که با توجه به نوع استفاده و نحوه قرار گیری این بخشهای عمدتا بصورت خوابیده و یا ایستاده به بازار عرضه می گردد . با توجه به اینکه منابع تغذیه ( Power ) دستگاه بر روی این جعبه نصب می گردد دارای دکمه هایی برای روشن و خاموش کردن دستگاه می باشد علاوه بر این در برخی موارد دارای فن اضافی برای خنک کردن سخت افزارهای اصلی کامپیوتر می باشد . 


بورد اصلی یا Mother Board : 


به قطعه ای گفته می شود که اجزاء اصلی مانند میکروپروسسور و چیپهای اصلی و شکافهای توسعه ( Slot )بر روی آن قرار دارند و سایر سخت افزارها اعم از CPU و یا کارت گرافیکی و حافظه های جانبی و ... بر روی این بورد اصلی قرار می گیرند .
این بورد دارای شکافهای توسعه می باشد که به آنها اسلات Slot نیز گفته می شود و بیشتر سخت افزارهای دیگر داخلی بر روی این شکافهای توسعه قرار گرفته و از طریق اتصالات داخل این شکافها با بورد اصلی ارتباط برقرار می کند در صورتی که به دقت به شکل بالا نگاه کنید خواهید دید که هر المانی محل اتصال خود را دارا می باشد. 


شکافهای توسعه ( ISA – PCI – AGP - … )


محل اتصال CPU که به نام ZIF Socket معروف می باشد.
محل اتصال دیوایس های IDE که شامل هارد دیسک – سی دی درایو و ... 
محل اتصال منبع تغذیه اصلی دستگاه
محل اتصال حافظه RAM
محل اتصال کارت گرافیکی AGP 
و بسیاری از اتصالات دیگر که ما را قادر می سازد تا سخت افزارهایمان (Device ) را به دستگاه متصل نموده و از آن استفاده نمائیم .


پردازشگر مرکزی یاCPU :


چیپ اصلی و متعلقات الکترونیکی آن می باشد که در واقع یکی از مهمترین بخشهای کامپیوتر می باشد و با توجه به
مقدار حافظه نهان آن و نیز سرعت عملکرد تعداد دستورات در واحد زمان نامگذاری می شود و بیشترین تاثیر را در سرعت و عملکرد دستگاه دارد .



حافظه Memory :



در تعریف کامپیوتر گفتیم که یکی از وظایف اصلی رایانه حفظ و نگهداری اطلاعات می باشد که این مهم توسط حافظه کامپیوتر انجام می شود.
با توجه به اینکه دستگاه کامپیوتر از فن آوری دیجیتال استفاده می کند می توان نتیجه گرفت که دو مفهوم برای تبادل اطلاعات مدنظر می باشد که به آن مبحث 0 و 1 گفته می شود در چنین روشی مقادیر مابین مفهومی ندارد و این امر باعث گردیده است که حافظه های کامپیوتری نیز از این مبنا پیروی نماید که به آن مبنای باینری Binary نیز گفته می شود .
اعدادی که ما تا کنون با آن سروکار داشته ایم بر مبنای 10 بودند و بیاد دارید که در دروان آموزش ابتدائی چگونه به محاسبه اعداد دهدهی Decimal می پرداختیم مثلا عددی مانند 375 را دی نظر بگیریم که با تقسیم به بسته های 10 تایی محاسبه می گردید.
5 x 100 + 7 x 101 + 3 x 102 = 5+70+300 = 375
در مبنای باینری بیش از دو عدد وجود ندارد ( 0 و 1 ) و بسته ها بصورت دوتایی می باشند مثلا در این روش اعداد را به ترتیب زیر نمایش داد.
1001 = 1 x 20 + 0 x 21 + 0 x 22 + 1 x 23 = 1+ 0+ 0+ 8=9
1100 = 0 x 20 + 0 x 21 + 1 x 22 + 1 x 23 = 0+ 0+ 4+ 8 = 12
1101 = 1 x 20 + 0 x 21 + 1 x 22 + 1 x 23 = 1+ 0+ 4+ 8 = 13

در این مبنا ارزش مکانی اعداد با توان 2 محاسبه می شوند.
در بحث حافظه به هر 0 یا 1 بیت bit گفته می شود پس می توان گفت که تبادل اطلاعات در دستگاه کامپیوتر با bit ها صورت می گیرد و اختصارا آن را با b نمایش می دهند و مبنای محاسبه در ارتباطات و مخابرات می باشد.
با توجه به اینکه bit واحد کوچکی می باشد و می توان با آن فقط دو حالت رانمایش داد ( همان 0 و 1 ) واحدیگری بنام Byte برای اندازه گیری حافظه استفاده می شود که از 8 بیت تشکیل می شود و آن را با B نمایش می دهند.
8 bit = 1 Byte
حال اگر بخواهیم حافظه های با ظرفیت بالا را اندازه گیری و نمایش دهیم خواهیم دید که :
1024 B = 1KB

1024 KB = 1MB (مگا)

1024 MB = 1GB (گیگا)

1024 GB = 1TB (ترا)



اقسام حافظه ها 


در ایام قدیم از کارت های پانچ برای نگهداری اطلاعات استفاده می شد به این ترتیب که در یک کارت که کد گذاری شده بود سوراخهایی توسط دستگاه پانچ ایجاد می شد که بعدها می توانست توسط دستگاه خوانده و دوباره به کد تبدیل شود که این روش تلفیقی از علم الکترونیک و مکانیک برای نگهداری اطلاعات بود اما مهمترین معایب این روش هزینه بالا ، نگهداری ، کندی و سختی دسترسی به اطلاعات بود.
بعدها از حافظه های مغناطیسی بعنوان روشی جدیدتر و سریعتر و مقرون به صرفه تر استفاده گردید و اولین نسل این حافظه ها نوارهای مغناطیسی یا Tape ها بودند عملکرد و فن آوری این قطعات بسیار شبیه نوارهای صوتی و تصویری است .
البته این روش بسیار سریعتر از روش قبلی برای نگهداری و دسترسی به اطلاعات بشمار می آید.
در مراحل بعدی استفاده از دیسک ها مرسوم شد با استفاده از این روش سرعت دسترسی به اطلاعات با سرعت بیشتری مقدور گردید و این فن آوری هم اکنون نیز روز به روز در حال رشد و تکامل می باشد .
در این نوع از حافظه ها نوع بیت ها بصورت میدانهای مغناطیسی بر روی نوار مغناطیسی و یا لایه مغناطیسی موجود روی دیسک ها ذخیره می شوند و با تغییر این قطبهای مغناطیسی اعداد 0 و 1 بر روی هد دستگاه القاء می شود و بدینوسیله اطلاعات فراخوانی می گردد.

حافظه های نوری 


در این روش از طیف اشعه لیزر برای ذخیره اطلاعات بر روی دیسک هایی که با مواد حساس به این پرتو پوشانده شده اند، استفاده می شود که هم اکنون انواع آن بصورت دیسک های CDROM و DVDROM با ظرفیتهای نسبتابالائی ، در بازار موجود بوده و استفاده می شوند .


حافظه های الکترونیکی 

این حافظه ها از جنس نیمه هادی بوده و قادرند اطلاعات را با سرعت بسیار بالائی در خود ذخیره و یا اینکه انتقال دهند که سریعترین حافظه ها به شمار می روند.


حافظه های اصلی و جانبی 


Ram ( Random Access Memory ) حافظه دارای قابلیت دسترس تصادفی :
این حافظه از جنس نیمه هادی Chip (الکترونیکی ) بوده و دارای قابلیت خواندن و نوشتن می باشد اطلاعات مورد پردازش پردازش گر مرکزی همواره بر روی این حافظه قرار می گیرند و در واقع این حافظه یک میانجی برای تبادل اطلاعات بین CPU و سایر حافظه ها می باشد و با توجه به ماهیت الکترونیکی خود دارای سرعت نسبتا بالائی می باشد .



 Read Only Memory يا حافظه فقط خواندنی : 


همانگونه که از نام این قطعه مشخص می شود ماهیت آن طوری است که در مواقع مورد نیاز اطلاعات فقط و فقط از آن خوانده می شود این نوع حافظه ها در کارخانه سازنده قطعه برنامه ریزی می شوند و ما قادر به ذخیره اطلاعات و یا تغییر اطلاعات موجود بر روی آن نیستیم.


Hard Disk دیسک سخت
 

این قطعه به عنوان ذخیره کننده اصلی اطلاعات در دستگاه قرار می گیرد و تمامی اطلاعات را در خود ذخیره می کند.
روش ذخیره اطلاعات در این قطعه بصورت مغناطیسی می باشد که بر روی دیسک هایی که از جنس فلز می باشند و داری رویه حساس به مغناطیس می باشند و اطلاعات بصورت میدانهای مغناطیسی ذخیره می شود.
در این روش دیسک ها همواره با سرعت در گردش می باشند و هدهایی بر روی سطح آنها توسط بازوی متحرک قرار گرفته است که می توانند به طرفین حرکت نموده و با توجه به چرخش دیسک های یادشده اطلاعات فراخوانی می شوند و یا اینکه به همین ترتیب با القاء بر روی دیسک ها می توان اطلاعات را ذخیره کرد .
قابلیت ذخیره سازی حجم اطلاعاتی که این قطعات دارند به مراتب خیلی بیشتر از اطلاعات مربوط به سایر قطعات می باشد و نیز سرعت پایین تری را نسبت به Ram دارد البته با توجه به اینکه دسترسی به اطلاعات در قسمتی به طریق مکانیکی ( چرخش دیسک ها و حرکت هد ها می باشد این امر کاملا طبیعی و اجتناب ناپذیر می باشد.
هارد دیسک ها با توجه به ( سرعت چرخش) دور موتور ، ظرفیت و نیز فن آوری ساخت و عملکرد قطعات الکترونیکی آنها طبقه بندی می شوند .


فلاپی درایو


وظیفه این سخت افزار خواندن اطلاعات ذخیره شده بر روی فلاپی دیسک و یا ذخیره اطلاعات بر روی آن می باشد. 
فلاپی ها معمولا در اندازه های( 4/1 و 5 ) اینچ و یا ( 2/1 و 3) اینچ استفاده می شوند که اولی به دلیل اندازه بزرگ ، آسیب پذیری و ظرفیت پایین منسوخ گردیده است .

ظرفیت فلاپی دیسک عموما 1.44 MB می باشد. 

امروزه Tape بیشتر بر روی کامپیوتر های سرور جهت پشتیبان گیری از اطلاعات با ارزش بالا بکار می رود و به آن Tape Backup اطلاق می شود .



CD DRIVE سی دی درایو


وظیفه این سخت افزار خواندن اطلاعات موجود بر روی CD-ROM می باشدو نحوه عملکرد آن بدین ترتیب می باشد این دستگاه یک لنز لیزری دارد که بر روی یک بازوی متحرک می تواند در دو جهت حرکت نماید و اشعه لیزر بر روی سطح CD تابیده می شود زاویه بازگشت این پرتو می تواند مبنایی برای تشکیل 0 و 1 و بدین ترتیب اطلاعات روی این CD خوانده می شود .

نوع دیگر این دستگاه که قادر به ذخیره اطلاعات بر روی این CD ها می شود CD R/W یا اصطلاحا Writer نامیده می شود و در این دستگاه نحوه قرارگیری اطلاعات از طریق همان لنز لیزری می باشد که موجب سوزاندن سطح این دیسک ها می شود و اصطلاحا این عمل را Burning یا همان سوزاندن قشر حساس بر روی این CD ها گویند .


DVD DRIVE دی وی دی



وظیفه این سخت افزار خواندن اطلاعات موجود بر روی CD-ROMو DVD-ROM می باشد. اساس عملکرد این دستگاه نیز بر همان مبنای قبل 
( CD ) می باشد تنها تفاوتی که در این میان وجود دارد استفاده از طیف لیزر آبی به جای نور لیزر قرمز رنگ می باشد. .لازم به ذکر است که پرتو های نور لیزر آبی بسیار ظریفتر و باریکتر از طیف قرمز می باشد و این امر باعث گردیده است که اطلاعات بصورت فشرده تری بر روی DVD خام ذخیره شود .


صفحه کلید ( Keyboard ):


یکی از دستگاه های اصلی ورودی می باشد و اطلاعات توسط مجموعه ای از کلیدهای استاندارد تعبیه شده در این دستگاه وارد دستگاه می شود.

این دستگاه به چهار قسمت عمده تقسیم می شود :

1- قسمت الفبا یا کاراکتر ها

2- قسمت اعداد و محاسبات یا نیومریک

3- کلیدهای خاص ( جهت نما و غیره )

4- کلیدهای توابع خاص برای کنترل



مانیتور یا صفحه نمایش 


صفحه نمایش که بیشتر شباهت به دستگاه تلویزیون دارد اولین خروجی استاندارد می باشد که برای نمایش عملکرد لحظه به لحظه و نهایتا نتیجه پردازش می باشد در برخی موارد به آن Display نیز گفته می شود .
معمولا دو نوع مانیتور در دستگاه های کامپیوتر خانگی و استانداردبکار می رود :
1- مانیتورهای CRT که از فن آوری لامپ تصویر استفاده می کنند.
2- مانیتورهای LCD که از فن آوری کریستال مایع استفاده می کند.
مانیتور های CRT با کیفیتهای مختلفی ساخته و به بازار عرضه می شوند که نسبت به نوع LCD دارای قیمت کمتری بوده و از کیفیت تصویری پایین تری برخوردار می باشند علاوه بر این مانیتور های CRT دارای تشعشعات مضر می باشند که هر چند با پیشرفت در تکنولوژی ساخت روز به روز از شدت این تشعشعات کاسته می شود ولی به هر حال تاثیر خود را بر روی چشم استفاده کننده خواهد گذاشت . این تشعشعات در نمایشگر های LCD مرتفع گردیده است و با توجه به کیفیت بالا و حجم کم ، روز به روز بر محبوبیت این نمایشگرها افزوده می شود .


ماوس ( Mouse ) یا موشواره 


این ابزار باعث حرکت نشانگر ( Pointer یا Cursor ) بر روی صفحه نمایشگر می شود . این دستگاه حسّگر هایی دارد که به هنگام حرکت آن در دو جهت افقی و عمودی سیگنالهایی را برای دستگاه ارسال می نماید و توسط این سیگنالها موقعیت نشانگر در صفحه نمایش تعیین می شود.
اساس عملکرد ماوس های قدیمی بر دو نوع مکانیکی و الکترونیکی استوار بود که در آنها از یک گوی لغزنده برای حرکت دادن دو محور عمود بر هم استفاده می شد و در سر این دو محور سنسورها ( حسّگر ها ) قرار داشتند و با حرکت ماوس که منجر به چرخش گوی می گردید این محور ها چرخیده و باعث تولید سیگنال در حسّگر ها می شدند. در ماوس های جدید که نوری ( OPTICAL ) می باشند حسّگر های نوری مستقیما با تابش نور یک LED در پایین این دستگاه ، تحریک و سیگنال مورد نظر را تولید می نمایند .
دسته های بازی یا جوی استیک Joystick ، صفحات لمسی Touch Pad ، قلم نوری یا Optical pen و Trackball از جمله دستگاه ورودی می باشند که می توانند برای تعیین موقعيت نشانگر در صفحه بکار روند . 


کارت صوتی Sound Card :


این سخت افزار در اغلب مادربوردهای امروزی بصورت Onboard وجود دارد یعنی در ساختار خود مادربورد طراحی و نصب گردیده است ولی در اکثر بوردهای قدیمی چنین ساختاری وجود نداشت و بصورت سخت افزاری مجزا در قالب کارتی تولید می گردید که بعدا بر روی مادربورد نصب می گردید . وظیفه این سخت افزار تبدیل سیگنالهای صوتی دیجیتال به سیگنالهای آنالوگ قابل درک برای بلندگو و هد فون و تبدیل فرایند معکوس جهت ورودی اطلاعات توسط میکروفون می باشد.
این دستگاه عموما دارای خروجی جهت اتصال به بلندگو ، گوشی یا هدفون و نیز میکروفون می باشد .


کارت گرافیکی Graphic Card :


سخت افزاری است که برای تبدیل و پردازش سیگنالهای دیجیتال به سیگنالهای RGB قابل استفاده در مانیتور بر روی بورد مادر نصب می شود و دارای کانکتوری است که توسط کابل مخصوص به مانیتور اتصال پیدا می کند.


مختصری از تاریخچه پیدایش مرورگر ها: 



با پیدایش سیستم عامل های همچون مایکروسافت ویندوز ،دنیای کامپیوتر دچار تحولات زیادی شد من جمله کنار گذاشتن سیستم عامل های همچون داس که جز یکسری فرامین متنی و دانستن آنها کارایی بیشتری نداشت. 
با پیدایش ویندوز و حضور پنجره ها کار با کامپیوتر ها راحت تر گشته و امکانات استفاده از نرم افزارهای متعددتر را در اختیار کار بران قرار میدهد. 
چیزی از پیدایش ویندوز تازه از تخم در آمده (مودبانه: نوپا) نمی گذشت که سرو کله ی اینترنت بر روی کامپیوتر های شخصی یا همان پی سی pc باز شد. در ابتدا ویندوز چیزی تحت عنوان مروگر وب بر روی سیستم عامل خود نداشت و کاربران ویندوز جهت استفاده از اینترنت نیاز به نصب مرورگری به نامNetscape Browser که جهت استفاده در کامپیوتر های شخصی بود داشتند.این مرورگر سال ها توانست محبوبیت زیادی را در بین کاربران اینترنت به دست آورد تا اینکه شرکت مایکروسافت با ارائه اولین نسخه از مروگر خود به نام Internet Explorer بازار مرورگر های وب را در اختیار خود قرار داد و شرکت AOL یا Netscape را به شدت شکست دهد. 

این روند همچنان ادامه داشت تا حدود سالهای 2001 -2000 با افزایش کاربران اینترنت و استفاده آنها از Internet Explorer به عنوان محبوبترین مرورگر وب و ظهور نسل جدید ویروس نویسان و کد های مخرب Internet Explorer را به عنوان اولین هدف خود قرار میدادند. 
تنها اقدام مایکروسافت ارایه پچ های متعددی برای این مشکلات بود که کارایی خوبی نداشتند(نوش دارو بعد از..) اینجا بود که اولین جرقه های ارایه مروگر های وب به ذهن شرکت های نرم افزاری دنیا رسید من جمله مهمترین این تحولات به جدا شدن 2 شرکت قدیمی ّAOL و Mozilla که باهم به ارائه نرم افزار Netscape Browser می پرداختند اشاره نمود. 

برنامه‌  چيست؟
برنامه رایانه‌ای فهرست‌های بزرگی از دستورالعمل‌ها (احتمالاً به همراه جدول‌هائی از داده) برای اجرا روی رایانه هستند. خیلی از رایانه‌ها حاوی میلیون‌ها دستورالعمل هستند، و بسیاری از این دستورات به تکرار اجرا می‌شوند. یک رایانه‌ شخصی نوین نوعی (درسال ۲۰۰۳) می‌تواند در ثانیه میان ۲ تا ۳ میلیارد دستورالعمل را پیاده نماید. رایانه‌ها این مقدار محاسبه را صرف انجام دستورالعمل‌های پیچیده نمی‌کنند. بیشتر میلیون‌ها دستورالعمل ساده را که توسط اشخاص باهوشی «برنامه نویسان» در کنار یکدیگر چیده شده‌اند را اجرا می‌کنند. برنامه‌نویسان خوب مجموعه‌هایی از دستورالعمل‌ها را توسعه می‌دهند تا یکسری از وظایف عمومی را انجام دهند(برای نمونه، رسم یک نقطه روی صفحه) و سپس آن مجموعه دستورالعمل‌ها را برای دیگر برنامه‌نویسان در دسترس قرار می‌دهند. (اگر مایلید «یک برنامه‌نویس خوب» باشید به این مطلب مراجعه نمایید.)
رایانه‌های امروزه، قادرند چندین برنامه را در آن واحد اجرا نمایند. از این قابلیت به عنوان چندکارگی (multitasking) نام برده می‌شود. در واقع، CPU یک رشته دستورالعمل‌ها را از یک برنامه اجرا می‌کند، سپس پس از یک مقطع ویژه زمانی دستورالعمل‌هایی از یک برنامه دیگر را اجرا می‌کند. این فاصله زمانی اکثرا به‌عنوان یک برش زمانی (time slice) نام برده می‌شود. این ویژگی که CPU زمان اجرا را بین برنامه‌ها تقسیم می‌کند، این توهم را بوجود می‌آورد که رایانه هم‌زمان مشغول اجرای چند برنامه‌است. این شبیه به چگونگی نمایش فریم‌های یک فیلم است، که فریم‌ها با سرعت بالا در حال حرکت هستند و به نظر می‌رسد که صفحه ثابتی تصاویر را نمایش می‌دهد. سیستم عامل همان برنامه‌ای است که این اشتراک زمانی را بین برنامه‌های دیگر تعیین می‌کند.


سیستم عامل دررایانه



رایانه همیشه نیاز دارد تا برای بکارانداختنش حداقل یک برنامه روی آن در حال اجرا باشد. تحت عملکردهای عادی این برنامه همان سیستم عامل یا OS است. سیستم یا سامانه عامل تصمیم می‌گیرد که کدام برنامه اجرا شود، چه زمان، از کدام منابع (مثل حافظه، ورودی/خروجی و ...) استفاده شود. همچنین سیستم عامل یک لایه انتزاعی بین سخت افزار و برنامه‌های دیگر که می‌خواهند از سخت افزار استفاده کنند، می‌باشد، که این امکان را به برنامه نویسان می‌دهد تا بدون اینکه جزئیات ریز هر قطعه الکترونیکی از سخت افزار را بدانند بتوانند برای آن قطعه برنامه‌نویسی نمایند. با تمام این وجود کامپیوتر ها نمی توانند برخی از مسائل را حل کنند که به این مسائل حل نشدنی گفته می‌شود مانند مسائلی که در مسیر حلشان در حلقه بی نهایت می افتند


تاریخچه اینترنت در ایران


 سال 1371 : تعداد كمی از دانشگاه‌های ایران، از جمله دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه گیلان، توسط مركز تحقیقات فیزیك نظری و از طریق پروتكل UUCP به اینترنت وصل می‌شوند تا با دنیای خارج ایمیل رد و بدل كنند.
 سال 1372 : در سال ۱۳۷۲ هجری شمسی ایران نیز به شبکه اینترنت پیوست. نخستین رایانه ای که در ایران به اینترنت متصل شد مرکز تحقیقات فیزیک نظری در ایران بود. در حال حاضر نیز این مرکز یکی از مرکزهای خدمات اینترنت در ایران است .مركز تحقیقات فیزیك نظری و ریاضیات،‌ بعنوان تنها نهاد ثبت اسامی قلمرو [ir.] در ایران به رسمیت شناخته می‌شود. این قلمرو مشخّصه تعیین شده برای هویّت ایران در فضای اینترنت است.
 سال 1373: مؤسسه ندا رایانه تأسیس می‌شود. پس از راه‌اندازی اوّلین بولتن بورد (BBS)، در عرض یك سال نیز اوّلین وب سایت ایرانی داخل ایران را راه‌اندازی می‌كند. همچنین، این مؤسسه روزنامه «همشهری» را به زبان فارسی در اینترنت منتشر می‌كند، كه این اوّلین روزنامه رسمی ایرانی در وب محسوب میشود. در همین سال بدنبال اتصال به اینترنت از طریق ماهواره كانادائی «كد ویژن» (Cadvision)، مؤسسه ندا رایانه فعالیت بازرگانی خود را بعنوان اوّلین شركت خدمات سرویس اینترنتی (ISP) آغاز می‌كند.
سال 1374 : مجلس ایران تأسیس شركت «امور ارتباطات دیتا» تحت نظر شركت مخابرات ایران را تصویب می‌كند و مسؤلیت توسعه خدمات دیتا در سطح كشور را بطور انحصاری در اختیار آن شركت قرار می‌دهد.
 سال1377 : پروژه یونیكد در ایران با قرارداد شورای عالی انفورماتیك و همكاری بنیاد دانش و هنر واقع در انگلستان و با نظارت و مدیریت فنّی دانشگاه صنعتی شریف تحت عنوان «فارسی وب» آغاز می‌شود. هدف پروژه اینست كه با گنجاندن كامل و جامع الفبای فارسی در استاندارد یونیكد، نشر فارسی در كامپیوتر، مخصوصاً اینترنت و وب، استاندارد شود و اصولاً مشكل قلم (فونت) های غیر استاندارد موجود در نرم افزارهای ایرانی حل شود.

 

 دريافت مقاله به صورت ورد (word):   دانلودبا لینک مستقیم   و     دانلود با 4shared


منابع:
http://rg5-mashahir.isfschools.net
ويكي پديا دانشنامه آزاد http://fa.wikipedia.org
معماری کامپیوتر، موریس مانو 
طراحی و معماری کامپیوتر، پترسون 


زندگي امام علي بن محمد(ع) و تلاش در نشر احكام اسلامي

زندگي امام هادي(ع) و نقش ايشان در نشر احكام اسلامي

امام علی النقی (ع) برای نشر احکام اسلام و تربیت شاگردان شایسته تلاشهای ارزنده ای داشت
 گروه دین و اندیشه :  3 رجب سال 1426 هجری قمری ، سالروز شهادت حضرت امام علی النقی (ع) است ، امام علیرغم فشارهای بسیار و محدودیتهایی که داشت برای نشر احکام اسلام ، آموزش ، پرورش و معرفی مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر و شایسته گامهای بلندی برداشت .

به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه "مهر" تولد امام دهم شیعیان حضرت امام علی النقی (ع ) را نیمه ذیحجه سال 212 هجری قمری نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار و پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت مقام ولایت و امامت مأمور کرده بود و چه نیکو، وظیفه مادری را به انجام رساند . 

نام آن حضرت علی کنیه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادی " و " نقی " است . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و دوران امامت وی 33 سال بود . در این مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام ، آموزش ، پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلندی برداشت . 

امام علاوه بر این امور در زمینه مبارزه پنهان و آشکار با خلیفه وقت ( متوکل عباسی ) نیز فعالیت گسترده ای داشت ، به همین جهت که عبدالله بن عمر والی مدینه بنا بر دشمنی دیرینه و بدخواهی درونی ، به متوکل خلیفه زمان خود نامه ای خصومت آمیز نوشت ، به آن امام بزرگوار تهمتها زد ونسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگیزی و حتی ستمکاری وانمود کرد . 
در حقیقت آنچه در شأن خود و خلیفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و این همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولایت و علم و فضیلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدینه می کشانید وآنها که طالب ریاست ظاهری و حکومت مادی دنیای فریبنده بودند ، نمی توانستند فروغ معنویت امام را ببینند .

از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربیت شدند که هر یک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای زمان بودند ، و بدین سان پایه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند .

طی سالها ، با وجود تمام مشکلات ، دوستداران این مکتب و یاوران و هواخواهان ائمه طاهرین در این سالها به هر وسیله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دینی خود و گرفتن دستور عمل و اقدام برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پیشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری خلافت ، به حضور امامان می رسیدند و از سرچشمه دانش و بینش آنها ، بهره مند می شدند و این دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پیوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدینه و مانند آن ، نشان دهنده این هراس همیشگی آنها بود .

دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمین ( مکه و مدینه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآیند و سر از اطاعت خلیفه وقت درآورند . بدین جهت پیک در پیک و نامه در پی نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدینه به سامرا که مرکز حکومت وقت بود انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . 

برخی از بزرگان مدت این زندانی و تحت نظر بودن را بیست سال نوشته اند . پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه یحیی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدینه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهیم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد و به یحیی بن هرثمه گفت : ای مرد ، این امام هادی فرزند پیغمبر خدا (ص ) است و می دانی متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پیغمبر (ص ) در روز قیامت از تو بازخواست می کند . یحیی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نیز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصیف ترکی . او نیز به یحیی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همین وصیف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . 

از شنیدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزید و هراسی ناشناخته بر دلش چنگ زد . از این مطالب که از قول یحیی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار می شود، این مطالب دلیلی است بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعیت امام و موضع خاص او در بین هواخواهان و شیعیان آن حضرت داشته است . 

با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود با این همه در برابر شکوه و هیبت حضرت هادی (ع ) همیشه بیمناک و خاشع بود . وی همیشه از اینکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند و خلافت و ریاست ظاهری بر وی به سر آید بیمناک بود . بدخواهان و سخن چینان نیز در این امر نقشی داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیاد است که شیعیان او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند " . 
متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد . 

این قبیل مراقبتها پیوسته در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامرا بود ، وجود داشت . در این مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی ، مستقیم و غیر مستقیم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهایی که در اقامتگاه امام (ع ) می شد ، داشتند.

صورت و سیرت حضرت امام هادی (ع )
امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسیار می کرد . امام چنان شکوه و هیبتی داشت که وقتی بر متوکل خلیفه جبار عباسی وارد می شد او و درباریانش بی درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمی خاستند . خلفایی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعین ، معتز ، همه به جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی خود را ظاهر می کردند ولی همه ، به خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، فضیلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را دیده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پیوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نیاز با معبود می گذشت . 

شهادت امام هادی (ع )
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری به وسیله زهر به شهادت رسید . در سامرا در خانه ای که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از این سال امام حسن عسکری پیشوای حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بیست سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .

منبع: خبرگزاري مهر سال 1384

زندگي نامه ي امام محمد باقر عليه السلام

زندگي نامه ي امام محمد بن علي (ع)(محمدباقر عليه السلام)



هفتم ذیحجةالحرام 1425 ، مصادف با سالروز شهادت امام محمد باقر (ع) است ، امامی که با تعلیم معارف حقه اسلامی به مردم ، به جنگ با دشمنان پرداخت .

نام‌ مبارک‌ امام‌ پنجم‌ محمد و لقب‌ آن‌ حضرت‌ باقر یا باقرالعلوم‌ است‌ ، دلیل اعطای این لقب به امام پنجم این است که ایشان دریاى‌ دانش‌ را شکافت‌ و اسرار علوم‌ را آشکارا ساخت‌ . القاب‌ دیگرى‌ مانند شاکر ، صابر و هادى‌ نیز براى‌ آن‌ حضرت‌ ذکر کرده‌اند که‌ هریک‌ بیانگر صفتى‌ از صفات‌ آن‌ امام‌ بزرگوار بوده‌ است‌ . 

کنیه‌ امام‌ " ابوجعفر " و مادرش‌ فاطمه‌ دختر امام‌ حسن‌ مجتبى‌(ع) است‌ . بنابراین‌ نسبت‌ آن‌ حضرت‌ از طرف‌ مادر به‌ سبط اکبر حضرت‌ امام‌ حسن‌ (ع) و از سوى‌ پدر به‌ امام‌ حسین‌ ( ع) مى‌رسد . پدرش‌ حضرت‌ سیدالساجدین‌ ، امام‌ زین‌ العابدین‌ ، على‌ بن‌ الحسین‌ (ع) است‌ . 

تولد حضرت‌ باقر ( ع‌ ) در روز جمعه‌ سوم‌ ماه‌ صفر سال‌ 57 هجرى‌ در مدینه‌ اتفاق‌ افتاد . در واقعه‌ جانگداز کربلا همراه‌ پدر و در کنار جدش‌ حضرت‌ سیدالشهداء ، کودکى‌ بود که‌ به‌ چهارمین‌ بهار زندگیش‌ نزدیک‌ مى‌شد . 

دوران‌ امامت‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) از سال‌ 95 هجرى‌ که‌ سال‌ درگذشت‌ امام‌ زین‌ العابدین‌ ( ع‌ ) است‌ آغاز شد و تا سال‌ 114 ه . یعنى‌ ‌ 19 سال‌ و چند ماه‌ ادامه‌ داشته‌ است‌ . در دوره‌ امامت‌ امام‌ محمد باقر (ع) و فرزندش‌ امام‌ جعفر صادق‌ ( ع‌ ) مسائلى‌ مانند انقراض‌ امویان‌ ، بر سر کار آمدن‌ عباسیان‌ ، وقوع مشاجرات‌ سیاسى‌ ، ظهور سرداران‌ و مدعیانى‌ مانند ابوسلمه‌ خلال‌ و ابومسلم‌ خراسانى‌ و دیگران‌ مطرح‌ است‌ ، ترجمه‌ کتابهاى‌ فلسفى‌ و مجادلات‌ کلامى‌ در این‌ دوره‌ پیش‌ مى‌آید و عده ‌اى‌ از مشایخ‌ صوفیه‌ ، زاهدان‌ و قلندران‌ وابسته‌ به‌ دستگاه‌ خلافت‌ ظهور کرده ، فعال می شوند .

قاضی ها و متکلمانى‌ به‌ دلخواه‌ مقامات‌ رسمى‌ و صاحب‌ قدرتان‌ پدید مى‌آیند و فقه‌ و قضاء ، عقاید ، کلام‌ و اخلاق‌ را ( بر طبق‌ مصالح‌ مراکز قدرت‌ خلافت) ‌ شرح‌ و تفسیر مى‌ کنند . در زمانی که پس‌ از واقعه‌ عاشورا و حماسه‌ کربلا ، افکار بسیارى‌ از حق‌ طلبان‌ به‌ حقانیت‌ آل‌ على‌ ( ع‌ ) متوجه‌ شده ، پرده‌ از چهره‌ زشت‌ ستمکاران‌ اموى‌ و دین‌ به‌ دنیا فروشان‌، برگرفته‌ بود ، این عده تلاش می کردند افکار و عقاید را به انحراف‌ کشانده و احادیث‌ نبوى‌ را در بوته‌ فراموشى‌ قرار مى‌دادند . برخى‌ نیز احادیثى‌ به‌ نفع‌ دستگاه‌ حاکم‌ جعل‌ کرده‌ و یا آنها را به‌ سود ستمکاران‌ غاصب‌ خلافت‌ دگرگون‌ مى‌ کردند. 

این موارد عواملى‌ بسیار خطرناک‌ بود که‌ باید حافظان‌ و نگهبانان‌ دین‌ در برابر آنها می ایستادند . به همین دلیل‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و پس‌ از وى‌ امام‌ جعفر صادق‌ (ع) از موقعیت‌ مساعد روزگار سیاسى‌ ، براى‌ نشر تعلیمات‌ اصیل‌ اسلامى‌ و معارف‌ حقه‌ 
بهره‌ گرفته ، دانشگاه‌ تشیع‌ و علوم‌ اسلامى‌ را پایه ‌ریزى‌ کردند . زیرا این‌ امامان‌ بزرگوار و بعد شاگردانشان،‌ وارثان‌ و نگهبانان‌ حقیقى‌ تعلیمات‌ پیامبر(ص) ، ناموس‌ و قانون‌ عدالت‌ بودند و مى‌ بایست‌ به‌ تربیت‌ شاگردانى‌ عالم‌ و عامل‌ و یارانى‌ شایسته‌ و فداکار پرداخته ، فقه‌ آل‌ محمد ( ص‌ ) را جمع‌ ، تدوین‌ و تدریس‌ می کردند .

به‌ همین‌ جهت‌ محضر امام‌ باقر ( ع‌ ) ، مرکز علماء ، دانشمندان‌ ، راویان‌ حدیث‌ ، خطیبان‌ و شاعران‌ بنام‌ بود . در مکتب‌ تربیتى‌ امام‌ باقر ( ع‌ ) علم‌ و فضیلت‌ به‌ مردم‌ آموخته‌ مى‌شد . ابوجعفر امام‌ محمد باقر (ع) متولى‌ صدقات‌ حضرت‌ رسول‌ ( ص‌ ) و امیرالمؤمنین‌ ( ع‌ ) ، پدر و جد خود بود و این‌ صدقات‌ را بر بنى‌ هاشم‌ و مساکین‌ و نیازمندان‌ تقسیم‌ کرده و اداره‌ آنها را از جهت‌ مالى‌ به‌ عهده‌ داشت‌ . امام‌ باقر (ع) داراى‌ خصائل‌ ستوده‌ و مؤدب‌ به‌ آداب‌ اسلامى‌ بود . سیرت‌ و صورتش‌ ستوده‌ بود . پیوسته‌ لباس‌ تمیز و نو مى‌پوشید و در کمال‌ وقار و شکوه‌ حرکت‌ می کرد . از آن‌ حضرت‌ مى‌پرسیدند : جدت‌ لباس‌ کهنه‌ و کم‌ ارزش‌ مى‌پوشید ، تو چرا لباس‌ فاخر بر تن‌ مى‌کنى‌ ؟ پاسخ‌ مى‌داد: مقتضاى‌ تقواى‌ جدم‌ و فرماندارى‌ آن‌ روز ، که‌ محرومان‌ و فقرا و تهیدستان‌ زیاد بودند ، چنان‌ بود . من‌ اگر آن‌ لباس‌ را بپوشم‌ در این‌ انقلاب‌ افکار نمى‌توانم‌ تعظیم‌ شعائر دین‌ کنم‌ . 

امام‌ پنجم‌ ( ع‌ ) بسیار گشاده‌ رو و با مؤمنان‌ و دوستان‌ خوش‌ برخورد بود . با همه‌ اصحاب‌ مصافحه‌ مى‌کرد و دیگران‌ را نیز بدین‌ کار تشویق‌ مى‌فرمود . در ضمن‌ سخنانش‌ مى‌فرمود : مصافحه‌ کردن‌ کدورتهاى‌ درونى‌ را از بین‌ مى‌برد و گناهان‌ دو طرف‌ ( همچون‌ برگ‌ درختان‌ در فصل‌ خزان) مى ‌ریزد. امام‌ باقر ( ع‌ ) در صدقات‌ ، بخشش‌ و آداب‌ اسلامى‌ مانند دستگیرى‌ از نیازمندان‌ ، تشییع‌ پیکر مؤمنین‌ ، عیادت‌ از بیماران‌ ، رعایت‌ ادب‌ ، آداب‌ و سنن‌ دینى‌ ، بسیار دقیق بود . 

مى‌خواست‌ سنتهاى‌ جدش‌ رسول‌ الله‌ ( ص‌ ) را عملا در بین‌ مردم‌ زنده‌ کند و مکارم‌ اخلاقى‌ را به‌ مردم‌ تعلیم‌ نماید. در روزهاى‌ گرم‌ براى‌ رسیدگى‌ به‌ مزارع‌ و نخلستانها بیرون‌ مى‌رفت‌ و با کارگران‌ و کشاورزان‌ بیل‌ مى‌زد و زمین‌ را براى‌ کشت‌ آماده‌ مى‌ساخت‌ . آنچه‌ از محصول‌ کشاورزى‌ ( که‌ با عرق‌ جبین‌ و کد یمین‌) به‌ دست‌ مى‌آورد در راه‌ خدا انفاق‌ مى‌فرمود. بامداد که‌ براى‌ اداى‌ نماز به‌ مسجد جدش‌ رسول‌ الله‌ ( ص‌ ) مى‌رفت‌ ، پس‌ از گزاردن‌ فریضه‌ ، مردم‌ گرداگردش‌ جمع‌ مى‌شدند و از انوار دانش‌ و فضیلت‌ او بهره‌مند مى‌شدند. 

مدت‌ بیست‌ سال‌ معاویه‌ در شام‌ و کارگزارانش‌ در مرزهاى‌ دیگر اسلامى‌ در واژگون‌ جلوه‌ دادن‌ حقایق‌ اسلامى‌ ( با زور و زر و تزویر و اجیر کردن‌ عالمان‌ خود فروخته‌) کوشش‌ بسیار کردند . ناچار حضرت‌ سجاد ( ع‌ ) و فرزند ارجمندش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) پس‌ از واقعه‌ جانگداز کربلا و ستمهاى‌ بى‌سابقه‌ آل‌ ابوسفیان‌ ، که‌ مردم‌ به‌ حقانیت‌ اهل‌ بیت‌ عصمت‌ ( ع‌ ) توجه‌ کردند ، در اصلاح‌ عقاید مردم‌ به‌ ویژه‌ در مسئله‌ امامت‌ و رهبرى‌ ، که‌ تنها شایسته‌ امام‌ معصوم‌ است‌ ، سعى‌ بلیغ‌ کردند و معارف‌ حقه‌ اسلامى‌ را ( در جهات‌ مختلف‌ ) به‌ مردم‌ تعلیم‌ دادند " تا کار نشر فقه‌ و احکام‌ اسلام‌" به‌ جایى‌ رسید که‌ فرزند گرامى‌ آن‌ امام‌ ، حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌(ع) دانشگاهى‌ با چهار هزار شاگرد پایه ‌گذارى‌ کرد و احادیث‌ و تعلیمات‌ اسلامى‌ را در اکناف‌ و اطراف‌ جهان‌ آن‌ روز اسلام‌ انتشار داد . امام‌ سجاد (ع) با زبان‌ دعا و مناجات‌ ، یادآورى‌ از مظالم‌ اموى‌ و امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منکر و امام‌ باقر ( ع‌ ) با تشکیل‌ حلقه‌هاى‌ درس‌ ، زمینه‌ این‌ امر مهم‌ را فراهم‌ نمود و مسائل‌ لازم‌ دینى‌ را براى‌ مردم‌ روشن‌ فرمود.

رسول‌ اکرم‌ اسلام‌ ( ص‌ ) در پرتو چشم‌ واقع‌ بین‌ و با روشن‌ بینى‌ وحى‌ الهى‌ وظ‌ایفى‌ را که‌ فرزندان‌ و اهل‌ بیت‌ گرامى‌اش‌ در آینده‌ انجام‌ خواهند داد و نقشى‌ را که‌ در شناخت‌ و شناساندن‌ معارف‌ حقه‌ به‌ عهده‌ خواهند داشت‌ ، ضمن‌ احادیثى‌ که‌ از آن‌ حضرت‌ روایت‌ شده‌ ، تعیین‌ فرموده‌ است‌ . چنان‌ که‌ در حدیثی‌ آمده‌ است‌ : روزى‌ جابر بن‌ عبدالله‌ انصارى‌ که‌ در آخر عمر دو چشم‌ جهان‌ بینش‌ تاریک‌ شده‌ بود به‌ محضر حضرت‌ سجاد ( ع‌ ) شرفیاب‌ شد . صداى‌ کودکى‌ را شنید ، پرسید کیستى‌ ؟ گفت‌ من‌ محمد بن‌ على‌ بن‌ الحسینم‌ ، جابر گفت‌ : نزدیک‌ بیا ، سپس‌ دست‌ او را گرفت‌ و بوسید و عرض‌ کرد : روزى‌ خدمت‌ جدت‌ رسول‌ خدا ( ص‌ ) بودم‌ . فرمود : شاید زنده‌ بمانى‌ و محمد بن‌ على‌ بن‌ الحسین‌ که‌ یکى‌ از اولاد من‌ است‌ را ملاقات‌ کنى‌ . سلام‌ من‌ را به‌ او برسان‌ و بگو : خدا به‌ تو نور حکمت‌ دهد . علم‌ و دین‌ را نشر بده‌ . امام‌ پنجم‌ هم‌ به‌ امر جدش‌ قیام‌ کرد و در تمام‌ مدت‌ عمر به‌ نشر علم‌ و معارف‌ دینى‌ و تعلیم‌ حقایق‌ قرآنى‌ و احادیث‌ نبوى‌ ( ص‌ ) پرداخت‌.

این‌ جابر بن‌ عبدالله‌ انصارى‌ همان‌ کسى‌ است‌ که‌ در نخستین‌ سال‌ بعد از شهادت‌ حضرت‌ امام‌ حسین‌ ( ع‌ ) به‌ همراهى‌ عطیه‌ که‌ مانند جابر از بزرگان‌ و عالمان‌ با تقوا و از مفسران‌ بود ، در اربعین‌ حسینى‌ به‌ کربلا آمد و غسل‌ کرد ، و در حالى‌ که‌ عطیه‌ دستش‌ را گرفته‌ بود در کنار قبر مطهر حضرت‌ سیدالشهداء آمد و زیارت‌ آن‌ سرور شهیدان‌ را انجام‌ داد . 

امام‌ باقر علیه‌ السلام‌ منبع‌ انوار حکمت‌ و معدن‌ احکام‌ الهى‌ بود . نام‌ نامى‌ آن‌ حضرت‌ با دهها و صدها حدیث‌ و روایت‌ و کلمات‌ قصار و اندرزهایى‌ همراه‌ است‌ ، که‌ به‌ ویژه‌ در 19 سال‌ امامت‌ براى‌ ارشاد مستعدان‌ و دانش‌ اندوزان‌ و شاگردان‌ شایسته‌ خود بیان‌ فرموده‌ است‌ . بنا به‌ روایاتى‌ که‌ نقل‌ شده‌ است‌ ، در هیچ‌ مکتب‌ و محضرى‌ دانشمندان‌ خاضع تر و خاشع تر از محضر محمد بن‌ على‌ ( ع‌ ) نبوده‌اند.

در زمان‌ امیرالمؤمنین‌ على‌ ( ع‌ ) ، گویا مسلمانان‌ هنوز قدم‌ از تنگناى‌ حیات‌ مادى‌ بیرون‌ ننهاده‌ و از زلال‌ دانش‌ علوى‌ جامى‌ ننوشیده‌ بودند ، و در کنار دریاى‌ بیکران‌ وجود على‌ ( ع‌ ) تشنه‌ لب‌ بودند و جز عده ‌اى‌ معدود، قدر چونان‌ گوهرى‌ را نمى‌دانستند . بى‌جهت‌ نبود که‌ مولاى‌ متقیان‌ بارها مى‌فرمود : پیش‌ از آنکه‌ من‌ را از دست‌ بدهید از من‌ بپرسید . و بارها مى‌ فرمود‌ : من‌ به‌ راههاى‌ آسمان‌ از راههاى‌ زمین‌ آشناترم‌ . ولى‌ کو آن‌ گوهرشناسى‌ که‌ قدر گوهر وجود على‌ را بداند ؟ اما به‌ تدریج‌ ، به‌ ویژه‌ در زمان‌ امام‌ محمد باقر (ع) مردم‌ کم‌ کم‌ لذت‌ علوم‌ اهل‌ بیت‌ و معارف‌ اسلامى‌ را درک‌ مى‌کردند و مانند تشنه‌ لبى‌ که‌ سالها از لذات‌ آب‌ گوارا محروم‌ مانده‌ و یا قدر آن‌ را ندانسته‌ باشد ، زلال‌ گواراى‌ دانش‌ امام‌ باقر ( ع‌ ) را دریافتند و تسلیم‌ مقام‌ علمى‌ امام‌ ( ع‌ ) شدند ، به‌ قول‌ یکى‌ از مورخان‌ : " مسلمانان‌ در این‌ هنگام‌ از میدان‌ جنگ‌ و لشکر کشى‌ متوجه‌ فتح‌ دروازه‌هاى‌ علم‌ و فرهنگ‌ شدند " .

امام‌ باقر ( ع‌ ) نیز چون‌ زمینه‌ قیام‌ بالسیف‌ ( قیام‌ مسلحانه‌) در آن‌ زمان‌ ( به‌ علت‌ خفقان‌ فراوان‌ و کمبود حماسه‌ آفرینان‌) فراهم‌ نبود ، از این‌ رو ، نشر معارف‌ اسلام‌ و فعالیت‌ علمى‌ مبارزه‌ عقیدتى‌ و معنوى‌ با سازمان‌ حکومت‌ اموى‌ را ، از این‌ طریق‌ مناسب ‌تر مى‌دید و چون‌ حقوق‌ اسلام‌ هنوز یک‌ دوره‌ کامل‌ و مفصل‌ تدریس‌ نشده‌ بود ، به‌ فعالیتهاى‌ ثمر بخش‌ علمى‌ در این‌ زمینه‌ پرداخت‌ . 

اما بدین‌ خاطر که‌ نفس‌ شخصیت‌ امام‌ و سیر تعلیمات‌ او( در ابعاد و مرزهاى‌ مختلف‌) بر ضرر حکومت‌ بود ، مورد اذیت‌ و ایذاء دستگاه‌ قرار مى‌گرفت‌ . در عین‌ حال‌ امام‌ هیچ گاه‌ از اهمیت‌ تکلیفى‌ شورش‌ ( علیه‌ دستگاه‌ ) غافل‌ نبود ، و از راه‌ دیگرى‌ نیز آن‌ را دامن‌ مى‌زد و آن‌ راه‌ ، تجلیل‌ و تأیید برادر شورشى‌اش‌ زید بن‌ على‌ بن‌ الحسین‌ بود. 

روایاتى‌ در دست‌ است‌ که‌ وضع‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) که‌ خود در روزگارش‌ مرزبان‌ بزرگ‌ فکرى‌ و فرهنگى‌ بوده‌ و نقش‌ مهمى‌ در نشر اخلاق‌ و فلسفه‌ اصیل‌ اسلامى‌ و جهان‌ بینى‌ خاص‌ قرآن‌ ، و تنظیم‌ مبانى‌ فقهى‌ و تربیت‌ شاگردانى‌ " مانند امام‌ شافعى‌ " و تدوین‌ مکتب‌ داشته‌ ، موضع‌ انقلابى‌ برادرش‌ " زید " را نیز تأیید مى‌کرده‌ است‌ چنانکه‌ نقل‌ شده‌ امام‌ محمد باقر(ع‌ ) مى‌فرمود : خداوندا پشت‌ من‌ را به‌ زید محکم‌ کن‌. 

مى‌دانیم‌ که‌ زید برادر امام‌ محمد باقر (ع‌ ) که‌ تحت‌ تأثیر تعلیمات‌ ائمه‌(ع) براى‌ اقامه‌ عدل‌ و دین‌ قیام‌ کرد . سرانجام‌ علیه‌ هشام‌ به‌ عبدالملک‌ اموى‌ ، در سال‌ ( 120 یا 122 ) زمان‌ امامت‌ امام‌ جعفر صادق‌ ( ع‌ ) خروج‌ کرد و دستگاه‌ جبار ، ناجوانمردانه‌ او را به‌ قتل‌ رساند . بدن‌ مقدس‌ زید را سالها بر دار کردند و سپس‌ سوزاندند . چنانکه‌ تاریخ‌ مى‌نویسد : گرچه‌ نهضت‌ زید نیز به‌ نتیجه ‌اى‌ نینجامید و قیامهاى‌ دیگرى‌ نیز که‌ در این‌ دوره‌ به‌ وجود آمد ، از جهت‌ ظ‌اهرى‌ به‌ نتایجى‌ نرسید ، ولى‌ این‌ قیامها و اقدامها در تاریخ‌ تشیع‌ موجب‌ تحرک‌ و بیدارى‌ و بروز فرهنگ‌ شهادت‌ علیه‌ دستگاه‌ جور به‌ شمار آمده‌ و خون‌ پاک‌ شیعه‌ را در جوشش‌ و غلیان‌ نگهداشته‌ و خط شهادت‌ را تا زمان‌ ما در تاریخ‌ شیعه‌ ادامه‌ داده‌ است‌ .

امام‌ باقر ( ع‌ ) و امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) گرچه‌ به‌ ظ‌اهر به‌ این‌ قیامها دست‌ نیازیدند ، که‌ زمینه‌ را مساعد نمى‌دیدند ، ولى‌ در هر فرصت‌ و موقعیت‌ به‌ تصحیح‌ نظر جامعه‌ درباره‌ حکومت‌ و تعلیم‌ و نشر اصول‌ اسلام‌ و روشن‌ کردن‌ افکار ، که‌ نوعى‌ دیگر از مبارزه‌ است‌ دست‌ زدند . چه‌ در این‌ دوره‌ ، حکومت‌ اموى‌ رو به‌ زوال‌ بود و فتنه‌ عباسیان‌ دامنگیر آنان‌ شده‌ بود ، از این‌ رو بهترین‌ فرصت‌ براى‌ نشر افکار زنده‌ و تربیت‌ شاگردان‌ و آزادگان‌ و ترسیم‌ خط درست‌ حکومت‌ ، پیش‌ آمده‌ بود و در حقیقت‌ مبارزه‌ سیاسى‌ به‌ شکل‌ پایه‌ریزى‌ و تدوین‌ اصول‌ مکتب‌ ( که‌ امرى‌ بسیار ضرورى‌ بود ) پیش‌ آمد. 

اما چنان‌ که‌ اشاره‌ شد ، دستگاه‌ خلافت‌ آنجا که‌ پاى‌ مصالح‌ حکومتى‌ پیش‌ مى‌آمد و احساس‌ مى‌کردند امام‌ ( ع‌ ) نقاب‌ از چهره‌ ظ‌المانه‌ دستگاه‌ برمى‌گیرد و خط صحیح‌ را در شناخت‌ " امام‌ معصوم‌ ( ع‌ ) " و امامت‌ که‌ دنباله‌ خط " رسالت‌ " و بالاخره‌ "حکومت‌ الله‌ " است‌ تعلیم‌ مى‌دهد ، تکان‌ مى‌خوردند و دست‌ به‌ ایذاء و آزار و شکنجه‌ امام‌ ( ع‌ ) مى‌زدند و گاه‌ به‌ زجر و حبس‌ و تبعید ... .

براى‌ شناخت‌ این‌ امر ، به واقعه ای اشاره می شود : "در یکى‌ از سالها که‌ هشام‌ بن‌ عبدالملک‌ ، خلیفه‌ اموى‌ ، به‌ حج‌ مى‌آید ، جعفر بن‌ محمد ، امام‌ صادق‌ ، در خدمت‌ پدر خود ، امام‌ محمد باقر ، نیز به‌ حج‌ مى‌رفتند . روزى‌ در مکه‌ ، حضرت‌ صادق‌ ، در مجمع‌ عمومى‌ سخنرانى‌ مى‌کند و در آن‌ سخنرانى‌ تأکید بر سر مسئله‌ پیشوایى‌ و امامت‌ و این که‌ پیشوایان‌ بر حق‌ و خلیفه‌هاى‌ خدا در زمین‌ ایشانند نه‌ دیگران‌ ، و این که‌ سعادت‌ اجتماعى‌ و رستگارى‌ در پیروى‌ از ایشان‌ است‌ و بیعت‌ با ایشان‌ و ... نه‌ دیگران‌ . این‌ سخنان‌ که‌ در بحبوحه‌ قدرت‌ هشام‌ گفته‌ مى‌شود ، آن‌ هم‌ در مکه‌ در موسم‌ حج‌ ، طنینى‌ بزرگ‌ مى‌یابد و به‌ گوش‌ هشام‌ مى‌رسد. هشام‌ در مکه‌ جرأت‌ نمى‌کند و به‌ مصلحت‌ خود نمى‌بیند که‌ متعرض‌ آنان‌ شود . اما چون‌ به‌ دمشق‌ مى‌رسد ، مأمور به‌ مدینه‌ مى‌فرستد و از فرماندار مدینه‌ مى‌خواهد که‌ امام‌ باقر ( ع‌ ) و فرزندش‌ را به‌ دمشق‌ روانه‌ کرد ، و چنین‌ مى‌شود . 

حضرت‌ صادق‌ (ع‌ ) مى‌فرماید : چون‌ وارد دمشق‌ شدیم‌ ، روز چهارم‌ ما را به‌ مجلس‌ خود طلبید . هنگامى‌ که‌ به‌ مجلس‌ او درآمدیم‌ ، هشام‌ بر تخت‌ پادشاهى‌ خویش‌ نشسته‌ و لشکر و سپاهیان‌ خود را در سلاح‌ کامل‌ غرق‌ ساخته‌ بود ، و در دو صف‌ در برابر خود نگاه‌ داشته‌ بود . نیز دستور داده‌ بود تا آماج‌ خانه‌اى‌ ( جاهایى‌ که‌ در‌ نشانه‌ براى‌ تیراندازى‌ مى‌گذارند ) در برابر او نصب‌ کرده‌ بودند ، و بزرگان‌ اطرافیان‌ او مشغول‌ مسابقه‌ تیراندازى‌ بودند . هنگامى‌ که‌ وارد حیاط قصر او شدیم‌ ، پدرم‌ در پیش‌ مى‌رفت‌ و من‌ از عقب‌ او مى‌رفتم‌ ، چون‌ نزدیک‌ رسیدیم‌ ، به‌ پدرم‌ گفته‌ : " شما هم‌ همراه‌ اینان‌ تیر بیندازید " پدرم‌ گفت‌ : " من‌ پیر شده‌ام‌. اکنون‌ این‌ کار از من‌ ساخته‌ نیست‌ اگر من‌ را معاف‌ دارى‌ بهتر است‌ " . هشام‌ قسم‌ یاد کرد : " به‌ حق‌ خداوندى‌ که‌ ما را به‌ دین‌ خود و پیغمبر خود گرامى‌ داشت‌ ، تو را معاف‌ نمى‌دارم‌ " . آنگاه‌ به‌ یکى‌ از بزرگان‌ بنى‌ امیه‌ امر کرد که‌ تیر و کمان‌ خود را به‌ او ( یعنى‌ امام‌ باقر - ع‌ ) بده‌ تا او نیز در مسابقه‌ شرکت‌ کند. پدرم‌ کمان‌ و تیری از من گرفت‌ و در زه‌ گذاشت‌ و به‌ قوت‌ بکشید و بر میان‌ نشانه‌ زد . سپس‌ تیر دیگری گرفت‌ و بر فاق‌ تیر اول‌ زد ... تا آن که‌ نه‌ تیر پیاپى‌ افکند . هشام‌ از دیدن‌ این‌ چگونگى‌ خشمگین‌ گشت‌ و گفت : نیک‌ تیر انداختى‌ اى‌ ابوجعفر ، تو ماهرترین‌ عرب‌ و عجمى‌ در تیراندازى‌ . چرا مى‌گفتى‌ من‌ بر این‌ کار قادر نیستم‌ ؟ ... بگو : این‌ تیراندازى‌ را چه‌ کسى‌ به‌ تو یاد داده‌ است‌ " . پدرم‌ فرمود : " مى‌دانى‌ که‌ در میان‌ اهل‌ مدینه‌ ، این‌ فن‌ شایع‌ است‌ . من‌ در جوانى‌ چندى‌ تمرین‌ این‌ کار کرده‌ام‌. سپس‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) اشاره‌ مى‌فرماید که‌ : هشام‌ از مجموع‌ ماجرا غضبناک گشت‌ و عازم‌ قتل‌ پدرم‌ شد . 

در همان‌ محفل‌ هشام‌ بر سر مقام‌ رهبرى‌ و خلافت‌ اسلامى‌ با امام‌ باقر ( ع‌) سخن‌ مى‌گوید . امام‌ باقر درباره‌ رهبرى‌ رهبران‌ بر حق‌ و چگونگى‌ اداره‌ اجتماع‌ اسلامى‌ و این که‌ رهبر یک‌ اجتماع‌ اسلامى‌ باید چگونه‌ باشد ، سخن‌ مى‌گوید . اینها همه‌ هشام‌ را ، که‌ فاقد آن‌ صفات‌ بوده‌ است‌ و غاصب‌ آن‌ مقام‌ ، بیش‌ از پیش‌ ناراحت‌ مى‌کند . بعضى‌ نوشته‌اند که‌ : امام‌ باقر را در دمشق‌ به‌ زندان‌ افکند . و چون‌ به‌ او خبر مى‌دهند که‌ زندانیان‌ دمشق‌ مرید و معتقد به‌ امام‌ ( ع‌ ) شده‌اند ، امام‌ را رها مى‌کند و به‌ شتاب‌ روانه‌ مدینه‌ مى‌نماید . پیکى‌ سریع‌ ، پیش‌ از حرکت‌ امام‌ از دمشق‌ ، مى‌فرستد تا در آبادیها و شهرهاى‌ سر راه‌ همه‌ جا علیه‌ آنان‌ ( امام‌ باقر و امام‌ صادق‌ ع‌ ) تبلیغ‌ کنند تا بدین‌ گونه‌ ، مردم‌ با آنان‌ تماس‌ نگیرند و تحت‌ تأثیر گفتار و رفتارشان‌ واقع‌ نشوند . با این‌ وصف‌، امام‌ ( ع‌ ) در این‌ سفر ، از تماس‌ با مردم‌ ( حتى‌ مسیحیان) و روشن‌ کردن‌ آنان‌ غفلت‌ نمى‌ورزد. 

جالب‌ توجه‌ و قابل‌ دقت‌ و یادگیرى‌ است‌ که‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) وصیت‌ مى‌کند به‌ فرزندش‌ امام‌ جعفر صادق‌(ع‌ ) که‌ مقدارى‌ از مال‌ او را وقف‌ کند ، تا پس‌ از مرگش‌ ، تا ده‌ سال‌ در ایام‌ حج‌ و در منى‌ محل‌ اجتماع‌ حاجیها براى‌ سنگ‌ انداختن‌ به‌ شیطان‌( رمى‌ جمرات‌ ) و قربانى‌ کردن‌ براى‌ او محفل‌ عزا اقامه‌ کنند.

توجه‌ به‌ موضوع‌ و تعیین‌ مکان‌ ، اهمیت‌ بسیار دارد . به‌ گفته‌ صاحب‌ الغدیرزنده‌ یاد علامه‌ امینى‌ این‌ وصیت‌ براى‌ آن‌ است‌ که‌ اجتماع‌ بزرگ‌ اسلامى‌ ، در آن‌ مکان‌ مقدس‌ با پیشواى‌ حق‌ و رهبر دین‌ آشنا شود و راه‌ ارشاد در پیش‌ گیرد ، و از دیگران‌ ببرد و به‌ این‌ پیشوایان‌ بپیوندد ، این‌ نهایت‌ حرص‌ بر هدایت‌ مردم‌ است‌ و نجات‌ دادن‌ آنها از چنگال‌ ستم‌ و گمراهى‌ . 

شهادت امام محمد باقر

حضرت‌ امام‌ محمد باقر(ع‌ ) 19 سال‌ و ده‌ ماه‌ پس‌ از شهادت‌ پدر بزرگوارش‌ حضرت‌ امام‌ زین‌ العابدین‌ ( ع‌ ) زندگى‌ کرد و در تمام‌ این‌ مدت‌ به‌ انجام‌ وظ‌ایف‌ خطیر امامت‌ ، نشر و تبلیغ‌ فرهنگ‌ اسلامى‌ ، تعلیم‌ شاگردان‌ ، رهبرى‌ اصحاب‌ و مردم‌ ، اجرا کردن‌ سنتهاى‌ جد بزرگوارش‌ در میان‌ خلق‌ ، متوجه‌ کردن‌ دستگاه‌ غاصب‌ حکومت‌ به‌ خط صحیح‌ رهبرى‌ و راه‌ نمودن‌ به‌ مردم‌ در جهت‌ شناخت‌ رهبر واقعى‌ و امام‌ معصوم‌ ، که‌ تنها خلیفه‌ راستین‌ خدا و رسول‌ ( ص‌) در زمین‌ است ، پرداخت‌ و لحظه‌ اى‌ از این‌ وظ‌یفه‌ غفلت‌ نفرمود . 

سرانجام‌ در هفتم‌ ذیحجه‌ سال‌ 114 هجرى‌ در سن‌ 57 سالگى‌ در مدینه‌ به‌ وسیله‌ هشام‌ مسموم‌ شد و چشم‌ از جهان‌ فروبست‌ . پیکر مقدسش‌ را در قبرستان‌ بقیع‌ ( کنار پدر بزرگوارش‌ ) به‌ خاک‌ سپردند .

منبع:خبر گزاري مهر

مقاله ای درباره ی اصول تربیت از دیدگاه امام علی(ع)

اصول تربیت از دیدگاه امام علی(ع)

 

چکیده

اساسا در منابع تربیت دینی نباید اولویت را به پیگیری شیوه های جزیی داد، بلکه نیل به اصول و قواعد جامع که دربرگیرنده چارچوب تربیتی از منظر دین است، یگانه انتظار صحیح و مناسبی است که در مواجهه با این منابع باید مدّنظر قرار گیرد. سلوک و گفتار امام علی(ع) به عنوان نمونه ای غنی از منابع مزبور با این رویکرد مورد توجه قرار گرفته است. برخی از این اصول عبارتند از: آخرت گرایی دنیاگریزی، عمل گرایی آرزوگریزی، امیدواری یأس گریزی، پایداری پرهیز از رفاه زدگی، تعقل ورزی غفلت زدایی، تواضع گرایی تکبرگریزی.


مقدمه

یکی از مشکلاتی که امروزه دامنگیر بسیاری از مراجعان به منابع دینی جهت أخذ و برداشت دستورالعملها و راهکارهای پرورشی و تربیتی شده است، انتظارات غیرمنطقی و دور از واقع از این منابع و مراجع است. به بیان واضحتر، امروزه کثرت اشتغالات و تنوع سرسام آور در زندگی انسان، وی را چنان احاطه کرده است که رویکرد او به زندگی نه تنها از بستر نوعی آخرت اندیشی به سوی دنیاگرایی میل کرده، بلکه در متن دنیا نیز از کیفیت به کمیّت و از منش و شخصیت در حوزه تربیت، به برون داد و نمودارهای آماری تنزّل یافته است. در چنین وضعیتی، هرگونه گرایشی به دریافتِ دیدگاهی ارزشی و حکیمانه در متن تربیت نیز ناظر به نوعی تطبیق با جوّ حاکم بر دوران زندگی انسان است. جزیی نگری و روش گرایی محض، که در صدد دریافت سریع نتایج عینی و ملموس است، راه را بر هرگونه بردباری و دریافتهای تدریجی، آن هم در حوزه شخصیت و ضمیر باطنی، مسدود کرده است. این دیدگاه چنان بر زوایای زندگی حاکم شده است که حتی تربیت را نیز در چارچوب کاملاً کمّی و در قالب فرایندهایی با درون دادهای مشخص و عملیاتی تفسیر می کند.

به طور خلاصه می توان دیدگاه مزبور را یک نوع دیدگاه بسته ای یا نسخه ای به تربیت دانست که صرفا با ارائه بسته های تربیتی یا نسخه های پرورش در صدد تغییر رفتار و اصلاح آن بر می آید. بدیهی است چنین روندی صرفا رفتار فرد را به طور موضعی و براساس میزان جذب و دفع پاداشها و تنبیهات خارجی و پیرامونی تغییر می دهد و هرگز نمی تواند عنوان تربیت با مؤلفه های خاص خود را پذیرا باشد. تریبت، امری تدریجی است که با بردباری و تحمّل عجین گشته است، امری که ناظر به تغییر اساسی در موضع شخصیتی، و نه صرفا رفتاری، است. تربیت هرگز قابل نسخه پیچی یا بسته بندی نیست و همواره به یک منش و سلوک، و نه رفتار که بعد ظاهری عملکرد است، ختم می شود. رفتاری که بر بنیانهای دورنی و باطنی استوار باشد به صورت یک سیره، منش و سلوک متجلّی می شود که اگر پاداشهای پیرامونی رخت بربندند هرگز رو به خاموشی و فراموشی نمی گذارد و اگر تنبیهات و فشارهای پیرامونی جلوی آن را بگیرند، با عطف توجه به عوامل درونی و ترجیحات شخصیّتی از پیگیری باز نمی ماند.

چیزی که انسان را از حیوان جدا می کند و تفاوت رویکرد تربیتی انسان را با رویکرد پرورشیِ حیوانی به او آشکار می سازد، توجه به انتظار ما از تربیت است. واقعا از تربیت چه انتظاری داریم؟ آیا گمان می کنیم تربیت معطوف به شکل دهی رفتار است؟ آیا می توان با شکل دهی رفتار بر اساس اهرمهای تشویقی و تنبیهی به شکل دهی شخصیت نایل شد؟ آیا با فضای روش گرایی افراطی و تمرکز بر عمل می توان به خاستگاهی مطمئن در تربیت دست یافت؟ آیا می توان رفتار را شاخصی مطمئن برای ورود به عالم انگیزه و نیت فرد و شکل دهی آن از طریق رفتار مستند به اهرمهای تشویقی و تنبیهی قلمداد کرد؟ پاسخ به این قبیل پرسشها و ایرادات است که روشنگر فضای رویکردهای گوناگون به تربیت است، رویکرد اصیل به تربیت و رویکرد غیراصیل به آن و به تعبیر گویاتر، رویکرد هسته ای به تربیت و رویکرد پوسته ای به آن. این است تفاوت حرکت تربیتی اصیل که از انگیزه آغاز و به رفتار ختم می شود با حرکت تربیتی غیراصیل که از رفتار آغاز و به انگیزه ختم می گردد.

بدیهی است رفتاری که از منبع شخصیتی انسان صادر می شود، حوزه اولویت خود را در نظام شخصیت جستجو می کند و بنابراین، از سطح انگیزشی بالایی برخوردار است و سطح کنشی آن، یعنی پوسته که همان عمل و رفتار ظاهری است، به عنوان آخرین حلقه انگیزشی، معلول و بازتاب ویژگیهای باطنی است. این نوع رفتار، کاملاً متفاوت با رفتاری است که عامل تشکیل انگیزه است. چنین رفتاری متناسب با خود، اقدام به ساخت و پرداخت انگیزه و شخصیتی می کند که متناسب با سطح کنشی و پوسته رفتار باشد، سطحی که بر مدار جذب و دفع خارجی و پاداش و تنبیه پیرامونی، انعکاسی مشابه در سطح انگیزشی به جای می گذارد و فرد همواره فعالیت خود را بر اساس انگیزه های بیرونی و نظام تشویق و تنبیه خارجی شکل می دهد.

در اینجا، تفاوت نظام تربیتی اصل گرا با روش گرا مشخص می شود. نظامی که بر اساس اصول و معیارهای مشخص در صدد ارائه فرایند تربیت است بیش از آنکه سطح کنشی فرد را مورد توجه قرار دهد به سطح انگیزشی او توجه می کند و بیش از آنکه تربیت را در استحکام و تداوم پوسته مدّنظر قرار دهد بر جوهره و هسته تربیت متمرکز می شود. تربیت روش گرا چاره ای جز تأکید بر سطح کنشی و غفلت از انگیزش و تمرکز بر پوسته و بی توجهی به هسته تربیت ندارد.

رهیافت مکانیزمی به تربیت موجب استفاده ابزاری از آن در جهت شکل دهی به رفتار به منظور بهره گیری های موضعی و مقطعی شده است. اهداف و مقاصد، اوّلین و بزرگترین قربانی چنین موضعی است. امروزه نگاه غایت مدارانه به تربیت به بهانه عدم امکان سوق فرد با تمسک به انگیزه های باطنی، جای خود را به نگاه کاملاً ابزاری به تربیت و تلقّی تکنولوژیکی از آن و حداکثر، اهداف رفتاری داده است. آنچه در این میان از حیّز انتفاع ساقط شده است، همان بینش و اختیار انسان و به طور خلاصه اراده آزاد اوست. رهیافت غایت شناختی به تربیت در قلمرو خود از سعی و کوشش، توجه و هوشیاری انسان بیشترین استفاده را می برد. در واقع، تربیت غایت مدار با تمرکز بر اهداف، مقاصد و عواقب امور بر حوزه اراده و ظرفیت تعقل و تفکر فرد برای نیل تدریجی به مقصود مورد نظر متمرکز می شود و هرگز چرخه تربیت را بر مدار تلقین ها و القاهای برگرفته از نظام رفتار و پاسخ و تشویق و تنبیه قرار نمی دهد. در این میان، نقش اصول تربیت به عنوان مجاری مطمئن در تلاش ارادی برای نیل به اهداف و مقاصد، مورد توجه ویژه قرار می گیرد و رمز غفلت از اصول در نظام تربیت و تأکید بر روش و مواجهه نابخردانه با حکمتها و فلسفه های تربیتی در نظامهای دینی و فلسفی و انتظار ارائه روش و مکانیزم از آنها آشکار می شود.

روش زدگی حاصل از نگاه مکانیزمی به تربیت تا جایی پیش رفته است که در مواجهه با متون دین اسلام نیز همواره به دنبال روشهای بسته بندی شده و نسخه ای می گردیم، غافل از اینکه روش در نظام تربیتیِ اصیل، زاییده اصل و پرورش یافته قواعد و معیارهای حاکم بر تربیت است. آنچه در یک مکتب تربیتی اصالت دارد نه روش و شیوه بلکه ضابطه و معیار است، چرا که با در دست داشتن ضوابط و معیارها به راحتی می توان روشها و شیوه های حرکت را در چارچوب مورد نظر کشف کرد و به کار بست.1

مکتبی مانند اسلام هرگز خود را محصور به زمان مشخّص و دوران خاصی نمی کند و از این رو سازوکار لازم را برای حضور در دورانهای پس از خود و دیگر بافتها از طریق ارائه خط مشیها و سرچشمه های تربیت و به دست گرفتن ابتکار عمل با سیاست گذاری و ارائه اصول، تأمین می کند. این امر هرگز به معنای افراط در جانب اصول و غفلت از روشها نیست، زیرا هر نوع انحصار در یک طرف و فروگذاری جانب مقابل منجّر به بروز کاستی ها و نقایصی غیرقابل جبران در فرایند تربیت خواهد شد. بهره گیری از یافته های علمی (تعلیم و تربیت، روان شناسی، جامعه شناسی و...) برای یافتن روشها و شیوه های جدید به شرطی می تواند در مکتب تربیت دینی مؤثر واقع شود که این روشها، مرزهای کیفی و کمّی خود را از زبان قاطع اصول و معیارهای موجود در دین اخذ کرده باشند. بحث ترکیب غایت و شیوه، هدف و مکانیزم، بینش و روش ناظر به همان عنوان هسته و پوسته و جوهر و صدف تربیت است. ما می توانیم از دستاوردهای بشری در نیل به وضعیتهای بهتر و مناسبتر تحت حاکمیت معیارهای دینی استفاده نماییم. آنچه اهمیت دارد میزان اشراب غایات و مقاصد در روشها و شیوه هاست.

بنابراین، به نظر می رسد در مواجهه با دین مناسبترین و کارآمدترین عنصر تربیتی همان اصول و قواعدی است که به راحتی قابل اکتشاف می باشد. بدیهی است در هر نوع مواجهه دینی، حتی در قالب الگوگیری از نمونه ها و اسوه های بارز دینی نیز، چنین روندی معقول ترین نوع استفاده و بهره گیری است.2

شیوه ما در ارائه اصولی چند در تربیت از منظر امام علی(ع) برگرفته از رویکرد اصل گرا به تربیت و توجه به غایات تربیتی است، رویکردی که دست ما را در اختیار روشهای گوناگون تحت حاکمیت ضوابط و اصول مأخوذه کاملاً باز می گذارد. پیشفرضهای بحث ما در اصول تربیت از دیدگاه امام علی(ع) عبارتند از:

الف) امام علی(ع) به عنوان یک انسان معصوم از گناه، خطا و اشتباه و فردی که دارای عالیترین مقامات انسانی است، دارای بینش و شناختی از سعادت و شقاوت انسان است که به راحتی می تواند به عنوان یک هدایتگر و راهنما، وی را به سرانجامی نیک فرا خواند و از فرجامی بد برحذر دارد. بنابراین، هر چند برای تبیین و توجیه معیارهای تربیتی مأخوذ از آن حضرت می توان استنادات معقولی را از حیث مبانی انسان شناختی، جهان شناختی، اهداف و... ارائه کرد، اما مطمئن ترین استناد همان اعتماد و تکیه بر صدور ضابطه و معیار مزبور از سوی مقام امامت است.

ب) چه بسا اصول و قوانین استخراج شده به طور صریح در کلام امام(ع) منعکس نشده باشد، اما از مجموع رفتار و کلام حضرت و تأکیدات ایشان بر موارد خاص می توان اقدام به اکتشاف اصول مزبور کرد.

ج) با اکتشاف جامع اصول تربیت از دیدگاه امام علی(ع) می توان چارچوبی از نظام تربیتی از دیدگاه حضرت ارائه کرد، زیرا اصول، نموداری آشکار از اهداف و مبانی است و از طرف دیگر راهنمایی کارا برای تعیین روش و شیوه تربیت است. به عبارت دیگر، اصول مجمع و گذرگاهی برای تمام عناصر تربیت و منعکس کننده هویتِ دیگر مؤلفه های تربیتی در نظام تربیت یعنی شیوه، مبنا و هدف است.


ویژگیهای حاکم بر اصول تربیت

همانطور که در ادامه این نوشتار آشکار می شود، نگاهی کلی به اصول تربیت از دیدگاه امام علی(ع) بیانگر وجود مجموعه ای از ویژگیها و عناصر مشترک در میان اصول گوناگون است. این ویژگیهای مشترک که به نحوی بر اصول مزبور حاکمیت دارد و نحوه ارتباط درونی آنها با یکدیگر و همچنین ارتباط آنها با خدا و انسان را مشخص می کند عبارتند از:


1. ویژگی تعارض مداری

در فضای دینی هر اقدامی متضمّن یک پاسخ مثبت فعال و یک پاسخ منفی فعال است. انجام هر عملی ما را ملزم به خودداری از بسیاری اعمال دیگر می کند. هرگز نمی توان بین خدا و شیطان، حق و باطل و صدق و کذب آشتی برقرار کرد. هر گزینشی مستلزم یک وازنش است. بنابراین نه تنها میل به خدا و تعالی فعالانه است، بلکه رهایی از شیطان و گمراهی نیز جدّی و فعالانه صورت می پذیرد.3 یکی از موانع مهم در تربیت دینی، روحیه سازش پذیری و مداهنه با باطل و تلاش برای جمع بین حق و باطل و ایجاد آشتی میان آن دو است. ویژگی تعارض مداری در تربیت دینی متکفّل پرورش روحیه ای است که در مقام نظر همواره در صدد شفاف سازی جریان حق و انفکاک آن از بیراهه های باطل است و در مقام عمل و رفتار نیز ضمن فاصله گیری و انزجار عملی از باطل در صدد تقرّب به جریان حق و قرار گرفتن در قلمرو آن است. بنابراین، می توان اصول تربیت را بر اساس تعارض میان حق و باطل و شفافیّت این تقابل در حوزه نظر و رفتار تبیین کرد. تربیت دینی دو بال دارد؛ اقدام به انجام امر مثبت و مقاومت و مبارزه در برابر امر منفی. کلیه اصول استنتاج شده از دیدگاههای تربیتی امام علی(ع) دارای این ویژگی یعنی داشتن دو لبه متعارض است.


2. ویژگی خدامحوری

یکی از عامترین ویژگیهای حاکم بر اصول تربیت مشخصه خدامحوری است. این ویژگی جوهره اساسی رفتار و منش فرد دیندار را تشکیل می دهد و به عنوان مهمترین عامل در ایجاد تمایز تربیت دینی از دیگر حوزه های تربیتی مطرح می گردد. به طور مشخّص، مفهوم خدامحوری عبارت است از «جهت گیری کلیه اعمال و رفتارهای انسان به سوی ملاکها و معیارهای الهی». انعکاس این امر در فضای تربیت بیانگر ویژگی خدامحوری است. سریان ویژگی خدامحوری در اصول تربیت سبب جهت گیری اصول به سوی تعالی می شود. نگاه به انسان از هر روزنه ای غیر از روزنه الهی، حتی خِرَد و عقل، پیام آور نوعی مواجهه با او در زوایای محدود به جهان مادی و راهبری وی به گستره ای کاملاً متفاوت از خاستگاه الهی و ابدی است.


3. ویژگی زندگی مداری

دین ناظر به کلیه جوانب زندگی انسان است و با نگرشی فراتر از رفع نیازهای موضعی و مادی، جهت دهنده بسیاری از خواستهای انسان در روند زندگی از حیث گزینش و نحوه عمل و مسیر آن می باشد. تربیت بر اساس چنین نگرشی مستلزم عدم انفکاک از متن زندگی است. بنابراین باید در جریان تربیت از اصول و معیارهایی استفاده شود که قابلیت انطباق بر مسیر عادی زندگی را داشته باشند و از قلمرو آن خارج نشوند. اصول تربیت هرگز سبب بروز فعالیتی در عرض فعالیت مرسوم در زندگی نمی شود، بلکه نشو و نما و انعکاس خود را از رهگذر زوایای مختلف زندگی عملی می سازد.


اصول تربیت4

با توجه به مواردی که گذشت با مراجعه به بیانات امام علی(ع) در نهج البلاغه می توان به اصولی دست یافت که در خصوص تربیت بویژه تربیت دینی از جایگاه خاصی برخوردار است. این مقاله در سطور آتی این مباحث را در شش اصل مورد بررسی قرار می دهد.


1. اصل آخرت گرایی دنیاگریزی

از جمله مفاهیمی که در فرهنگ تربیت اسلامی مورد تأکید قرار می گیرد ایجاد نوعی تقابل میان دنیا و آخرت و تقدم آخرت بر دنیا و فدا کردن رفاه فانی به قیمت دستیابی به آرامش جاودانه است.5 دیدگاه تقابل میان دنیا و آخرت و لزوم گزینش آخرت بر دنیا همواره در نگاه تربیتی امام علی(ع) مورد توجه و امعان نظر قرار گرفته است.6 در نگاه امام(ع) هرگز نمی توان بدون توجه به تعارض و تقابل دنیا و آخرت7 اقدام به تعامل با آن دو کرد، چرا که گزینش هر یک به معنای دست برداشتن از دیگری است.8 سؤالی که در این میان مطرح می شود، آن است که دست برداشتن از یکی به قیمت دیگری به چه معنا است. آیا فدا کردن دنیا برای نیل به آخرت یعنی دست برداشتن از نعمتهای دنیوی و کنار گذاشتن مطلق دنیا یا به کارگیری دنیا در طریق آخرت؟ کلام امام(ع) بیانگر این نکته است که دنیا دو نوع است: دنیای حلال و دنیای حرام. آنچه همواره رهزن آخرت است دنیای حرام است و سوق دهنده به سوی آخرت دنیای حلال می باشد.9 بنابراین، دنیای حلال به معنای نعمتها و لذتهای مشروع، بستری برای دینداری و آخرت گرایی است و دنیای حرام انحراف از دین و قربانی کردن سعادت اخروی به قیمت لذتهای حرام می باشد. آنچه اهمیت دارد استخدام دنیا برای آخرت و نیل به عاقبت و سرانجام نیکو از طریق معامله صحیح با دنیا10 و نه ترک مطلق آن11 است. دنیا هرگز نباید متبوع آخرت و مقدم و حاکم بر آن باشد بلکه همواره به تبع آخرت و مؤخر از آن است.

رابطه دنیا و آخرت و نحوه مواجهه با هر یک از این دو در کلام امام علی(ع) نه تنها به طور مستقیم بیان شده است بلکه حضرت با آشکار ساختن ماهیت دنیا و آخرت و ارائه ویژگیهای آن دو و همچنین وضعیّت انسان در مواجهه با هر یک از آنها همواره در صدد بیان این نکته هستند که ما بدون توجه به جایگاهی که در آن واقع شده ایم و همچنین بدون توجه به جایگاهی که پس از مدتی نه چندان طولانی به آن منتقل خواهیم شد، نمی توانیم تضمینی برای نیل به تربیت و هدایت، و سعادت و رستگاری داشته باشیم. توجه همه جانبه به دنیاشناسی و آخرت شناسی و نحوه تعامل با آن دو، به صور مختلف در کلام امام علی(ع) مدّنظر قرار گرفته است. آنچه مهم است تبیین خط سیر تأثیر اصل آخرت گرایی و دنیاگریزی در روند تربیت از منظر امام(ع) است. شاید بتوان روند مزبور را چنین ترسیم کرد: الف) شناسایی دقیق دنیا و آخرت، ب) شناسایی ارتباط میان دنیا و آخرت، ج) نحوه تعامل با دنیا و آخرت.

توجه به سیر تأثیر اصل مزبور در تربیت و هدایت انسان ما را به این نکته رهنمون می سازد که اساسا نحوه اثرگذاری اصل آخرت گرایی و دنیاگریزی بر انسان از مرحله شناخت و آگاهی آغاز و به مرحله گرایش و عمل ختم می شود. بنابراین نقش عاملِ شناختی و بینشی در دستیابی به گرایش نهایی غیرقابل انکار است. به هر میزان که تلاش در جهت شناخت دنیا و آخرت و آگاهی از هدایت واقعی آن دو بیشتر باشد، ارتباط موجود میان آن دو روشنتر و عمل به مقتضای واقعی هر یک راحتتر خواهد بود. سؤالی که در این میان مطرح می شود، این است که آیا شناخت صرف می تواند بازتابی عملی و رفتاری را در پی داشته باشد. در پاسخ به این سؤال با رجوع به کلام امام(ع) پیرامون مقوله دنیا و آخرت در می یابیم که سه عامل در این روند موثرند: الف) شناخت دنیا در کنار شناخت آخرت، ب) تداوم و استمرار شناخت مزبور و ج) توسعه و تعمیق (تعالی) شناخت مزبور.

با به کار بستن این سه مرحله مشکل، انتقال از حوزه شناخت محض به گرایش و حرکت در وادی تربیت عملی کاملاً حل می شود، به این معنا که شناخت دنیا به تنهایی نه امکان دارد و نه لزوما مفید است. از این رو هرگاه بحث دنیاشناسی مطرح می شود به نحوی در تقابل با آخرت قرار می گیرد، گویا شناخت کامل دنیا منوط به تعیین مرزهای آن با آخرت است. هیچگاه نمی توان به شناختی حقیقی از دنیا بدون شناخت آخرت نایل شد. چه بسیار کسانی که به واسطه عدم اعتقاد به آخرت در صدد آگاهی از آن بر نیامدند و تلاش آنها برای فهم عمیق از دنیا با شک جدی مواجه شد و از این رو، همواره یا به مقتضای واقعی دنیا عمل نکردند یا به طور ناقص و غیرقابل قبول، اقدام به این کار نمودند.

بنابراین، شناخت دقیق دنیا و تبیین مرزهای آن با آخرت می تواند در دستیابی به درک عمیق آن و سپس عمل به مقتضای واقعی آن مؤثر باشد.12 از طرف دیگر، تداوم آگاهی مزبور عاملی اساسی در عمل به مقتضای هر یک از آن است. از این رو عنصر یاد و توجه به وضعیت دنیا و آخرت و اجتناب از غفلت و فراموشی در کلام امام(ع) به صور مختلف و مکررا مطرح شده است.13 این امر نه تنها به طور مستقیم بلکه به صورت غیر مستقیم و با تمسّک به اموری که یادآور واقعیت هر یک از دنیا و آخرت هستند، مورد توجه قرار می گیرد.

واقعیاتی از قبیل مرگ، فناپذیری، حسابرسی در قالبهای مختلف مرگ اندیشی،14 استقبال از مرگ،15 اشتیاق به مرگ و نهراسیدن از آن، روش برخورد با مرگ،16 عبرت از مرگ،17 قبر، قبرستان،18 فناپذیری، ثبت اعمال، رستاخیز، ارزیابی، بهشت و جهنم و... . بیانگر اهتمام ویژه به غفلت زدایی از انسان و سوق او به سوی توجه مستمر به واقعیت دنیا و آخرت است. بدیهی است تأثیر علم و آگاهی در رفتار، منوط به میزان رسوخ آن در اعماق وجود انسان و یقین حاصل از آن است. انسان به هر میزان که اقدام به شناخت واقعیت دنیا و آخرت نماید، آمادگی لازم را برای اقدامات عملی در خود مهیّا می سازد. از طرف دیگر، به هر میزان که خود را در معرض توجه به آگاهی مزبور قرار دهد و یاد آخرت را در خود زنده نگه دارد و خود را از غفلت مصون سازد، می تواند از قلمرو گرایشها و کششهایی که منجر به غفلت زایی در وی می شوند جلوگیری نماید. به بیان دیگر، انسانی موفق به غفلت زدایی از خود و توجه مستمر می شود که در مرحله عمل از مقتضای آگاهیهای خود نسبت به دنیا و آخرت عدول نکرده باشد.

از طرف دیگر، عمل مزبور خود موجب بسط حوزه توجه انسان و یادداری وی می شود. بنابراین، یک رابطه متقابل میان علم و آگاهی و عمل و رفتار از حیث گسترش علم به تمام زوایای زندگی و تعمیق آن وجود دارد. هر نوع شناخت، متناسب با خود عملی را در پی دارد و هر عمل منجر به نوعی غفلت زدایی و گسترش آگاهی مزبور از حیث کمّی و کیفی خواهد شد. بدیهی است آگاهی مزبور نیز به نوبه خود منجر به گسترش کمی و کیفی حوزه عملکرد خواهد شد. این روند همچنان مسلسل وار ادامه خواهد یافت.

اصل تربیتی آخرت گرایی دنیا گریزی ما را در مدار یک حرکت پیش رونده ای قرار می دهد که امکان تعالی در آن محدود به نهایتی نیست. تربیت و هدایت دینی بدون توجه به این اصل بنیادین امکان پذیر نیست، امری که از دیدگاه قرآن نیز حضوری فعال در جریان هدایت انسان دارد.


2. اصل عمل گرایی آرزو گریزی

در فرهنگ دینی، عمل هرگز در تقابل با علم قرار نگرفته است، بلکه برعکس، به هر میزان که علم گسترش یابد انتظار گسترش عمل نیز بیشتر خواهد شد. از طرف دیگر، هرگونه توسعه عمل متناسب با مقتضای آگاهیهای دینی، منجر به نوعی کسب آگاهی، بینش و معرفت خواهد شد19 و بالعکس، هر نوع کوتاهی در عمل منجر به تعمیق در جهالت و غفلت می شود.20 بنابراین، علم و عمل در یک ارتباط متقابل سبب تعالی و گسترش حوزه خود خواهند شد و از این جهت، رابطه میان آن دو، رابطه همیاری و همکاری متقابل است. از طرف دیگر، با مراجعه به قرآن و روایات درمی یابیم یک نوع تعارض آشکار میان عمل و آرزو به عنوان دو قطب در برابر یکدیگر وجود دارد. این تعارض حکایت از تقابل واقعیت و توهم و نیز صدق و کذب می کند، به این معنی که اگر فردی دارای رویکردی عملگرا باشد هرگز خود را با وعده های پوچ و آرزوهای طولانی و خیالی سرگرم نمی کند.21

از منظر امام(ع) آرزو پدیده ای است که بستر شکل گیری آن نوعی جهالت به واقعیتهای وجودی و غفلت از محدودیتهای حاکم بر انسان است. از این رو، آرزو آفت اندیشه22 و سبب غفلت از واقعیتهایی است که انسان با آن مواجه است.

آرزوگرایی یعنی عدم توجه به محدودیتهای وجودی23 و نیز غفلت از واقعیت دنیا و دل بستن به آن و فراموشی آخرت.24 بنابراین آرزو منجر به فریب انسان و غوطه ور شدن وی در غفلت و جهالت می شود. آنچه انسان را از این وادی سرگردان نجات می دهد، اهتمام به عمل است. عملگرایی یعنی توجه و هوشیاری نسبت به وضعیت انسان، محدودیتهای او و ارتباط وی با دنیا و آخرت. عملگرایی مستلزم نوعی مسئولیت شناسی در فرد است که نافی هر نوع خیال گرایی و تن دادن به لذتهای موهوم است.

بنابراین آرزوگرایی روحیه ای است که از نوعی دنیاگرایی منشعب شده است و بالعکس، عملگرایی ویژگی بارز فرد آخرت گرا و عاقبت اندیش است. اصل عملگرایی و آرزو گریزی در تربیت دینی ناظر به حاکمیت واقع نگری در روند زندگی و پرهیز از خیال پردازی است. تأکید بر عمل و تداوم آن به طور طبیعی موجب اجتناب و پرهیز از آرزوگرایی و خیال پردازی خواهد شد. القای روحیه واقع بینی به متربی از رهگذر عملگرایی و آرزو گریزی ضامن نیل به تعالی در تربیت و رستگاری در هدایت است.


3. اصل امیدواری یأس گریزی

یکی از امکاناتی که همواره در روند تربیت دینی در نظر گرفته شده است، امکان جبران و تدارک وضعیتهای نامطلوبی است که موجب گمراهی و انحراف می شود. امید به فراهم بودن موقعیت برای رشد و باز نماندن از کاروان هدایت با ارتکاب گناه یا خطا نه تنها سبب ترغیب بسیاری برای ورود به جرگه دین می شود بلکه باعث رشد انگیزه در جهت تداوم حضور در متن دین خواهد شد. هرگز نمی توان شاهدی مبنی بر لزوم خروج از جرگه دین با ارتکاب گناه و خطایی هر چند بزرگ یافت. از آنجا که انسان موجودی جایزالخطاست و همواره در معرض ارتکاب گناه و خطا قرار دارد نمی توان وی را با گرایش به انحراف برای همیشه از قلمرو دین خارج دانست و راه برگشت را بر او مسدود نمود. فهم و درک این امر برای هر انسانی بسیار اهمیت دارد که هر چند نباید مرتکب گناه شود اما اگر به هر دلیلی نتوانست از گناه اجتناب کند نباید مأیوس و ناامید شود، بلکه می تواند با جبرانِ گناه مزبور و از بین بردن آثار آن نه تنها به حالت اولیه باز گردد، بلکه به دلیل شماتت خویش، حاصل از پشیمانی و ندامت، امکان بازگشت به گناه را کلاً بر خود مسدود می نماید یا به حداقل می رساند. مفاهیمی از قبیل توبه، رجا، توکل، آرامش و آسایش در مقابل یأس، ناامیدی و درماندگی از امکان تدارک، نشانگر حاکمیت اصل امیدواری یأس گریزی بر تربیت و هدایت انسان است.25

تربیت که موضعی فعال در مواجهه با انسان دارد، دارای دو وجهه است؛ از یک طرف، روحیه عمل و اطاعت و اجتناب از خیال پردازی و دوری از عمل را در انسان تقویت می کند و از طرف دیگر، با ایجاد سازوکار برگشت پذیری (توبه) در صدد القای روحیه امیدواری جهت نیل به اهداف تربیت حتی با امکان گناه و خطا است.26 باید توجه داشت که روحیه امیدواری به طور فعال در صدد نفی هرگونه مشخصه یأس و ناامیدی است و از این رو، مستلزم نوعی یأس گریزی فعّالانه است که خود را در عمل نشان می دهد.27 توبه نمونه بارز دیگری از عمل است که نشانگر رسوخ روحیه امیدواری در فرد است.28 خداوند با افتتاح باب توبه و استغفار، زمینه بازگشت و امیدواری را فراهم آورده است.29

بنابراین، جای هیچ شک و شبهه ای نیست که پرورشِ ویژگی امیدواری در فرد سبب بروز عمل و اطاعت بیشتر در وی می شود، چرا که امیدواری در مقام عمل اهمیت دارد، نه نوعی امید در خیال و آرزو. از طرف دیگر، رابطه ای ناگسستنی بین یأس از نجات با طمع به دنیا وجود دارد؛ کسانی که امیدوار نیستند به عمل روی نمی آورند و خود را در چنبره طمع و آرزوهای دنیایی محصور می کنند. بنابراین، مشاهده می شود که پیوندی مستحکم میان دو اصل سابق با اصل امیدواری یأس گریزی وجود دارد.


4. اصل پایداری پرهیز از رفاه زدگی

امروزه بشر در برابر یک سؤال جدی قرار گرفته است و آن اینکه تا چه حد باید در جهت کسب رفاه و آسایش، پیش رفت و به چه قیمتی باید آن را به دست آورد. آیا اساسا رفاه و راحتی امری است که لزوما برای تداوم حیات انسان، حتی به قیمت سلب هرگونه روحیه پایداری و استقامت در برابر مشکلات، سختی ها و ناکامی ها ضرورت دارد؟ دیدگاهی که امروزه برای انسان به تصویر کشیده می شود، این است که هرگونه نیاز غریزی باید هر چه سریعتر و به نحو احسن پاسخ داده شود و اشباع گردد. تلاش جهانی برای رفع نیازهای مادی و سر و سامان دادن به سازوکارهای مورد نظر، از این جهت جایی برای اقدامهای مبتنی بر بردباری و تحمل و شکیبایی باقی نگذاشته است. رفاه زدگی و مصرف گرایی هرچند در طول تاریخ مختص طبقه خاصی از جامعه بوده است، اما امروزه به عنوان یک روند عمومی برای رونق اقتصادی و نیل به شکوفایی اقتصادی جنبه عمومی پیدا کرده است. بالا بردن سطح انتظارات و درخواستهای مردم از جهات مختلف مادی و ایجاد این باور که انسان باید حتما در دنیا دارای زندگی مرفّه، بی دغدغه و مملو از آسایش و آرامش ناشی از دستیابی روزافزون به امکانات برتر مادی باشد، موجب شکل گیری یک قالب شخصیتی عمومی در میان انسانها شده است و آن اینکه باید هر امری را که در رفع نیازهای مادی دخیل است به دست آورد و روز به روز در بالا بردن کیفیت آن تلاش کرد.

در این میان، مقوله ای به نام استقامت در برابر محرومیت، بردباری و شکیبایی و بالاخره تقوا و کفّ نفس معنای خود را از دست داده است. این امر وقتی در سطح گسترده زندگی مطرح می شود و تمام خواسته های انسان را دربرمی گیرد، به دنبال خود، حرص و طمع، هواپرستی و تن پروری، بی تابی و رها کردن خویش را به دنبال دارد. بدیهی است هرگونه زیاده خواهی و طفره روی از کف نفس و خودداری، منجر به نوعی تجاوز و گناه خواهد شد. به نظر می رسد رویکرد امروز جامعه جهانی به نیازهای انسان و لزوم پاسخ گویی به آن، همان رویکرد حیوانی در تأمین نیازهای خویش است. برای یک حیوان صبر و شکیبایی و پرهیز و خودداری مفهوم ندارد. او با وجود موقعیتِ آماده، اقدام به عمل می کند و هرگز در صدد تعالی خویش با خودداری و پرهیز از پاسخ گویی به امیال نفسانی خود بر نمی آید. مقوله خودداری در تربیت اسلامی بیانگر این نکته است که انسان نباید همواره در صدد پاسخ گویی به نیازهای مادی خود برآید، بلکه ضمن تأمین نیازهای اساسی لازم است با جلوگیری از زیاده خواهی، روحیه طمع و هواپرستی را در خویش از بین ببرد. حتی در صورت فراهم بودن امکانات، پرورش اراده و تحمل در پرهیز از لذات مادی و جسمانی می تواند باعث تعالی شخصیت وی شود. از این رو، خودِ نفس اجتناب و پایداری به عنوان تمرینی برای تقویت اراده و استقامت در موقعیتهای بحرانی توصیه شده است. اصل پایداری به ما می آموزد که تقوای اجتناب و پرهیز همواره باید با شکیبایی در برابر مشکلات و پایداری در برابر بسیاری از خواسته های حتی مشروع تقویت شود. بدیهی است تقوای اجتناب به معنای حضوری فعال در صحنه زندگی و جواب منفی به بسیاری از لذتهاست.

بنابراین تقوای مزبور با حرص و آز و هواپرستی و تن پروری مخالف است و به طور فعّال جلوی انسان را در پذیرش بی قید و شرط لذات مادی می گیرد. مسلما دین به مقتضای خود دارای دستوراتی است که به نوعی با روحیه لذت طلبی و رفاه زدگی در تعارض است و انجام دادن دستورهای دینی مستلزم استقامت و مقاومت در برابر بسیاری از خواهشهای نفسانی است.30 این مفهوم در بسیاری از کلمات امام علی(ع) در ارتباط با هدایت و موعظه اقشار مختلف مردم به چشم می خورد.

اهمیت این امر هنگامی نمایان تر می شود که اگر به تاریخ صدر اسلام توجه داشته باشیم، روحیه دنیاگرایی و اجتناب از مظاهر آخرت گرایی سبب بروز بسیاری از انحرافات در جهان اسلام در ابتدای حرکت و نهضت جهانی آن شد. زیرا پس از پیروزیهای چشمگیر مسلمانان و گسترش حکومت اسلامی امکانات رفاهی بیشتری نصیب آنان شد و آنان را به وادی رفاه زدگی و حرص و طمع برای جمع آوری ثروت سوق داد. آنچه در این میان حائز اهمیت است، رابطه پایداری با عاقبت اندیشی و انعکاس صداقت در مقام عمل از یک طرف و رابطه رفاه زدگی با آرزوپروری و دنیاگرایی از طرف دیگر است.


5. اصل تعقل ورزی غفلت زدایی

یکی دیگر از اصولی که همواره در کلام ناصحانه امام علی(ع) مدّنظر قرار گرفته است، توجه به عقل و شکوفایی آن و پرهیز از غفلت و نادانی است. اگر بخواهیم تعریفی کارکردی از تعقل و غفلت در کلام امام(ع) ارائه کنیم، باید بگوییم تعقل فرایندی است ناظر به نوعی عاقبت اندیشی و غفلت متضمّن نوعی بی توجّهی نسبت به عاقبت امور. از این رو، پدیده تعقل با عنایت به هدف و پایان کار و ترسیم میزان سود و زیان آن، اقدام به گزینش و انجام عمل می کند ولی در موضع غفلت عنایتی نسبت به سرانجام کار و نتیجه آن وجود ندارد بلکه بیشتر تمرکز بر وضعیت کنونی است.

رمز آن این است که در موقعیت غافلانه آنچه محورِ انجام کاری قرار می گیرد نیل به لذت فوری و دریافت پاسخ سریع است، هرچند این روند به نوعی ضرر در ورای عمل مزبور منجر شود. اما در موقعیت عاقلانه محور مورد تأکید، همان سرانجام است، هرچند مستلزم نوعی مشقت و اجتناب از لذت و راحتی آنی و فوری باشد. به هر میزان که عوامل شکوفاکننده و تقویت کننده عقل را بیشتر مورد توجه قرار دهیم از امکان بروز غفلت و نادانی جلوگیری خواهد شد.

با نگاهی اجمالی به کلام امام(ع) در می یابیم که توجه ویژه ای به عوامل مزبور و اجتناب از عوامل غفلت زا شده است. این امر تا آنجا پیش رفته است که توجه به آن در تمام حالات و تک تک اعمال باید رعایت شود. عاقبت اندیشی و لزوم ترجیح فواید نهایی حتی به قیمت فروگذاری لذتهای آنی و مقطعی مستلزم آخرت اندیشی و انجام عمل و پرهیز از آرزو و خیال پروری است و بالعکس غفلت، متضمن دنیاگرایی و خیال پروری و اجتناب از هرگونه پایداری و شکیبایی است. عوامل اساسی که شناخت و تأکید بر آن در پرورش بینش و ایجاد امکان بیشتر تعقل ورزی در دیدگاه امام علی(ع) بخصوص در نهج البلاغه به آن اشاره شده است، عبارتند از: الف) اندیشه و آفات آن،31 ب) اندیشه و تعقل در آیات عذاب،32 ج) بینش و توجه به عوامل تقویت کننده آن33 (توجه به قرآن، سنت پیامبر(ص)، احادیث، تاریخ و آثار گذشتگان)، د) موانع بینش34 (وابستگی ها و سمت گیریهای عاطفی، حجابهای مادی، فتنه های اجتماعی)، ه ) آثار بینش و بصیرت35 (حرکت معقول و سنجیده، گرایش سالم، شهامت و خطرپذیری، زهد، استقبال از مشکلات، بدعت گریزی و قاطعیت) و) آثار دوراندیشی امری که موجب تعادل و میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط می شود.36

بدیهی است یک مربی آگاه با تمرکز بر عوامل سوق دهنده بینش انسانی، در صدد ایجاد فضایی روحی برای متربی بر می آید که خود وی از درون با تعقل و تفکر راه هدایت را بیابد و همواره در طریق سعادت گام بردارد. یکی از دستاوردهای تربیتی این اصل نوعی خود تربیتی است که وقتی فرد چراغ عقل را در درون روشن کرد و از تاریکیِ خود کاست، آنگاه بدون تکیه همه جانبه بر مربی قادر به گام برداشتن در مسیر خواهد بود و با امکان و ظرفیت عقلانی خود خواهد توانست راه را بشناسد و خود ناظر بر اعمال و ارزیاب خویش باشد.


6. اصل تواضع گرایی تکبرگریزی

یکی از موانع مهم در طریق تربیت و نیل به سعادت، خودمحوری و غرور و تکبر است. این ویژگی راه پذیرش هدایت را مسدود می کند و سبب ایجاد سدّی بین فرد و عوامل تربیتی می شود. عنصر تواضع در مناسبات تربیتی از نظر امام علی(ع) ضرورتی غیرقابل اجتناب است. اگر تواضع و فروتنی و پذیرش این که انسان برای کمال نیازمند غیر خود است و باید در برابر برنامه های او پذیرش داشته باشد، در وی نباشد، امکان تحقق فضای تربیت از بین می رود. از این رو، تواضع در برابر خدا به عنوان37 محوری ترین بخش تواضع مطرح می شود. این نوع تواضع، چهره کامل خود را در عبادت الهی نشان38 می دهد. اگر تواضع و فروتنی در برابر مردم نیز مطرح می شود، در راستای تواضع در برابر خداوند قابل توجیه است. غرور و تکبر آفتی برای پندپذیری و رستگاری انسان محسوب می شود.39 محور تواضع نوعی نگاه به خود از زاویه قبول کاستیها و نقصانهای خویش و محور تکبّر فریفته شدن به امکانات خویش و خودبزرگ بینی است. خودپسندی به عنوان آفت عقل و ادراک، نگاه انسان را محدود به خویشتن می نماید و وی را از امکانات بیرون از خود محروم می کند.40 از این رو، تمام مظاهر غرور، نخوت و تکبر در قالب خود بزرگ بینی،41 خود برتربینی،42 خودپرستی،43 خودپسندی،44 خودستایی،45 خودمحوری،46 خودخواهی47 و خودنمایی48 مورد نهی قرار گرفته اند. تواضع در درون خود باعث شکوفایی عقل و خرد می شود، به نحوی که مرزهای آن به سوی دریافت امکانات برتر دیگر در خارج از وجود خویش گسترش می یابد.

بدیهی است این امر مستلزم پذیرش وجود کاستی در خویشتن است و بالعکس، تکبر با پیشفرض انحصار بر امکانات و تواناییهای خویش، راه عقل و بینش را در جهت کسب توانمندی بیشتر از طریق دیگران مسدود می کند. از این رو، ریشه اصل تواضع گرایی و تکبرگریزی همان تعقل و غفلت است. در فرهنگ تربیتی اسلام، غرور و تکبر سبب ضلالت آدمی است، امری که در سرآغاز خلقت سبب فریفته شدن شیطان و خود بزرگ بینی او شد و او را از بارگاه الهی خارج ساخت. از طرف دیگر، تواضع و فروتنی سبب نزدیکی به سرچشمه هدایت و زندگی در بهشت هدایت است، امری که در جریان خلقت انسان، ملائکه مظهر تامّ آن بودند. به هر میزان که روحیه تواضع در انسان پرورش یابد، امکان نیل به هدایت و قرب الهی بیشتر می شود و به هر میزان که ویژگی تکبر وی را محدود سازد، پافشاری بر ضلالت و گمراهی غیرقابل اجتناب است.


نتیجه گیری

از آنجا که تربیت از منظر دین ناظر به غایتهای متعالی است، موضوع تربیت، شخصیت و ضمیر باطنیِ انسان است نه صرف رفتار و اعمال ظاهری او. بدین لحاظ روشهای تربیتی بیش از اینکه دارای وجهه ای ظاهری بر اساس تنبیه و پاداش باشند از ویژگیها و کارکردهای درونی برخوردارند. این امر به طور طبیعی روشها را در محدوده ای برتر، یعنی اصول تربیت که چارچوب ارزشی تربیت را از دیدگاه مکتب و دین خاصی بیان می کند، قرار می دهد. بنابراین، کارایی اصول تربیت در زمینه تربیت دینی و ارزشی از اولویت و ترجیح بیشتری نسبت به روشها برخوردار است. از این جهت می توان گفت تربیت دینی یک نوع تربیت اصول مدار است تا روش مدار.


پی نوشت ها:

1. قابل ذکر است که این امر در مورد روشهای عام تربیت کاملاً جاری است اما در باب روشهای خاص که از سوی مکتب تربیتی ارائه می شود و دارای ویژگی خاصی است صادق نیست. البته این روشها دارای ویژگی خاصی هستند که نیل به آنها از سوی دیگران امکان پذیر نیست. مانند روشهای خاص عبادی و یا معاملاتی در اسلام.

2. جهت کسب اطلاع بیشتر می توانید به کتاب اصول تربیت از دیدگاه اسلام اثر مؤلف رجوع نمایید.

3. فَقُلْ لِی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِی ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ؛ بگو: عمل من برای من، و عمل شما برای شماست شما از آنچه من انجام می دهم بیزارید و من از آنچه شما انجام می دهید بیزارم (یونس، 41)

4. قابل ذکر است این مقاله هرگز مدعی ارائه تمام اصول از دیدگاه امام علی(ع) در همه جوانب و حیطه های تربیتی نیست بلکه آغازی بر انجام این امر مهم است.

5. تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّه ُ یُرِیدُ الاْآخِرَةَ؛ شما متاع دنیا را می خواهید و خدا آخرت را می خواهد (انفال، 67) و همچنین ر.ک: آل عمران، 152 مؤمنون، 33 مؤمن، 39 غاشیه، 77 نحل، 107 قصص، 61 و... .

6. فَکُونُوا مِنْ أَبناءِ الآخِرَة، وَ لاتَکُونُوا مِنْ أبْناءِ الدُّنْیَا؛ بکوشید از فرزندان آخرت باشید و نه دنیا. (نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 42 و خطبه 203)

7. اِنَّ الدُّنْیا وَ الاخِرَةِ عَدُوّانِ مُتَفاوتانِ وَ سَبِیلانِ مُخْتَلِفَانِ؛ فَمَنْ اَحَبَّ الدُّنْیا وَ تَوَلاَّها أَبْغَضَ الآخِرَةَ وَ عَادَاهَا، وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ المَغْرِبِ، وَ مَاشٍ بَیْنَهُمَا، کُلَّمَا قَرْبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنْ الآخَرِ، وَ هُما بَعْدُ ضَرَّتَانِ؛ دنیا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه جدای از یکدیگرند. پس کسی که دنیا را دوست داشته باشد و بر آن عشق ورزد از آخرت نفرت دارد و با آن دشمن است. آن دو بمنزله مشرق و مغرب اند و رهرو به سوی هر کدام، به هر اندازه که به یکی نزدیک شود از دیگری دور خواهد شد و آن دو همواره به زیان یکدیگرند. (همان، حکمت 103)

8. فَعَلَیْکُمْ بِالْجِدِّ وَ الاِجْتِهَادِ وَ التَأهُبِ وَ الاِْسْتِعْدَادِ وَ التَزَوُّدِ فِی مَنْزِلِ الزَّادِ وَ لاتَغُرَّنَکُم الحَیَاةُ الدُّنیَا؛ بر شما باد به تلاش و کوشش، آمادگی و آماده شدن و جمع آوری زاد و توشه در دوران زندگی و دنیا شما را مغرور نسازد. (همان، خطبه 230)

قال علی(ع): مَرَارَةُ الدُّنْیَا حَلاوَةُ الآخِرَةِ وَ حَلاَوَةُ الدُّنْیا مَرَارَةُ الآخِرَةِ؛ تلخکامی دنیا، شیرینی آخرت و شیرینی دنیا تلخی آخرت است (همان، حکمت 251) و همچنین ر. ک: همان، خطبه 157.

9. آگاه باشید! ای بندگان خدا! پرهیزکاران از دنیای زودگذر به سلامت گذشتند و آخرت جاودانه را گرفتند. با مردم دنیا در دنیاشان شریک گشتند، امّا مردم دنیا در آخرت آنها شرکت نکردند، پرهیزکاران در بهترین خانه های دنیا سکونت کردند، و بهترین خوراکهای دنیا را خوردند، و همان لذّتهایی را چشیدند که دنیاداران چشیده بودند، و از همان چیزهایی که در دنیا سرکشان و متکبّران بهره گرفتند، بهره مند شدند. سپس از این جهان با زاد و توشه فراوان، و تجارتی پر سود به سوی آخرت شتافتند. آنها... در دنیا لذت پارسایی در ترک دنیای حرام را چشیدند و یقین داشتند در روز قیامت در جوار الهی به سر خواهند برد، جایگاهی که در آن درخواست آنها رد نمی شود و هیچ کاستی در برخورداری آنها از لذت رخ نخواهد داد. (همان، نامه 27)

10. الدُّنیَا خُلِقَتْ لِغَیْرَها، وَلَم تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا؛ دنیا برای رسیدن به آخرت خلق شده است، و نه برای خودش (همان، حکمت 463)

11. هنگامی که علاء از برادرش عاصم بن زیاد شکایت کرد که عبایی پوشیده و از دنیا کناره گرفته است، امام(ع) فرمودند: ای دشمن حقیر جان خویش! شیطان سرگردانت کرده، آیا بر زن و فرزند خود رحم نمی کنی؟! آیا گمان می کنی خداوند نعمتهای پاکیزه اش را بر تو حلال کرده اما دوست ندارد تو از آنها استفاده کنی؟! (همان، خطبه 209)

12. آنچه در کلام امام(ع) در شناخت حقیقت دنیا بیشتر منعکس شده است جنبه فنای دنیا و زودگذر بودن آن است. فانی بودن دنیا به معنای فانی بودن کل دنیا و فانی بودن تمام نمادهای آن است. خوشی و غم دنیا پایدار نیست و از این رو، قابل اتکا نیست، برخلاف آخرت که چون جاوید و پایدار است، هم غم و هم شادمانی آن قابل توجه و دقت نظر است. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: همان، خطبه های83، 111، 145، 203، 226، 119، 133، 28و 176 و نامه 31.

13. همان، خطبه 226، 195، 77، 145، 28، 45، 63.

14. همان، نامه 69، 23، 31، خطبه 167، 109، 132، 123، 21، 124، 188.

15. همان، خطبه 66، 180.

16. همان، حکمت 230، نامه 27.

17. همان، خطبه 83، 132، 149، 221 و حکمت 122.

18. همان، خطبه 83.

19. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّه َ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانا وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّه ُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از خدا پروا دارید، به شما [نیروی] تشخیص [حق از باطل] می دهد و گناهانتان را از شما می زداید و شما را می آمرزد و خدا دارای بخشش بزرگ است. (انفال/29)؛ وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛ پروردگارت را پرستش کن تا یقین برای تو حاصل شود (حجر/ 99).

20. ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَی أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللّه ِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون؛ آنگاه فرجام کسانی که بدی کردند آن است که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به سخره گرفتند (روم/10).

21. اَلا وَ اِنَّکُمْ فِی اَیّام أَمَلَ مِنْ وَرَائِهِ اَجَلٌ، فَمَنْ عَمَلَ فِی اَیّام اَمَلِهِ قَبْلَ حَضُورِ اَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ یَضْرُرْهُ اَجَلُهَ وَ مَن قَصَرَّ فِی ایّامِ اَمَلِهِ قَبْلَ حُضُوِر اَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُه وَ ضَرّهُ اَجَلُهُ؛ آگاه باشید هم اکنون در روزگار آرزوهایید، که مرگ را در پی دارد. پس هر کس در ایام آرزوها، پیش از فرا رسیدن مرگ، عمل نیکو انجام دهد، بهره مند خواهد شد و مرگ او را زیانی نمی رساند و آن کس که در روزهای آرزوها، پیش از فرا رسیدن مرگ کوتاهی کند، زیانکار و مرگ او زیانبار است (نهج البلاغه، خطبه 28)؛ اَکْثَرُ مَصَارِعِ العُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ المَطَامِعِ؛ بیشترین موارد قربانی عقل و خرد هنگامی رخ می دهد که برق طمع می درخشد (همان، حکمت 231)؛ اَلْهَوَی عَدوّ الْعَقل؛ هوا و هوس دشمن عقل و اندیشه است؛ اَلْعَمَلَ العَمَلَ ثمَّ النَهَایَةَ النَّهَایَة... ؛ کار کار سپس به پایان رساندن آن، به پایان رساندن آن. (همان، خطبه 176). ای بندگان خدا! هم اکنون عمل کنید، که زبانها آزاد، و بدنها سالم، و اعضا و جوارح آماده اند، و راه بازگشت فراهم، و فرصت زیاد است، پیش از آنکه وقت از دست برود، و مرگ فرا رسد... . (همان، خطبه 196) و همچنین ر.ک. همان، خطبه 237 و خطبه 132 و 230.

22. وَ اعْلَمُوا اَنَ الأَمَلَ یُسهِی العَقْلَ وَ یُنْسِی الذِّکْرَ فَاَکْذِبُوا الاَمَلَ فَاِنَّهُ غُرُورٌ وَ صَاحِبُهُ مَغْرُورٌ؛ بدانید که آرزوهای دور و دراز عقل را غافل و یاد خدا را به فراموشی می سپارد. آرزوهای ناروا را دروغ انگارید که آرزوها فریبنده اند و صاحبش فریب خورده. (نهج البلاغه، خطبه 86)؛ اَلاَمانِیُّ تُعْمِی اَعْیُنَ الْبَصَائِرِ؛ آرزوها چشم بصیرت را کور می کنند. (همان، حکمت 275).

23. منظور از محدودیتهای وجودی انسان امکانات محدود و موقتی ای است که در اختیار او گذاشته شده است، مانند توانایی و عمر محدود. واقع بینی وی را به عدم امکان جامه عمل پوشاندن به آرزوهای طولانی و واهی سوق می دهد. وَاعْلَمْ یَقِینا اِنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ امَلَکَ وَلَنْ تَعْدُوَاجَلَکَ؛ یقین بدان که تو به همه آرزوهای خودنخواهی رسید، و تا زمان مرگ بیشتر زندگی نخواهی کرد. (همان، نامه 31). مَنْ جَرَی فِی عِنَانِ أَمَلِهِ عَثَرَ بِازجَلِهِ؛ آن کس که در پی آرزوهای خویش تازد، مرگ او را از پای درآورد. (همان، حکمت 19) و نیز ر.ک. خطبه 132 و 52 و 114 و 145 و 45

24. وَ اَمَّا طُولُ الاَمَلَ فَیُنْسِی الآخِرَةَ؛ و آرزوهای طولانی، آخرت را از یاد می برد. (نهج البلاغه، خطبه 42)؛ مَنْ لَهَجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْیَا اِلْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاثٍ: هَمٌّ لاَیَغُبُّهُ، وَ حِرْصٌ لاَیَتْرُکُهُ، وَ أَمَلْ لایُدْرِکُهُ؛ آن کس که قلب او با دنیاپرستی پیوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشکل است، اندوهی رها نشدنی، حرصی جدا نشدنی، و آرزویی نایافتنی. (همان، حکمت 228) و حکمت 334.

25. ستایش خداوندی را سزاست که کسی از رحمت او مأیوس نگردد، و از نعمتهای فراوان او بیرون نرود، خداوندی که از آمرزش او هیچ گنهکاری ناامید نگردد. (همان، خطبه 45) و نیز ر.ک. همان، خطبه 182.

26. و بر بدترین افراد این امت از رحمت خدا نومید نباشید، زیرا که خدای بزرگ فرمود: همانا از رحمت خدا نومید نباشند جز کافران. (همان، حکمت 377) همچنین ر. ک: خطبه 115؛ در دنیا جز برای دو کس خیر نیست: یکی گناهکاری که با توبه جبران کند، و دیگر نیکوکاری که در کارهای نیک شتاب ورزد. (همان، حکمت 94)

27. پس هرکس به خدا امیدوار باشد، باید امید او در کردارش آشکار شود. (همان، خطبه 160)

28. هیچ شفاعت کننده ای کارسازتر از توبه نیست. (همان، حکمت 371 و حکمت 88 و 87)

29. مَاکَانَ اللّهُ لِیَفْتَحَ لِعَبدٍ بَابَ التَوْبَةِ وَ یَغْلُقَ عَنْهُ بابَ الْمَغْفِرَةِ؛ اینگونه نیست که خدا درِ توبه کردن را بر بنده ای باز گذاشته باشد ولی درِ آمرزش را بر او بسته نگهدارد. (همان، حکمت 435 و نیز ر.ک. نامه 131).

30. من شما را به راه روشنی بردم... آن کس که استقامت کرد به سوی بهشت شتافت و آن کس که لغزید در آتش سرنگون شد. (همان، خطبه 119 و نیز ر.ک. خطبه 201)؛ همانا رسول خدا(ص) همواره می فرمود گرداگرد بهشت را دشواری ها و گرداگرد آتش جهنم را هوس ها و شهوات گرفته است... . (همان، خطبه 176).

31. همان، حکمت 215.

32. همان، خطبه 193.

33. همان، خطبه 133، 18، 147، 131، 99 و 221.

34. همان، خطبه 109، 20، 89، 93، 164 و نامه 65، خطبه 230، 147 و 154.

35. همان، خطبه 154، 105، نامه 10 و 62.

36. همان، حکمت 181.

37. همان، خطبه 192.

38. همان، خطبه 193.

39. همان، حکمت 282.

40. همان، حکمت 212.

41. همان، حکمت 167 و 398 و خطبه 192.

42. همان، نامه 53.

43. همان، خطبه 192 و 117.

44. همان، نامه 53، 31، خطبه 89، نامه 31، 53.

45. همان، خطبه 5 و 216.

46. همان، خطبه 88، حکمت 161.

47. همان، خطبه 216.

48. همان، حکمت 333.

منابع مقاله:
مجله حوزه و دانشگاه، شماره 27، شهاب الدین مشایخی(1)؛

 

منبع : http://www.hawzah.net

وسواس فكري - عملي وروش تشخيص و درمان آن

وسواس فكري - عملي وروش تشخيص و درمان آن
مقدمه
مفهوم سازي مذهبي و طبي اختلالات وسواس فكري-عملي به اصل فرويد برمي گردد كه افكار وسواسي از واكنشهاي دفاعي در مقابل اضطراب رواني-جنسي نشات مي گيرند.اولين مفاهيم فكر وسواسي احتمالاّ مفاهيمي مذهبي بودند،چون بنظر ميرسيد كه اساس پديدآيي آن،تجربه مذهبي،به ويژه،تاثير شيطان باشد(راچمن و هاجسن،1980) اختلال وسواس فكري-عملي( OCD ) يك اختلال اضطرابي بسيار ناتوان ساز است كه معمولاً به مثابه يك بيماري بدعلاج كه نيازمند درمان مادام العمر است، در نظر گرفته مي شود .مسئله اي كه به جاي معالجه بايد با آن سر كرد وسازگار شد.اقدامات قاطعي نظير جراحي رواني هنوز به عنوان روشي مناسب براي درمان موارد بسيار شديد اين بيماري قلمداد مي شود؛رنج وعجز بيماران ،به جاي شواهد علمي حاكي از تاثير گذاري ،توجيه گر اين اقدامات است .تا يك دهه پيش متخصصان باليني به اين باور دلخوش بودند كه او.سي.دي يك اختلال نادر وتقريباًروبه افول است يافته هاي بر آمده از تحقيقات همه گير شناختي كه نشانگر شيوع 1% تا 3% اين بيماري در جمعيت عمومي بود ،اين باور را زايل ساخت .مايكل گلدر هر دوي ما (نويسندگان ) را به شيوه هاي مختلف ترغيب كرد تا ياس درماني در زمينه او.سي.دي را مورد چالش قرار دهيم حمايت موثر او از درمانهاي رفتاري در موقعيتهاي باليني موجب كاربرد گسترده فنون شناختي – رفتاري براي درمان او.سي.دي شد.(كرك1983)او فعالانه تشويق گر پديدآيي صورت بندي هاي (فرمول بندي هاي) نظري بود ،كه در ادامه متن به عنوان بخشي از برنامه تحقيقي اختصاصي براي تكوين فنون سي. بي .تي در درمان مسايل وسواسي ،تشريح مي شود .اين برنامه به طور كلي در صدد دستيابي به فهم بهتري از فرايندهاي شناختي در اختلال وسواس فكري –عملي بود .بدين وسيله ،اضافه شدن عناصر شناختي به درمانهاي رفتاري باعث پالايش اين درمان شد وپديد آيي درمانهاي موثر براي انديشناكي هاي (نشخوارهاي فكري )وسواسي را ميسر ساخت.


اختلال وسواسی فکری عملی(OCD)


توصیف اختلال وسواسی -جبری از تاریخ معرفی اولیه آن توسط اسکیرول د‌ر 1838 تا کنون تغییری نیافته است. این اختلال با عناوین مختلفی از قبیل حالت وسواسی ، نوروز یا بیماری وسواسی و اختلال وسواسی-جبری معرفی می‌شود‌ (گریسون و همکاران، 1382). اختلال وسواسی-جبری یا اختلال و سواس فکری - عملی مساله‌ای ست که به وسیله افکار، تصاویر ذهنی و رفتارهای اجباری ناخواند‌ه مزاحم مشخص می‌شود‌. اعمال اجباری شامل آیین‌های آشکار (نظیر شستن مکرر د‌ست و رفتارهای وارسی) و آیین‌های ناآشکار می‌شود‌؛ این د‌و نوع آیین د‌ر این‌جا به عنوان رفتارهای خنثی‌کنند‌ه د‌ر نظر گرفته می‌شوند‌ (کلارک و فربورن، 1380). متن تجد‌ید‌ نظر شد‌ه ویراست چهارم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM IV-TR) اختلال وسواسی- جبری را به عنوان شناختارهای پیش‌بینی کنند‌ه ای تعریف می‌کند‌ که از نگرانی‌های زیاد‌ از حد‌ د‌ر باره مسایل واقعی زند‌گی متفاوت است. این موضوع اشاره به تمایز افکار وسواسی از نگرانی‌هایی د‌ارد‌ که د‌ر اختلال اضطراب فراگیر شایع است. د‌ر واقع وجود‌ آگاهی فرد‌ از افکار و تصاویر ناخواند‌ه مزاحم به عنوان فرآورد‌ه ذهن خود‌ش، برای تمایز آن‌ها از پد‌ید‌ه‌های روان‌پریش، ضروری است. برای آنکه این رفتارها به عنوان اعمال وسواسی د‌ر نظر گرفته شوند‌، لازم است با هد‌ف جلوگیری و یا کاهش ناراحتی یا پیامد‌های د‌رد‌ناک انجام شوند‌، بد‌ون اینکه پیوند‌ و ارتباط واقع بینانه‌ای د‌اشته باشد‌ با آن چه قرار است بی‌اثر و خنثی کنند‌. با توجه به اینکه افکار ناخواند‌ه مزاحم د‌ر کسانی که مشکلات بالینی و مرضی ند‌ارند‌، شایع است؛ این جنبه از OCD از اهمیت خاصی برخورد‌ار است (کلارک و فربورن ، 1380). 


وسواسي فکری

يك فكر وسواسي در حيطه ودنياي اختلال وسواس فكري-عملي به عنوان تصور ،فكر ويا التزامي تعريف مي شود كه در درون ذهن فرد قرار دارد وباعث شعله ور شدن اضطراب وناراحتي مي شود. اين نوع وسواسهاي فكري بارها وبارها ،نا خواسته وغير قابل كنترل در ذهن بيمار جولان مي دهند .به عنوان مثال فكري كه وي ممكن است بدن خود را با چاقو لت وپار كنيد ،به عنوان يك فكر وسواسي شناخته مي شود .
افرادي كه مبتلا به وسواس هستند،به طور كلي داراي تركيبات مختلفي از افكار وسواسي هستند كه يك يا چند مورد از آنها بسيار مهم وبر جسته مي باشند. در افراد مبتلا به اختلال وسواس فكري-عملي افكار وسواسي بخصوصي وجود دارد ،بدين معني كه اگر آنها كار خاصي را انجام بدهند ويا كار خاصي را انجام ندهند ،واقعه بد ويا مضري براي خود آنها ويا افراد مورد علاقه شان در شرف وقوع خواهد بود .معني آسيب وضرر در اينجابسيار گسترده مي باشد وشامل آسيب ويا عذاب ذهني هم مي شود.به عنوان مثال افرادي كه مبتلا به وسواس هستند،نمي توانند معني وسواس خود را به طور دقيق بيان كنند .آنها فقط احساس اضطراب كرده وفكر مي كنند كه دارند ديوانه مي شوند ويا از لحاظ رواني وجسمي دچار مشكل مي باشند.
افرادي كه مبتلا به اختلال وسواس فكري-عملي هستند ،معتقدند كه آنها مي توانند وبايد از وقوع رويدادهايي كه منجر به خود آزاري ويا آسيب وضرر مي شوند جلوگيري كنند وهمين امر باعث مي شود كه آنها در اين زمينه سخت كار كنند. احساسي كه اين چنين مسئوليتي را به همراه داشته باشد ،باعث مي شود كه فرد مبتلا كوششهايي در جهت اجتناب از وقوع رويدادها انجام بدهد ،كه خود همين امر وجود وسواس را تاييد مي كند.

وسواسهاي فكري شايع در اختلال وسواس فكري-عملي 

- ترس آلودگي از كثافت ،جرمها،ويروسها،ترشحات جسماني يا مواد زايد،موادشيميايي،مواد چسبنده ويا مواد خطرناك
- شك وترديد در مورد وقوع رويدادهاي خطرناك(از قبيل عدم اطمينان از قفل بودن دربها وعدم اطمينان به قفل دربها
- نگراني افراطي در مورد عدم صحت ،نظم،آراستگي وهماهنگي
- داشتن وسواس نسبت به بدن ويا علائم ونشانه هاي جسماني  
- داشتن افكار كفر آميز ،توهين به مقدسات در مورد اديان  
- داشتن تصورات وافكار جنسي (از قبيل لواط يا بچه بازي ،ويا همجنس گرا بودن 
داشتن افكار مربوط به جمع كردن ،حتي اصرار در جمع كردن چيزهاي بي مصرف (اگر چه هيچ وقت اين نوع چيزهاي جمع آوري شده ،در رابطه با فرد جمع كننده نمي باشد 
- داشتن تصورات وافكار خشونت آميز ويا پرخاشگري (از قبيل چاقو زدن به بدن خود)
- داشتن افكار مزاحم ويا افكار مربوط به موسيقي در ذهن

وسواس عملي 

در اختلال وسواس فكري-عملي وسواسهاي عملي ،اعمالي هستند كه شخص بارها وبارها در پاسخ به يك وسواس فكري انجام مي دهد .هدف وسواسهاي عملي ،كاهش احتمال آسيب زدن وآزار رساندن مي باشد تا اينكه بدين وسيله وي احساس آرامش كرده وهمه چيز را خوب بپنداريد وسواسهاي عملي مي توانند به صورت اعمالي باشند كه به وسيله ديگران قابل مشاهده باشند (از قبيل. كنترل كردن تا جايي كه احساس آرامش بكنيد )،يا به صورت اعمال ذهني است كه بوسيله ديگران قابل مشاهده نمي باشد (از قبيل گفتن عبارات خاصي در ذهن خود).
وسواسهاي ذهني معمولاًبسيار پيچيده هستند وممكن است دوباره وبه طور ممتد قابل تكرار نباشند.به عنوان مثال در مورد وسواس گفتن عبارت به خصوصي كه مي تواند از مرگ فرد مورد علاقه جلوگيري نمايد.

وسواسهاي عملي شايع در اختلال وسواس فكري-عملي


 -كنترل كردن (از قبيل كنترل كردن فلكه گاز ،شيرهاي آب ) 
- تكرار كردن اعمال  
- اعمال تشريفاتي ذهني (از قبيل تكرار كردن كلمات ويا عبارات خاصي با روش وآهنگي بخصوص ) 
- انجام دادن اعمال با نظم وترتيب خاص 
- احتكار وجمع آوري كردن  
- شمردن  



شيوع اختلال وسواس فكري-عملي ( OCD)

 
وسواس بيش از آنچه كه تصور مي شود،شايع مي باشد .در واقع از نظر شايع بودن چهارمين بيماري رواني است .يعني بعد از افسردگي ،دائم الخمر بودن وهراس اجتماعي،وسواس قرار دارد. ولي به هر حال مي توان گفت كه يك در صد از جمعيت بزرگسال دنيا از طريق اختلال وسواس فكري-عملي افسرده وناتوان شده اند واز هر دويست نفر كودك ونوجوان در دنيا يك نفر مبتلا به وسواس است.
ميزان شيوع وسواس در مردان وزنان عليرغم اينكه علايم ونشانه هاي آنها متفاوت مي باشد ،يكسان است.به عنوان مثال زنان بيشتر از مردان به وسواس شستن مبتلا هستند ،در عوض مردان بيشتر وسواس مربوط به شماره ها،وسواس جنسي ويا وسواس عملي مربوط به كند بودن وآهسته بودن را دارا هستند.زنان مخصوصاًدر دوران حاملگي ويا دوران بعد از زايمان ،در معرض خطر ابتلا به وسواس قرار دارند،چرا كه احتمالاًميزان مسئوليت آنها افزايش مي يابد.در كودكان پسر ميزان وسواس حتماًدو برابر دختران مي باشد.


سن شروع اختلال وسواس فكري- عملي

افراد مختلف در سنين مختلفي مبتلا به اختلال وسواس فكري-عملي مي شوند.گروهي هستند كه اختلال وسواس فكري-عملي را از همان سنين اوليه يعني شش سالگي آغاز مي كنند .گروه ديگري از افراد هستند كه اختلال وسواس فكري- عملي را از دوره نوجواني آغاز مي كنند.ولي به هر حال به طور متوسط سن ابتلا به وسواس ،اوائل دهه بيست سالگي است.البته در مردان تا حدودي زودتر ،يعني در اواخر دوره ده سالگي است.وزنان تا حدودي ديرتر ،يعني در اواسط دهه بيست سالگي به آن مبتلا مي شوند .به عبارت ديگر مي توان گفت كه ممكن است فرد در همان دوران كودكي ،يعني از سه سالگي ويا در دوران پيري به آن مبتلا شود.





تشخيص اختلال وسواس فكري-عملي


1-اهميت فوق العاده افكار
حالت احساس مسئوليت زياد وشديد منجر به وجود آمدن افكار خودكار وباورهايي مي شود كه بر اساس آن فرد مي پندارد كه افكارش بي اندازه مهم هستند. در واقع بسياري از مردم كه مبتلا به وسواس هستند ،معتقدند كه صرف وجود داشتن يك نوع فكر مي تواند موجب بروز عمل بدي شود ويا داشتن چنين افكاري بسياروقيح وزشت مي باشد.



2-خطر بيش از اندازه بزرگ جلوه كردن

يكي ديگر از جنبه هاي معني دادن به وسواس خود اين است كه ميزان تهديدي كه از طرف وسواس خود احساس مي كنيد را بيش از اندازه بزرگ جلوه دهيد ودر نتيجه توان وقدرت سازگاري خود را كمتر فرض كرده ودر جستجوي كمك نباشيد .بنابراين ،اگر شما ترس از ابتلا به بيماري ايدز (HIV) را داشته باشيد، هر كجا لكه قرمز رنگي را ببينيد با تصور اينكه آن لكه خون آلوده به HIV مي باشد ،اين امر در شما پديدار مي شود كه شما هيچ وقت قادر نيستيد خود را از اين جريان محافظت كنيد.

3-ناتواني در تحمل عدم قطعيت

بسيار از افراد مبتلا به وسواس معتقد هستند كه آنها نياز دارند با قطعيت كامل بدانند كه چيز بدي اتفاق نخواهد افتاد. بعضي ديگر هم معتقدند كه آنها قادر به سازگاري با تغييرات غير قابل پيش بيني نيستند ، وآنها دوست دارند كه گفته شود، به طور يقين تغييرات بدي روي نخواهد داد .افرادي كه مبتلا به اختلال وسواس فكري-عملي هستند ،معتقدند كه اگر آنها كوشش زيادي به خرج بدهند واعمال خاصي را با روش معيني اجرا كنند ،مي توانند به قطعيت كامل برسند .در واقع اين نوع طرز تلقي ها جزءسياست وبينش آنها مي باشد. ولي واقعيت اين است كه كوشش زياد براي حصول اطمينان ، باعث افزايش شك،وترديد بوده ودر نتيجه فرد بيش از پيش دچار عدم قطعيت خواهد شد. 
4-كمال گرايي
بعضي از افراد مبتلا به اختلال وسواس فكري-عملي معتقدند كه بهترين راه حل براي انجام دادن كارها وامور،اين است كه
آنها را به طور كامل وبدون عيب ونقص انجام داد وانجام دادن كارها لازم وضروري است. اين افراد معتقدند كه شكست در قسمتي از امور به معني شكست كامل در آن امور مي باشد .اين نوع باورها باعث مي شوند كه رفتار فرد تحت تاثير قرار گرفته وتغيير كنند واو تبديل به فردي غير فعال وغير خلاق شود. به عنوان مثال ،صرف كردن ساعتهاي متمادي براي اصلاح كردن يك امر كه فرد مي داند درست است ولي فكر مي كند كه به اندازه كافي خوب نيست باعث از دست دادن هدف واقعي ونهايي مي شود كمال گرايي ويژگي بسيار رايج اختلال وسواس فكري-عملي مي باشد وكساني كه مبتلا به وسواس هستند علاقمندند كه همه چيز را در كنترل خود داشته باشند.
5-احتكار وجمع آوري وسايل
اولين ويژگي احتكار اين است وابستگي عاطفي شديدي به مالكيت دارد .در واقع مي توان گفت افرادي كه وسواس احتكار دارند در واقع مي خواهند با مالك بودن به آنها هويت خود را آشكار سازند . وقتي فردي مبتلا به وسواس احتكار است ،مي تواند مالكيت خود را به چيزهاي ديگري گسترش دهد كه بخواهد از طريق آنها هويت خود را آشكار سازد.بنابراين چنين فردي وقتي مالكيت خود را نسبت به چيزها از دست مي دهد در واقع احساس مي كند كه قسمتي از خودش را از دست داده است. فردي كه مبتلا به وسواس احتكار است دوست دارد همه را در كنار وهمراه خود داشته باشد وبا انجام دادن چنين كاري فكر مي كند كه از بروز اضطراب ونگراني جلوگيري مي كند ويژگي ديگر وسواس احتكار ،آشفتگي ودر هم ريختگي است.براي اينكه فرد همه چيز را در اطراف. خود قرار مي دهد وفضايي براي سازندگي عادي باقي نمي گذارد. 
6-توجه Attention
اگر فرد مبتلا به وسواس است، احتمالاًبه موقعيت هايي كه فكر مي كند خطرناك هستند توجه بيشتري نشان مي دهد.در واقع مي توان گفت كه اين امر همانا بزرگ كردن موقعيتهاست.در واقع اين امر همان حلقه معيوب مي باشد،بدين معني كه هر چقدر به افكار مزاحم خود توجه نشان دهيد به همان اندازه بيشتر از وجود آنها آگاهي پيدا كرده وآنها را بزرگتر وموثرتر خواهيد يافت وبه همين ترتيب تاثيرشان بيشتر خواهد شد.

7-تفسير اطلاعات مبهم
فردي كه مبتلا به اختلال وسواس فكري-عملي باشد بيشتر از افراد عادي ،اطلاعات مبهم را به طور خطرناك تفسيرمي كند،به عنوان مثال اگر شما نسبت به بيماري ايدز وسواس داشته باشيد ،وقتي لكه قرمز رنگي را در پياده رو ببينيد ،احتمالاًبيشتر از افراد ديگر آن را به عنوان لكه خون تصور خواهيد كرد.در نتيجه بيش از ديگران آنر ا آلوده دانسته وخطرناك خواهيد خواند.بايد خاطر نشان سازيم كه تفسير اطلاعات مبهم از ويژگي هاي منحصر به فرد وسواس نيست ،بلكه در تمام بيماريهاي اضطراب نيز ديده مي شود .
8-اضطراب
افرادمختلف به روشهاي گوناگون در مورد اضطراب فكر مي كنند وآنرا بيش از اندازه خطرناك مي پندارند .ما در اينجا به سه نوع روش اشاره مي كنيم :
الف- بسيار بد جلوه دادن ب- مصيبت بار خواندن ج- عدم تحمل شكست وناكامي.
الف –بسيار بد جلوه دادن:
 مشكل اساسي وعمده در اينجا اين است كه فرد در برخورد با اضطراب آنرا در بالاترين وبدترين حد خود دانسته واز اين طريق باعث مي شود كه اضطراب بيش از پيش خطرناك وتهديد كننده باشد ونتيجه اين امر باعث اضطراب بيشتر خواهد شد .
ب- مصيبت بار خواندن:
احساس مصيبت بار خواندن رويدادها از ويژگي هاي بسيار شايع در اختلال وسواس فكري-عملي مي باشد.اين امر به اين معني است كه فرد فكر مي كند ديوانه وخارج از كنترل مي شودواين امر تا ابد ادامه خوهد داشت.بعضي ازبيماران تصورات اينچنيني دارند:«من مبتلا به ايدز خواهم شد وآن را به فرزندانم انتقال خواهم داد .»
ج- عدم تحمل شكست وناكامي
  يكي ديگر از روشهاي احساس ناراحتي وپريشاني از وضعيتهاي اضطرابي ،عدم تحمل شكست وناكامي مي باشد. اين امر بدين معني است كه فرد احساس مي كند موقعيتهاي اضطراب آور غير قابل تحمل مي باشند .همين امر به نوبه خود باعث افزايش اضطراب وپريشاني خواهد شد. در چنين موقعيتي فرد براي فرار از اضطراب ،به روشهايي چون اجتناب كردن وجستجوي راه حل هاي فرار از موقعيت مبادرت مي ورزد كه خود اين جريان غرق شدن بيشتر در باتلاق اختلال وسواس فكري-عملي مي باشد. 


علل اختلال وسواس فكري-عملي


  بدليل اينكه انواع مختلفي از آن وجود دارد بسيار مشكل مي باشد.به عنوان مثال ،عواملي كه باعث به وجود آمدن علايم ونشانه هاي جمع آوري اشيا در فرد مي شوند با عواملي كه ترس از آلودگي را به وجود مي آورند متفاوت هستند.
وسواس همانند ساير بيماريهاي رواني نتيجه تركيب عوامل مختلف زيستي ،رواني واجتماعي مي باشد.
با اين حال ،افراد مختلف با علائم ونشانه هاي متفاوت مي توانند تركيب گوناگوني از عوامل را داشته باشندوهمين امر ،شناخت ومشخص كردن علت بيماري را بسيار پيچيده مي كند.

مدل ژنتيكي
 
تحقيقات نشان داده اند كه پنج در صد افراد بسيار نزديك به فرد مبتلا به اختلال وسواس فكري-عملي در مراحلي از زندگي داراي علائم ونشانه هاي وسواس بوده اند. در واقع مي توان گفت كه علايم ونشانه هاي وسواسهاي فكري –عملي (نه بيماري وسواس فكري- عملي ). تنها در ده تا پانزده در صد افراد بسيار نزديك فرد مبتلا به اختلال وسواس فكري-عملي ديده مي شود. بنابراين مي توانيم بگوييم كه در اين زمينه عوامل ژنتيكي بيش از عوامل اجتماعي دخالت دارند. حتي اگر افرادي به طور ژنتيكي مستعد مبتلا شدن به اختلال وسواس فكري-عملي باشند ،بايد اين استعداد به وسيله عوامل اجتماعي جرقه زده باشد واگر شرايط زندگي اجتماعي خوب باشد ممكن است فرد هرگز به وسواس مبتلا نشود.

نظريه روانكاوي درباره ی اختلال وسواس فكري-عملي

بر طبق اين نظريه،نوروز وسواس فكري-عملي در مرحله مقعدي رشد كه طي آن آموزش تخليه صورت مي گيرد آغاز مي شود.شخص مبتلا به اختلال وسواسي فكري-عملي حتماً در اين مرحله مشكلاتي داشته كه بعداً منجر به خصوصيات خشكي،كنترل افراطي،برنامه ريزي و ديگر صفات يا رفتارهاي وسواسي فكري-عملي بررسي كردند،در سه مطالعه تجربي كه مشكلات آموزشي تخليه را در كودكان مبتلا به وسواس فكري-عملي بررسي كردند،در17 مورد از 18 مورد هيچگونه شواهدي مبني بر آموزش تخليه سخت گيرانه به دست نيامد( دي،1957،جود،1965،تسنگ،1973).

نظريه يادگيري و مدلهاي شرطي سازي

نظريه هاي يادگيري زيادي وجود دارد(بولز،1979) كه از برخي از آنها براي تبيين اختلال وسواسي فكري عملي استفاده شده است.،اما به نظر مي رسد كه نظريه يادگيري دو عاملي (ماورر،1960)بيش از همه مورد استفاده بوده است .در اين نظريه فرض بر آن است كه افكار وسواسي به اين دليل ايجاد اضطراب مي كنند كه در تجربه فرد آن افكار با محركهاي اضطراب بر انگيز غير شرطي همراه بوده اند .لذا افكار وسواسي ايجاد اضطراب شرطي مي كنند ،كه كاهش آن براي فرد تقويت كننده است .اعمال وسواسي به اين دليل ايجاد ونگهداري مي شوند كه موجب كاهش اضطراب مي شوند .اين اعمال وسواسي از طريق زنجيره اي كردن پاسخ ،ساخت مي يابند.بنابراين عامل اول شرطي سازي كلاسيك پاسخ اضطرابي است،وعامل دوم شرطي سازي ابزاري رفتار وسواسي است كه از طريق كاهش اضطراب تقويت مي شود (يعني تقويت منفي )
 


رويكردهاي درمان فردي

درمان روان پويشي وسواس فكري-عملي

شايد كاملترين توضيح از يك رويكرد روان پويشي معاصر براي اختلال وسواس فكري-عملي،رويكرد آدامز(1972)باشد كه به درمانگران توصيه مي كند با نمونه هاي عيني از زندگي بيمار كار كنند نه صورتبندي هاي كلامي فراگير.او بررسي الگوهاي معاصر و نيز ريشه تعارضها،و ايجاد رابطه درماني خودماني در ملاقاتهاي خانوادگي،جلسات خانوادگي،و مشاهده بازي و غيره و بيان و درك احساسات را توصيه مي كند.
درمان رفتاري
درمان رفتاري معمولاً از دو مدل خاص اختلال وسواس فكري-عملي مشتق مي شود.نخست،نظراتي كه رفتارهاي وسواس فكري-عملي را از ديد مدل كاهش كشش مينگرند،كه درآن افكار وسواسي و رفتار تشريفاتي،اضطراب را كاهش مي دهند.درمانهاي بوجود آمده از اين مدل بر كاهش شناختها وتشريفات مزاحم ازطريق كاهش برانگيختگي در مقابل موقعيتهايي كه اضطراب ايجاد ميكنند تاكيد دارند.دوم،مدل شرطي سازي كنشگر كه اصلاح پيامدهاي افكار و رفتاروسواسي را مهم مي داند.نمونه هاي تنبيه و خاموشي از اين مدل بدست مي آيند.تكنيكهايي كه منعكس كننده مدل كاهش اضطراب هستند،شامل حساسيت زدايي منظم،انواع سرمشق دهي،و مواجهه و پيشگيري از پاسخ مي شوند.ارائه موقعيتها ممكن است واقعي يا خيالي باشد.تكنيكهاي سرمشق دهي،كه از نظر روش كار شبيه نمونه هاي مواجهه هستند نيز در اختلال وسواس فكري عملي،توجه تجربي را به خود جلب كرده اند.از دو نوع تكنيك سرمشق دهي استفاده شده است:سرمشق دهي مشاركتي و منفعل.سرمشق دهي مشاركتي بيشترين استفاده را داشته است.همجون حساسيت زدايي منظم،اين رويكرد دربرگيرنده سلسله مراتبي از محركهاست كه ايجاد مي كنند.درمانگر عمل مواجهه را با ماده اي كه در پايين ترين سطح سلسله مراتب است تا بالاترين سطح سلسله مراتب است را در حضور بيمار انجام مي دهد.سپس بيمار با موقعيت مواجه مي شود و با آن تماس برقرار مي كندتا اينكه قادر شود مراحل كامل آنرا بطور متوالي و بدون كسب كمك از دروانگر انجام دهد.در سرمشق دهي منفعل بيمار درمانگر را مشاهده مي كند كه با محركهاي رتبه بندي شده مواجه مي شود،اما بيمار با محركها تماس برقرار نمي كند.در هردو تكنيك از روش جلوگيري از پاسخ استفاده مي شود. 

روشهای درمانی اختلال وسواس

روشهای درمانی گوناگونی تاکنون برای اصلاح علایم اختلال وسواس به کار رفته است . بخش مهمی از این روشها،درمانهای دارویی می باشد .درمان دارویی را برخی از متخصصان به عنوان انتخاب اول برای درمان اختلال وسواس فکری –عملی به کار می برند . برخی دیگر درمان دارویی را به عنوان مکمل روان درمانی بینش گرا یا رفتار درمانی به کار می برندیا برای بیمارانی تجویز می کنند که برای آنها روان درمانی و رفتار درمانی ، به تنهایی ، بی اثر بوده است . کلومیپرامین داروی استاندارد برای استفاده در درمان اختلال وسواس فکری – عملی شناخته شده است .

روان درمانی حمایتی بدون تردید جای خود را دارد ،به خصوص برای گروه بیماران وسواسی ،که بر خلاف علایم خفیف یا شدید خود ، قادر به کار وتطابق اجتماعی هستند . تماس منظم و مستمر با یک متخصص علاقه مند،دلسوز و تشویق کننده ،ممکن است به بیمار کمک کند تا با اتکای او به عملکرد عادی خود ادامه دهد، در حالی که بدون چنین کمکی مغلوب علایم خود خواهد گردید.در مواردی که آداب وسواسی و اضطراب به سطح غیر قابل تحمل می رسد ،باید بیمار را بستری نمود تا محیط بیمارستان ودوری از استرس علایم بیماری را به سطح قابل تحمل کاهش دهد . نباید فراموش کرد که خانواده بیمار نیز غالباً تحت تاثیر رفتار بیمار به مرز درماندگی رسیده است . هرگونه تلاش روان درمانی باید شامل توجه به اعضای خانواده بیمار نیز از طریق تقویت روحی ،اطمینان بخشی ،توضیح دادن و اندرز در مورد مدارا با بیمار بوده باشد . بسیاری از متخصصان رفتار درمانی را درمان ا نتخابی بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری –عملی می دانند . رفتار درمانی ممکن است هم به طور سرپایی و هم به صورت بستری انجام گیرد . رفتار درمانی در 60 الی 75 درصد بیماران موثر است .حساسیت زدایی ،بازداری فکر ،غرقه سازی تجسمی و شرطی سازی آزارنده نیز در درمان بیماران به کار رفته است . تعهد بیمار حائز اهمیت است . بعضی از متخصصان رفتار درمانی ،از روش ممانعت از ابراز پاسخ استفاده می کنند که در آن گاهی به زور از انجام عمل وسواسی جلوگیری می شود.
پدید آیی و بسط تکنیکهای شناختی و کاربرد سودمند آن در بسیاری از اختلالات خلقی و اضطرابی ،به لحاظ به کارگیری این روشها در درمان اختلال وسواس موجب علاقه محققان متعدد شده است . تاکنون چندین مطالعه اثر بخشی این روشها را به اثبات رسانیده است .

شیوه های روان درمانی خانواده غالباً بر حمایت خانواده ،کمک به کاهش نا هماهنگی زناشویی ،که از اختلال وسواس ناشی شده است و ساختن اتحاد درمانی با اعضای سالم خانواده تاکید داشته اند .
به تازگی چند مطالعه اثر بخشی به تنهایی ودر ترکیب با سایر روشهای درمانی را برای بیماران وسواسی به خصوص مبتلایان وسواس همراه با افسردگی آندوژن ،به اثبات رسانده اند .
سرانجام برای بیماران شدید که به هیچ روش درمانی واکنش مثبت نشان نداده اند ،لوکاتومی بایمدیال که ضایعاتی در الیاف تالاموسی –پیشانی ایجاد می کند موثر گزارش شده است.  

 


 وسواس و توصیه های درمانی آن از دیدگاه اسلام

در نوشته های متفکران اسلامی از وسواس سخن زیادی به عمل آمده و این بیماری مورد توجه بوده است .
مصطفی زمانی در کتاب خود با نام« وسواس ، پیدایش و رشد و علاج آن » ،خلاصه ای از نظرات اسلام را درباره وسواس چنین می نویسد:
وسواس منحصر به شک و تردید در عبادت، طهارت ، نجاست ،وضو و غسل ، قرائت و نیت نیست بلکه وسواس در نظر رهبران دینی خیلی وسیع تر است و خیلی کارها نشانه وسواس است از جمله خوردن خاک، جویدن ناخن وجویدن ریش.
وسواس مرض است و نیاز به درمان دارد هم فکری وهم جسمی . اسلام بیش از آنکه به درمان مرض توجه داشته باشد به پیشگیری توجه دارد.
برای درمان وسواس علاوه بر پیشگیری لازم راههای دیگری نیز وجود دارد .مانند خواندن دعا و شفای الهی .شفای لازم با تقویت اعصاب جسمی و معنوی به دست می آید .که اگر جسم را تقویت کنیم در تقویت اعصاب و از بین بردن بسیاری امراض جسمی و روحی موثر است و مواد غذایی که برای درمان وسواس مطرح شده و جنبه درمان جسم دارد عبارتند از عسل ، انار ، خرما ،آب نیسان ، خمیر ، نمک، گوشت ، گلابی.

منابع

1- آسیب شناسی روانی ،دکتر حسین آزاد ، انتشارات بعثت
2- وسواس وروشهای در مانی وشناختی آن ، شهناز صبوری
3- کلارک، د‌یوید‌ و فربورن، کریستوفر. (1380). د‌انش و روش‌های کاربرد‌ی رفتار د‌رمانی شناختی. ترجمه حسین کاویانی. جلد‌ د‌وم. چاپ اول. انتشارات سنا. تهران.
4- WWW.MOGHANARAS.COM